پرسش :

قیام امام حسین (علیه السلام) و یارانشان بر پایه احساسات بود یا عقلانیّت؟


پاسخ :
آیات قرآن کریم و نیز سخنان معصومین(علیهم السلام)، تأکید وافری بر تعقّل و نقش آن در فهم حقایق دینی دارند. با اندک توجّهی به آیات قرآن و روایات معصومین(علیهم السلام) می‌توان به اهتمام جدّی دین مبین اسلام به عقل و بکارگیری آن در درک مسائل مختلف دینی پی برد. آیاتی نظیر:

«إنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یعْقِلُونَ»(1)؛ (بدترین جنبندگان، نزد خداوند کسانی هستند که از شنیدن و گفتن حرف حق کر و لالند و تعقّل نمی‌کنند)

و همچنین روایاتی مانند: «إِنَّ لِلَّهِ عَلَى‏ النَّاسِ‏ حُجَّتَینِ‏ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِیاءُ وَ الْأَئِمَّةُ وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول‏»(2)؛ (همانا خداوند دو حجّت در بین مردم قرار داده است؛ یکی حجّت ظاهری که عبارت است از رسولان و دیگری حجّت باطنی که عبارت است از عقل).

بر این اساس، عقل به معنای قوه شناخت حقّ از باطل تعریف شده؛ و نوری الهی است که در وجود انسان به ودیعه نهاده شده و حقیقت را بر انسان نمایان می سازد. عقل راهنمایی است که به سوی عبودیّت رهنما است؛ و بهشت را برای انسان به ارمغان می آورد. امام صادق(علیه السلام) در همین زمینه می فرمایند: «العَقلُ مَا عُبِدَ بِهِ‏ الرَّحْمَنُ‏ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَان‏».(3)

متأسفانه گاهی ‌فریب، نیرنگ، سیاست ورزی های شیطنت آمیز و مصلحت اندیشی های دنیا گرایانه نیز عقل تصوّر می گردد. به همین خاطر وقتی امام صادق(علیه السلام) «عقل حقیقی» را تعریف نمود، شنونده با تعجب پرسید: «پس آنچه معاویه داشت چه بود؟» ـ ظاهرا این پرسشگر، حیله گری و سیاست ورزی شیطانی را عقل می‌دانست! ـ امام(علیه السلام) پاسخ داند: «تِلْکَ النَّکْرَاءُ وَ تِلْکَ الشَّیطَنَةُ وَ هِی شَبِیهَةٌ بِالْعَقْلِ وَ لَیسَتْ بِعَقْل»‏(4)؛ (آن فریب و شیطنت بود، که عقل نما است امّا عقل نیست).

عقل بر محور خدا و آخرت است و دنیا را نیز در راستای کمال انسانی و حرکت به سوی خداوند قرار می دهد، امّا شیطنت بر محور دنیا و مادیّات می‌باشد. به عبارتی دیگر، «عقل حقیقی»، عقلی است که هرگاه منافع دنیوی را در تعارض با منافع اخروی ببیند از آن چشم می پوشد؛ و آخرت را به دنیا نمی فروشد.

با توجّه به نکات فوق، عقلانیّت در حماسه حسینی و قیام عاشورا به حدّ اعلی رسیده است؛ و یاران ایشان در اوج عقلانیّت جانفشانی نمودند. بر خلاف تصوّر برخی از افراد، که سعی دارند قیام عاشورا را قیامی تنها سرشار از عواطف و احساسات معرفی کنند، این قیام عواطف و عقلانیّت را توأمان دارد؛ تا جایی که به حقّ می توان گفت: امام حسین(علیه السلام) و یارانش در زمره ی عاقل ترینِ انسان های تاریخ اند. آنان حسابگرانه سود و زیان را سنجیدند؛ البته نه فقط سود و ضرر دنیوی، بلکه سود و ضرر را در فرایند دنیا و آخرت دیدند. آنها نه فقط به سود خود، بلکه به سود تمام بشریّت اندیشیدند.

اینکه عاشوراییان در کمال عقلانیّت جانفشانی کردند نه شعار است و نه بیان احساسات؛ بلکه واقعیّتی است که با کمی تامّل روشن است. تنها کافی است به برخی از آیات و روایات اسلامی که مفهوم تعقّل را بیان می کنند توجّه نمائیم. روایات اسلامی به خوبی تعقّل را توصیف کرده اند و ملاک های برای تشخیص آن بیان نموده اند؛ از جمله:
 
1. کمال عقل در پیروی از حقّ
از مراتب کمالی عقل آن است که از حق پیروی کرده و از هر گونه باطل می گریزد و پرهیز می کند. امام حسین(علیه السلام) می فرمایند: «لا یَکمُلُ العَقلُ إلاّ بِاتِّباعِ الحَقِّ»(5)؛ (کمال یافتن عقل در گرو تبعیّت از حق است).

در روزگاری که حقّ و حقیقت نه تنها خریداری نداشت، بلکه ارزش های انسانی و الهی تبدیل به ضد ارزش شده بود، امام حسین(علیه السلام) و یارانش به پا خواستند. آنها قیام کردند تا بشریت مسیر تعالی و سعادت را گم نکند. اهداف متعالی آنان، حکایت از اوج بصیرت و نیک اندیشی ایشان دارد. اهدافی که «عقل سلیم» نیز جانبازی و بذل جان را در تحقّق آن اهداف، مدح و ستایش می کند.

فراموش نباید کرد که امام حسین(علیه السلام) در توصیف آن ایّام فرمودند: (اوضاع زمانه دگرگون و نامشخّص شده، خوبى های آن روى گردانیده و با شتاب درگذر است، و از این خوبی ها جز اندکى باقى نمانده است. آیا نمی‌بینید به «حقّ» عمل نمی‌شود و از «باطل» نهی نمی‌ گردد)؛ «إِنَّ الدُّنْیا قَدْ تَنَکَّرَتْ‏ وَ تَغَیرَتْ‏ وَ أَدْبَرَ مَعْرُوفُهَا وَ اسْتَمَرَّتْ حَتَّى لَمْ یبْقَ مِنْهَا إِلَّا کَصُبَابَةِ الْإِنَاءِ وَ إِلَّا خَسِیسُ عَیشٍ کَالْمَرْعَى الْوَبِیلِ أَلَاتَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَایعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَایتَنَاهَى عَنْهُ‏».(6) ایشان سپس از دیگران یاری می طلبید تا آن وضعیّت را تغییر دهد و خطاب به آنان می فرمود: (شما را برای احیای حقّ و از بین بردن پیرایه های دروغینی که داخل دین کرده اند به یاری می‌ طلبم؛ اگر دعوتم را بپذیرید، به راه های رشد و سعادت رهنمون خواهید شد)؛ «فَإِنِّی أَدعُوکُم‏ إِلَى‏ إِحیاءِ مَعَالِمِ الحَقِّ وَ إِمَاتَةِ البِدَعِ، فَإِن تُجِیبُوا تَهتَدُوا سُبُلَ الرَّشَادِ».(7) یاران امام حسین(علیه السلام) نیز همین کسانی بودند که به دعوت او لبیک گفتند و به سعادت نائل شدند.
 
2. تعقّل و معاد باوری
انسان خردمند فلسفه وجودی آفرینش خویش را به درستی درک کرده و تمام همّتش را صرف رسیدن به آن هدف می نماید. او دقیقا می داند هدف اصلی او کمال یافتن و رنگ خدایی گرفتن است، و همچنین زندگی ابدی او در جهان آخرت است؛ لذا آباد کردن دنیای فانی او را از تلاش برای زندگی ابدی باز نخواهد داشت. پیامبر اکرم(صلى‏ الله‏ علیه ‏و ‏آله) در این زمینه می فرمایند: «اَلا وَ اِنَّ اَعْقَلَ النّاسِ عَبْدٌ عَرَفَ رَبَّهُ فَاَطاعَهُ وَ عَرَفَ عَدُوَّهُ فَعَصاهُ وَ عَرَفَ دارَ اِقامَتِهِ فَاَصْلَحَها وَ عَرَفَ سُرْعَةَ رَحیلِهِ فَتَزَوَّدَ لَها»(8)؛ (بدانید که عاقل ‏ترین مردم کسى است که پروردگارش را بشناسد و از او پیروى کند، دشمنان خدا را بشناسد و از آنان نافرمانى کند، جایگاه ابدى خود را بشناسد و آن را آباد کند و بداند به زودى به آنجا سفر خواهد کرد و براى آن، توشه بردارد).

البته این سخن به معنای ترک دنیا و عزلت گزینی نمی باشد؛ بلکه باید برای دنیا نیز اهمیت قائل شد امّا به این نکته نیز توجه داشت که هدف اصلی، زندگی اخروی است. چنانکه امام على(علیه السلام) می فرمایند: «أَفضَلُ النّاسِ عَقلاً أَحسَنُهُم تَقدیرا لِمَعاشِهِ وَ أَشَدُّهُمُ اهتِماما بِإِصلاحِ مَعادِهِ»(9)؛ (عاقل ترین مردم کسى است که در امور زندگیش بهتر برنامه ریزى کند و در اصلاح آخرتش بیشتر همّت نماید).

معادباوری در تمام زندگی امام حسین(علیه السلام) به وضوح قابل رؤیت است. ایشان سخنان زیادی در این زمینه بیان نموده است. از جمله می توان به ابیایی اشاره کرد که در روز عاشورا مقابل لشکر دشمن بیان فرمود:
«الْمَوْتُ خَیرٌ مِنْ رُکُوبِ‏ الْعَارِ *** وَ الْعَارُ أَوْلَى مِنْ دُخُولِ النَّار»(10)
یعنی اینکه اگر بنا شود بین مرگ و رفتن زیر بار ننگ و ذلت، یکی را انتخاب کنم، من مرگ عزّتمندانه را انتخاب خواهم کرد. و اگر بین رفتن زیر بار ننگ و ذلّت و یا ورود به آتش دوزخ مخیّر شوم، قطعا پذیرفتن ذلّت در دنیا برایم پسندیده تر از ورود در عذاب جاویدان آخرت است.

این شعر در عین کوتاهی، جواب بسیاری از کسانی که از امام حسین(علیه السلام) می خواستند قیام نکند را می دهد. خطاب به آنها که از او می خواستند طوق ننگ بیعت با فردی فاسد، خونخوار و جنایت پیشه مانند یزید را به گردن نهد و جان خود را نجات دهد؛ می گوید: «مرگ بهتر از ننگ و ذلت است».

چرا که مرگ را فقط «انتقال» به دنیای دیگر می دانست نه نابودی. همچنین به آنها که می پنداشتند کشته شدن امام حسین(علیه السلام) و اسارت خانواده اش برای او ننگ و عار است، می فرماید: «پذیرفتن ننگ و عار در این دنیا بر ورود به دوزخ اولویت دارد».
 
3. تعقّل و دوری از منکرات
یکی دیگر از نشانه های خردورزی آن است که انسان به سمت کمالات رفته و از پستی ها دوری کند. امام على(علیه السلام) دراین باره می فرماید: «أَعقَلُ النّاسِ أَبعَدُهُم عَن کُلِّ دَنیَّهٍ»(11)؛ (عاقل ترین مردم کسى است که از همه پَستى ها دورتر باشد).

در آیه صد از سوره مائده نیز هنگامی که خداوند به دوری از پلیدی ها و رعایت قوانین الهی دستور می دهد، مخاطبش را به عنوان افرادی «خردمند» می خواند. او با این توصیف بیان می دارد که عمل به محتوای این دستور نشانه «خردمندی» است: «قُلْ لا یسْتَوِی الْخَبیثُ وَ الطَّیبُ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ کَثْرَةُ الْخَبیثِ فَاتَّقُوا اللَّهَ یا أُولِی الْأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»؛ (بگو: پلید و پاک برابر نیستند، هر چند فراوانىِ پلیدها تو را مجذوب خود سازد. پس اى خردمندان، از خدا پروا کنید و بر آیین او که برخاسته از پاکى هاست پایدار باشید، باشد که نیکبخت گردید).

امام حسین(علیه السلام) نه تنها خود از پلیدی ها به دور، و به قوانین الهی پایبند بود؛ بلکه تمام هستی خود را صرف دعوت به نیکی، برپایی حق و عدالت، اصلاح جامعه و پیراستن آن از پستی و پلیدی و ... نمود.

او وارث انبیاء و فرستاده خداوند به سوی مردم بود؛ و در زمره فرستادگانی قرار داشت که خداوند وظیفه هدایت انسانها را بر عهده ایشان گذارده، و درباره آنان می فرماید: «وَ جَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنَا».(12)

او در کلماتش به این جایگاه و مسئولیت تصریح کرده، می فرماید: (آنچه درباره حقّ ما می دانید [مبنی بر هدایت گری و راهبری انسانها و اینکه فرستادگان خداوند و جانشینان پیامبر(صلی الله علیه و آله) هستیم]، به مردم بگویید. زیرا که من می‌ترسم این امر مندرس و محو گشته و در نتیجه، حقّ مغلوب گردد و از بین برود)؛ «فَادْعُوهُمْ إِلَى مَا تَعْلَمُونَ مِنْ حَقِّنَا فَإِنِّی‏ أَتَخَوَّفُ‏ أَنْ‏ یدْرُسَ‏ هَذَا الْأَمْرُ وَ یذْهَبَ الْحَقُّ وَ یغْلَب‏».(13)

امام حسین(علیه السلام) از یک طرف بر اساس وظیفه انسانی خود و از طرف دیگر بر اساس وظیفه هدایت گرانه اش به عنوان وصی و جانشین پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) خود را ناگزیر از قیام می دید؛ لذا دست به خلق حماسه ای بی نظیر زد. حماسه ای پر فروغ که دامنه تأثیرات آن از زمان و مکان فراتر رفته و در طول صدها سال در میان اقوام و ملل مختلف، در سرزمین های دور و نزدیک الهام بخش حرکت های آزادی خواهانه و عدالت طلبانه زیادی بوده است.

او در مسیر این قیام برای رسیدن به هدفش از همه امکانات بهره برد؛ و به هر دو بُعد ادراکی انسان، یعنی «عقل» و «عاطفه» توجه داشت. بهترین دلیلی که می توان برای این مدعا ارائه داد همان ماندگاری قیام امام حسین(علیه السلام) می باشد.

او در بُعد عقلانی، با سخنرانی های افشاگرانه متعدد، استدلال های منطقی، شواهد عینی و ... هدف قیامش را برای همگان روشن کرد.(14)

ایشان خانواده اش را نیز در این سفر با خود همراه کرد تا همگان یقین کنند به دنبال قدرت و ثروت نیامده است؛ علاوه بر اینکه این افراد، شاهدان عینی وقایع بودند و با عمل و سخن خود حقیقت حماسه کربلا را تبلیغ کردند و خباثت و رذالت حکومت اموی را برملا ساختند. این خصوصیات در قیام حسینی را باید دلیلی بر توجه امام حسین(علیه السلام) به «ادراک عاطفی بشر» دانست.

آن منطق قوی حسینی، زمانی که در کنار بیان حوادث جانسوز کربلا توسط حضرت زینب و امام سجاد(علیهما السلام) قرار گرفت؛ عرصه را چنان بر حکومت اموی تنگ کرد که حتی «یزید» که دستور قتل امام حسین(علیه السلام) را صادر کرده بود، مستأصل و درمانده شده، گناه این کار را به گردن حاکم کوفه، «عبیدالله بن زیاد» انداخت.(15)

آری، عاشورا در کنار عقلانیّت، سرشار از احساسات است. از لب های خشکیده علی اصغر(علیه السلام) و به میدان آوردنش گرفته، تا ادب حضرت عباس(علیه السلام) و آب ننوشیدنش؛ همه این موارد آمیخته با تعقّل و احساس است و نمی توان و نباید اینها را تفکیک کرد.

4. تعقّل و رعایت ادب
علاوه بر موارد فوق، رعایت ادب یکی از شاخصه های تعقّل، و بلکه لازمه ی آن است. چنانکه امام على(علیه السلام) می فرماید: «کُلُّ شَىْ‏ءٍ یَحتاجُ اِلَى الْعَقْلِ وَ الْعَقْلُ یَحْتاجُ اِلَى الاَدَبِ»(16)؛ (هر چیزى به عقل نیاز دارد و عقل به ادب نیازمند است). از این رو پایبندی به اخلاق و ادب و بروز احساسات مثبت، کاری موافق با عقل است.
این خصیصه در میان همه یاران امام حسین(علیه السلام) موج می زند؛ اما کسی که در این میان درخششی بی نظیر دارد حضرت عباس(علیه السلام) است. او اسطوره ادب و اخلاق، و بسیار پایبند به آن بود؛ تا جایی که حتی در کمال تشنگی از آب فرات ننوشید و در کمال ادب فرمود:
«یا نَفْسُ من بعدِ الحسینِ هُونی
وبعدَهُ لاَ کُنْتِ أنْ تَکونی
هذا حسینٌ واردُ المَنونِ
وتَشْربینَ بارِدَ المَعینِ
تاللهِ ما هذا فِعالُ دِینی
ولا فِعَالُ صَادِقِ الیقینِ‏»(17)

(ای عباس نمی خواهم بعد از حسین زنده بمانی، این حسین است که شربت مرگ می نوشد، آیا تو می خواهی آب گوارا و خنک بیاشامی، هرگز، به خدا سوگند مرام و مسلک و شرافت و جوانمردی من اجازه چنین کاری را نمی‌دهد).

این سخنان را اگر در کنار سخن پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) قرار دهیم که در مورد «اخلاق سقّایی» فرموده: «شایسته است که سقّا (آب آور)، خود آخرین کسی باشد که آب می آشامد»(18)، دیگر شکی نمی ماند که رعایت اخلاق و جوانمردی توسط حضرت عباس(علیه السلام) آن هم با رعایت ادب و بیان احساسات، آمیخته ی با تعقّل است.

در قیام مهدوی نیز ایشان با بیان ابعاد حماسی و عاطفی واقعه عاشورا در کنار رشد و تکمیل عقول مردم را به سوی خویش دعوت می کند. او همانطور که به هنگام معرّفی خود در زمان ظهور، وقایع جانسوز کربلا را یاد آور می شود،(19) عقل های مردمان را رشد داده و ظرفیت ادراک عقلی آنان را بالا می برد. امام باقر(علیه السلام) در این زمینه می فرماید: «إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ اللَّهُ یدَهُ عَلَى رُؤوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ‏ بِهَا عُقُولَهُمْ‏ وَ کَمَلَتْ بِهِ أَحْلَامُهُمْ»(20)؛ (زمانی که قائم ما ظهور کند، خداوند به او قدرتی می دهد که با آن عقل های مردم را از تحیّر و سرگردانی بیرون می آورد و افکار، شعور و درک آنان را کامل می گرداند).

در نتیجه قیام حسینی و مهدوی هر دو قرین احساس و عاطفه می باشند و با این حال، بر اساس تعقّل و اندیشه بنا شده اند.

پی‌نوشت‌ها:
(1). سوره انفال، آیه 22.
(2). الکافی، کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1407 هـ ق، چاپ چهارم، ج 1، ص 16.
(3). المحاسن، برقى، احمد بن محمد بن خالد، دار الکتب الإسلامیة، قم، 1371 هـ ق، چاپ دوم، ج ‏1، ص 195.
(4). همان.
(5). أعلام الدین فی صفات المؤمنین، دیلمى، حسن بن محمد، مؤسسة آل البیت(علیهم السلام) قم، 1408 هـ ق، چاپ اول، ص 298.
(6). مناقب آل أبی طالب(علیهم السلام)، ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على، علامه، قم، 1379 هـ ق، چاپ اول، ج ‏4، ص 68.
(7). الأخبار الطوال، دینوری، أحمد بن داود، محقق: عبد المنعم عامر، مصحح: جمال الدین الشیال، دار إحیاء الکتب العربی، قاهرة، 1960 م، چاپ اول، ص 231.
(8). أعلام الدین فی صفات المؤمنین، همان، ص 337.
(9). عیون الحکم و المواعظ، لیثى واسطى، على بن محمد، دار الحدیث، قم، 1376 هـ ش، چاپ اول، ص 114.
(10). نزهة الناظر و تنبیه الخاطر، حلوانى، حسین بن محمد بن حسن بن نصر، مدرسة الإمام المهدی(عجل الله تعالى فرجه الشریف)، قم، 1408 هـ ق، چاپ اول، ص 88.
(11). غرر الحکم و درر الکلم، تمیمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، دار الکتاب الإسلامی، قم، 1410 هـ ق، چاپ دوم، ص 197.
(12). سوره سجده، آیه 24.
(13). بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1403 هـ ق، چاپ دوم، ج 33، ص 182.
(14). به عنوان مثال، در یکی از سخنانش فرمود: «إِنِّی لَمْ‏ أَخْرُجْ‏ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی»؛ (من نه براى راحت طلبى و وانهادن مسئولیت، به راه افتاده ام و نه براى خوش گذرانى و بیهودگى؛ نه انگیزه ام ستم کارى و بی دادگرى است و نه تبهکارى، بلکه مى‏ خواهم امت جدم را اصلاح کنم). (بحار الأنوار، همان، ج‏ 44، ص 329).
(15). مرحوم مجلسی نقل می کند که یزید گفت: «عَجَّلَ عَلَیهِ ابْنُ زِیادٍ لَعَنَهُ اللَّهُ فَقَتَلَهُ قَتَلَهُ اللَّه‏»؛ (عبید الله بن زیاد در کشتن حسین عجله کرد، خدا او را بکشد). (بحارالانوار، همان، ج ۴۵، ص ۱۴۳).
(16). عیون الحکم و المواعظ، همان، ص 377.
(17). شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار(علیهم السلام)، ابن حیون، نعمان بن محمد، جامعه مدرسین، قم، 1409 هـ ق، چاپ اول، ج 3، ص 192.
(18). قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص‏لی الله علیه و آله): «لِیشْرَبْ سَاقِی‏ الْقَوْمِ‏ آخِرَهُمْ»‏. (المحاسن، برقى، احمد بن محمد بن خالد، دار الکتب الإسلامیة، قم، 1371 هـ ق. چاپ دوم، ج‏ 2، ص 452).
(19). امام مهدی(علیه السلام) به هنگام ظهور خود را اینگونه معرفی می کند: «ألَا یَا أَهلَ العَالَم أَنَا الإِمَامُ القَائِمُ. ألَا یَا أَهلَ العَالَم أنَا الصَمصَامُ المُنتَقِمُ. ألَا یَا أَهلَ العَالَم إِنَّ جَدِّی الحُسَین قَتَلُوهُ عَطشَانَاً. ألَا یَا أَهلَ العَالَم إنّ جَدِّی الحُسَین طَرَحُوهُ عُریَانَاً. ألَا یَا أَهلَ العَالَم إِنّ جَدِّی الحُسَین سَحَقُوهُ عُدوَانَاً»؛ (آگاه باشید ای جهانیان، که من امامِ به پا خواسته ام. آگاه باشید ای اهل عالم که منم شمشیر انتقام گیرنده. ای مردم، بدانید که جدّ من حسین را تشنه کام کشتند. ای اهل عالم، جدّ من حسین را عریان روی خاک افکندند. آگاه باشید ای جهانیان که جدّ من حسین را از روی کینه توزی پایمال کردند). (إلزام الناصب فی إثبات الحجة الغائب(عجل الله تعالی فرجه)، یزدى حایرى، على‏، محقق/ مصحح: عاشور، على‏، بیروت، مؤسسة الأعلمى‏، 1422 هـ ق، چاپ اول‏، ج ‏2، ص 233).
(20). الکافی، همان، ج 1، ص 25.