قیام توابین ثمره قیام عاشورا
پرسش :
چگونه شهادت امام حسین (علیه السلام) باعث وقوع قیام توابین شد؟
پاسخ :
نخستین عکس العمل مستقیم شهادت امام حسین - علیه السلام -«جنبش توابین» در شهر«کوفه» بود.
همین که امام حسین به شهادت رسید، و ابن زیاد از اردوگاه خود در«تخلیه» به شهر باز گشت، شیعیانى که فرصت طلایى یارى امام در کار زار عاشورا را از کف داده بودند، بشدت پشیمان شده خود را ملامت نمودند. آنان تازه متوجه شدند که اشتباه بزرگى مرتکب شده اند، زیرا حسین(علیه السلام) را دعوت نموده و سپس از یارى او دست نگه داشته اند و او که بنا به دعوت آنها به عراق آمده بود، در کنار شهر آنان به شهادت رسیده و آنها از جا تکان نخورده اند! این گروه احساس کردند که ننگ این گناه از دامن آنها شسته نخواهد شد مگر آنکه انتقام خون حسین را از قاتلان او بگیرند و یا در این راه کشته شوند.
به دنبال این فکر بود که شیعیان نزد پنج تن از رؤساى خود در کوفه که عبارت بودند از:
«سلیمان بن صرد خزاعى»، «مسیب بن نجبه فزارى»، «عبد الله بن سعد بن نفیل ازدى»، «عبد الله بن وال تمیمى»، و «رفاعه بن شداد بجلى» رفتند و در منزل سلیمان اجتماعى تشکیل دادند. نخست مسیب بن نجبه رشته کلام را به دست گرفت و پس از ذکر مقدمه اى چنین گفت:
«... ما پیوسته دلباخته خوبی هاى موهوم خود بوده یاران و پیروان خود را مى ستودیم، ولى در این امتحانى که خداوند در مورد پسر پیامبر پیش آورد، دروغ ما آشکار گردید و ما از این امتحان سر شکسته و خجلت زده بیرون آمدیم و از هر جهت در مورد فرزند پیامبر کوتاهى کردیم.
حسین پسر پیامبر به ما نامه ها نوشت و پیک ها فرستاد و بارها، چه پنهان و چه آشکار، از ما یارى خواست و راه هر گونه عذر و بهانه را بر مابست. ولى ما از بذل جان خود در رکاب او دریغ ورزیدیم تا آنکه در بیخ گوش ما به خشن ترین وضع کشته شد. ما آنقدر سستى نمودیم که نه با عمل و زبان او را یارى کردیم، نه با مال و ثروت خود به پشتیبانى وى شتافتیم و نه قبائل خود را جهت یارى او فرا خواندیم.
حال، در پیشگاه خدا و در حضور پیامبر چه عذرى داریم؟ به خدا عذرى غیر از این نداریم که قاتلان حسین(علیه السلام) را به کیفر اعمالشان برسانیم و یا در این راه کشته شویم، باشد که خداوند از ما راضى گردد...»
آنگاه پس از چند سخنرانى پر شور دیگر،«سلیمان بن صرد خزاعى» که به رهبرى جمعیت بر گزیده شده بود، سخنانى بدین مضمون ایراد کرد:
«ما در انتظار ورود خاندان پیامبر به سر مى بردیم و به آنها وعده یارى داده براى آمدن به عراق تشویقشان نمودیم، ولى وقتى در خواست ما عملى شد و پسر پیامبر به سرزمین ما آمد، سستى کرده ناتوانى پیشه ساختیم و وقت را به امروز و فردا گذرانده در انتظار حوادث نشستیم تا آنکه پسر پیامبر کشته شد...
هان! بپا خیزید و دست به قبضه شمشیر ببرید! چه آنکه خشم خدا را بر انگیخته اید، و مادام که رضاى خدا را به دست نیاورده اید، نباید به میان زنان و فرزندان خود باز گردید. خدا از شما راضى نخواهد بود مگر آنکه انتقام خون فرزند پیامبر را بگیرید.
از مرگ نترسید! به خدا سوگند هر کس از مرگ بترسد محکوم به شکست و ذلت است. باید مثل بنى اسرائیل باشید که موسى(علیه السلام) به آنان فرمود: شما با گوساله پرستى، به خود ظلم کردید، اینک در پیشگاه آفریدگار خود توبه نمایید و خود را بکشید...»(1)
به دنبال این اجتماع، سلیمان بن صرد جریان را به «سعد بن حذیفه بن یمان» و شیعیان دیگر «مدائن» نوشت و از آنان یارى خواست. آنان نیز دعوت سلیمان را پذیرفتند همچنین سلیمان به «مثنى بن محرمه عبدى» و شیعیان دیگر «بصره» نامه نوشت و آنها نیز پاسخ مساعد دادند.
پی نوشت:
(1). «وَ إِذ قالَ مُوسى لِقَومِهِ یا قَومِ إِنَّکُم ظَلَمتُم أَنفُسَکُم بِاتِّخاذِکُمُ العِجلَ فَتُوبُوا إِلى بارِئِکُم فَاقتُلُوا أَنفُسَکُم..». (سوره بقره، آیه 54).
منبع: سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، قم: انتشارات موسسه امام صادق علیه السلام، 1390.
نخستین عکس العمل مستقیم شهادت امام حسین - علیه السلام -«جنبش توابین» در شهر«کوفه» بود.
همین که امام حسین به شهادت رسید، و ابن زیاد از اردوگاه خود در«تخلیه» به شهر باز گشت، شیعیانى که فرصت طلایى یارى امام در کار زار عاشورا را از کف داده بودند، بشدت پشیمان شده خود را ملامت نمودند. آنان تازه متوجه شدند که اشتباه بزرگى مرتکب شده اند، زیرا حسین(علیه السلام) را دعوت نموده و سپس از یارى او دست نگه داشته اند و او که بنا به دعوت آنها به عراق آمده بود، در کنار شهر آنان به شهادت رسیده و آنها از جا تکان نخورده اند! این گروه احساس کردند که ننگ این گناه از دامن آنها شسته نخواهد شد مگر آنکه انتقام خون حسین را از قاتلان او بگیرند و یا در این راه کشته شوند.
به دنبال این فکر بود که شیعیان نزد پنج تن از رؤساى خود در کوفه که عبارت بودند از:
«سلیمان بن صرد خزاعى»، «مسیب بن نجبه فزارى»، «عبد الله بن سعد بن نفیل ازدى»، «عبد الله بن وال تمیمى»، و «رفاعه بن شداد بجلى» رفتند و در منزل سلیمان اجتماعى تشکیل دادند. نخست مسیب بن نجبه رشته کلام را به دست گرفت و پس از ذکر مقدمه اى چنین گفت:
«... ما پیوسته دلباخته خوبی هاى موهوم خود بوده یاران و پیروان خود را مى ستودیم، ولى در این امتحانى که خداوند در مورد پسر پیامبر پیش آورد، دروغ ما آشکار گردید و ما از این امتحان سر شکسته و خجلت زده بیرون آمدیم و از هر جهت در مورد فرزند پیامبر کوتاهى کردیم.
حسین پسر پیامبر به ما نامه ها نوشت و پیک ها فرستاد و بارها، چه پنهان و چه آشکار، از ما یارى خواست و راه هر گونه عذر و بهانه را بر مابست. ولى ما از بذل جان خود در رکاب او دریغ ورزیدیم تا آنکه در بیخ گوش ما به خشن ترین وضع کشته شد. ما آنقدر سستى نمودیم که نه با عمل و زبان او را یارى کردیم، نه با مال و ثروت خود به پشتیبانى وى شتافتیم و نه قبائل خود را جهت یارى او فرا خواندیم.
حال، در پیشگاه خدا و در حضور پیامبر چه عذرى داریم؟ به خدا عذرى غیر از این نداریم که قاتلان حسین(علیه السلام) را به کیفر اعمالشان برسانیم و یا در این راه کشته شویم، باشد که خداوند از ما راضى گردد...»
آنگاه پس از چند سخنرانى پر شور دیگر،«سلیمان بن صرد خزاعى» که به رهبرى جمعیت بر گزیده شده بود، سخنانى بدین مضمون ایراد کرد:
«ما در انتظار ورود خاندان پیامبر به سر مى بردیم و به آنها وعده یارى داده براى آمدن به عراق تشویقشان نمودیم، ولى وقتى در خواست ما عملى شد و پسر پیامبر به سرزمین ما آمد، سستى کرده ناتوانى پیشه ساختیم و وقت را به امروز و فردا گذرانده در انتظار حوادث نشستیم تا آنکه پسر پیامبر کشته شد...
هان! بپا خیزید و دست به قبضه شمشیر ببرید! چه آنکه خشم خدا را بر انگیخته اید، و مادام که رضاى خدا را به دست نیاورده اید، نباید به میان زنان و فرزندان خود باز گردید. خدا از شما راضى نخواهد بود مگر آنکه انتقام خون فرزند پیامبر را بگیرید.
از مرگ نترسید! به خدا سوگند هر کس از مرگ بترسد محکوم به شکست و ذلت است. باید مثل بنى اسرائیل باشید که موسى(علیه السلام) به آنان فرمود: شما با گوساله پرستى، به خود ظلم کردید، اینک در پیشگاه آفریدگار خود توبه نمایید و خود را بکشید...»(1)
به دنبال این اجتماع، سلیمان بن صرد جریان را به «سعد بن حذیفه بن یمان» و شیعیان دیگر «مدائن» نوشت و از آنان یارى خواست. آنان نیز دعوت سلیمان را پذیرفتند همچنین سلیمان به «مثنى بن محرمه عبدى» و شیعیان دیگر «بصره» نامه نوشت و آنها نیز پاسخ مساعد دادند.
پی نوشت:
(1). «وَ إِذ قالَ مُوسى لِقَومِهِ یا قَومِ إِنَّکُم ظَلَمتُم أَنفُسَکُم بِاتِّخاذِکُمُ العِجلَ فَتُوبُوا إِلى بارِئِکُم فَاقتُلُوا أَنفُسَکُم..». (سوره بقره، آیه 54).
منبع: سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، قم: انتشارات موسسه امام صادق علیه السلام، 1390.
پرسش و پاسخ مرتبط
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}