آثار سوء کینه توزی و انتقام جویی
پرسش :
روحیه کینه توزی و انتقام جویی موجب چه جنایات و ناهنجاری هایی می گردد؟
پاسخ :
شخصى که مورد دشنام و اهانت واقع مى شود، اگر داراى سلامت فکر باشد در صورتى که اهانت کننده از او معذرت بخواهد و در واقع با پوزش طلبیدن مرهمى بر دل مجروح وى بگذارد، فوراً اعتذارش را مى پذیرد، با بزرگوارى و کرامت نفس او را مى بخشد و خیلى زود زخم دلش التیام مى یابد.
امام زین العابدین (علیه السلام) فرمودند: «اِنْ شَتَمَکَ رَجُلٌ عَن یَمِینِکَ ثُمَّ تَحَوَّلَ اِلَى یَسَارِکَ فَاعتَذَرَ اِلَیکَ فَاَقْبِلْ مِنهُ»(1)؛ (اگر از طرف راستت کسى به تو ناسزا گفت و بلافاصله به سمت چپ آمد و از تو پوزش طلبید، معذرت خواهى او را قبول کن!).
در صورتى که اهانت کننده معذرت نخواهد و بى اعتنا از وى جدا شود، چون شخص اهانت شده داراى سلامت فکر (و روح) است کینه و دشمنى در دل نمى گیرد، فکر انتقامجوئى در سر نمى پروراند. این خاطره تلخ را فراموش مى کند و با گذشت چند روز یا چند هفته زخم دلش بهبود مى یابد.
اگر شخص مورد اهانت، بر اثر خُلق و خُوى ناپسند گرفتار بیمارى اندیشه و فکر (و روان) باشد، زخم دلش نه خود به خود بهبود مى یابد و نه با مرهم معذرت خواهى درمان مى شود. او کینه اهانت کننده را در دل مى گیرد و به فکر انتقام جوئى مى افتد، اگر بتواند خیلى زود از خود عکس العمل نشان مى دهد و اگر نتواند به انتظار فرصت مى ماند؛ تا موقع مناسبى به دست آورد و عمل موهن او را تلافى نماید.
فکر کینه توز و انتقامجو، مانند خون کسى که بیمارى قند دارد است. همان طور که زیادى قند خون مانع بهبودى زخم بدن مى شود و نمى گذارد بریدگى پوست و عضله التیام پیدا کند، همچنین حسّ کینه و تمایل شدید به انتقام، مانع علاج زخم دل است و نمى گذارد خاطر مجروح درمان گردد. این قبیل افراد، تا از شخص مورد نظر انتقام نگیرند و عمل او را به دلخواه خود تلافى نکنند، شفاى دل نمى یابند؛ کسانى که به این بیمارى مبتلا هستند، اگر بخواهند مى توانند با راهنمائى افراد دانا و اجراء برنامه هاى اخلاقى، خویشتن را مداوا کنند و از این بدبختى و تیره روزى رهائى یابند و اگر نخواهند باید تمام عمرشان با رنج و ناراحتى سپرى شود و آتش کینه این و آن پیوسته در نهادشان مشتعل باشد. بعلاوه این گروه، با اندیشه ناسالم و فکر بیمار (و روح علیل) که دارند همواره در معرض درنده خوئى و اعمال ضدّ انسانى هستند و ممکن است در مواقعى براى تَشَفّى خاطر و اقناع تمایل انتقام، به جنایات وحشت زا و خطرناکى دست بزنند.
داستانی را بیان کنیم: «در قرن ششم هجرى شخصى به نام «ابن سلّار» که از افسران ارتش مصر بود، به مقام وزارت رسید و در کمال قدرت بر مردم حکومت مى کرد، او از یک طرف مردى شجاع، فعّال و باهوش بود و از طرف دیگر خودخواه، خشن و ستمکار. در دوران وزارت خود خدمت بسیار و ظلم فراوان کرد.
موقعى که ابن سلّار یک فرد سپاهى بود، به پرداخت غرامتى محکوم شد، براى شکایت نزد «ابى الکرم» مستوفى دیوان رفت و پیرامون محکومیت خود توضیحاتى داد، ابى الکرم به حق یا به ناحق به اظهارات او ترتیب اثر نداد و گفت: سخن تو در گوش من فرو نشود، ابن سلّار از گفته وى خشمگین گردید، کینه اش را به دل گرفت موقعى که وزیر شد و فرصت انتقام به دست آورد او را دستگیر نمود و فرمان داد میخ بلندى را در گوش وى فرو کوفتند تا از گوش دیگرش سر بیرون کرد. در آغاز کوبیدن میخ، هر بار که ابى الکرم فریاد مى زد ابن سلّار مى گفت اکنون سخن من در گوش تو فرو شد، سپس به دستور او پیکر بى جانش را با همان میخى که در سر داشت به دار آویختند».(2)
ابى الکرم با گفته خود خاطر ابن سلّار را مجروح نمود و به دل او زخم زد، اگر ابن سلّاّ داراى سجایاى انسانى و سلامت فکر (و روح) مى بود، با گذشت چند هفته و حداکثر چند ماه، زخم دلش بهبود مى یافت و آن خاطره تلخ را فراموش مى کرد ولى او گرفتار بیمارى فکر (و روح) و فساد اخلاق بود و بر اثر خودخواهى، به کینه توزى و انتقامجوئى، جراحت خاطرش التیام پیدا نکرد به همین جهت پس از گذشت چند سال که به وزارت رسید و قدرت انتقام به دست آورد گفته او را تلافى نمود و به دل خویش شفا بخشید ولى در انتقام جوئى مرتکب عمل وحشیانه و غیر انسانى شد و مردى را به جرم گفتن یک جمله با وضع فجیع و دردناکى به هلاکت رساند.(3)
پی نوشت:
(1). الکافی، کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، محقق / مصحح: غفارى، على اکبر و آخوندى، محمد، دار الکتب الإسلامیه، تهران، 1407 قمری، چاپ: چهارم، ج 8، ص 153، (حدیث من ولد فی الإسلام)؛ مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، طبرسى، على بن حسن، المکتبة الحیدریه، نجف، 1385 قمری / 1965 میلادی / 1344 شمسی، چاپ: دوم، ص 69، (الفصل الثالث فی آداب الشیعه).
(2). لغت نامه دهخدا، دهخدا، علی اکبر، دانشگاه تهران، 1377 شمسی، چاپ دوم، ج 1، ص 320، (آ ـ ابوسعد).
(3). گفتار فلسفی اخلاق از نظر همزیستی و ارزشهای انسانى، فلسفى، محمد تقی، هیئت نشر معارف اسلامى، تهران، 1356 شمسی، ج 1، ص 185 و 184.
منبع: اخلاق اسلامى در نهج البلاغه، ناصر مکارم شیرازى، تهیه و تنظیم: اکبر خادم الذاکرین، نسل جوان، 1385.
شخصى که مورد دشنام و اهانت واقع مى شود، اگر داراى سلامت فکر باشد در صورتى که اهانت کننده از او معذرت بخواهد و در واقع با پوزش طلبیدن مرهمى بر دل مجروح وى بگذارد، فوراً اعتذارش را مى پذیرد، با بزرگوارى و کرامت نفس او را مى بخشد و خیلى زود زخم دلش التیام مى یابد.
امام زین العابدین (علیه السلام) فرمودند: «اِنْ شَتَمَکَ رَجُلٌ عَن یَمِینِکَ ثُمَّ تَحَوَّلَ اِلَى یَسَارِکَ فَاعتَذَرَ اِلَیکَ فَاَقْبِلْ مِنهُ»(1)؛ (اگر از طرف راستت کسى به تو ناسزا گفت و بلافاصله به سمت چپ آمد و از تو پوزش طلبید، معذرت خواهى او را قبول کن!).
در صورتى که اهانت کننده معذرت نخواهد و بى اعتنا از وى جدا شود، چون شخص اهانت شده داراى سلامت فکر (و روح) است کینه و دشمنى در دل نمى گیرد، فکر انتقامجوئى در سر نمى پروراند. این خاطره تلخ را فراموش مى کند و با گذشت چند روز یا چند هفته زخم دلش بهبود مى یابد.
اگر شخص مورد اهانت، بر اثر خُلق و خُوى ناپسند گرفتار بیمارى اندیشه و فکر (و روان) باشد، زخم دلش نه خود به خود بهبود مى یابد و نه با مرهم معذرت خواهى درمان مى شود. او کینه اهانت کننده را در دل مى گیرد و به فکر انتقام جوئى مى افتد، اگر بتواند خیلى زود از خود عکس العمل نشان مى دهد و اگر نتواند به انتظار فرصت مى ماند؛ تا موقع مناسبى به دست آورد و عمل موهن او را تلافى نماید.
فکر کینه توز و انتقامجو، مانند خون کسى که بیمارى قند دارد است. همان طور که زیادى قند خون مانع بهبودى زخم بدن مى شود و نمى گذارد بریدگى پوست و عضله التیام پیدا کند، همچنین حسّ کینه و تمایل شدید به انتقام، مانع علاج زخم دل است و نمى گذارد خاطر مجروح درمان گردد. این قبیل افراد، تا از شخص مورد نظر انتقام نگیرند و عمل او را به دلخواه خود تلافى نکنند، شفاى دل نمى یابند؛ کسانى که به این بیمارى مبتلا هستند، اگر بخواهند مى توانند با راهنمائى افراد دانا و اجراء برنامه هاى اخلاقى، خویشتن را مداوا کنند و از این بدبختى و تیره روزى رهائى یابند و اگر نخواهند باید تمام عمرشان با رنج و ناراحتى سپرى شود و آتش کینه این و آن پیوسته در نهادشان مشتعل باشد. بعلاوه این گروه، با اندیشه ناسالم و فکر بیمار (و روح علیل) که دارند همواره در معرض درنده خوئى و اعمال ضدّ انسانى هستند و ممکن است در مواقعى براى تَشَفّى خاطر و اقناع تمایل انتقام، به جنایات وحشت زا و خطرناکى دست بزنند.
داستانی را بیان کنیم: «در قرن ششم هجرى شخصى به نام «ابن سلّار» که از افسران ارتش مصر بود، به مقام وزارت رسید و در کمال قدرت بر مردم حکومت مى کرد، او از یک طرف مردى شجاع، فعّال و باهوش بود و از طرف دیگر خودخواه، خشن و ستمکار. در دوران وزارت خود خدمت بسیار و ظلم فراوان کرد.
موقعى که ابن سلّار یک فرد سپاهى بود، به پرداخت غرامتى محکوم شد، براى شکایت نزد «ابى الکرم» مستوفى دیوان رفت و پیرامون محکومیت خود توضیحاتى داد، ابى الکرم به حق یا به ناحق به اظهارات او ترتیب اثر نداد و گفت: سخن تو در گوش من فرو نشود، ابن سلّار از گفته وى خشمگین گردید، کینه اش را به دل گرفت موقعى که وزیر شد و فرصت انتقام به دست آورد او را دستگیر نمود و فرمان داد میخ بلندى را در گوش وى فرو کوفتند تا از گوش دیگرش سر بیرون کرد. در آغاز کوبیدن میخ، هر بار که ابى الکرم فریاد مى زد ابن سلّار مى گفت اکنون سخن من در گوش تو فرو شد، سپس به دستور او پیکر بى جانش را با همان میخى که در سر داشت به دار آویختند».(2)
ابى الکرم با گفته خود خاطر ابن سلّار را مجروح نمود و به دل او زخم زد، اگر ابن سلّاّ داراى سجایاى انسانى و سلامت فکر (و روح) مى بود، با گذشت چند هفته و حداکثر چند ماه، زخم دلش بهبود مى یافت و آن خاطره تلخ را فراموش مى کرد ولى او گرفتار بیمارى فکر (و روح) و فساد اخلاق بود و بر اثر خودخواهى، به کینه توزى و انتقامجوئى، جراحت خاطرش التیام پیدا نکرد به همین جهت پس از گذشت چند سال که به وزارت رسید و قدرت انتقام به دست آورد گفته او را تلافى نمود و به دل خویش شفا بخشید ولى در انتقام جوئى مرتکب عمل وحشیانه و غیر انسانى شد و مردى را به جرم گفتن یک جمله با وضع فجیع و دردناکى به هلاکت رساند.(3)
پی نوشت:
(1). الکافی، کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، محقق / مصحح: غفارى، على اکبر و آخوندى، محمد، دار الکتب الإسلامیه، تهران، 1407 قمری، چاپ: چهارم، ج 8، ص 153، (حدیث من ولد فی الإسلام)؛ مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، طبرسى، على بن حسن، المکتبة الحیدریه، نجف، 1385 قمری / 1965 میلادی / 1344 شمسی، چاپ: دوم، ص 69، (الفصل الثالث فی آداب الشیعه).
(2). لغت نامه دهخدا، دهخدا، علی اکبر، دانشگاه تهران، 1377 شمسی، چاپ دوم، ج 1، ص 320، (آ ـ ابوسعد).
(3). گفتار فلسفی اخلاق از نظر همزیستی و ارزشهای انسانى، فلسفى، محمد تقی، هیئت نشر معارف اسلامى، تهران، 1356 شمسی، ج 1، ص 185 و 184.
منبع: اخلاق اسلامى در نهج البلاغه، ناصر مکارم شیرازى، تهیه و تنظیم: اکبر خادم الذاکرین، نسل جوان، 1385.
پرسش و پاسخ مرتبط
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}