منافات عزاداری با پذیرش قضا و قدر الهی!
پرسش :
آیا عزاداری با پذیرش قضا و قدر الهی و دستورات دینی صبر بر مصیبت ها منافات دارد؟
پاسخ :
با مراجعه به تعالیم ادیان الهی به خصوص اسلام، در می یابیم که اعتقاد به «قضا و قدر الهی» در زمره اساسی ترین باورهای مومنانه به جهان هستی است. اعتقاد به این که حدود هستی هر موجودی به تقدیر و اندازه گیری خداوند تعیین شده و با قضا و اراده او حتمیّت یافته؛ به این معنی که هر آنچه در نظام خلقت روی می دهد به اذن و اراده و مشیّت اوست. خداوند در آیه 49 سوره قمر می فرماید: «اِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ»؛ (ما هر چیزى را از روی حساب و با دقت آفریدیم). بنابراین جهان آفرینش جهان تقدیر و برنامه ریزى است، یعنی هر انسانى که از مادر متولد مى شود، حیات و زندگى او برنامه ریزى شده است. همچنین در آیه 2 سوره انعام می فرماید: «هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ طِینٍ ثُمَّ قَضى اَجَلًا»؛ (اوست که شما را از خاک آفرید، آنگاه مدت عمر را معین ساخت).
بنابراین، جهان آفرینش با اندازه گیرى و برنامه خاصى آفریده شده و طبق آن پیش خواهد رفت و انسان نیز جزیى از این جهان است و از این ضابطه بیرون نیست. حال ممکن است این سوال پیش آید که اگر همه چیز، از جمله مرگ انسان ها، توسط خداوند تعیین شده و به اراده او تحقق یافته است پس گریه و عزاداری برای از دست دادن نزدیکان و عزیزان چه صورتی خواهد داشت؟ آیا نوعی اعتراض و بی احترامی به خواست پروردگار نیست؟
قبل از پاسخ به این سؤال ابتدا باید بدانیم پذیرش قضا و قدر الهی هرگز به این معنی نیست که انسان همچون سنگ باشد و اتفاقاتی که اطرافش می افتد در او تاثیر نگذارد. مرگ عزیزان گرچه طبق قضا و قدر الهی است، اما باعث تأثّر بازماندگان او می گردد.
با این مقدمه از چند جهت به علت جواز گریه و عزاداری با وجود پذیرش قضا و قدر الهی می پردازیم:
1) گریه بر عزیزان مطابق فطرت و قضای الهی انسان است:
تأثّر و گریه برای عزیزان خود امری فطری و ناشی از سرشت الهی بشر است که جزئی از قضا و قدر الهی است؛ یعنی خدا انسان را این گونه سرشته است و آن نیز از قضای الهی برشمرده می شود. هرگاه انسان به مصیبت یکى از عزیزان یا جگرگوشه ها و خویشاوندانش دچار شود، احساس اندوه شدید مى کند و در پى آن اشک بر چهره اش جارى مى شود، بى آنکه بتواند جلوى غصّه یا گریه خود را بگیرد. هیچ کس منکر جدّى این حقیقت نیست. اسلام نیز دین فطرت و همسوى با آن است نه مخالف فطرت.
خداوند در آیه 30 سوره روم مى فرماید: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها»؛ (توجّهت را به سوى دین حنیفت بگردان، این فطرت خدایى است که مردم را بر آن سرشته است).
براى یک آیین جهانى ممکن نیست که اندوه و گریه بر فقدان عزیزان را به نام صبر بر قضای الهی ممنوع کند، آن هم گریه و اندوهى که همراه چیزى نیست که خدا را خشمگین سازد. بر اساس همین فطرت اولیه است که مى بینیم پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اصحاب بزرگوار و تابعین نیز مانند همه ابناء نوع بشر در غم بستگان خویش گریه می کردند. پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) براى فرزندش ابراهیم مى گرید و مى فرماید: «چشم اشکبار مى شود و دل اندوهگین مى گردد، ولى چیزى برخلاف رضاى پروردگارمان نمى گوییم ...».(1)
بنابر این دستور به صبر و پذیرش قضا و قدر الهی منافاتی با گریه ندارد؛ چرا که گریه نیز با خواست الهی در فطرت بشر نهاده شده است و خداوند بهتر می داند که آیا گریه و حزن در سوگ عزیزان با اراده و قضا و قدر او منافات دارد یا نه؟
2) بزرگان دین خود گریه می کردند و این امر را خلاف پذیرش قضا و قدر الهی نمی دانستند:
اگر گریه برای عزیزان با پذیرش قضا و قدر منافات داشت باید از سوی پیامبر(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت(علیهم السلام) و صحابه و بزرگان دینی از آن نهی می شد، اما می بینیم آنها نه تنها از آن نهی نکرده اند بلکه خود این کار را انجام می دادند و حتی در برخی موارد خاص، مثل گریه برای امام حسین(علیه السلام)، به آن سفارش کرده اند.
نمونه های زیادی از سیره رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در زمینه سوگواری و عزاداری نقل شده است، از جمله: سوگواری بر حضرت حمزه(2) و گریستن در شهادت جعفر بن ابی طالب(3)، گریستن به هنگام درگذشت فرزندشان ابراهیم، گریه به هنگام احتضار سعد بن عباده(4)، گریه به هنگام زیارت قبر مادرشان آمنه(5) و... . همچنین در سیره اهل بیت ایشان(علیهم السلام) نیز می توان موارد زیادی بر اقامه مجلس عزا یافت که خصوصا در مورد شهدای کربلا بسیار پر رنگ است. به عنوان مثال علقمه حضرمى نقل مى کند که امام باقر(علیه السلام) در روز عاشورا براى امام حسین(علیه السلام) در خانه اش مجلس عزا برگزار مى کرد: «... ثُمَّ لَیَنْدِبُ الْحُسینَ(علیه السلام) وَ یَبْکِیهِ وَ یَأْمُرُ مَنْ فِی دارِهِ مِمَّنَ لا یَتَّقِیهِ بِالْبُکاءِ عَلَیْهِ ... وَلْیَعُزِّ بَعْضُهُمْ بَعْضاً بِمُصابِهِمْ بِالْحُسَیْنِ(علیه السلام)»(6)؛ (او بر امام حسین(علیهما السلام) مى گریست و به افرادى که در خانه بودند و از آنها تقیّه نمى کرد، مى فرمود: بر آن حضرت گریه کنند... و به آنان مى فرمود: در مصیبت حسین(علیه السلام) به یکدیگر تسلیت بگویند).
همچنین خلفای صدر اسلام، صحابه و اهل مکه و مدینه نیز در وفات پیامبر(صلی الله علیه وآله) و همچنین در مرگ سایر عزیزان و خویشاوندان خود، به گریه و عزاداری می پرداختند.(7) حتی خلیفه دوم که ظاهرا مردم را از گریه و عزاداری منع می کرد، خود عزاداری داشته و در مرگ عزیزانش، از جمله در مرگ برادرش و مرگ نعمان بن مقرن المزنی و... گریه می کرد.(8) عایشه، ابوبکر، عثمان، عبدالله بن مسعود و بسیاری از صحابه و تابعین نیز در سوگ عزیزان خود گریه و عزاداری می کردند.(9)
مواردی که اشاره شد و موارد فراوان دیگر حاکی از آن است که گریه برای عزیزان یک امر طبیعی و عادی بوده و هست و هرگز به معنی اعتراض به قضا و قدر الهی نیست.
3) عزاداری شیعه حکمت و فلسفه دارد و اعتراض انفعالی و احساسات محض نیست:
در مورد گریه و عزاداری شیعیان برای شهادت اهل بیت(علیهم السلام) خصوصا امام حسین(علیه السلام) لازم است بدانیم این گریه تنها از نوع گریه انفعالی و احساسات محض نیست تا به معنی اعتراض باشد. شیعه فقط به عنوان سوگواری برای اهل بیت(علیهم السلام) گریه نمی کند تا اعتراض به قضا و قدر الهی باشد؛ بلکه گریه شیعه حکمت های فراوانی دارد که هر یک به تنهایی دلیل منطقی و قابل قبولی برای آن است. برخی از این حکمت ها عبارت اند از:
1) گریه بر امام حسین(علیه السلام) و سایر مظلومان جهان همچنین باعث برانگیختن عواطف بر ضد حکومت طاغوت می شود و یک مکتب فکرى و عقیدتى و عملى است که مربوط به تمام مظلومان و اظهار تنفر از ظالمان می شود، نه اینکه تنها مربوط به یک نفر مثل امام حسین(علیه السلام) و تنفر از یزید باشد. این گریه ها اعتراض به جنایات انسانهایی است که از قدرت و اختیار خویش بر علیه اهل بیت(علیهم السلام) و دیگر آزادگان و مظلومان جهان سوء استفاده کرده اند.
2) مجالس عزاداری شیعیان را متحد و روحیه عدالت طلبی آنها را حفظ می کند و باعث حفظ و تقویت مکتب اهل بیت(علیهم السلام) می گردد؛ لذا می بینیم اهل بیت(علیهم السلام) به پرپایی چنین جلساتی سفارش کرده اند. به عنوان مثال امام صادق(علیه السلام) فرمود: «اِنّ تِلکَ المجالسَ اُحِبُّها، فَاَحْیُوا اَمْرَنا، فَرَحِمَ اللّهُ مَنْ اَحْیی اَمْرَنا»(10)؛ (این گونه مجالس را دوست می دارم، پس امرِ [امامتِ] ما را زنده بدارید، خدا رحمت کند کسی را که امر [و راه و مرام] ما را احیا می کند).
3) برای پیوند با یک مکتب، فقط منطق کافی نیست، بلکه پیوند عاطفی که عشق و علاقه و محبت می باشد، نیز لازم است و این پیوند عاطفی با گریه از روی محبت و بخاطر درد فراق محقق می گردد.(11)
4) نکته مهم دیگر این است که شیعیان با گریه بر مظلومیّت امام حسین(علیه السلام) و سایر اهل بیت(علیهم السلام)، آنها را الگو قرار مى دهند و زمینه تطبیق اعمال خود با سیره عملى آن حضرات را فراهم مى سازند.(12)
5) همچنین عزاداری برای امام حسین(علیه السلام) مصداق تعظیم شعائر الهی و نوعی ابراز مودّت نسبت به خاندان پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) است که در آیه 23 سوره شوری به آن سفارش شده است. در این آیه می خوانیم: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى»؛ (بگو من از شما اجر رسالت جز این نخواهم که مودت و محبت مرا در حقّ خویشاوندان منظور دارید).
4) گریه خود در پذیرش قضا و قدر الهی نقش مثبت دارد و صبر آفرین است:
گریه ممکن است به حال کسی که از دنیا رفته سودی نداشته باشد، اما آثار مثبت فراوانی برای گریه کننده دارد و در پذیرش قضا و قدر الهی نقش مثبتی دارد؛ چرا که باعث تخلیه روانی انسان و پذیرش وضعی می شود که از تغییر آن ناتوان است(پذیرش مرگ و فراق). مرگ عزیزان نوعا بر انسان شوک وارد می کند و گریه این شوک را کنترل می کند. به همین خاطر می بینیم اشخاصى که کمتر گریه مى کنند و نمى توانند بدین وسیله غمها و افسردگى هاى حاصل از فراق عزیزان خویش را تخلیه کنند و عقده هاى درونى خویش را بگشایند، از روان متعادل و سلامت جسمى و روحى خوبى برخوردار نیستند. روانشناسان معتقدند: «زنها از مردها عقده کمترى دارند، زیرا آنان زودتر مشکلات روحى خویش را به وسیله «گریه» بیرون مى ریزند و کمتر آن را در درون خویش پنهان مى دارند و این امر یکى از رموز سلامت آنان مى باشد».(13)
پی نوشت:
(1). صحیح بخاری، بخاری، محمد بن إسماعیل، محقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر، دار طوق النجاة، 1422 هـ ق، چاپ اول، ج 2، ص 83، کتاب الجنائز، باب (انا بک لمحزونون)، ح 1303؛ المستدرک على الصحیحین، النیسابوری، محمد بن عبدالله، تحقیق: مصطفى عبد القادر عطا، دار الکتب العلمیة، بیروت،1411هـ ق/ 1990 م، الطبعة الأولى، ج 4، ص 43؛ عقد الفرید، اندلسى، ابن عبد ربه، دار احیاء التراث العربى، بیروت، 1420هـ ق/ 1999 م، الطبعة الثالثة، ج 3، ص 197.
(2). ر.ک: المعجم الکبیر، طبرانی، سلمان بن أحمد، محقق: السلف، حمد بن عبد المجید، مکتبة ابن تیمیه، قاهره، بی تا، چاپ دوم، ج 3، ص 142؛ سیرة الحلبیّه، حلبی، علی بن إبراهیم بن أحمد، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1427 هـ ق، چاپ دوم، ج 2، ص 335.
(3). ر.ک: أسد الغابة فی معرفة الصحابة، ابن اثیر، علی بن محمد، دار الفکر، بیروت، ١۴٠٩ هـ ق، چاپ اول، ج 1، ص 343.
(4). صحیح بخاری، همان، ج 2، ص 84، باب (البکاء عند المریض)، ح 1304.
(5). صحیح مسلم، مسلم بن الحجاج، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، الطبعة الأولى، ج 2، ص 671، باب (استئذان النبی(صلی الله علیه و سلم) ربّه فی زیارة قبر امّه)، ح 976.
(6). مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، طوسى، محمد بن الحسن، مؤسسة فقه الشیعة، بیروت، 1411 هـ ق، چاپ اول، ج 2، ص 772؛ وسائل الشیعة، شیخ حر عاملى، محمد بن حسن، محقق / مصحح: مؤسسه آل البیت(علیهم السلام)، مؤسسه آل البیت(علیهم السلام)، قم، 1409 هـ ق، چاپ اول، ج 14، ص 509، باب (استحباب البکاء لقتل الحسین(علیه السلام)).
(7). ر.ک: شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة، الطبری، أبو القاسم هبة الله ابن الحسن بن منصور الطبری، دارطیبة، بیروت، 1423هـ ق/ 2003م، الطبعة الاولی، ص 1371؛ البدایة والنهایة، ابن کثیر، إسماعیل بن عمر، مکتبة المعارف، بیروت، بی تا، ج 5، ص 270، حوادث سال 11 هجری.
(8). ر.ک: عقد الفرید، همان.
(9). ر.ک: همان، ص 200 - 202؛ التاریخ القویم لمکة و بیت اللَّه الکریم، کردی، محمدطاهر، دار خضر، بیروت، 1420 هـ ق، چاپ اول، ج 1، ص 198- 203؛ پاسخ هاى ما، عطایى، علی، نشر مشعر، تهران، 1385 هـ ش، چاپ دوم، ص 236؛ و... .
(10). قرب الإسناد، حمیرى، عبد الله بن جعفر، محقق/ مصحح: مؤسسة آل البیت(علیهم السلام)، مؤسسة آل البیت(علیهم السلام)، قم، 1413 هـ ق، چاپ اول، ص 36.
(11). ر.ک: پیدایش مذاهب، مکارم شیرازى، ناصر، انتشارات مدرسة الامام على بن ابى طالب(علیه السلام)، قم، 1384 هـ ش، چاپ اول، ص 147.
(12). ر.ک: عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویداد ها، پیامد ها، مکارم شیرازی، ناصر، تهیه و تنظیم: جمعی از فضلاء، انتشارات مدرسه امام علی بن ابی طالب(ع)، قم، بی تا، چاپ اول، ص 66.
(13). همان، ص 67؛ به نقل از: صد و پنجاه سال جوان بمانید، دکتر ویکتور بوگو مولتز، ترجمه: دکتر علی محمد مژده، ص 134.
با مراجعه به تعالیم ادیان الهی به خصوص اسلام، در می یابیم که اعتقاد به «قضا و قدر الهی» در زمره اساسی ترین باورهای مومنانه به جهان هستی است. اعتقاد به این که حدود هستی هر موجودی به تقدیر و اندازه گیری خداوند تعیین شده و با قضا و اراده او حتمیّت یافته؛ به این معنی که هر آنچه در نظام خلقت روی می دهد به اذن و اراده و مشیّت اوست. خداوند در آیه 49 سوره قمر می فرماید: «اِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ»؛ (ما هر چیزى را از روی حساب و با دقت آفریدیم). بنابراین جهان آفرینش جهان تقدیر و برنامه ریزى است، یعنی هر انسانى که از مادر متولد مى شود، حیات و زندگى او برنامه ریزى شده است. همچنین در آیه 2 سوره انعام می فرماید: «هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ طِینٍ ثُمَّ قَضى اَجَلًا»؛ (اوست که شما را از خاک آفرید، آنگاه مدت عمر را معین ساخت).
بنابراین، جهان آفرینش با اندازه گیرى و برنامه خاصى آفریده شده و طبق آن پیش خواهد رفت و انسان نیز جزیى از این جهان است و از این ضابطه بیرون نیست. حال ممکن است این سوال پیش آید که اگر همه چیز، از جمله مرگ انسان ها، توسط خداوند تعیین شده و به اراده او تحقق یافته است پس گریه و عزاداری برای از دست دادن نزدیکان و عزیزان چه صورتی خواهد داشت؟ آیا نوعی اعتراض و بی احترامی به خواست پروردگار نیست؟
قبل از پاسخ به این سؤال ابتدا باید بدانیم پذیرش قضا و قدر الهی هرگز به این معنی نیست که انسان همچون سنگ باشد و اتفاقاتی که اطرافش می افتد در او تاثیر نگذارد. مرگ عزیزان گرچه طبق قضا و قدر الهی است، اما باعث تأثّر بازماندگان او می گردد.
با این مقدمه از چند جهت به علت جواز گریه و عزاداری با وجود پذیرش قضا و قدر الهی می پردازیم:
1) گریه بر عزیزان مطابق فطرت و قضای الهی انسان است:
تأثّر و گریه برای عزیزان خود امری فطری و ناشی از سرشت الهی بشر است که جزئی از قضا و قدر الهی است؛ یعنی خدا انسان را این گونه سرشته است و آن نیز از قضای الهی برشمرده می شود. هرگاه انسان به مصیبت یکى از عزیزان یا جگرگوشه ها و خویشاوندانش دچار شود، احساس اندوه شدید مى کند و در پى آن اشک بر چهره اش جارى مى شود، بى آنکه بتواند جلوى غصّه یا گریه خود را بگیرد. هیچ کس منکر جدّى این حقیقت نیست. اسلام نیز دین فطرت و همسوى با آن است نه مخالف فطرت.
خداوند در آیه 30 سوره روم مى فرماید: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها»؛ (توجّهت را به سوى دین حنیفت بگردان، این فطرت خدایى است که مردم را بر آن سرشته است).
براى یک آیین جهانى ممکن نیست که اندوه و گریه بر فقدان عزیزان را به نام صبر بر قضای الهی ممنوع کند، آن هم گریه و اندوهى که همراه چیزى نیست که خدا را خشمگین سازد. بر اساس همین فطرت اولیه است که مى بینیم پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اصحاب بزرگوار و تابعین نیز مانند همه ابناء نوع بشر در غم بستگان خویش گریه می کردند. پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) براى فرزندش ابراهیم مى گرید و مى فرماید: «چشم اشکبار مى شود و دل اندوهگین مى گردد، ولى چیزى برخلاف رضاى پروردگارمان نمى گوییم ...».(1)
بنابر این دستور به صبر و پذیرش قضا و قدر الهی منافاتی با گریه ندارد؛ چرا که گریه نیز با خواست الهی در فطرت بشر نهاده شده است و خداوند بهتر می داند که آیا گریه و حزن در سوگ عزیزان با اراده و قضا و قدر او منافات دارد یا نه؟
2) بزرگان دین خود گریه می کردند و این امر را خلاف پذیرش قضا و قدر الهی نمی دانستند:
اگر گریه برای عزیزان با پذیرش قضا و قدر منافات داشت باید از سوی پیامبر(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت(علیهم السلام) و صحابه و بزرگان دینی از آن نهی می شد، اما می بینیم آنها نه تنها از آن نهی نکرده اند بلکه خود این کار را انجام می دادند و حتی در برخی موارد خاص، مثل گریه برای امام حسین(علیه السلام)، به آن سفارش کرده اند.
نمونه های زیادی از سیره رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در زمینه سوگواری و عزاداری نقل شده است، از جمله: سوگواری بر حضرت حمزه(2) و گریستن در شهادت جعفر بن ابی طالب(3)، گریستن به هنگام درگذشت فرزندشان ابراهیم، گریه به هنگام احتضار سعد بن عباده(4)، گریه به هنگام زیارت قبر مادرشان آمنه(5) و... . همچنین در سیره اهل بیت ایشان(علیهم السلام) نیز می توان موارد زیادی بر اقامه مجلس عزا یافت که خصوصا در مورد شهدای کربلا بسیار پر رنگ است. به عنوان مثال علقمه حضرمى نقل مى کند که امام باقر(علیه السلام) در روز عاشورا براى امام حسین(علیه السلام) در خانه اش مجلس عزا برگزار مى کرد: «... ثُمَّ لَیَنْدِبُ الْحُسینَ(علیه السلام) وَ یَبْکِیهِ وَ یَأْمُرُ مَنْ فِی دارِهِ مِمَّنَ لا یَتَّقِیهِ بِالْبُکاءِ عَلَیْهِ ... وَلْیَعُزِّ بَعْضُهُمْ بَعْضاً بِمُصابِهِمْ بِالْحُسَیْنِ(علیه السلام)»(6)؛ (او بر امام حسین(علیهما السلام) مى گریست و به افرادى که در خانه بودند و از آنها تقیّه نمى کرد، مى فرمود: بر آن حضرت گریه کنند... و به آنان مى فرمود: در مصیبت حسین(علیه السلام) به یکدیگر تسلیت بگویند).
همچنین خلفای صدر اسلام، صحابه و اهل مکه و مدینه نیز در وفات پیامبر(صلی الله علیه وآله) و همچنین در مرگ سایر عزیزان و خویشاوندان خود، به گریه و عزاداری می پرداختند.(7) حتی خلیفه دوم که ظاهرا مردم را از گریه و عزاداری منع می کرد، خود عزاداری داشته و در مرگ عزیزانش، از جمله در مرگ برادرش و مرگ نعمان بن مقرن المزنی و... گریه می کرد.(8) عایشه، ابوبکر، عثمان، عبدالله بن مسعود و بسیاری از صحابه و تابعین نیز در سوگ عزیزان خود گریه و عزاداری می کردند.(9)
مواردی که اشاره شد و موارد فراوان دیگر حاکی از آن است که گریه برای عزیزان یک امر طبیعی و عادی بوده و هست و هرگز به معنی اعتراض به قضا و قدر الهی نیست.
3) عزاداری شیعه حکمت و فلسفه دارد و اعتراض انفعالی و احساسات محض نیست:
در مورد گریه و عزاداری شیعیان برای شهادت اهل بیت(علیهم السلام) خصوصا امام حسین(علیه السلام) لازم است بدانیم این گریه تنها از نوع گریه انفعالی و احساسات محض نیست تا به معنی اعتراض باشد. شیعه فقط به عنوان سوگواری برای اهل بیت(علیهم السلام) گریه نمی کند تا اعتراض به قضا و قدر الهی باشد؛ بلکه گریه شیعه حکمت های فراوانی دارد که هر یک به تنهایی دلیل منطقی و قابل قبولی برای آن است. برخی از این حکمت ها عبارت اند از:
1) گریه بر امام حسین(علیه السلام) و سایر مظلومان جهان همچنین باعث برانگیختن عواطف بر ضد حکومت طاغوت می شود و یک مکتب فکرى و عقیدتى و عملى است که مربوط به تمام مظلومان و اظهار تنفر از ظالمان می شود، نه اینکه تنها مربوط به یک نفر مثل امام حسین(علیه السلام) و تنفر از یزید باشد. این گریه ها اعتراض به جنایات انسانهایی است که از قدرت و اختیار خویش بر علیه اهل بیت(علیهم السلام) و دیگر آزادگان و مظلومان جهان سوء استفاده کرده اند.
2) مجالس عزاداری شیعیان را متحد و روحیه عدالت طلبی آنها را حفظ می کند و باعث حفظ و تقویت مکتب اهل بیت(علیهم السلام) می گردد؛ لذا می بینیم اهل بیت(علیهم السلام) به پرپایی چنین جلساتی سفارش کرده اند. به عنوان مثال امام صادق(علیه السلام) فرمود: «اِنّ تِلکَ المجالسَ اُحِبُّها، فَاَحْیُوا اَمْرَنا، فَرَحِمَ اللّهُ مَنْ اَحْیی اَمْرَنا»(10)؛ (این گونه مجالس را دوست می دارم، پس امرِ [امامتِ] ما را زنده بدارید، خدا رحمت کند کسی را که امر [و راه و مرام] ما را احیا می کند).
3) برای پیوند با یک مکتب، فقط منطق کافی نیست، بلکه پیوند عاطفی که عشق و علاقه و محبت می باشد، نیز لازم است و این پیوند عاطفی با گریه از روی محبت و بخاطر درد فراق محقق می گردد.(11)
4) نکته مهم دیگر این است که شیعیان با گریه بر مظلومیّت امام حسین(علیه السلام) و سایر اهل بیت(علیهم السلام)، آنها را الگو قرار مى دهند و زمینه تطبیق اعمال خود با سیره عملى آن حضرات را فراهم مى سازند.(12)
5) همچنین عزاداری برای امام حسین(علیه السلام) مصداق تعظیم شعائر الهی و نوعی ابراز مودّت نسبت به خاندان پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) است که در آیه 23 سوره شوری به آن سفارش شده است. در این آیه می خوانیم: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى»؛ (بگو من از شما اجر رسالت جز این نخواهم که مودت و محبت مرا در حقّ خویشاوندان منظور دارید).
4) گریه خود در پذیرش قضا و قدر الهی نقش مثبت دارد و صبر آفرین است:
گریه ممکن است به حال کسی که از دنیا رفته سودی نداشته باشد، اما آثار مثبت فراوانی برای گریه کننده دارد و در پذیرش قضا و قدر الهی نقش مثبتی دارد؛ چرا که باعث تخلیه روانی انسان و پذیرش وضعی می شود که از تغییر آن ناتوان است(پذیرش مرگ و فراق). مرگ عزیزان نوعا بر انسان شوک وارد می کند و گریه این شوک را کنترل می کند. به همین خاطر می بینیم اشخاصى که کمتر گریه مى کنند و نمى توانند بدین وسیله غمها و افسردگى هاى حاصل از فراق عزیزان خویش را تخلیه کنند و عقده هاى درونى خویش را بگشایند، از روان متعادل و سلامت جسمى و روحى خوبى برخوردار نیستند. روانشناسان معتقدند: «زنها از مردها عقده کمترى دارند، زیرا آنان زودتر مشکلات روحى خویش را به وسیله «گریه» بیرون مى ریزند و کمتر آن را در درون خویش پنهان مى دارند و این امر یکى از رموز سلامت آنان مى باشد».(13)
پی نوشت:
(1). صحیح بخاری، بخاری، محمد بن إسماعیل، محقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر، دار طوق النجاة، 1422 هـ ق، چاپ اول، ج 2، ص 83، کتاب الجنائز، باب (انا بک لمحزونون)، ح 1303؛ المستدرک على الصحیحین، النیسابوری، محمد بن عبدالله، تحقیق: مصطفى عبد القادر عطا، دار الکتب العلمیة، بیروت،1411هـ ق/ 1990 م، الطبعة الأولى، ج 4، ص 43؛ عقد الفرید، اندلسى، ابن عبد ربه، دار احیاء التراث العربى، بیروت، 1420هـ ق/ 1999 م، الطبعة الثالثة، ج 3، ص 197.
(2). ر.ک: المعجم الکبیر، طبرانی، سلمان بن أحمد، محقق: السلف، حمد بن عبد المجید، مکتبة ابن تیمیه، قاهره، بی تا، چاپ دوم، ج 3، ص 142؛ سیرة الحلبیّه، حلبی، علی بن إبراهیم بن أحمد، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1427 هـ ق، چاپ دوم، ج 2، ص 335.
(3). ر.ک: أسد الغابة فی معرفة الصحابة، ابن اثیر، علی بن محمد، دار الفکر، بیروت، ١۴٠٩ هـ ق، چاپ اول، ج 1، ص 343.
(4). صحیح بخاری، همان، ج 2، ص 84، باب (البکاء عند المریض)، ح 1304.
(5). صحیح مسلم، مسلم بن الحجاج، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، الطبعة الأولى، ج 2، ص 671، باب (استئذان النبی(صلی الله علیه و سلم) ربّه فی زیارة قبر امّه)، ح 976.
(6). مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، طوسى، محمد بن الحسن، مؤسسة فقه الشیعة، بیروت، 1411 هـ ق، چاپ اول، ج 2، ص 772؛ وسائل الشیعة، شیخ حر عاملى، محمد بن حسن، محقق / مصحح: مؤسسه آل البیت(علیهم السلام)، مؤسسه آل البیت(علیهم السلام)، قم، 1409 هـ ق، چاپ اول، ج 14، ص 509، باب (استحباب البکاء لقتل الحسین(علیه السلام)).
(7). ر.ک: شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة، الطبری، أبو القاسم هبة الله ابن الحسن بن منصور الطبری، دارطیبة، بیروت، 1423هـ ق/ 2003م، الطبعة الاولی، ص 1371؛ البدایة والنهایة، ابن کثیر، إسماعیل بن عمر، مکتبة المعارف، بیروت، بی تا، ج 5، ص 270، حوادث سال 11 هجری.
(8). ر.ک: عقد الفرید، همان.
(9). ر.ک: همان، ص 200 - 202؛ التاریخ القویم لمکة و بیت اللَّه الکریم، کردی، محمدطاهر، دار خضر، بیروت، 1420 هـ ق، چاپ اول، ج 1، ص 198- 203؛ پاسخ هاى ما، عطایى، علی، نشر مشعر، تهران، 1385 هـ ش، چاپ دوم، ص 236؛ و... .
(10). قرب الإسناد، حمیرى، عبد الله بن جعفر، محقق/ مصحح: مؤسسة آل البیت(علیهم السلام)، مؤسسة آل البیت(علیهم السلام)، قم، 1413 هـ ق، چاپ اول، ص 36.
(11). ر.ک: پیدایش مذاهب، مکارم شیرازى، ناصر، انتشارات مدرسة الامام على بن ابى طالب(علیه السلام)، قم، 1384 هـ ش، چاپ اول، ص 147.
(12). ر.ک: عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویداد ها، پیامد ها، مکارم شیرازی، ناصر، تهیه و تنظیم: جمعی از فضلاء، انتشارات مدرسه امام علی بن ابی طالب(ع)، قم، بی تا، چاپ اول، ص 66.
(13). همان، ص 67؛ به نقل از: صد و پنجاه سال جوان بمانید، دکتر ویکتور بوگو مولتز، ترجمه: دکتر علی محمد مژده، ص 134.
پرسش و پاسخ مرتبط
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}