مبارزه امام صادق علیه السلام با غالیان
پرسش :
امام صادق (علیه السلام) در جهت مبارزه با «غُلات» چه اقداماتی انجام دادند؟
پاسخ :
امام صادق(علیه السّلام) همانند پدرشان، بشدّت در برابر انحراف غلوّ ایستادگی کردند. باید گفت در طی سال ها تلاش، از زمان امام علی(علیه السّلام) تا امام باقر(علیه السّلام) محبوبیتی برای اهل بیت(علیهم السّلام) پدید آمد و نفوذ تشیع در عراق و برخی از نقاط دیگر، تعمیق یافته بود. اینک غالیان می کوشیدند تا با رخنه در درون شیعه، آن را از داخل متلاشی کرده و چهره خارجی آن را خراب کنند.
جریان غالی از جهاتی برای تشیع خطرناک بود؛ زیرا نه تنها از درون سبب ایجاد آشفتگی در عقاید شیعه شده و آن را منزوی می کرد؛ بلکه شیعه را در نظر دیگران انسان های بی قید و بند نسبت به فروعات دینی نشان داده و بدبینی همگانی را نسبت به شیعیان به وجود می آورد.(1) اکنون با نگاهی ساده به کتاب های فِرَق، این حقیقت آشکار است که گرچه از لحاظ تقسیم بندی فرقه ای، تشیّعِ غالی را جدا یاد می کنند؛ اما اغلب نه تنها ارباب فرق و مذاهب بلکه عموم رجالیین اهل سنت تفاوت چندان روشنی بین دسته های شیعه نگذاشته و مردم را از پذیرفتن احادیث آنان پرهیز می دهند. حداقل یکی از دلایل این بدبینی رسوخ اندیشه های غالی در میان شیعیان بوده که با همه تلاش امامان شیعه و بعداً علمای اصولی شیعه، آثار آن کما بیش بر جای مانده است. نمونه آن رسوخ روایاتی است که در باب تحریف قرآن در برخی از کتاب های حدیثی شیعه موجود بوده و اصل آن از غلات می باشد.(2)
به هر روی، قیام علمی امام(علیه السّلام) برای تهذیب شیعه و حرکت در جهت نفی غلوّ و دور کردن شیعیان از جریان غلوّ، از مهمترین اقدامات امام صادق(علیه السّلام) برای حفظ فرهنگ اصیل اسلامی است که امامان مُبلغ آن بودند. در اینجا مروری بر اقدامات امام(علیه السّلام) در جهت طرد و نفی غالیان، ردّ دیدگاه های آنها و نیز تکفیر این گروه خواهیم داشت. از جمله اقدامات امام(علیه السّلام)، دور کردن شیعیان اصیل از غالیان منحرف بود. بدیهی است وجود ارتباط میان شیعه و غالیان با جاذبه های احتمالی موجود در غلات، می توانست کسانی از شیعیان را به سوی غلوّ بکشاند، به ویژه که غالیان به دروغ خود را مرتبط با امامان(علیهم السّلام) معرفی کرده و در برابر تکذیب امامان، اظهار می کردند که این تکذیب صرفاً از روی تقیه است. این امر در فریب شیعیان ساده دل مؤثر بود.
در روایتی مسند از قول امام صادق(علیه السّلام) آمده که حضرت با اشاره به اصحاب «ابو الخطاب» و دیگر غالیان، به «مفضّل» فرمودند: «یَا مُفَضَّلُ! لَاتُقَاعِدُوهُمْ وَ لَاتُؤَاکِلُوهُمْ وَ لَاتُشَارِبُوهُمْ وَ لَا تُصَافِحُوهُمْ»(3)؛ (ای مفضل! با غُلات نشست و برخاست نکنید، با آنان هم غذا نباشید و همراهشان چیزی ننوشید و با آنان مصافحه نکنید). در روایتی دیگر امام(علیه السّلام) بار دیگر همین مسأله را تأکید کرده و می فرماید: «وَ أَمَّا أَبُو الْخَطَّابُ مُحَمَّدُ أَبِی زَیْنَبُ الْأَجْدَعُ، مَلْعُونٌ وَ أَصْحَابُهُ مَلْعُونُونَ، فَلَاتُجَالِسْ أَهْلَ مُقَالَتِهِمْ فَإِنِّی مِنْهُمْ بَرِئٌ وَ آبَائِی عَلَیْهِمُ السَّلَامُ مِنْهُمْ بُرَاءٌ»(4)؛ (ابو الخطاب و اصحابش ملعونند، با معتقدین به مرام او همنشین نشوید، من و پدرانم از او بیزاریم).
امام(علیه السّلام) به ویژه نسبت به جوانان شیعه حساسیت زیادتری داشته و می فرمودند: «اُحْذُرُوا عَلَی شَبَابِکُمْ الْغُلَاةَ لَایُفْسِدُوهُمُ الْغُلَاةُ شَرُّ خَلْقِ اللهِ، یُصَغِّرُونَ عَظَمَةَ اللهِ وَ یُدَعُّونَ الرُّبُوبِیَّةَ لِعِبَادِ اللهِ»(5)؛ (درباره جوانان خویش از این که غلاة آنان را فاسد کنند بترسید، غلاة بدترین دشمنان خدا هستند، عظمت خدا را کوچک کرده و برای بندگان خداوند ادعای ربوبیت می کنند). توصیه به عدم همنشینی، تنها با غلات نبود؛ بلکه امام صادق(علیه السّلام) شیعیان را از نشست و برخاست با هر اهل بدعتی، بر حذر می داشت: «وَ احْذَرْ مُجَالَسَةَ أَهْلِ الْبِدَعِ فَإِنَّهَا تُنْبِتُ فِی الْقَلْبِ کُفْراً وَ ضَلَالاً مُبِیناً»(6)؛ (از همنشینی با اهل بدعت پرهیز کن؛ زیرا باعث رشد و نموّ کفر و گمراهی آشکار در قلب می شود).
امام(علیه السّلام) برای طرد غلات از جامعه شیعه، عقاید آنان را مورد انکار قرار داده و با میزان قرار دادن «کتاب الله» برای سنجش نقل ها و گفته های خود، از شیعیان می خواست ادعاهای نادرست غلات را نپذیرند. بنا به نقل «شهرستانی»، «سدیر صیرفی» نزد امام(علیه السّلام) آمد و گفت: جانم به فدای تو باد! شیعیانِ شما درباره شما اختلاف کرده اند، بعضی اظهار می کنند که در گوش شما سخن گفته می شود؛ بعضی گویند به شما وحی می شود؛ بعضی گویند به قلب شما الهام می شود؛ بعضی گویند در خواب می بینید؛ بعضی گویند به کتب آباء خویش فتوا می دهید. کدام یک را باید اخذ نمود؟ امام(علیه السّلام) فرمود: «لَاتَأْخُذُ بِشَیْءٍ مِمَّا یَقُولُونَ، نَحْنُ حُجَّةُ اللّهِ وَ أُمَنَاءُهُ عَلَی خَلْقِهِ، حَلَالُنَا مِنْ کِتَابِ اللهِ وَ حَرَامُنَا مِنْهُ»(7)؛ (آنچه را که گفته شده رها کن، ما حجّت خداوند و امین او بر خلق او هستیم، حرام و حلال ما از کتاب خداوند است). این روایت نشان می دهد که به سبب القائات نادرست غالیان، این تصوّر برای برخی پیش آمده که آیا به راستی ائمه(علیهم السّلام) دین جدیدی آورده و وحی تازهای به آنان می شود یا مسأله به گونه دیگری است؟ امام(علیه السّلام) با تأکید بر این که آنان هر چه دارند همان مطالب کتاب الله است از شیعیان می خواستند تا از پیروی و پذیرش این عقاید نادرست خودداری کنند.
در روایت دیگری نیز که «شهرستانی» آورده، «فیض بن مختار» نزد امام صادق(علیه السّلام) آمده، می گوید: فدایت شوم! این چه اختلافی است که میان شیعیان شما به وجود آمده. من گاه در جمع آنان در کوفه حاضر شده و نزدیک است که به تردید افتم، به «مفضّل» رجوع کرده و آنچه را که سبب آرامش من است نزد او می یابم. امام(علیه السّلام) فرمودند: «أَجَل! إِنَّ النَّاسَ اَغَرُّوا بِالْکِذْبِ عَلَیْنَا حَتَّی کَأَنَّ اللّهَ فَرْضُهُ عَلَیْهِمْ لَایُرِیدُ مِنْهُمْ غَیْرُهُ وَ إِنِّی لَأُحَدِّثُ أَحَدَهُمُ الْحَدِیثَ، فَلَایَخْرُجُ مِنِّی حَتَّی یَتَأَوَّلَهُ عَلَی غَیْرِ تَأْوِیلِهِ»(8)؛ (ببین! مردم فریفته دروغ بستن بر ما شده اند، گویا خداوند این را بر آنان فرض کرده و جز این از آنان نمی خواهد. من حدیث برای یکی از آنان می گویم؛ اما او از پیش من نمی رود جز آن که آن را بر تأویلی بر خلاف تأویل واقعی معنا می کند).
در روایت دیگری که «سهمی» در کتاب خود آورده، نقل شده است که «عیسی الحجرانی» گفت: نزد جعفر بن محمد الصادق(علیهما السّلام) آمده، پرسیدم: آیا آنچه را از این قوم شنیدم باز گویم؟ امام(علیه السّلام) فرمود: بگو. گفتم: «فَإِنَّ طَائِفَةً مِنْهُمْ عَبَدُوکَ وَ اتَّخَذُوکَ إِلَهاً مِنْ دُونِ اللهِ وَ طَائِفَةً أُخْرَی وَالَوْا لَکَ النُّبُوُّةَ وَ ...»؛ (دستهای از اینان تو را عبادت می کنند و تو را الهی جز اللّه می دانند؛ دستهای دیگر تو را در حد نبوّت بالا می برند ...). امام(علیه السّلام) آن قدر گریه کرد که محاسنش از قطرات اشک پر شد، آنگاه فرمود: «إِنْ أَمْکَنَنِیَ اللّهُ مِنْ هَؤُلَاءِ فَلَمْ أَسْفَکْ دِمَائَهُ سَفَّکَ اللهُ دَمَ وُلْدِی عَلَی یَدِی»(9)؛ (اگر خداوند مرا بر آنان مسلط کرد و خون آنان را نریختم، خداوند خون فرزندم را به دستم بریزد).
این امکان هست که راویان این قبیل اخبار، به ویژه آنها که بر مذاق مذهب سنت بوده اند، مطالبی از خود بر آنها افزوده باشند؛ اما به هر روی نشان می دهد که نفوذ غلات وجهه امامان(علیهم السّلام) را در جامعه اسلامی آسیبب پذیر کرده و برای شمار زیادی این قبیل پرسش ها مطرح شده است. اعتقاد به مهدویت امام باقر(علیه السّلام) از جمله اعتقاد برخی از غالیان بود که از سوی امام صادق(علیه السّلام) مورد انکار قرار گرفت.(10) اعتقاد به نبوّت برخی از امامان معصوم(علیهم السّلام) در میان غلاة وجود داشت. امام صادق(علیه السّلام) در برابر آن می فرمود: «مَنْ قَالَ إِنَّا أَنْبِیَاءٌ فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللهِ وَ مَنْ شَکَّ فِی ذَلِکَ فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللهِ»(11)؛ (کسی که بگوید ما نبی هستیم، لعنت خدا بر او باد، کسی که در این امر تردید کند بر او هم لعنت خدا باد).
برخی از غالیان لفظ «اله» را با «امام(علیه السّلام)» یکی گرفته در تأویل آیه: «هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ» اظهار میکردند که مقصود از اِلهِ زمین، همان امام(علیه السّلام) است. این سخنان بود که سبب شد تا امام صادق(علیه السّلام) آنها را بدتر از مجوس و یهود و نصارا و مشرکین بخواند.(12)
لبه تیز برخورد امام(علیه السّلام) با غالیان، عقایدی بود که ضمن آنها، کوشش می شد تا جنبه ای از «الوهیت» به امامان نسبت داده شود. آن حضرت می فرمود: «لَعَنَ اللهُ مَنْ قَالَ فِینَا مَا لَانَقُولُهُ فِی أَنْفُسِنَا وَ لَعَنَ اللّهُ مَنْ أَزَالَنَا عَنِ الْعُبُودِیَّةِ لِلّهِ، اَلَّذِی خَلَقَنَا وَ إِلَیْهِ مَآبَنَا وَ مَعَادَنَا وَ بِیَدِهِ نَوَاصِینَا»(13)؛ (لعنت خداوند بر کسی که چیزی در حق ما بگوید که ما خود نگفته ایم، لعنت خداوند بر کسی که ما را از عبودیت برای خدایی که ما را خلق کرده و بازگشت ما به سوی او و سرنوشت ما در ید قدرت اوست، جدا سازد). همچنین در روایت دیگری آمده که حضرت فرمودند: «لَعَنَ اللّهُ الْمُفَوِّضَةَ(14)فَإِنَّهُمْ صَغَّرُوا عِصْیَانَ اللهِ وَ کَفَرُوا بِهِ وَ أَشْرَکُوا وَ ضَلُّوا وَ أَضَلُّوا فِرَاراً مِنْ إِقَامَةِ الْفَرِائِضِ وَ أَدَاءِ الْحُقُوقِ»(15)؛ (خداوند مفوضه را لعنت کند. آنها عصیان پروردگار را کوچک کردند، به خدا کافر شدند و شرک ورزیدند و گمراه شدند و گمراه کردند، تا از اجرای احکام الهی و ادای حقوق فرار کنند). تکفیر افراد بر اساس انکار امور بدیهی و ضروری اسلام، مورد قبول فقهای اسلام بوده است. این امر، به شرط آن که در مجرای طبیعی خود بکار گرفته شود، می تواند با بخشی از انحرافات مقابله کند. امام(علیه السّلام) کوشید تا با تکفیر غلات، آنان را از جامعه مسلمین طرد کرده و حوزه فکری شیعه را از آلودگی های آنان به طور کامل رهایی بخشد.
یکی از اقدامات تأویل گرایانه غالیان، نمادین کردن مفاهیم دینی بود، به طوری که آن مفاهیم از معانی اصلی خویش جدا شده و در حول و حوش یک معنای دیگری اصالت خویش را از دست می داد. امام صادق(علیه السّلام) ضمن نامه ای به «ابو الخطاب» که از جمله رؤسای غلاة بود، نوشتند: «بَلَغَنِی أَنَّکَ تَزْعَمُ أَنَّ الزِّنَا رَجُلٌ وَ أَنَّ الْخَمْرَ رَجُلٌ وَ أَنَّ الصَّلَاةَ رَجُلٌ وَ أَنَّ الصِّیَامَ رَجُلٌ وَ أَنَّ الْفَوَاحِشَ رَجُلٌ وَ لَیْسَ هُوَ کَمَا تَقُولُ، اَنَا اَصْلُ الْحَقِّ وَ فُرُوعُ الْحَقِّ طَاعَةُ اللهِ وَ عَدُوِّنَا أَصْلُ الشَّرِّ وَ فُرُوعُهُمُ الْفَوَاحِشُ»(16)؛ (شنیده ام که گفته ای زنا، خمر، نماز، روزه، فواحش، مردانی به این نام ها هستند. این گونه نیست که تو می گویی، ما اصل حق بوده و فروعِ حق، طاعت خداست، دشمنان ما اصل شر و فروع آنها همان فواحش و زشتی هاست). در روایت دیگری امام(علیه السّلام) فرمود: «... عَلَی أَبِی الْخَطَّابِ لَعْنَةُ اللهِ وَ الْمَلَائِکَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ فَأَشْهَدُ أَنَّهُ کَافِرٌ فَاسِقٌ مُشْرِکٌ»(17)؛ (... لعنت خدا و ملائکه و تمامی مردم بر ابو الخطاب باد، من شهادت می دهم که او کافر، فاسق و مشرک است).
در جای دیگری امام(علیه السّلام) به غلاة فرمود: «تُوبُوا إِلَی اللهِ فَإِنَّکُمْ فُسَّاقٌ کُفْارٌ مُشْرِکُونَ»(18)؛ (به درگاه باری تعالی توبه کنید شما فاسق، کافر و مشرک هستید). تکفیر صریح امام(علیه السّلام) نسبت به خوارج، راه را بر هر گونه ادعای دروغینی که غلات داشتند و اظهار می کردند که امام صادق(علیه السّلام) تنها با تقیه با آنان رفتار می کند، می بست. چنین برخوردی، آن هم با این صراحت، سبب می شد تا شیعیان مراوده خویش را به کلّی با غلات قطع کنند.
از جمله زمینه هایی که سبب نشر افکار غالیان شد، این بود که پیروان خود را به سوی رهایی از بند «عمل به فروعات فقهی» و احیاناً «محرمات شرعی» دعوت می کردند. آنها از قول امام صادق(علیه السّلام) نقل می کردند که: «هر کس امام(علیه السّلام) را شناخت هر کاری که بخواهد، می تواند انجام دهد». امام(علیه السّلام) در پاسخ به این شبهه فرمود: «إِنَّمَا قُلْتُ: إِذَا عَرَفْتَ فَاعْمَلْ مَا شِئْتَ مِنْ قَلِیلِ الْخَیْرِ وَ کَثِیرِهِ، فَإِنَّهُ یَقْبَلُ مِنْکَ»(19)؛ (من گفتم: وقتی [امام را] شناختی، آنچه از اعمال نیک، کم و زیاد، میخواهی انجام دهد. این معرفت است که سبب قبولی اعمال تو میشود).
منظور امام(علیه السّلام)، بیان اصل مهمی بود که شیعیان به آن معتقد بودند و آن این که احکام تابع امر ولایت است و اگر ولایت نباشد انجام آن اعمال نیز بدون ولایت ثمری ندارد. غالیان این عقیده را بر غیر معنای اصلی آن تأویل کرده بودند. بی عملی غالیان سبب شده بود تا شیعیان در شناخت آنان همین رعایت احکام فقهی را ملاک قرار داده و فرد غالی را از غیر آن تشخیص دهند.(20) تأکید امامان(علیهم السّلام) بر عمل به احکام شرعی در روایات، به نوعی تکذیب غالیان است. تعبیرهایی نظیر «اِنَّمَا شِیعَتُنَا مَنْ أَطَاعَ اللهَ» و یا «لَاتَنَالُ وِلَایَتِنَا اِلَّا بِالْوَرَعِ»(21) از این قبیل است.
تأثیر حماقت را نیز در پیدایش غلات نباید نادیده گرفت.(22) این در حالی است که دنیاطلبی و جذب مرید برای کسانی از غلات که مدعی نیابت از ائمه بودند و آنان را به مقام الوهیت می رسانند تا خود را نبیّ آنان معرفی کنند، تأثیر مهمی در پیدایش غلات داشته است. امام صادق(علیه السّلام) می فرمود: «إِنَّ النَّاسَ اُولِعُوا الْکِذْبَ عَلَیْنَا ... وَ إِنِّی أُحْدِّثُ أَحَدَهُمْ بِحَدِیثٍ فَلَایَخْرُجُ مِنْ عِنْدِی حَتَّی یَتَأَوَّلَهُ عَلَی غَیْر تَأْوِیلِهِ وَ ذَلِکَ أَنَّهُمْ لَایَطْلُبُونَ بِحَدِیثِنَا وَ بِحُبِّنَا مَا عِنْدَاللهِ وَ إِنَّمَا یَطْلُبُونَ الدُّنْیَا»(23)؛ (مردم ولع در دروغ بستن بر ما دارند ... من برای یکی از آنها حدیث نقل می کنم و او از نزد من بیرون نرفته آن را بر غیر معنای اصلی آن تأویل می کند. آنها در طلب حدیث و دوستی ما، طالب چیزی که در نزد خداوند است نیستند؛ بلکه در پی دنیاطلبی خویش اند).
امام(علیه السّلام) برای آن که شیعیان بتوانند قدرت نقد احادیث متعارض را، که بسیاری از آنها ساخته غالیان بود، پیدا کنند، قرآن را به عنوان ملاک معین کردند. از جمله فرمودند: «لَاتَقْبَلُوا عَلَیْنَا حَدِیثاً اِلَّا مَا وَافَقَ الْقُرْآنَ وَ السُّنَّةَ أَوْ تَجِدُونَ مَعَهُ شَاهِداً مِنْ أَحَادِیثِنَا الْمُتَقَدِّمَةِ؛ فَإِنَّ الْمُغَیْرَةَ بْنَ سَعِیدٍ لَعَنَهُ اللهُ دَسَّ فِی کُتُبِ أَبِی أَحَادِیثَ لَمْ یُحَدِّثْ بِهَا أَبِی؛ فَاتَّقُوا اللّهَ وَ لَاتَقْبَلُوا عَلَیْنَا مَا خَالَفَ قُوْلَ رَبِّنَا تَعَالَی وَ سُنَّةَ نَبِیّنَا(صلّی اللّه علیه و آله) فَإِنَّا إِذَا حَدَّثَنَا قُلْنَا: قَالَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قَالَ رَسُولُ اللّهِ»(24)؛ (آنچه را که از ما روایت می کنند جز آن که موافق قول خدا و رسول بوده و یا شاهدی از سخنان پیشین ما بر آنها داشته باشید نپذیرید. مغیرة بن سعید که خداوند او را لعنت کند، در کتب پدرم احادیثی را وارد کرد که هرگز از پدرم نبود. از خداوند بترسید و آنچه را که از ما نقل کرده و مخالف قول خدا و پیامبر ماست نپذیرید. ما وقتی حدیثی نقل می کنیم و می گوییم: خداوند یا رسول او فرموده است).
در موارد دیگری نیز از این حرکت زشت غلات که در روایت فوق آمده، یاد شده و مقصود از این کتابها که در روایت بالا آمده روشن شده است. امام صادق(علیه السّلام) می فرماید: مغیره کتاب هایی که اصحاب امام باقر(علیه السّلام) می نوشتند، به بهانه خواندن، آنها را به خانه خویش می برده ... «وَ یَدُسُّ فِیهَا الْکُفْرَ وَ الزَّنْدِقَةَ وَ یُسْنِدُهَا إِلَی أَبِی، ثُمَّ یُدْفِعُهَا إِلَی أَصْحَابِهِ»؛ (او احادیثی در کفر و زندقه به این کتاب ها وارد می کرد و به پدرم نسبت می داد و آن کتاب ها را به اصحاب باز می گرداند). امام(علیه السّلام) می فرمود: «فَکُلَّمَا کَانَ فِی کُتُبِ أَصْحَابِ أَبِی مِنَ الْغُلُوِّ فَذَاکَ مَا دَسَّهُ مُغَیْرَةُ بْنُ سَعِیدٍ فِی کُتُبِهِمْ»(25)؛ (آنچه از غلوّ در کتاب های اصحاب پدرم هست، مطالبی است که مغیره وارد آن کتاب ها کرده است).
با این حرکت صحیح امام صادق(علیه السّلام)، شیعیان اصیل از غلوّ رهایی یافتند؛ اما متأسفانه، اثرات نامطلوب آن در جلوگیری از رشد بیشتر شیعه باقی ماند. «ابو حنیفه» به خاطر وجود غلوّ، به اصحابش گفته بود که حدیث غدیر را نقل نکنند.(26) گرچه این کارِ بسیار ناپسندی در عالَم نقل حدیث است؛ اما نشان می دهد که جریان غلوّ چه ضرری حتی بر نقل صحیح ترین روایات فضائل امیر المؤمنین(علیه السّلام) داشته است.
پی نوشت:
(1). به طوری که از یکی از خوارج، شیعه را متهم کرده بود که آنها گمان کردهاند به جهت دوستی اهل بیت مستغنی از انجام اعمال صالح بوده و از عذاب، به خاطر اعمال بدشان، نجات مییابند. (الأغانی، ابو الفرج اصفهانى، وزارة الثقایة و الارشاد القومی، الموسسة المصریة العامه، 1963 م، ج 20، ص 107؛ العقیدة و الشریعة فی الاسلام، اجناس جولد تیسهر، مترجم: محمد یوسف موسی، دار الرائد العربی، بیروت، 1946 م، ص 203).
(2). اکذوبة تحریف القرآن بین الشیعة و السنه، جعفریان، رسول، بی جا، تهران، 1406 قمری، ص 66.
(3). إختیار معرفة الرجال، کشى، محمد بن عمر، محقق / مصحح: طوسى، محمد بن حسن / مصطفوى، حسن، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، مشهد، 1409 ق، چاپ اول، ح 525؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، نورى، حسین بن محمد تقى، محقق / مصحح: مؤسسه آل البیت(علیهم السلام)، مؤسسه آل البیت(علیهم السلام)، قم، 1408 ق، چاپ اول، ج 12، ص 315.
(4). الغیبة للحجة، طوسى، محمد بن الحسن، محقق / مصحح: تهرانى، عباد الله، ناصح، على احمد، مکتبة نینوی، تهران، بی تا، ص 177؛ مستدرک الوسائل، همان، ج 12، ص 315.
(5). الأمالی، طوسى، محمد بن حسن، مطبة النعمان، نجف، 1384 ق، ج 2، ص 264.
(6). مستدرک الوسایل، همان، ج 12 ص 315؛ مصباح الشریعة و مفتاح الحقیقة، امام صادق(علیه السلام)، مؤسسه الأعلمی، بیروت، 1400 ق، چاپ اول، ص 68.
(7). مجله تراثنا، شماره 12، ص 17 – 18.
(8). مجله تراثنا، شماره 12، ص 18.
(9). تاریخ جرجان، سهمى، حمزه بن یوسف، عالم الکتب، بیروت، 1407 ق، چاپ چهارم، ص 322 و 323.
(10). إختیار معرفة الرجال، همان، ص 300.
(11). همان، ص 301.
(12). همان، ص 300.
(13). همان، ص 302.
(14). کسانی که یک مرتبه از غلات پایین ترند.
(15). علل الشرایع، ابن بابویه، محمد بن على، مطبعة الحیدریه، نجف، 1385 ق، ج 1، ص 127؛ بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، محقق / مصحح: جمعى از محققان، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1403 ق، چاپ دوم، ج 44، ص 270.
(16). بحار الأنوار، همان، ص 299.
(17). همان، ص 297.
(18). همان، ص 297.
(19). الکافی، کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، محقق / مصحح: غفارى، على اکبر، آخوندى، محمد، دار الکتب الإسلامیه، تهران، 1407 ق، چاپ چهارم، ج 4، ص 464.
(20). إختیار معرفة الرجال، همان، ص 530.
(21). مناقب لامام امیر المؤمنین(علیه السلام)، محمد بن سلیمان کوفی، مصحح: المحمودی، محمد باقر، مجمع احیاء الثقافه الاسلامیه، 1412 ق، ج 2، ص 286.
(22). همان، ص 295.
(23). همان، ص 136.
(24). همان، ص 224.
(25). همان، ص 225.
(26). الأمالی، مفید، محمد بن محمد، محقق / مصحح: استاد ولى، حسین، غفارى، على اکبر، کنگره شیخ مفید، قم، 1413 ق، چاپ اول، ص 27.
منبع: حیات فکری و سیاسی امامان شیعه (علیهم السلام)، رسول جعفریان، قم: موسسه انصاریان، 1381 ش.
امام صادق(علیه السّلام) همانند پدرشان، بشدّت در برابر انحراف غلوّ ایستادگی کردند. باید گفت در طی سال ها تلاش، از زمان امام علی(علیه السّلام) تا امام باقر(علیه السّلام) محبوبیتی برای اهل بیت(علیهم السّلام) پدید آمد و نفوذ تشیع در عراق و برخی از نقاط دیگر، تعمیق یافته بود. اینک غالیان می کوشیدند تا با رخنه در درون شیعه، آن را از داخل متلاشی کرده و چهره خارجی آن را خراب کنند.
جریان غالی از جهاتی برای تشیع خطرناک بود؛ زیرا نه تنها از درون سبب ایجاد آشفتگی در عقاید شیعه شده و آن را منزوی می کرد؛ بلکه شیعه را در نظر دیگران انسان های بی قید و بند نسبت به فروعات دینی نشان داده و بدبینی همگانی را نسبت به شیعیان به وجود می آورد.(1) اکنون با نگاهی ساده به کتاب های فِرَق، این حقیقت آشکار است که گرچه از لحاظ تقسیم بندی فرقه ای، تشیّعِ غالی را جدا یاد می کنند؛ اما اغلب نه تنها ارباب فرق و مذاهب بلکه عموم رجالیین اهل سنت تفاوت چندان روشنی بین دسته های شیعه نگذاشته و مردم را از پذیرفتن احادیث آنان پرهیز می دهند. حداقل یکی از دلایل این بدبینی رسوخ اندیشه های غالی در میان شیعیان بوده که با همه تلاش امامان شیعه و بعداً علمای اصولی شیعه، آثار آن کما بیش بر جای مانده است. نمونه آن رسوخ روایاتی است که در باب تحریف قرآن در برخی از کتاب های حدیثی شیعه موجود بوده و اصل آن از غلات می باشد.(2)
به هر روی، قیام علمی امام(علیه السّلام) برای تهذیب شیعه و حرکت در جهت نفی غلوّ و دور کردن شیعیان از جریان غلوّ، از مهمترین اقدامات امام صادق(علیه السّلام) برای حفظ فرهنگ اصیل اسلامی است که امامان مُبلغ آن بودند. در اینجا مروری بر اقدامات امام(علیه السّلام) در جهت طرد و نفی غالیان، ردّ دیدگاه های آنها و نیز تکفیر این گروه خواهیم داشت. از جمله اقدامات امام(علیه السّلام)، دور کردن شیعیان اصیل از غالیان منحرف بود. بدیهی است وجود ارتباط میان شیعه و غالیان با جاذبه های احتمالی موجود در غلات، می توانست کسانی از شیعیان را به سوی غلوّ بکشاند، به ویژه که غالیان به دروغ خود را مرتبط با امامان(علیهم السّلام) معرفی کرده و در برابر تکذیب امامان، اظهار می کردند که این تکذیب صرفاً از روی تقیه است. این امر در فریب شیعیان ساده دل مؤثر بود.
در روایتی مسند از قول امام صادق(علیه السّلام) آمده که حضرت با اشاره به اصحاب «ابو الخطاب» و دیگر غالیان، به «مفضّل» فرمودند: «یَا مُفَضَّلُ! لَاتُقَاعِدُوهُمْ وَ لَاتُؤَاکِلُوهُمْ وَ لَاتُشَارِبُوهُمْ وَ لَا تُصَافِحُوهُمْ»(3)؛ (ای مفضل! با غُلات نشست و برخاست نکنید، با آنان هم غذا نباشید و همراهشان چیزی ننوشید و با آنان مصافحه نکنید). در روایتی دیگر امام(علیه السّلام) بار دیگر همین مسأله را تأکید کرده و می فرماید: «وَ أَمَّا أَبُو الْخَطَّابُ مُحَمَّدُ أَبِی زَیْنَبُ الْأَجْدَعُ، مَلْعُونٌ وَ أَصْحَابُهُ مَلْعُونُونَ، فَلَاتُجَالِسْ أَهْلَ مُقَالَتِهِمْ فَإِنِّی مِنْهُمْ بَرِئٌ وَ آبَائِی عَلَیْهِمُ السَّلَامُ مِنْهُمْ بُرَاءٌ»(4)؛ (ابو الخطاب و اصحابش ملعونند، با معتقدین به مرام او همنشین نشوید، من و پدرانم از او بیزاریم).
امام(علیه السّلام) به ویژه نسبت به جوانان شیعه حساسیت زیادتری داشته و می فرمودند: «اُحْذُرُوا عَلَی شَبَابِکُمْ الْغُلَاةَ لَایُفْسِدُوهُمُ الْغُلَاةُ شَرُّ خَلْقِ اللهِ، یُصَغِّرُونَ عَظَمَةَ اللهِ وَ یُدَعُّونَ الرُّبُوبِیَّةَ لِعِبَادِ اللهِ»(5)؛ (درباره جوانان خویش از این که غلاة آنان را فاسد کنند بترسید، غلاة بدترین دشمنان خدا هستند، عظمت خدا را کوچک کرده و برای بندگان خداوند ادعای ربوبیت می کنند). توصیه به عدم همنشینی، تنها با غلات نبود؛ بلکه امام صادق(علیه السّلام) شیعیان را از نشست و برخاست با هر اهل بدعتی، بر حذر می داشت: «وَ احْذَرْ مُجَالَسَةَ أَهْلِ الْبِدَعِ فَإِنَّهَا تُنْبِتُ فِی الْقَلْبِ کُفْراً وَ ضَلَالاً مُبِیناً»(6)؛ (از همنشینی با اهل بدعت پرهیز کن؛ زیرا باعث رشد و نموّ کفر و گمراهی آشکار در قلب می شود).
امام(علیه السّلام) برای طرد غلات از جامعه شیعه، عقاید آنان را مورد انکار قرار داده و با میزان قرار دادن «کتاب الله» برای سنجش نقل ها و گفته های خود، از شیعیان می خواست ادعاهای نادرست غلات را نپذیرند. بنا به نقل «شهرستانی»، «سدیر صیرفی» نزد امام(علیه السّلام) آمد و گفت: جانم به فدای تو باد! شیعیانِ شما درباره شما اختلاف کرده اند، بعضی اظهار می کنند که در گوش شما سخن گفته می شود؛ بعضی گویند به شما وحی می شود؛ بعضی گویند به قلب شما الهام می شود؛ بعضی گویند در خواب می بینید؛ بعضی گویند به کتب آباء خویش فتوا می دهید. کدام یک را باید اخذ نمود؟ امام(علیه السّلام) فرمود: «لَاتَأْخُذُ بِشَیْءٍ مِمَّا یَقُولُونَ، نَحْنُ حُجَّةُ اللّهِ وَ أُمَنَاءُهُ عَلَی خَلْقِهِ، حَلَالُنَا مِنْ کِتَابِ اللهِ وَ حَرَامُنَا مِنْهُ»(7)؛ (آنچه را که گفته شده رها کن، ما حجّت خداوند و امین او بر خلق او هستیم، حرام و حلال ما از کتاب خداوند است). این روایت نشان می دهد که به سبب القائات نادرست غالیان، این تصوّر برای برخی پیش آمده که آیا به راستی ائمه(علیهم السّلام) دین جدیدی آورده و وحی تازهای به آنان می شود یا مسأله به گونه دیگری است؟ امام(علیه السّلام) با تأکید بر این که آنان هر چه دارند همان مطالب کتاب الله است از شیعیان می خواستند تا از پیروی و پذیرش این عقاید نادرست خودداری کنند.
در روایت دیگری نیز که «شهرستانی» آورده، «فیض بن مختار» نزد امام صادق(علیه السّلام) آمده، می گوید: فدایت شوم! این چه اختلافی است که میان شیعیان شما به وجود آمده. من گاه در جمع آنان در کوفه حاضر شده و نزدیک است که به تردید افتم، به «مفضّل» رجوع کرده و آنچه را که سبب آرامش من است نزد او می یابم. امام(علیه السّلام) فرمودند: «أَجَل! إِنَّ النَّاسَ اَغَرُّوا بِالْکِذْبِ عَلَیْنَا حَتَّی کَأَنَّ اللّهَ فَرْضُهُ عَلَیْهِمْ لَایُرِیدُ مِنْهُمْ غَیْرُهُ وَ إِنِّی لَأُحَدِّثُ أَحَدَهُمُ الْحَدِیثَ، فَلَایَخْرُجُ مِنِّی حَتَّی یَتَأَوَّلَهُ عَلَی غَیْرِ تَأْوِیلِهِ»(8)؛ (ببین! مردم فریفته دروغ بستن بر ما شده اند، گویا خداوند این را بر آنان فرض کرده و جز این از آنان نمی خواهد. من حدیث برای یکی از آنان می گویم؛ اما او از پیش من نمی رود جز آن که آن را بر تأویلی بر خلاف تأویل واقعی معنا می کند).
در روایت دیگری که «سهمی» در کتاب خود آورده، نقل شده است که «عیسی الحجرانی» گفت: نزد جعفر بن محمد الصادق(علیهما السّلام) آمده، پرسیدم: آیا آنچه را از این قوم شنیدم باز گویم؟ امام(علیه السّلام) فرمود: بگو. گفتم: «فَإِنَّ طَائِفَةً مِنْهُمْ عَبَدُوکَ وَ اتَّخَذُوکَ إِلَهاً مِنْ دُونِ اللهِ وَ طَائِفَةً أُخْرَی وَالَوْا لَکَ النُّبُوُّةَ وَ ...»؛ (دستهای از اینان تو را عبادت می کنند و تو را الهی جز اللّه می دانند؛ دستهای دیگر تو را در حد نبوّت بالا می برند ...). امام(علیه السّلام) آن قدر گریه کرد که محاسنش از قطرات اشک پر شد، آنگاه فرمود: «إِنْ أَمْکَنَنِیَ اللّهُ مِنْ هَؤُلَاءِ فَلَمْ أَسْفَکْ دِمَائَهُ سَفَّکَ اللهُ دَمَ وُلْدِی عَلَی یَدِی»(9)؛ (اگر خداوند مرا بر آنان مسلط کرد و خون آنان را نریختم، خداوند خون فرزندم را به دستم بریزد).
این امکان هست که راویان این قبیل اخبار، به ویژه آنها که بر مذاق مذهب سنت بوده اند، مطالبی از خود بر آنها افزوده باشند؛ اما به هر روی نشان می دهد که نفوذ غلات وجهه امامان(علیهم السّلام) را در جامعه اسلامی آسیبب پذیر کرده و برای شمار زیادی این قبیل پرسش ها مطرح شده است. اعتقاد به مهدویت امام باقر(علیه السّلام) از جمله اعتقاد برخی از غالیان بود که از سوی امام صادق(علیه السّلام) مورد انکار قرار گرفت.(10) اعتقاد به نبوّت برخی از امامان معصوم(علیهم السّلام) در میان غلاة وجود داشت. امام صادق(علیه السّلام) در برابر آن می فرمود: «مَنْ قَالَ إِنَّا أَنْبِیَاءٌ فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللهِ وَ مَنْ شَکَّ فِی ذَلِکَ فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللهِ»(11)؛ (کسی که بگوید ما نبی هستیم، لعنت خدا بر او باد، کسی که در این امر تردید کند بر او هم لعنت خدا باد).
برخی از غالیان لفظ «اله» را با «امام(علیه السّلام)» یکی گرفته در تأویل آیه: «هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ» اظهار میکردند که مقصود از اِلهِ زمین، همان امام(علیه السّلام) است. این سخنان بود که سبب شد تا امام صادق(علیه السّلام) آنها را بدتر از مجوس و یهود و نصارا و مشرکین بخواند.(12)
لبه تیز برخورد امام(علیه السّلام) با غالیان، عقایدی بود که ضمن آنها، کوشش می شد تا جنبه ای از «الوهیت» به امامان نسبت داده شود. آن حضرت می فرمود: «لَعَنَ اللهُ مَنْ قَالَ فِینَا مَا لَانَقُولُهُ فِی أَنْفُسِنَا وَ لَعَنَ اللّهُ مَنْ أَزَالَنَا عَنِ الْعُبُودِیَّةِ لِلّهِ، اَلَّذِی خَلَقَنَا وَ إِلَیْهِ مَآبَنَا وَ مَعَادَنَا وَ بِیَدِهِ نَوَاصِینَا»(13)؛ (لعنت خداوند بر کسی که چیزی در حق ما بگوید که ما خود نگفته ایم، لعنت خداوند بر کسی که ما را از عبودیت برای خدایی که ما را خلق کرده و بازگشت ما به سوی او و سرنوشت ما در ید قدرت اوست، جدا سازد). همچنین در روایت دیگری آمده که حضرت فرمودند: «لَعَنَ اللّهُ الْمُفَوِّضَةَ(14)فَإِنَّهُمْ صَغَّرُوا عِصْیَانَ اللهِ وَ کَفَرُوا بِهِ وَ أَشْرَکُوا وَ ضَلُّوا وَ أَضَلُّوا فِرَاراً مِنْ إِقَامَةِ الْفَرِائِضِ وَ أَدَاءِ الْحُقُوقِ»(15)؛ (خداوند مفوضه را لعنت کند. آنها عصیان پروردگار را کوچک کردند، به خدا کافر شدند و شرک ورزیدند و گمراه شدند و گمراه کردند، تا از اجرای احکام الهی و ادای حقوق فرار کنند). تکفیر افراد بر اساس انکار امور بدیهی و ضروری اسلام، مورد قبول فقهای اسلام بوده است. این امر، به شرط آن که در مجرای طبیعی خود بکار گرفته شود، می تواند با بخشی از انحرافات مقابله کند. امام(علیه السّلام) کوشید تا با تکفیر غلات، آنان را از جامعه مسلمین طرد کرده و حوزه فکری شیعه را از آلودگی های آنان به طور کامل رهایی بخشد.
یکی از اقدامات تأویل گرایانه غالیان، نمادین کردن مفاهیم دینی بود، به طوری که آن مفاهیم از معانی اصلی خویش جدا شده و در حول و حوش یک معنای دیگری اصالت خویش را از دست می داد. امام صادق(علیه السّلام) ضمن نامه ای به «ابو الخطاب» که از جمله رؤسای غلاة بود، نوشتند: «بَلَغَنِی أَنَّکَ تَزْعَمُ أَنَّ الزِّنَا رَجُلٌ وَ أَنَّ الْخَمْرَ رَجُلٌ وَ أَنَّ الصَّلَاةَ رَجُلٌ وَ أَنَّ الصِّیَامَ رَجُلٌ وَ أَنَّ الْفَوَاحِشَ رَجُلٌ وَ لَیْسَ هُوَ کَمَا تَقُولُ، اَنَا اَصْلُ الْحَقِّ وَ فُرُوعُ الْحَقِّ طَاعَةُ اللهِ وَ عَدُوِّنَا أَصْلُ الشَّرِّ وَ فُرُوعُهُمُ الْفَوَاحِشُ»(16)؛ (شنیده ام که گفته ای زنا، خمر، نماز، روزه، فواحش، مردانی به این نام ها هستند. این گونه نیست که تو می گویی، ما اصل حق بوده و فروعِ حق، طاعت خداست، دشمنان ما اصل شر و فروع آنها همان فواحش و زشتی هاست). در روایت دیگری امام(علیه السّلام) فرمود: «... عَلَی أَبِی الْخَطَّابِ لَعْنَةُ اللهِ وَ الْمَلَائِکَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ فَأَشْهَدُ أَنَّهُ کَافِرٌ فَاسِقٌ مُشْرِکٌ»(17)؛ (... لعنت خدا و ملائکه و تمامی مردم بر ابو الخطاب باد، من شهادت می دهم که او کافر، فاسق و مشرک است).
در جای دیگری امام(علیه السّلام) به غلاة فرمود: «تُوبُوا إِلَی اللهِ فَإِنَّکُمْ فُسَّاقٌ کُفْارٌ مُشْرِکُونَ»(18)؛ (به درگاه باری تعالی توبه کنید شما فاسق، کافر و مشرک هستید). تکفیر صریح امام(علیه السّلام) نسبت به خوارج، راه را بر هر گونه ادعای دروغینی که غلات داشتند و اظهار می کردند که امام صادق(علیه السّلام) تنها با تقیه با آنان رفتار می کند، می بست. چنین برخوردی، آن هم با این صراحت، سبب می شد تا شیعیان مراوده خویش را به کلّی با غلات قطع کنند.
از جمله زمینه هایی که سبب نشر افکار غالیان شد، این بود که پیروان خود را به سوی رهایی از بند «عمل به فروعات فقهی» و احیاناً «محرمات شرعی» دعوت می کردند. آنها از قول امام صادق(علیه السّلام) نقل می کردند که: «هر کس امام(علیه السّلام) را شناخت هر کاری که بخواهد، می تواند انجام دهد». امام(علیه السّلام) در پاسخ به این شبهه فرمود: «إِنَّمَا قُلْتُ: إِذَا عَرَفْتَ فَاعْمَلْ مَا شِئْتَ مِنْ قَلِیلِ الْخَیْرِ وَ کَثِیرِهِ، فَإِنَّهُ یَقْبَلُ مِنْکَ»(19)؛ (من گفتم: وقتی [امام را] شناختی، آنچه از اعمال نیک، کم و زیاد، میخواهی انجام دهد. این معرفت است که سبب قبولی اعمال تو میشود).
منظور امام(علیه السّلام)، بیان اصل مهمی بود که شیعیان به آن معتقد بودند و آن این که احکام تابع امر ولایت است و اگر ولایت نباشد انجام آن اعمال نیز بدون ولایت ثمری ندارد. غالیان این عقیده را بر غیر معنای اصلی آن تأویل کرده بودند. بی عملی غالیان سبب شده بود تا شیعیان در شناخت آنان همین رعایت احکام فقهی را ملاک قرار داده و فرد غالی را از غیر آن تشخیص دهند.(20) تأکید امامان(علیهم السّلام) بر عمل به احکام شرعی در روایات، به نوعی تکذیب غالیان است. تعبیرهایی نظیر «اِنَّمَا شِیعَتُنَا مَنْ أَطَاعَ اللهَ» و یا «لَاتَنَالُ وِلَایَتِنَا اِلَّا بِالْوَرَعِ»(21) از این قبیل است.
تأثیر حماقت را نیز در پیدایش غلات نباید نادیده گرفت.(22) این در حالی است که دنیاطلبی و جذب مرید برای کسانی از غلات که مدعی نیابت از ائمه بودند و آنان را به مقام الوهیت می رسانند تا خود را نبیّ آنان معرفی کنند، تأثیر مهمی در پیدایش غلات داشته است. امام صادق(علیه السّلام) می فرمود: «إِنَّ النَّاسَ اُولِعُوا الْکِذْبَ عَلَیْنَا ... وَ إِنِّی أُحْدِّثُ أَحَدَهُمْ بِحَدِیثٍ فَلَایَخْرُجُ مِنْ عِنْدِی حَتَّی یَتَأَوَّلَهُ عَلَی غَیْر تَأْوِیلِهِ وَ ذَلِکَ أَنَّهُمْ لَایَطْلُبُونَ بِحَدِیثِنَا وَ بِحُبِّنَا مَا عِنْدَاللهِ وَ إِنَّمَا یَطْلُبُونَ الدُّنْیَا»(23)؛ (مردم ولع در دروغ بستن بر ما دارند ... من برای یکی از آنها حدیث نقل می کنم و او از نزد من بیرون نرفته آن را بر غیر معنای اصلی آن تأویل می کند. آنها در طلب حدیث و دوستی ما، طالب چیزی که در نزد خداوند است نیستند؛ بلکه در پی دنیاطلبی خویش اند).
امام(علیه السّلام) برای آن که شیعیان بتوانند قدرت نقد احادیث متعارض را، که بسیاری از آنها ساخته غالیان بود، پیدا کنند، قرآن را به عنوان ملاک معین کردند. از جمله فرمودند: «لَاتَقْبَلُوا عَلَیْنَا حَدِیثاً اِلَّا مَا وَافَقَ الْقُرْآنَ وَ السُّنَّةَ أَوْ تَجِدُونَ مَعَهُ شَاهِداً مِنْ أَحَادِیثِنَا الْمُتَقَدِّمَةِ؛ فَإِنَّ الْمُغَیْرَةَ بْنَ سَعِیدٍ لَعَنَهُ اللهُ دَسَّ فِی کُتُبِ أَبِی أَحَادِیثَ لَمْ یُحَدِّثْ بِهَا أَبِی؛ فَاتَّقُوا اللّهَ وَ لَاتَقْبَلُوا عَلَیْنَا مَا خَالَفَ قُوْلَ رَبِّنَا تَعَالَی وَ سُنَّةَ نَبِیّنَا(صلّی اللّه علیه و آله) فَإِنَّا إِذَا حَدَّثَنَا قُلْنَا: قَالَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قَالَ رَسُولُ اللّهِ»(24)؛ (آنچه را که از ما روایت می کنند جز آن که موافق قول خدا و رسول بوده و یا شاهدی از سخنان پیشین ما بر آنها داشته باشید نپذیرید. مغیرة بن سعید که خداوند او را لعنت کند، در کتب پدرم احادیثی را وارد کرد که هرگز از پدرم نبود. از خداوند بترسید و آنچه را که از ما نقل کرده و مخالف قول خدا و پیامبر ماست نپذیرید. ما وقتی حدیثی نقل می کنیم و می گوییم: خداوند یا رسول او فرموده است).
در موارد دیگری نیز از این حرکت زشت غلات که در روایت فوق آمده، یاد شده و مقصود از این کتابها که در روایت بالا آمده روشن شده است. امام صادق(علیه السّلام) می فرماید: مغیره کتاب هایی که اصحاب امام باقر(علیه السّلام) می نوشتند، به بهانه خواندن، آنها را به خانه خویش می برده ... «وَ یَدُسُّ فِیهَا الْکُفْرَ وَ الزَّنْدِقَةَ وَ یُسْنِدُهَا إِلَی أَبِی، ثُمَّ یُدْفِعُهَا إِلَی أَصْحَابِهِ»؛ (او احادیثی در کفر و زندقه به این کتاب ها وارد می کرد و به پدرم نسبت می داد و آن کتاب ها را به اصحاب باز می گرداند). امام(علیه السّلام) می فرمود: «فَکُلَّمَا کَانَ فِی کُتُبِ أَصْحَابِ أَبِی مِنَ الْغُلُوِّ فَذَاکَ مَا دَسَّهُ مُغَیْرَةُ بْنُ سَعِیدٍ فِی کُتُبِهِمْ»(25)؛ (آنچه از غلوّ در کتاب های اصحاب پدرم هست، مطالبی است که مغیره وارد آن کتاب ها کرده است).
با این حرکت صحیح امام صادق(علیه السّلام)، شیعیان اصیل از غلوّ رهایی یافتند؛ اما متأسفانه، اثرات نامطلوب آن در جلوگیری از رشد بیشتر شیعه باقی ماند. «ابو حنیفه» به خاطر وجود غلوّ، به اصحابش گفته بود که حدیث غدیر را نقل نکنند.(26) گرچه این کارِ بسیار ناپسندی در عالَم نقل حدیث است؛ اما نشان می دهد که جریان غلوّ چه ضرری حتی بر نقل صحیح ترین روایات فضائل امیر المؤمنین(علیه السّلام) داشته است.
پی نوشت:
(1). به طوری که از یکی از خوارج، شیعه را متهم کرده بود که آنها گمان کردهاند به جهت دوستی اهل بیت مستغنی از انجام اعمال صالح بوده و از عذاب، به خاطر اعمال بدشان، نجات مییابند. (الأغانی، ابو الفرج اصفهانى، وزارة الثقایة و الارشاد القومی، الموسسة المصریة العامه، 1963 م، ج 20، ص 107؛ العقیدة و الشریعة فی الاسلام، اجناس جولد تیسهر، مترجم: محمد یوسف موسی، دار الرائد العربی، بیروت، 1946 م، ص 203).
(2). اکذوبة تحریف القرآن بین الشیعة و السنه، جعفریان، رسول، بی جا، تهران، 1406 قمری، ص 66.
(3). إختیار معرفة الرجال، کشى، محمد بن عمر، محقق / مصحح: طوسى، محمد بن حسن / مصطفوى، حسن، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، مشهد، 1409 ق، چاپ اول، ح 525؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، نورى، حسین بن محمد تقى، محقق / مصحح: مؤسسه آل البیت(علیهم السلام)، مؤسسه آل البیت(علیهم السلام)، قم، 1408 ق، چاپ اول، ج 12، ص 315.
(4). الغیبة للحجة، طوسى، محمد بن الحسن، محقق / مصحح: تهرانى، عباد الله، ناصح، على احمد، مکتبة نینوی، تهران، بی تا، ص 177؛ مستدرک الوسائل، همان، ج 12، ص 315.
(5). الأمالی، طوسى، محمد بن حسن، مطبة النعمان، نجف، 1384 ق، ج 2، ص 264.
(6). مستدرک الوسایل، همان، ج 12 ص 315؛ مصباح الشریعة و مفتاح الحقیقة، امام صادق(علیه السلام)، مؤسسه الأعلمی، بیروت، 1400 ق، چاپ اول، ص 68.
(7). مجله تراثنا، شماره 12، ص 17 – 18.
(8). مجله تراثنا، شماره 12، ص 18.
(9). تاریخ جرجان، سهمى، حمزه بن یوسف، عالم الکتب، بیروت، 1407 ق، چاپ چهارم، ص 322 و 323.
(10). إختیار معرفة الرجال، همان، ص 300.
(11). همان، ص 301.
(12). همان، ص 300.
(13). همان، ص 302.
(14). کسانی که یک مرتبه از غلات پایین ترند.
(15). علل الشرایع، ابن بابویه، محمد بن على، مطبعة الحیدریه، نجف، 1385 ق، ج 1، ص 127؛ بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، محقق / مصحح: جمعى از محققان، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1403 ق، چاپ دوم، ج 44، ص 270.
(16). بحار الأنوار، همان، ص 299.
(17). همان، ص 297.
(18). همان، ص 297.
(19). الکافی، کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، محقق / مصحح: غفارى، على اکبر، آخوندى، محمد، دار الکتب الإسلامیه، تهران، 1407 ق، چاپ چهارم، ج 4، ص 464.
(20). إختیار معرفة الرجال، همان، ص 530.
(21). مناقب لامام امیر المؤمنین(علیه السلام)، محمد بن سلیمان کوفی، مصحح: المحمودی، محمد باقر، مجمع احیاء الثقافه الاسلامیه، 1412 ق، ج 2، ص 286.
(22). همان، ص 295.
(23). همان، ص 136.
(24). همان، ص 224.
(25). همان، ص 225.
(26). الأمالی، مفید، محمد بن محمد، محقق / مصحح: استاد ولى، حسین، غفارى، على اکبر، کنگره شیخ مفید، قم، 1413 ق، چاپ اول، ص 27.
منبع: حیات فکری و سیاسی امامان شیعه (علیهم السلام)، رسول جعفریان، قم: موسسه انصاریان، 1381 ش.
پرسش و پاسخ مرتبط
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}