پرسش :

آیا اسلام نظریه‌ای در باب عدالت ندارد، یا اینکه جمهوری اسلامی نتوانسته از این نظریه استفاده و روزآمدش کند؟


پاسخ :
پاسخ از حجت ‌الاسلام حامد کاشانی، پژوهشگر تاریخ اسلام:
واقعیتش ما چون تجربه‌ی حکومت کردن به این گستردگی در زمان عالم مدرن و پست مدرن را نداشتیم، لذا نتوانستیم به‌صورت کامل مفاهیم و معیارها و داشته‌های دینی‌مان را به زبان الگوی حکمرانی دربیاوریم. وگرنه اولین قدم این است که آقا ما را با حکومت امیرالمؤمنین علیه‌السلام قیاس می‌کند. قیاس کردن نه از آن جهت که ما خودمان را با حضرت قیاس کنیم، هیچ‌کس با امیرالمؤمنین قابل قیاس نیست. بلکه از این جهت که از ایشان تبعیت کنیم. قدم اول در تبعیت هم شناخت است.

امیرالمؤمنین نماد عدالت است، ولی در نگاه جامعه‌ی ما مدل حکمرانی امیرالمؤمنین‌ یک خطّی است. اگر بخواهم واضح بگویم جامعه‌ی ما نگاه و عینکش معمولاً به امیرالمؤمنین‌ از نگاه آقای شریعتی است. یعنی امیرالمؤمنینی را جامعه می‌شناسد که آقای شریعتی می‌گفت. این امیرالمؤمنین تک بعدی است. یعنی امیرالمؤمنینی که در رفتارش مصلحت نیست و یک خطّی است. فکر می‌کنیم همه‌ی تصمیماتش لحظه‌ای و شمشیر کشیدن است. گاهی اوقات می‌گویند اگر الان امیرالمؤمنین بود شمشیر می‌کشید. این با امیرالمؤمنین واقعی فاصله دارد. امیرالمؤمنین نماد عدالت و عقلانیت است. امیرالمؤمنینی که مظهر عدل است، گاهی برای اینکه یک ظلم بزرگ‌تری رخ ندهد وارد وادی مصلحت شده است.

نمونه‌اش همین روایت معتبر است که حضرت می‌فرمایند من باید صبر کنم تا جای پایم سفت شود، بعد بعضی چیزها را تغییر دهم. اقتضای عدالت در حالت عادی این است که همه را در یک روز عزل و نصب کنی، ولی حضرت این کار را نمی‌کند. امیرالمؤمنین به‌دنبال تدریج است. اگر یک جایی امیرالمؤمنین مماشاتی کرده این به‌خاطر عدلش برای جلوگیری از ظلم بزرگ‌تری بوده است، والّا تحقق عدل بیشتر بوده است. چرا؟ چون مماشات را صرفاً مداهنه و سازش‌کاری می‌دانیم.

اگر ما بخواهیم الگوی حکمرانی مثل الگوی امیرالمؤمنین داشته باشیم که حضرت آقا می‌فرمایند، اولین قدم این است که باید این الگو را کشف کنیم. برای اینکه این الگو کشف شود، لازمه‌اش این است که ما سیره‌ی امیرالمؤمنین را جامع و ابعادش را باهم ببینیم. فرق سیره حکومتی حضرت با دیگر روایات ائمه‌ کجاست؟ فرض بفرمایید حضرت می‌فرمایند اگر خواستی کسی را نصب کنی از یک خانواده‌ی خوش سابقه، اهل تجربه، ریشه‌دار، کارآمد، کاربلد و شجاع باشد. وقتی روایات در بایدها و نبایدها گفته می‌شود، یعنی در عرصه‌ی اجرا نیستند. خود امیرالمؤمنین صلوات‌اللّه‌علیه در عزل و نصب‌ها تمام آن مواردی را که فرموده بودند نتوانستند اجرا کنند، چون اوّلاً حضرت نمی‌توانستند بیرون از فضای واقعی جامعه‌ی اسلامی آدم برای عزل و نصب بگذارد و از بین موجودین باید انتخاب می‌کرد. ثانیاً اگر این آدم‌ها را عزل و نصب کند چه تصویری در جامعه ایجاد می‌شد؟ حضرت به‌دنبال اصلاح هست، ولی وقتی می‌خواهد اصلاح کند این تغییر هزینه دارد، و حضرت هزینه فایده می‌کند. یعنی یک خطّی نیست.

من نمی‌خواهم به این معنا بگویم که دائماً بر اساس مصلحت عدل را زیرپا بگذاریم. بنا بر عدالت است. اتفاقاً این مصلحت خود عدل است، یعنی یک وقتی می‌گوید عدل یا ظلم؟ همه می‌گویند عدل. یک وقت می‌گوید من باید اشعث را عزل کنم و یک شخص دیگری را جایش بگذارم. از طرفی جامعه دچار یک بحرانی می‌شود که آن بحران لشکر امیرالمؤمنین را در آستانه‌ی نبرد صفّین تضعیف می‌کند. آن چیزی که ما در حکومت امیرالمؤمنین می‌بینیم این است که همواره برای عدالت تلاش می‌شد. امّا حضرت هزینه فایده هم می‌کردند. لذا ابوموسی را با اینکه خیلی مشکل‌ساز بود، شش ماه ابقا می‌کند. چرا؟ چون مردم کوفه او را می‌خواستند، حضرت نسبت به مردم کوفه می‌بیند برای اینکه مردم کوفه نباید از دست بروند یا جایگاه بعضی از سران نظامی ایشان آسیب می‌خورد تأمل می‌کند. اگر کسی این را یک خطّی ببیند می‌گوید این چه کارگزاری است که حضرت ابقاء کرده است، امّا اگر یک خطّی نبیند و ببیند حضرت یک ابقاء و یک جامعه‌ای دارد که ممکن است این جامعه‌ عده‌ی زیادی از آن ریزش کنند، به آن ریزش‌ها که توجه می‌کند دیگر نسبت به ابوموسی یک‌جور دیگر رفتار می‌کند.

یا در مورد شریح قاضی حضرت وقتی می‌خواهد برکنارش کند، در جامعه سروصدا می‌شود. چون افراد جامعه‌ی امیرالمؤمنین متفاوت‌اند. عدالت اقتضا می‌کند که قاضی شما عادل باشد. این از واضحات عدالت است. ولی حضرت نمی‌تواند این قاضی را برکنار کند، چون اگر اغتشاش و ناامنی شود و فضای جامعه به‌هم بخورد، ظلم‌های بزرگ‌تری رخ می‌دهد. کسی که دلش برای جامعه می‌سوزد،‌ آن‌که پدر امت است نمی‌تواند بر سر مردمش معامله کند، پس حضرت چه کار می‌کند؟ شریح را برمی‌گرداند، منتها یک نامه می‌نویسند و می‌فرمایند فقط پست اسمی قضاوت داری، یعنی تو هیچ حکمی را تا قبل از اینکه من ندیدم تنفیذ نکن. اگر حکم می‌دهی و قضاوت می‌کنی باید من بخوانم و اگر تأیید کردم امضاء کن. عملاً یعنی تو قاضی نیستی. چون قاضی حکمش نافذ است. لذا قاضی هست ولی عملاً‌ قاضی نیست.

مسئله‌ی مصلحت این‌طوری است که وقتی تزاحم بین چند شرّ شد و نتوانستیم از این شرّها فرار کنیم باید شرّ کمتری را کسب کنیم. اگر تزاحم بین چند خیر شد و نمی‌شود همه‌ی خیرها را استیفا کرد باید خیر بیشتری را کسب کنیم. ما هیچ‌وقت در حالت عادی دعواهایمان در نظام حکمرانی سر عدل یا ظلم نیست. معمولاً سر تزاحم‌ها است. یعنی عدل بیشتر و کمتر، ظلم بیشتر و کمتر. تصویب هر قانونی در جامعه دو طرف دارد.

فضای مدیریتی جامعه فضای تزاحمی است. وقتی اسم مصلحت پیش می‌آید دو اتفاق خطرناک می‌افتد. اولاً عده‌ای فکر می‌کنند بیان مصلحت برای ماست‌مالی کردن است. در حالی که ما می‌گوییم سیره‌ی حضرت و سیره‌ی ائمه‌ی را با دقت نگاه کنید. ما نمی‌خواهیم با بیان مصلحت خطاهایی که گاهی در حکومتمان رخ می‌دهد را ماست‌‌مالی یا لاپوشانی کنیم. ثانیاً مصلحت نباید یک شمشیری در دست محافظه‌کاران باشد که هرجا قرار است اصلاحی صورت بگیرد به اسم مصلحت ذبحش کنند. در حکومت حضرت اصل بر عدالت‌محوری در همه‌ی ابعادش است. اصل بر برخورد با فاسد است. حکومت حضرت یک حکومت چند بُعدی است.

ما فی‌الجمله و بالقوه الگوی عدالت داریم، ولی بالفعل نداریم. وقتی این اتفاق می‌افتد که کرسی‌های آزاداندیشی برگزار شود و ما از ابعاد مختلفِ حکومتِ امیرالمؤمنین یک الگوی پیشنهادی را برداشت کنیم، بعد این الگو را به فقها و متخصصین ارائه کنیم تا از آن الگویی شکل بگیرد. ما چنین کاری نکردیم. یک‌بار برای همیشه ما باید از سرمنشأهای اعتقادات و مفاهیم‌مان به یک محتوای مشخص و خروجی مشخص برسیم.

متأسفانه افرادی‌ هستند که طلبه نشده‌ مجتهدند، لذا خطر خوارج در آن‌ها بسیار جدی است. و هرچه را هم بگوییم فحش تلقی می‌کنند. مثلاً اگر بگوییم ما عدالت‌خواهیم، می‌گویند نه دروغ می‌گویید! یعنی برچسب می‌زنند و برچسب را برنمی‌دارند. به‌شدت صفر و یکی‌اند. این همان مشکل تک خطی دیدن است. ما خواسته یا ناخواسته نگاه جامعه‌مان به امیرالمؤمنین نگاه شریعتی است. اصلاً نگاهمان به امامت نگاه شریعتی است. این از آسیب‌های جدی است.
 
منبع: پایگاه دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری