پرسش :

آیا انبیا و اولیا، علاوه بر قدرت‌های عادی، توان انجام امور خارق العاده را نیز دارند؟


پاسخ :
جهان آفرینش، جهان اسباب و مسبّبات و علّت‌ها و معلول‌ها است. هر فردی در کار خود از قدرت الهی بهره می‌گیرد و اگر پیوند او از آن قدرت لایزال گسسته گردد، عاجز و ناتوان می‌شود. بنابراین، اگر اولیای الهی کارهای خارق العاده‌ای را انجام می‌دهند، همگی از قدرت الهی سرچشمه گرفته و به اذن او می‌باشد. اگر این پیوند قطع شود، هیچ فردی توان کاری را؛ اعم از عادی و غیر عادی، نخواهد داشت.

کارهای برون از توان عادی معلول تکامل روحی و روانی «ولی» خداست که در اثر طی طریق عبودیت و عمل به تعالیم اسلام و پیمودن صراط مستقیم به این مقام می‌رسد.[1]

انسان در سایه عبودیت و بندگی خدا و اخلاص در عبادت، برای خود سیری در تکامل باطنی دارد که ربطی به زندگی فردی واجتماعی او ندارد و این سیر از حدود جسم وماده بیرون است و هر فردی در این سیر معنوی خود، به فراخور حال خویش مقاماتی را به دست می‌آورد که چه بسا آنها را در این جهان و یا پس از مرگ مشاهده نماید.

مقصود از کمال چیست؟
وقتی می‌گوییم خداوند کمال مطلق و نامتناهی است، مقصود از آن، همان «صفات جمال» خدا؛ از قبیل «علم» و «قدرت» و «حیات» و «اراده» است. هرگاه بنده‌ای در پرتو پیمودن راه اطاعت، گام در درجات کمال می‌گذارد و از نردبان کمال بالا می‌رود، مقصود این است که کمال وجودی بیشتری به دست آورده و علم بیشتر، قدرت زیادتر، اراده‌ای نافذتر وحیاتی جاودانه‌تر پیدا می‌کند. در این صورت می‌تواند از فرشته بالاتر قرار گیرد و از کمالات بیشتری بهره‌مند گردد.

بشر، پیوسته خواهان آن است که بر جهان تسلط پیدا کند و کاری را که انسان‌های عادی از انجام آن عاجزند، انجام دهد.به عنوان مثال، گروهی از مرتاضان از طریق ریاضت‌های حرام و آزار دهنده به تقویت نفس و روح پرداخته و قدرت‌هایی را به دست می‌آورند.

امّا راه صحیح که موجب سعادت هر دو جهان می‌گردد، آن است که راه «بندگی» و خضوع در برابر خدای جهان را در پیش گیرد و با پیمودن راه بندگی، مقاماتی به دست آورده و سرانجام قدرت بر تصرف در تکوین پیدا کند.

پیامبر گرامی(ص) در ضمن حدیثی به مقامات بلند سالکان راه حق و پویندگان راه عبودیت وبندگی اشاره نموده، سخن پروردگار را چنین نقل می‌فرماید:
«هیچ بنده‌ای به وسیله کاری، نسبت به من تقرب نجسته که محبوب‌تر از انجام فرایض بوده باشد. (آنگاه فرمود:) بنده من با گزاردن نمازهای نافله آنچنان به من نزدیک می‌شود که اورا دوست می‌دارم. وقتی او محبوب من شد، من گوش او می‌شوم که با آن می‌شنود، وچشم او می‌شوم که با آن می‌بیند و زبان او می‌گردم که با آن سخن می‌گوید، و دست او می‌شوم که با آن حمله می‌کند. هرگاه مرا بخواند اجابت می‌کنم و اگر چیزی از من بخواهد می‌بخشم».[2]

دقت در این حدیث، ما را به عظمت کمالی که انسان در سایه انجام فرایض و نوافل پیدا می‌کند، به خوبی رهبری می‌کند. در این حالت قدرت درونی انسان به حدّی می‌رسد که با قدرت الهی صداهایی را که با نیروی عادی نمی‌شنید، می‌شنود و صور و اشباحی را که دیدگان عادی را یارای دیدن آنها نیست، می‌بیند. سرانجام خواسته‌های اوجامه عمل پوشیده، حاجت‌هایش برآورده می‌شود، در نتیجه دوست خدا می‌شود و عمل او، عمل خدایی می‌گردد.

جای شک نیست مقصود از اینکه خدا چشم وگوش او می‌گردد، این است که دیده او در پرتو قدرت الهی، نافذتر و گوش او شنواتر و قدرت او گسترد‌ه‌تر می‌گردد.

آثار بندگی و کمال نفسانی
یکی از آثار کمال نفس، تصرف در جهان طبیعت به اذن خداست. توضیح این که در پرتو عبادت و بندگی، نه تنها حوزه بدن تحت فرمان و محل نفوذ اراده انسان قرار می‌گیرد، بلکه جهان طبیعت نیز مطیع انسان می‌گردد و آدمی به اذن پروردگار جهان، در پرتو نیرو و قدرتی که از تقرب به خدا کسب نموده است، در طبیعت تصرف می‌کند و مبدأ یک سلسله معجزات و کرامات می‌شود و در حقیقت قدرت تصرف و تسلط بر تکوین پیدا می‌کند.

قرآن و کرامات اولیا
قرآن کراماتی را از انبیای الهی نقل می‌کند که بر اثر کمال نفسانی، به اذن خداوند می‌توانستند در تکوین تصرف کنند. اکنون به صورتی گذرا به آنها اشاره می‌کنیم:

1. تصرف یوسف برای بینایی پدر
یعقوب بر اثر مفارقت یوسف، سالیان دراز گریه کرد و در آخر عمر بینایی خود را از دست داد. پس از سال‌ها، یوسف به فردی مأموریت داد که به کنعان برود و پیراهن او را بر چهره یعقوب بیفکند تا بینایی خود را باز یابد. مژده رسان آمد و دستور او را عمل کرد و در همان لحظه او بینایی خود را باز یافت.
«فَلَمّا أَنْ جاءَ الْبَشیر أَلقٰاهُ علی وَجْههِ فارتدَّ بَصیراً».[3]
«هنگامی که مژده رسان آمد، پیراهن یوسف را به صورت او افکند او بینایی خود را بازیافت».

شکی نیست که مؤثر واقعی خداست، ولی خدا به «سبب» که همان خواست یوسف است، این توان را بخشیده است که اگر اراده چیزی کند، خواسته‌اش عملی شود. این که او این کار عظیم را با یک سبب ساده (افکندن پیراهن بر چهره پدر) به انجام رسانید، نشان از آن دارد که معجزات و کرامات پیامبران به وسیله امور ساده صورت می‌پذیرد تا مردم تصور نکنند که او از طریق علمی و صنعتی به این کار دست زده است.

2. قدرت نمایی یاران سلیمان
همگی می‌دانیم که سلیمان ملکه سبأ را احضار کرد، ولی پیش از آن که وی به حضور سلیمان برسد ، سلیمان به حاضران در مجلس خود چنین گفت:
«...یا أَیهَا المَلَؤُ أَیکمْ یأْتینی بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ یأْتُونی مُسْلِمینَ».[4]
«ای جماعت کدام‌یک از شما می‌تواند تخت بلقیس را برای من بیاورد، پیش از آن که (بلقیس و همراهان) او مطیعانه وارد شوند؟»
یک نفر از جنّیان گفت:
«...أَنَا آتیک بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِک وَإِنی عَلَیهِ لَقَوی أَمینٌ».[5]
«پیش از آنکه تو از جای خود برخیزی(مجلس به پایان رسد) من آن را می‌آورم و من بر این کار توانا و امینم».
فرد دیگری که مفسران نام او را «آصف بن برخیا» وزیر سلیمان وخواهر زاده او می‌دانند، اعلام کرد که در یک چشم به هم زدن می‌تواند آن را بیاورد، چنانکه خداوند می‌فرماید:
«قالَ الّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکتابِ أَنَا آتیک بِهِ قَبْلَ أَنْ یرْتَدَّ إِلَیک طَرْفُک فَلَمّا رَآهُ مُسْتَقِرّاً عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبی...».[6]
«کسی که نزد او دانشی از کتاب بود(که درباره حقیقت این کتاب باید در جایی دیگر گفتگو کرد) ، چنین گفت: پیش از آنکه تو چشم بر هم بزنی، آن را در این مجلس حاضر می‌کنم. وقتی تخت را در برابر خود حاضر دید، گفت: این نعمتی است از جانب خدا بر من».

باید در مفاد این آیات دقت کنیم تا ببینیم عامل این کارهای خارق‌العاده (احضار «تخت بلقیس» از فرسنگ‌ها فاصله به مجلس سلیمان) چیست؟ آیا عامل این کار خارق‌العاده مستقیماً خدا است؟ و او است که این جهش را در طبیعت انجام می‌دهد و «آصف برخیا»و دیگران، نمایشگرانی هستند که کوچک‌ترین تأثیری در آن کارها ندارند؟یا اینکه عامل این کار ـ به سان هزاران کار دیگر که افراد عادی با قدرت الهی انجام می‌دهند ـ خود آنها می‌باشند؛ چیزی که هست آنان این قدرت را از قرب الهی به دست آورده و با اراده نافذ خود عامل این نوع کارهای خارق‌العاده می‌باشند. ظاهر آیات سه‌گانه نظر دوم را تأیید می‌کند، زیرا:
اوّلاً، سلیمان از آنان می‌خواهد که این کار را انجام دهند و آنان را بر این کار قادر و توانا می‌داند.
ثانیاً، شخصی که گفت: من تخت بلقیس را، پیش از آنکه سلیمان از جای خود برخیزد حاضر می‌کنم، خود را با جمله زیر توصیف کرد: «وَإنّی عَلَیهِ لَقَوِی أَمِین»: «من بر این کار، قادر و توانایم و به خود اطمینان دارم».
هرگاه وجود این شخص و اراده او در این کار مؤثر نباشد، دیگر دلیلی ندارد که بگوید: «من بر این کار قادر و امین هستم».
ثالثاً، دومی گفت: من آن را در اندک زمانی (یک چشم به هم زدن) می‌آورم و این کار خارق‌العاده را به خود نسبت داد و گفت: «آتیک: می‌آورم».

اگر بنا بود که قرآن به این حقیقت تصریح کند که نفوس اولیا و اراده و خواست آنان و دیگر شخصیت‌های بزرگ، در ایجاد معجزه‌ها وکرامات و تمام خارق‌العاده‌ها مؤثر است، روشن‌تر از این، چگونه بگوید تا شکاکان زمان آن را بپذیرند و تأویل نکنند.

رابعاً: خداوند علت توانایی دومی را بر این کار شگفت‌آور، آشنایی او به علم کتاب می‌داند، دانشی که از اختیار افراد عادی خارج است و از علومی است که مخصوص بندگان خدا می‌باشد، و ارتباط با چنین دانش‌هایی محصول قربی است که این نوع افراد با خدا دارند، چنانکه فرمود: «قالَ الّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الکتابِ...» : «کسی که در نزد او دانشی از کتاب بود، گفت...».

3.باز هم قدرت نمایی سلیمان
قرآن مجید درباره سلیمان نبی با صراحت می‌فرماید: باد به فرمان او به هر طرف که می‌خواست جریان پیدا می‌کرد. مسیر باد که جزو نظام آفرینش است، به اراده نافذ سلیمان تعیین می‌گردید، چنانکه می‌فرماید:
«وَلِسُلَیمانَ الرِّیحَ عاصِفَةً تَجْری بِأَمْرِهِ إِلَى الأَرْضِ الّتی بارَکنا فِیها وَکنّا بِکلِّ شَیءٍ عالِمینَ».[7]
«باد توفنده و تند را برای سلیمان رام کردیم؛ به طوری که به فرمان وی به سوی سرزمینی که برکت دادیم، جریان پیدا می‌کرد وما به همه چیز عالم هستیم».
نکته قابل توجه این است که این آیه‌ با صراحت هر چه کاملتر، جریان باد و تعیین مسیر وسمت آن را معلول امر سلیمان (اراده نافذ او) می‌داند چنانکه می‌فرماید: «تَجری بأمره»: «به فرمان او جریان داشت».

در آیه دیگر[8] می‌خوانیم: بادی که سلیمان از آن به عنوان مرکب استفاده می‌کرد، از صبح تا ظهر مسافت یک ماه و از ظهر تا شب مسافت یک ماه دیگر را طی می‌کرد و این مرد الهی می‌توانست مسافتی را که مرکب‌های آن روز تقریباً در ظرف دوماه طی می‌کردند، در ظرف یک روز طی کند.
درست است که خداوند باد را برای او رام و مسخّر کرده بود، امّا جمله «تَجْرِی بِأَمْرِهِ» «به فرمان سلیمان حرکت می‌کرد و از حرکت باز نمی‌ایستاد» صراحت دارد که امر و اراده سلیمان در بهره‌برداری از این پدیده طبیعی، کاملاً مؤثر بوده است؛ مثلاً تعیین وقت حرکت ومسیر آن و باز ایستادن آن از حرکت بستگی به اراده نافذ سلیمان داشت.

از آیات مربوط به سلیمان، نکته دیگری نیز استفاده می‌شود و آن اینکه خداوند بسیاری از پدیده‌های سرکش طبیعی را برای او رام کرده بود و او هرگونه که می‌خواست از آنها با کمال سهولت و آسانی استفاده می‌کرد؛ مثلاً معدن مس با تمام صلابتی که دارد، برای او ـ به فرمان خدا ـ به صورت چشمه روانی در می‌آید و هر چه می‌خواهد از آنها استفاده می‌کند؛ چنانکه می‌فرماید:
«...وَاَسَلْنا لَهُ عَینَ القِطْرِ...» .[9]
«و چشمه مس(مُذاب) را برای او روان کردیم».

موجوداتی مانند جن که با دیدگان عادی دیده نمی‌شوند، در تسخیر وی بودند و آنچه او از آنها می‌خواست، انجام می‌دادند، چنانکه می‌فرماید:
«وَمِنَ الجِنِّ مَنْ یعْمَلُ بَینَ یدَیهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ... یعْمَلُونَ لَهُ ما یشاءُ...».[10]
«گروهی از جن در برابر او به فرمان خداوند کار می‌کردند... برای او آنچه می‌خواست انجام می‌دادند».

ظاهر مجموع آیات این است که چگونگی بهره‌برداری او از باد و غیره یکسان بوده است. درست است که خداوند بزرگ این پدیده‌ها را برای او تسخیر کرده بود، امّا در عین حال اراده او بی‌اثر نبود. تا اراده سلیمان تعلق نمی‌گرفت، معدن مس به صورت چشمه آب روان نمی‌گشت و جن کاری را انجام نمی‌داد.

همه اینها نوعی ولایت بر تکوین است و معنی آن این است: پیامبری بر اثر قربی که به خدا دارد، منزلتی می‌یابد که طبیعت و حتّی موجودات نامرئی به نام جن، به اذن خدا به فرمان او باشند و از حوزه نفوذ او خارج نشوند.

4. تصرف‌های حضرت مسیح
قرآن مجید بعضی از کارهای فوق‌العاده را به حضرت «مسیح» نسبت می‌دهد و بیان می‌کند که همه این کارها از نیروی باطنی و اراده خلاق او سرچشمه می‌گرفت، چنانکه می‌فرماید:
«...أَنّی أَخْلُقُ لَکمْ مِنَ الطِّینِ کهَیئَةِ الطَّیرِ فَأَنْفُخُ فیهِ فَیکونُ طَیراً بِإِذْنِ اللّهِ وَأُبْرِئُ الأَکمَهَ وَالأَبْرَصَ وَأُحْی الْمَوتى بِإِذْنِ اللّهِ...» .[11]
«من برای شما از گِل، شکل مرغی می‌سازم و در آن می‌دمم که به اذن خدا پرنده می‌شود، کور مادرزاد و پیس را شفا می‌دهم ومردگان را به اذن خدا زنده می‌کنم».

در این آیات حضرت مسیح، امور زیر را به خود نسبت می‌دهد:
1. ساختن پرنده‌ای از گِل.
2. دمیدن در پرنده و زنده کردن آن.
3. شفای کور مادر زاد.
4. درمانِ بیماری پیسی.
5. زنده کردن مردگان.

حضرت مسیح خود را فاعل این امور می‌داند، نه اینکه او درخواست کند و خدا انجام دهد، بلکه می‌گوید: «این کارها را من به اذن خدا انجام می‌دهم». اذن خدا در این موارد چیست؟ آیا اذن در این موارد یک اجازه لفظی است؟ به طور مسلم چنین نیست، بلکه مقصود از آن اذن باطنی است. به این معنی که خدا به بنده خود آنچنان کمال و قدرت و نیرو می‌بخشد که وی به انجام چنین اموری توانا می‌گردد.

گواه این مدّعا آن است که بشر نه تنها در امور غیر عادی به اذن خدا نیازمند است، بلکه در تمام امور به اذن خدا نیاز دارد و هیچ‌کاری بدون اذن او صورت نمی‌پذیرد. اذن الهی در تمام موارد، همان برخوردار کردن فاعل از قدرت و رحمت خویش می‌باشد. در آیه مورد بحث، حضرت مسیح تحقق امور یاد شده را به خود نسبت می‌دهد و در آیه دیگر، خود خدا نیز صریحاً امور مزبور را به خود او نسبت می‌دهد و می‌گوید:
«...وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کهَیئَةِ الطَّیرِ بِإِذْنِی فَتَنْفُخُ فِیها فَتَکونُ طَیراً بِإِذْنِی وَتُبْرِئُ الأَکمَهَ وَالأَبْرَصَ بِإِذْنِی وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوتى بِإِذْنِی...» .[12]
«هنگامی از گل صورت پرنده‌ای را به اذن من می‌سازی و در آن می‌دمی، و به اذن من پرنده می‌شود و کور مادرزاد و پیس را به اذن من شفا می‌دهی، و مردگان را زنده می‌کنی...»

در جمله‌های این آیه دقت بیشتری کنیم تا روشن شود که از نظر قرآن، فاعل و انجام دهنده این امور کیست؟ هرگز خدا نمی‌گوید «من مرغ آفریدم»، «من شفا دادم»، «من زنده کردم» بلکه می‌گوید:
«إِذْتَخْلُقُ»: تو آفریده‌ای، «وَتُبْرِئُ»: بهبودی بخشیدی ، «إِذْ تُخْرِجُ الْمَوتى»: تو زنده کردی . چه صراحتی بالاتر از این؟
ولی قرآن کریم در بیان این که هیچ بشری در کار ایجاد، استقلال ندارد، و برای ردّ افکار غیر صحیح «معتزله» و دوگانه پرستان که تصور می‌کنند بشر در آفرینش خود به خدا نیاز دارد، ولی در افعال و کارهای خود کاملاً مستقل و از خدا بی‌نیاز است؛ در همه این موارد کارهای حضرت مسیح را مقید به اذن الهی کرده و موضوع توحید در افعال را، که از مراتب توحید به شمار می‌رود، رعایت نموده است.

ولایت تکوینی و مسأله غلو
از اندیشه‌های باطل در مورد ولایت بر تصرف این است که تصور می‌شود چنین اعتقادی مایه «غلو» در حقّ پیشوایان است، در صورتی که چنین اعتقادی ارتباطی به غلو ندارد.

«غالی» کسی است که بندگان خدا را از مقام عبودیت بالا برده و صفات خدا و افعال او را برای آنان ثابت کند؛ مثلاً بگوید: «تدبیر نظام آفرینش از آن پیشوایان معصوم است. آنان «خالق»، «رازق» ، «محیی» و «ممیت» علی الاطلاق می‌باشند».

حقیقت غلو این است که یا آنها را خدا بدانیم و یا مبدأ افعال خدایی[13] بشناسیم ، در حالی که هیچ‌کدام از این دو ملاک، در ولایت تکوینی موجود نیست؛ زیرا نه کسی آنها را خدا می‌داند و نه افعال و کارهای الهی را برای آنها اثبات می‌کند، بلکه می‌گوییم آنان در پرتو قرب الهی، دارای قدرتی می‌شوند که به اذن خداوند می‌توانند در مواردی که انگیزه ارشاد واصلاح باشد، در جهان آفرینش تصرف کنند. این دو نوع تفکر، آنچنان با هم فاصله دارند که به زحمت می‌توان شباهتی بین آن دو تصور نمود؛ زیرا هرگاه خداوند بنده خود را به انجام کاری به منظور ارشاد مردم قادر ساخت، چیزی از قدرت او کم نمی‌شود و بنده صاحب ولایت، گام از مقام عبودیت فراتر نمی‌گذارد.

موقعیت انسان کامل نسبت به خدا، موقعیت فرزندی است که با سرمایه پدر در تجارتخانه او مشغول بازرگانی است و یا به سان وکیلی است که با سرمایه موکل خویش، کسب و کار می‌کند.

تسلط و قدرت فرزند و وکیل، شاخه‌ای از اراده و خواست پدر و موکل است. از این جهت، این نوع قدرت و تسلط هرگز مایه شرک نبوده، بلکه بوی شرک را هم نمی‌دهد.

چه بسا خداوند به فرشته و یا فرشتگانی قدرت بدهد که سرزمین قوم لوط را سنگ‌باران و همه را زیر و رو کنند، امّا اعتقاد به وجود چنین قدرتی در آنها، هرگز مستلزم شرک و همتایی فرشتگان با خدا نمی‌گردد.

بنابراین، اگر خداوند چنین قدرتی را به بنده‌ و یا بندگانی عنایت کند، این نیز سبب نمی‌شود که گردی بر دامن کبریایی او بنشیند.

پی‌نوشت‌ها:
[1]. آری برای رسیدن به انجام امور خارق العاده، راه دیگری به نام ریاضت هست ولی پیمودن آن راه حرام و ممنوع می‌باشد.
وگاهی مصالح غیبی ایجاب می‌کند که فردی در دوران کودکی، به کمالی برسد که دیگران فاقد آن هستند، و این جنبه استثنایی دارد.
[2]. اصول کافی، ج2، ص 352 چاپ دارالکتب الاسلامیه.
[3]. یوسف/96.
[4]. نمل/38.
[5]. نمل/39.
[6]. نمل/40.
[7]. انبیاء/81.
[8]. سبأ / 12.
[9]. سبأ/12.
[10]. سبا/12ـ13.
[11]. آل عمران/49.
[12]. مائده/110.
[13]. مقصود از «افعال خدایی» این است که فاعل در فعل خود مستقل بوده و در انجام آن به مقامی متکی نباشد، خواه آن فعل به صورت فعل طبیعی انجام گیرد، یا به شیوه خارق عادت.

منبع: گزیده راهنمای حقیقت، آیت الله سبحانی، ص 35.