پرسش :

امام حسن (علیه السلام) هدف کلی معصومین (علیهم السلام) در نجات اسلام و مسلمین را چگونه محقق نمودند؟


پاسخ :
صلح حسن (علیه السلام) یا به عبارتى متارکه و آتش بس وى با معاویه را شاید بتوان یکى از دشوارترین مراحل سیر امامت در دنیاى اسلام نامید. این انقلابى ‏ترین نرمش تاریخ، و تحمل رنج طاقت فرساى آن، که هیچ کس جز پسر على (علیه السلام) آن هم توسط درک عالی ترین درجات ایمان قادر به انجامش نبوده و نخواهد بود، همواره بحث‏ انگیز و سوال آفرین بوده است، و متاسفانه غرض ورزان به قلم غرض، و جاهلان به دیده جهل، این شگرد ایمانى را در پرده تحریف و ابهام پیچیده ‏اند.

امامان همگى، مظهر تقوى و روش هستند، تقوى در همگى شان مشترک، و روش در تمامى شان متفاوت است.

روش على (علیه السلام) در دو مرحله: سکوت و خروش: راهگشاى امت مى‏ گردد. شیوه حسن (علیه السلام) در مرحله اول روش پدر، و راه حسین (علیه السلام) در مرحله دوم آن شکل مى‏ گیرد. على (علیه السلام) بى سکوت، خروش و شهادتى هشدار دهنده و حیاتبخش نمى‏ داشت، فریاد و جانفشانى حسین (علیه السلام) نیز بدون صلح برادر، این چنین در تاریخ به ثبت نمى‏ رسید.

آنان که حسن (علیه السلام) را به عافیت اندیشى متهم کرده ‏اند، و آنان هم که تحت تاثیر شور و احساس، آرزو کرده ‏اند که اى کاش او نیز شهادت را بر مى‏ گزید و از ساباط (نام مکان صلح، نام روز صلح، همان صلح انقلابى و تاریخ ساز حسن (علیه السلام)، و به عبارتى دیگر روز عاشوراى حسن (علیه السلام) عاشوراى دیگر، و از کوفه، کربلاى دیگر مى‏ ساخت، هر دو در اشتباهند.

چه بسا تحمل شهادت براى حسن آسانتر بود، اما او نیز مانند سایر امامان باید تنها به فکر نجات اسلام و مسلمین، و برگزیدن موثرترین شیوه و مشتى مبارزه، مى‏ بود. با کمى تفحص مى‏ یابیم که در دوران حسن هیچ روش دیگرى جز صلح، آن هم به هدف ماندن براى پر پیام‏تر رفتن، و زنده بودن براى بهتر مردن، به کار نمى‏ آمد. اگر حسن در آن تنهایى و بى یاورى، مانند برادر قیام مسلحانه مى‏ کرد و شهید مى‏ شد، امامت تداوم نمى‏ یافت.

شاید اگر او هم مانند برادر حتى هفتاد و دو یار صدیق و جانباز مى‏ داشت، به آن خروش دست مى‏ زد، اما وقتى دشمن آن گونه اطراف او را از یاور تهى مى‏ کند که حتى همسرش را براى مسموم کردنش، تحت فرمان مى‏ گیرد و امراى سپاهش را براى «کت بسته» تحویل دادن او به معاویه، به معامله وا مى‏ دارد، و در نهایت، فرمانده سپاهى را که براى قیام باید از او کمک بگیرد، بر علیه‏اش به طغیان مى‏ کشاند، چه راهى جز صلح پیش پایش مى‏ ماند؟

به تنها کسى که مى‏ توانست اعتماد کند، همان حسینى بود که فرداى پر پیام عاشورا، منتظرش نشسته بود. بى انصافى است اگر اذعان نکنیم که شهادت کربلا پیش از آنکه حسینى باشد، حسنى است و چهره حسن را در روزى که در صحنه فداکارى با نقشى از یک قهرمان نستوه و پایدار، و در چهره مظلومانه یک از پا ننشسته مغلوب، صلح را بتحمیل، تحمل مى‏ کند، با بیدارى ننگریم.

بى تردید، اگر معاهده حسن با معاویه نبود و محک آزمودن در شکستن مفاد آن، به وسیله همین صلح به مردم داده نمى‏ شد، قیام حسین نیز به وقوع نمى‏ پیوست. اگر شرط حسن با معاویه که او را از تعیین جانشین محروم مى‏ ساخت برقرار نمى‏ شد، تا معاویه آن را با انتصاب یزید بشکند، نه حسین دستاویز مشهودى براى قیام مى‏ داشت، و نه پیروانش دلیل واضح براى استدلال...(1)
 

ساباط و عاشورا؛ افشاگر جاهلیت پلید امویان

امت آن روز، خود وقتى بر مسیر دو حادثه «ساباط» و «عاشورا» نظر افکند، جاهلیت زشت و پلید امویان را بوضوح احساس مى‏ کرد. دید که حسن مسالمت را پذیرفت، ولى باز معاویه به هیچ یک از پنج شرط توافق پایبند نبوده و میثاق ها را شکست. نه در دوران حکومت، بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبر خدا، عمل کرد؛ نه پس از خود، زمام امر را به شورا و یا صاحب واقعى آن سپرد ؛ نه دشنام و ناسزا به على را موقوف کرد و تقدس منبر را از این بدعت ننگین مصون داشت؛ نه خراج تعهد کرده را پرداخت ؛ و نه مسلمانان متعهد و یاران على را از آسیب حملات ناجوانمردانه ‏اش برکنار داشت... و سرانجام نیز حسن را مسموم کرد.
بزرگترین تجسم خواستن و نتوانستن!

به برکت قیام ساکت امام حسن، و قیام فریادگونه حسین، نقطه ‏هاى پوشیده، عریان شدند و فکرهاى نهان، عیان گشتند. این بغض اسلام بود که در حسن نهفت و نهفت...، و در حسین به فریاد شکست، و شالوده امامت بود که در خون جگر حسن نطفه بست، و در خون پیکر حسین به بلوغ رسید.

حسن، بزرگ ترین تجسم خواستن و نتوانستن بود. سربازى که در جنگ ها، یکه تازیش حیرت ها مى‏ آفرید، و خلفى که در مکتب رشادت تا شهادت پدر، از ارث و آموزش بهره برده بود، آنجا که رسالت را در میدان امامت، تنها در صلح، ممکن دید، چه بزرگوارانه و پرشکیب، آن را پذیرفت، که تحمل کرد. این، زیبایى روش حسن بود نه کیفیتى دیگر، که سکوت و صلح را تنها بر لبه شمشیرش نشاند، و راه هاى دیگر اسلام را در حصار پناه مصون داشت. زبان برنده و خطبه ‏هاى کوبنده و کلام توفنده ‏اش سکوت شمشیر را به کمال جبران کردند، و مستعدترین زمینه را براى قیام خونین برادر فراهم ساختند تا بدانجا که معاویه از سخن گفتنش مى‏ هراسید و رندان مزدور را بر آن داشت تا رشته کلام را از این صاحب بر حقش، به سرقت برده و حتّى الامکان به وى اجازه صحبت در مجامع را ندهند.


جهاد در وسیع ترین میدان ها

او بزرگ ترین قدم اصلاحى را برداشت، و در هنگامه‏ اى که فتنه و سلاح، حاکم بود، درهاى مکتب اخلاق، محبت و اصلاح را گشود، و مانند مصلحى که جز به صلاح نمى‏ اندیشد، نام را به رضاى خدا فروخت. او صلح را در ابتداى راه برنگزید، بلکه در انتهاى آن، و پس از شکست در همه جبهه ‏هاى جهاد، گردن نهاد جهاد دردناک او در وسیع ترین میدان ها و گسترده‏ ترین ابعاد صورت گرفت. در جبهه مبارزه با دشمن، هم لشکر و هم سنگر را به آزمون گذاشت و هم مقابله با فتنه‏ ها و نیرنگ ها را. در جهاد با اصحاب منافق، از نیروى اصلاح و ارشاد کمک گرفت و در جهاد با نفس، از مهار خشم و تحمل صلحى تحمیلى ...

پی نوشت:
(1). البته این بخش را نباید مسلم تلقى کرد.

منبع: سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، قم: موسسه امام صادق (علیه السلام)، 1390 ش.