زنان و مناصب اجتماعى
پرسش :
چرا زنان از تصدى برخى مناصب اجتماعى مانند قضاوت و ... محروم شده اند؟
پاسخ :
یک. عدالت در تصدّى مناصب
مرد و زن در عین اشتراک در انسانیت، از نظر جسمى و روانى تفاوت هایى نیز دارند؛ چنان که گویى نظام خلقت هر یک را براى انجام دادن وظایفى متفاوت با دیگرى، آفریده است1.
قانون آفرینش، گرمى کانون خانواده و پرورش نسل ها را بر عهده زن گذاشته و به همین دلیل، سهم بیشترى از عواطف و احساسات به او داده است. در حالى که وظایف خشن و سنگین اجتماعى، بر عهده مرد است و سهم بیشترى از قدرت و دوراندیشى به او اختصاص یافته است. بنابراین اگر بخواهیم عدالت را اجرا کنیم، باید پاره اى از وظایف اجتماعى ـ که نیاز بیشترى به اندیشه و مقاومت و تحمل شداید دارد ـ بر عهده مردان و وظایفى که ظرافت، عواطف و احساسات لطیف ترى را مى طلبد، بر عهده زنان گذاشته شود2.
قرآن کریم ـ با توجه به اینکه لازمه عدالت، عدم تشابه بین زنان و مردان در برخى از روبناهاى حقوقى است3 ـ مى فرماید: «وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِى عَلَیهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لِلرِّجالِ عَلَیهِنَّ دَرَجَةٌ وَ اللّهُ عَزِیزٌ حَکیمٌ»4 ؛ «و براى زنان همانند وظایفى که بر دوش آنان است، حقوق شایسته اى قرار داده شده و مردان بر آنان برترى دارند و خداوند توانا و حکیم است».
در تفسیر مجمع البیان آمده است5: روزى ام سلمه یکى از همسران پیامبر صلى الله علیه و آله به آن حضرت عرض کرد: چرا مردان به جهاد مى روند و زنان جهاد نمى کنند. چرا براى ما نصف میراث آنها مقرر شده است؟ اى کاش ما هم مرد بودیم و همانند آنها به جهاد مى رفتیم و موقعیت اجتماعى آنها را داشتیم! همانند این پرسش ها را دیگر زنان نیز نزد پیامبر صلى الله علیه و آله مطرح کرده بودند که این آیه نازل شد: «برترى هایى که خداوند نسبت به برخى از شما بر بعضى دیگر قرار داده، آرزو نکنید [ این تفاوت هاى طبیعى و حقوقى براى حفظ نظام زندگى و اجتماع شما و طبق اصل عدالت است؛ با این حال] مردان و زنان، هر کدام بهره اى از کوشش ها و تلاش ها و موقعیت خود دارند [ و نباید حقوق هیچ یک پایمال گردد] و از فضل [ و رحمت و برکت] خدا درخواست کنید و خداوند به هر چیز دانا است.»6
دو. حضور در خانواده
اسلام اهتمام جدى به حضور زن در خانواده دارد. براى روشن شدن اهمیت این مطلب، توجه به چند نکته بایسته است:
2ـ1. اهمیت خانواده
خانواده داراى کارکردهاى مختلف و مهمى است. این کارکردها، گستره وسیعى دارد و شامل عرصه هایى چون بهداشت روانى، جامعه پذیرى، کارکرد اقتصادى و جنسیتى مى شود7. به طور خلاصه مى توان برخى از کارکردهاى خانواده را چنین برشمرد:
الف. خانواده، کانون تربیت اولیه فرزندان است.
ب. خانواده، کانون پرورش و رشد محبت و عواطف انسانى است.
پ. خانواده، ریشه ایجاد ارتباط هاى انسانى است.
ت. خانواده، کانون پرورش و انتقال ارزش ها است.
ث. خانواده، سرچشمه انتقال اصول وراثتى و ژنتیکى است.
ج. نیازهاى بدنى و روانى زن، براى مادر شدن، زایمان و ... در خانواده برآورده مى شود.
چ. نیاز شدید پدر براى مسئولیت شناسى، خدمت کارى و ... در خانواده است.
ح. بقاى نسل سالم و با پشتوانه طبیعى و متعادل در خانواده ممکن است.
خ. خانواده ریشه اصلى پرورش حس تعهّدشناسى، مسئولیت پذیرى، قانون گرایى و ضابطه پذیرى است8.
2ـ2. خانواده و حضور زن
زن در خانواده، از جایگاهى انحصارى و بدیل ناپذیر برخوردار است؛ به گونه اى که بدون زن، خانواده هیچ معنا و مفهومى ندارد. در هر اجتماعى حضور پررنگ و نقش آفرین زن در خانواده اساسى ترین رکن این نهاد مهم و پرارزش به حساب مى آید9.
بى توجهى به این مسئله، بیگانه سازى زنان به نقش خطیر خود در خانواده و کم رنگ سازى نقش آنان خطرات بزرگى در پى دارد.
2ـ3. پیامدهاى اشتغال زن
اشتغال زن داراى پیامدهاى مثبت و منفى متعددى است. این امر آثار منفى اى بر کودکان دارد و باعث سست شدن کانون خانواده مى شود.
احساس استقلال و ناوابستگى برخى از زنان شاغل نسبت به مرد، به نیروى گریز از مرکز (خانواده) تبدیل شده و کانون خانواده را در معرض تلاشى و گسست قرار مى دهد10.
2ـ4. راه حل
منع مطلق زنان از فعالیت هاى بیرون از منزل، در برخى شرایط، موجه به نظر نمى رسد. از طرفى همسان انگارى زن و مرد در این جهت درست نیست. بنابراین بهترین گزینه رعایت تعادل و تناسب است. ملاحظه ویژگى هاى جسمى، روحى و روانى زن و مرد در این زمینه، کاملاً بایسته است. با توجه به این مسئله پاره اى از مشاغل براى زنان نامناسب مى نماید:
الف. مشاغل سخت، خسته کننده و نیازمند به قدرت بدنى زیاد.
ب. مشاغل خشن؛ مانند: فعالیت هاى نظامى، بخشى از فعالیت هاى انتظامى و دیگر مشاغلى که به طور معمول برخورد با بزهکاران و صدور احکام تنبیهى و خشن را به دنبال دارد.
ج. مسئولیت هاى پردغدغه و نیازمند فعالیت هاى توأم با بحران و اضطراب، همچون بسیارى از مناصب و مسئولیت هاى اجتماعى.
د. مشاغلى که زمان زیادى را اشغال مى کند و محدودیت فراوانى در رابطه زن با خانه ایجاد مى کند و نقش ارزنده مادرى او را کم رنگ مى سازد.
به نظر مى رسد الگوى یاد شده، نه جنبه تحمیلى، بلکه داوطلبانه براى زنان دارد. آزادى هرگونه مشاغل براى زنان در کشورهاى غربى و عدم استقبال بسیارى از زنان در این گونه کارها، نشانگر ناسازگارى آنها با طبیعت زنان است. بر این اساس، گفته شده است: «زن و مرد سنگربانان دو سنگرند و چنانچه زن، سنگر خود را رها کند، جامعه از آن ناحیه آسیب پذیر مى شود. زنى که وظایف خاص خود را فراموش کرده و حریصانه به دنبال تکالیف مردانه برود، در واقع خود و اهمیت نقش خود را نمى شناسد و لذا خویشتن را موجودى فقیر مى داند و براى جبران این حقارت کاذب، پا در جاى مردان مى گذارد»11.
سه. پاسداشت حرمت و کرامت زن
اسلام به حفظ حرمت زن، پاسداشت کرامت وى و تأکید بر حفظ عفت و پاکدامنى او اهتمام ویژه اى دارد. از فلسفه هاى محدود سازى مناصب اجتماعى زنان، توجه دادن به جایگاه بلند آنان در آیین الهى، فراهم آوردن ضمانت کافى براى حفظ امنیت و پاکدامنى و جلوگیرى از آسیب پذیرى آنها در سایه روابط گسترده اجتماعى و اختلاط بیش از حد با مردان است.12
زن و قضاوت:
از آنچه در اینجا و در بررسى مسئله شهادت زنان گذشت، روشن مى شود که قضاوت از جهاتى چند براى زن مناسب نیست؛ از جمله:
1. تمرکز عمده انرژى روانى زن به دنیاى درون و هیجان پذیرى بیشتر او، موفقیت زن را در شناخت دقیق و کالبد شکافى منازعات ـ که لازمه صدور رأى درست است ـ کاهش مى دهد.
2. صدور احکام تنبیهى و خشن، مانند حکم اعدام و امثال آن، با روحیات و عواطف زن سازگار و متناسب نیست و به طور معمول وى تاب تحمل آنها را ندارد و در نتیجه موجب تعارضات و کشمکش هاى درونى و ایجاد فشارهاى روانى بر وى مى گردد.
بنابراین قاضى نبودن زن، یکى از دستورات حکیمانه اسلام در حمایت از زن است؛ زیرا قضاوت، تنها نیازمند علم نیست تا با آموزش جبران شود؛ بلکه برخورد با انواع بزهکاران و صدور احکام خشن در برابر آنان، با روحیات لطیف زن، سازگار نمى نماید. تجربه چند ساله اخیر نشان داده است که چند مورد استفاده از زنان، در برنامه هاى قضایى، موجب ابتلاى برخى از آنان به بیمارى هاى شدید عصبى و روانى شده است و برخى از آنها پس از چند صباحى، درخواست کناره گیرى از این کار کرده اند. بنابراین کشاندن زن در این صحنه ها، امتیازى براى زن نیست؛ بلکه انهدام و نابودى شخصیت او است.
از طرف دیگر تصدى امر قضا ـ به عنوان یک واجب کفایى ـ بیش از آنکه حق باشد، تکلیف است. از این رو در بعضى از روایات، تعبیر «لیس على المرأة» آمده است؛ یعنى، بر عهده زنان این تکلیف تحمیل نشده و تعبیر «لیس للمرأة» نیامده است. پس حقى از او دریغ نشده؛ بلکه به لحاظ رعایت حال او، تکلیفى بر وى تحمیل نگشته است و زن، وظیفه اى براى تصدى امر قضا ندارد.
پی نوشتها:
1. جهت آگاهى بیشتر نگا: هادى، حسینى و ... کتاب زن، تهران: امیرکبیر، چاپ اول، 1381، صص 27ـ492.
2. نگا:
الف. مرتضى، مطهرى، نظام حقوق زن در اسلام، بخش هفتم، صص 190 167.
ب. ناصر، مکارم شیرازى، تفسیر نمونه، ج 2، ص 164 ذیل آیه 228 سوره بقره.
3. تفسیر نمونه، ج 2، ص 157 و 156 ذیل آیه 228 سوره بقره.
4. بقره 2، آیه 228.
5. فضل بن حسن، طبرسى، تفسیر مجمع البیان، ج 3، ص 73؛ نگاه کنید: تفسیر نمونه، ج 3، ص 362، ذیل آیه 32، سوره نساء.
6. نساء 4، آیه 32.
7. جهت آگاهى بیشتر نگا: سیدهادى، حسینى و ...، کتاب زن، صص 525 ـ 531.
8. همان، ص 531.
9. نگا: خصوصیات روح زن، ص 22 ق: همان، ص 525.
10. همان، ص 585 ـ 586.
11. کتاب زن، ص 580 ؛ به نقل از: خصوصیات حیات روح زن، ص 28 و 29.
12. نگا: محمدى گیلانى، شایستگى زنان براى عهده دارى قضاوت، فقه اهل بیت، تابستان 1376، شماره 10، ص 114.
منبع: پرسشها و پاسخهاى برگزیده، حمیدرضا شاکرین؛ نهاد نمایندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاهها، دفتر نشر معارف، 1384.
یک. عدالت در تصدّى مناصب
مرد و زن در عین اشتراک در انسانیت، از نظر جسمى و روانى تفاوت هایى نیز دارند؛ چنان که گویى نظام خلقت هر یک را براى انجام دادن وظایفى متفاوت با دیگرى، آفریده است1.
قانون آفرینش، گرمى کانون خانواده و پرورش نسل ها را بر عهده زن گذاشته و به همین دلیل، سهم بیشترى از عواطف و احساسات به او داده است. در حالى که وظایف خشن و سنگین اجتماعى، بر عهده مرد است و سهم بیشترى از قدرت و دوراندیشى به او اختصاص یافته است. بنابراین اگر بخواهیم عدالت را اجرا کنیم، باید پاره اى از وظایف اجتماعى ـ که نیاز بیشترى به اندیشه و مقاومت و تحمل شداید دارد ـ بر عهده مردان و وظایفى که ظرافت، عواطف و احساسات لطیف ترى را مى طلبد، بر عهده زنان گذاشته شود2.
قرآن کریم ـ با توجه به اینکه لازمه عدالت، عدم تشابه بین زنان و مردان در برخى از روبناهاى حقوقى است3 ـ مى فرماید: «وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِى عَلَیهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لِلرِّجالِ عَلَیهِنَّ دَرَجَةٌ وَ اللّهُ عَزِیزٌ حَکیمٌ»4 ؛ «و براى زنان همانند وظایفى که بر دوش آنان است، حقوق شایسته اى قرار داده شده و مردان بر آنان برترى دارند و خداوند توانا و حکیم است».
در تفسیر مجمع البیان آمده است5: روزى ام سلمه یکى از همسران پیامبر صلى الله علیه و آله به آن حضرت عرض کرد: چرا مردان به جهاد مى روند و زنان جهاد نمى کنند. چرا براى ما نصف میراث آنها مقرر شده است؟ اى کاش ما هم مرد بودیم و همانند آنها به جهاد مى رفتیم و موقعیت اجتماعى آنها را داشتیم! همانند این پرسش ها را دیگر زنان نیز نزد پیامبر صلى الله علیه و آله مطرح کرده بودند که این آیه نازل شد: «برترى هایى که خداوند نسبت به برخى از شما بر بعضى دیگر قرار داده، آرزو نکنید [ این تفاوت هاى طبیعى و حقوقى براى حفظ نظام زندگى و اجتماع شما و طبق اصل عدالت است؛ با این حال] مردان و زنان، هر کدام بهره اى از کوشش ها و تلاش ها و موقعیت خود دارند [ و نباید حقوق هیچ یک پایمال گردد] و از فضل [ و رحمت و برکت] خدا درخواست کنید و خداوند به هر چیز دانا است.»6
دو. حضور در خانواده
اسلام اهتمام جدى به حضور زن در خانواده دارد. براى روشن شدن اهمیت این مطلب، توجه به چند نکته بایسته است:
2ـ1. اهمیت خانواده
خانواده داراى کارکردهاى مختلف و مهمى است. این کارکردها، گستره وسیعى دارد و شامل عرصه هایى چون بهداشت روانى، جامعه پذیرى، کارکرد اقتصادى و جنسیتى مى شود7. به طور خلاصه مى توان برخى از کارکردهاى خانواده را چنین برشمرد:
الف. خانواده، کانون تربیت اولیه فرزندان است.
ب. خانواده، کانون پرورش و رشد محبت و عواطف انسانى است.
پ. خانواده، ریشه ایجاد ارتباط هاى انسانى است.
ت. خانواده، کانون پرورش و انتقال ارزش ها است.
ث. خانواده، سرچشمه انتقال اصول وراثتى و ژنتیکى است.
ج. نیازهاى بدنى و روانى زن، براى مادر شدن، زایمان و ... در خانواده برآورده مى شود.
چ. نیاز شدید پدر براى مسئولیت شناسى، خدمت کارى و ... در خانواده است.
ح. بقاى نسل سالم و با پشتوانه طبیعى و متعادل در خانواده ممکن است.
خ. خانواده ریشه اصلى پرورش حس تعهّدشناسى، مسئولیت پذیرى، قانون گرایى و ضابطه پذیرى است8.
2ـ2. خانواده و حضور زن
زن در خانواده، از جایگاهى انحصارى و بدیل ناپذیر برخوردار است؛ به گونه اى که بدون زن، خانواده هیچ معنا و مفهومى ندارد. در هر اجتماعى حضور پررنگ و نقش آفرین زن در خانواده اساسى ترین رکن این نهاد مهم و پرارزش به حساب مى آید9.
بى توجهى به این مسئله، بیگانه سازى زنان به نقش خطیر خود در خانواده و کم رنگ سازى نقش آنان خطرات بزرگى در پى دارد.
2ـ3. پیامدهاى اشتغال زن
اشتغال زن داراى پیامدهاى مثبت و منفى متعددى است. این امر آثار منفى اى بر کودکان دارد و باعث سست شدن کانون خانواده مى شود.
احساس استقلال و ناوابستگى برخى از زنان شاغل نسبت به مرد، به نیروى گریز از مرکز (خانواده) تبدیل شده و کانون خانواده را در معرض تلاشى و گسست قرار مى دهد10.
2ـ4. راه حل
منع مطلق زنان از فعالیت هاى بیرون از منزل، در برخى شرایط، موجه به نظر نمى رسد. از طرفى همسان انگارى زن و مرد در این جهت درست نیست. بنابراین بهترین گزینه رعایت تعادل و تناسب است. ملاحظه ویژگى هاى جسمى، روحى و روانى زن و مرد در این زمینه، کاملاً بایسته است. با توجه به این مسئله پاره اى از مشاغل براى زنان نامناسب مى نماید:
الف. مشاغل سخت، خسته کننده و نیازمند به قدرت بدنى زیاد.
ب. مشاغل خشن؛ مانند: فعالیت هاى نظامى، بخشى از فعالیت هاى انتظامى و دیگر مشاغلى که به طور معمول برخورد با بزهکاران و صدور احکام تنبیهى و خشن را به دنبال دارد.
ج. مسئولیت هاى پردغدغه و نیازمند فعالیت هاى توأم با بحران و اضطراب، همچون بسیارى از مناصب و مسئولیت هاى اجتماعى.
د. مشاغلى که زمان زیادى را اشغال مى کند و محدودیت فراوانى در رابطه زن با خانه ایجاد مى کند و نقش ارزنده مادرى او را کم رنگ مى سازد.
به نظر مى رسد الگوى یاد شده، نه جنبه تحمیلى، بلکه داوطلبانه براى زنان دارد. آزادى هرگونه مشاغل براى زنان در کشورهاى غربى و عدم استقبال بسیارى از زنان در این گونه کارها، نشانگر ناسازگارى آنها با طبیعت زنان است. بر این اساس، گفته شده است: «زن و مرد سنگربانان دو سنگرند و چنانچه زن، سنگر خود را رها کند، جامعه از آن ناحیه آسیب پذیر مى شود. زنى که وظایف خاص خود را فراموش کرده و حریصانه به دنبال تکالیف مردانه برود، در واقع خود و اهمیت نقش خود را نمى شناسد و لذا خویشتن را موجودى فقیر مى داند و براى جبران این حقارت کاذب، پا در جاى مردان مى گذارد»11.
سه. پاسداشت حرمت و کرامت زن
اسلام به حفظ حرمت زن، پاسداشت کرامت وى و تأکید بر حفظ عفت و پاکدامنى او اهتمام ویژه اى دارد. از فلسفه هاى محدود سازى مناصب اجتماعى زنان، توجه دادن به جایگاه بلند آنان در آیین الهى، فراهم آوردن ضمانت کافى براى حفظ امنیت و پاکدامنى و جلوگیرى از آسیب پذیرى آنها در سایه روابط گسترده اجتماعى و اختلاط بیش از حد با مردان است.12
زن و قضاوت:
از آنچه در اینجا و در بررسى مسئله شهادت زنان گذشت، روشن مى شود که قضاوت از جهاتى چند براى زن مناسب نیست؛ از جمله:
1. تمرکز عمده انرژى روانى زن به دنیاى درون و هیجان پذیرى بیشتر او، موفقیت زن را در شناخت دقیق و کالبد شکافى منازعات ـ که لازمه صدور رأى درست است ـ کاهش مى دهد.
2. صدور احکام تنبیهى و خشن، مانند حکم اعدام و امثال آن، با روحیات و عواطف زن سازگار و متناسب نیست و به طور معمول وى تاب تحمل آنها را ندارد و در نتیجه موجب تعارضات و کشمکش هاى درونى و ایجاد فشارهاى روانى بر وى مى گردد.
بنابراین قاضى نبودن زن، یکى از دستورات حکیمانه اسلام در حمایت از زن است؛ زیرا قضاوت، تنها نیازمند علم نیست تا با آموزش جبران شود؛ بلکه برخورد با انواع بزهکاران و صدور احکام خشن در برابر آنان، با روحیات لطیف زن، سازگار نمى نماید. تجربه چند ساله اخیر نشان داده است که چند مورد استفاده از زنان، در برنامه هاى قضایى، موجب ابتلاى برخى از آنان به بیمارى هاى شدید عصبى و روانى شده است و برخى از آنها پس از چند صباحى، درخواست کناره گیرى از این کار کرده اند. بنابراین کشاندن زن در این صحنه ها، امتیازى براى زن نیست؛ بلکه انهدام و نابودى شخصیت او است.
از طرف دیگر تصدى امر قضا ـ به عنوان یک واجب کفایى ـ بیش از آنکه حق باشد، تکلیف است. از این رو در بعضى از روایات، تعبیر «لیس على المرأة» آمده است؛ یعنى، بر عهده زنان این تکلیف تحمیل نشده و تعبیر «لیس للمرأة» نیامده است. پس حقى از او دریغ نشده؛ بلکه به لحاظ رعایت حال او، تکلیفى بر وى تحمیل نگشته است و زن، وظیفه اى براى تصدى امر قضا ندارد.
پی نوشتها:
1. جهت آگاهى بیشتر نگا: هادى، حسینى و ... کتاب زن، تهران: امیرکبیر، چاپ اول، 1381، صص 27ـ492.
2. نگا:
الف. مرتضى، مطهرى، نظام حقوق زن در اسلام، بخش هفتم، صص 190 167.
ب. ناصر، مکارم شیرازى، تفسیر نمونه، ج 2، ص 164 ذیل آیه 228 سوره بقره.
3. تفسیر نمونه، ج 2، ص 157 و 156 ذیل آیه 228 سوره بقره.
4. بقره 2، آیه 228.
5. فضل بن حسن، طبرسى، تفسیر مجمع البیان، ج 3، ص 73؛ نگاه کنید: تفسیر نمونه، ج 3، ص 362، ذیل آیه 32، سوره نساء.
6. نساء 4، آیه 32.
7. جهت آگاهى بیشتر نگا: سیدهادى، حسینى و ...، کتاب زن، صص 525 ـ 531.
8. همان، ص 531.
9. نگا: خصوصیات روح زن، ص 22 ق: همان، ص 525.
10. همان، ص 585 ـ 586.
11. کتاب زن، ص 580 ؛ به نقل از: خصوصیات حیات روح زن، ص 28 و 29.
12. نگا: محمدى گیلانى، شایستگى زنان براى عهده دارى قضاوت، فقه اهل بیت، تابستان 1376، شماره 10، ص 114.
منبع: پرسشها و پاسخهاى برگزیده، حمیدرضا شاکرین؛ نهاد نمایندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاهها، دفتر نشر معارف، 1384.
پرسش و پاسخ مرتبط
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}