پرسش :

این مطلب که اخیرا در فضای مجازی منتشر شده را نقد و بررسی کنید: «تقریباً اتفاق علمای مسلمین این است که نظر علما خود دین نیست، چرا که احکام را به دو دسته احکام ظاهری و واقعی تقسیم کرده اند. چون حکم ظاهری یعنی من نمی‌دانم حکم واقعی چیست. همین مسئله به این معناست که نظر علما برداشتی از دین است نه خود دین ... کجا دلیل آمده که اختلاف چیز بدی است. اصلاً خدا می‌فرماید اراده ما به این تعلق گرفته که اختلاف کنند: وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّهً واحِدَهً وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفین‏. و اتفاقا در آیه بعد می‌فرماید اصلا به همین جهت آنان را آفریدیم: وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ یعنی برای این آفریدیم که اختلاف کنند».


پاسخ :

پاسخ اجمالی

هیچ یک از عالمان و دین‎شناسان بصیر، معرفت دینی را عین دین نمی‌دانند. دین امر واحد و مقدسی است که عالمان به منظور شناخت آن (معرفت مطابق با دین)، به صورت روشمند، منابع معتبر دینی را مورد واکاوی قرار می‌دهند. عالمان سعی می‌کنند به‌واسطه استفاده از روش صحیح دین‌شناسی، به فهم واقعی و صحیح از دین دست یابند تا در صورت ابتلا به خطای سهوی، نزد خداوند عذر موجهی داشته باشند. لازم به ذکر است این مطلب، ارتباطی با حکم ظاهری در برابر حکم واقعی ندارد. هم‌چنین این مطلب ارتباطی با آیه « وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّهً واحِدَهً » ندارد.


پاسخ تفصیلی

معرفت و آگاهی ما از دین، امر بشری و خطاپذیر است بدین بیان که در معرض خطا است و ممکن است گاهی در شناخت دین، به حقیقت دست نیابیم و دچار خطا و اختلاف بشویم. گاهی شنیده می‌شود که گروهی از متفکران، از این خطاپذیری و اختلاف در معرفت بشری، به این نتیجه رسیده‌اند که اساساً ذات دین دور از دسترس بشر است و اراده خدا به این امر تعلق گرفته که ما هیچ‌گاه به حکم واقعی و خود دین دست نیابیم و همیشه در  اختلاف باقی بمانیم. در نقد و بررسی این مطلب نکاتی تقدیم می‌شود:

اول: در شریعت اسلامی، حکم واقعی وجود دارد؛ خواه ما به آن آگاهی بیابیم و خواه به آن آگاهی نیابیم و به اشتباه حکم دیگری را حکم واقعی بدانیم. اگر حکم واقعی وجود نداشت، خداوند ما را به اطاعت از آنها فرا نمی‌خواند.[1] هم‌چنین اگر حکم واقعی، پایدار و ثابت و ماندگار نبود، پیامبر (صلّی الله علیه و آله) هیچ وقت حلال و حرامی را که ابلاغ نمود، تا روز قیامت ماندگار نمی‌دانست: «حلال محمد حلال ابدا الی یوم القیامه و ...».[2]

حال، مجتهد باید بکوشد تا به آن حکم واقعی دست یابد. بدین منظور، مجتهد به صورت روشمند و با استفاده از اصول و قواعد لازم، به تحقیق در متون دینی می‌پردازد.

معرفت روشمند از دین ما را مطمئن می‌سازد که به حقیقت دست یافته‌ایم و یا حداقل از مسیر درستی به شناخت دین اقدام کرده و معذور می‌باشیم. معرفت روشمند عالمان از دین، خود دین نیست. هیچ‌یک از فقیهان ادعا نکرده، همۀ معرفت‌های او از دین، خودِ دین است! مسئله این است که معرفت عالمان اگر به صورت روشمند و صحیح باشد، معرفتی مطابق با دین است و یا حداقل معرفتی است که از مسیر درست به‌دست آمده و عالِم می‌تواند عذر موجّهی در خطایش داشته باشد.

دوم: با مراجعه به روایات نقل شده از اهل بیت (علیهم السلام) نیز متوجه می‌شویم، آنها نیز این شیوه را پسندیده و تأیید کرده‌اند؛ چنان‌چه در روایتی، امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) مردم را به فقیهان ارجاع می‌دهد و از آنها می‌خواهد تابع نظر آنها باشند. در همین راستا، شیخ صدوق توقیعی را ذکر می‌کند که حضرت ولى عصر امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) در جواب نامه اسحاق بن یعقوب مرقوم داشته اند. اسحاق بن یعقوب در این نامه سؤالاتى را به محضر شریف آن حضرت ارسال داشته که از جمله آنها این است که در مورد «حوادث واقعه» که در زمان غیبت پیش خواهد آمد وظیفه ما چیست؟ آن حضرت در این باره مى‌فرمایند: «و امّا رخدادهایى که پیش مى‌آید پس به راویان حدیث ما مراجعه کنید؛ زیرا آنان حجت من بر شمایند و من حجت خدا بر آنان هستم».[3]

سوم: درباره حکم ظاهری و واقعی نیز گفتنی است: احکامی که از طریق یقین و یا ظنّ اطمینانی از منابع چهارگانه، (کتاب، سنت، اجماع و عقل) به دست می‌آید، احکام واقعی نامیده می‌شوند، که به واقعی اولی و ثانوی تقسیم می‌شوند. و در مقابل، احکامی که در حالت شک با تکیه بر اصول چهارگانه عملیه (برائت، احتیاط، تخییر و استصحاب) به دست می‌آیند، به عنوان احکام ظاهری شناخته می‌شوند.

واقعی یا ظاهری بودنِ احکام، هیچ ارتباطی با یکی بودن یا نبودن دین و معرفت دینی ندارد. همان‌طور که توضیح داده شد، به حکمی که در حالت شک و با عنایت به اصول عملیه به‌دست آمده، حکم ظاهری گفته می‌شود و به حکمی که در حالیت یقین یا ظن معتبر و با عنایت به عقل و نقل به‌دست آمده، حکم واقعی گفته می‌شود.

بنابراین، ظاهری بودن یکسری احکام، به معنای ظاهری بودن تمام احکام و متمایز بودن دین و معرفت دینی نیست. متمایز بودن دین و معرفت دینی سخن صحیحی است که همه فقیهان آن را قبول دارند، اما این مطلب ارتباطی به حکم ظاهری در مقابل حکم واقعی ندارد.

چهارم: اما درباره آیات مذکور در پرسش نیز باید به این نکته اشاره کرد که صدر آیات بیان‌گر اراده تکوینی خدا است نه اراده تشریعی خدا؛ بنابراین، هیچ دلالتی به خوبی اختلاف ندارد، بلکه  در ادامه، تصریح شده که در این اختلاف، فقط گروهی از آنها بر حق هستند و خداوند آنها را مشمول رحمت خویش قرار می‌دهد: «و اگر پروردگارت مى‏خواست، همه مردم را یک امّت (بدون هیچ‌گونه اختلاف) قرار مى‏داد؛ ولى آنها همواره مختلفند، مگر کسى را که پروردگارت رحم کند! و براى همین (پذیرش رحمت) آنها را آفرید! و فرمان پروردگارت قطعى شده که: جهنّم را از همه (سرکشان و طاغیان) جنّ و انس پر خواهم کرد».[4]

به بیان دیگر، آیات مذکور درصدد بیان این نکته هستند که اگر خداوند تکوینا اراده می‌کرد که اختلافی نباشد، اراده‌اش محقق می‌شد و امت واحده شکل می‌گرفت، اما خداوند چنین اراده نکرده و اجازه داده تا اختلاف رخ دهد و گروهی به حق رهنمون گردند و مشمول رحمت الهی قرار گیرند و گروهی سرکش شوند و به جهنم گرفتار شوند. آری، خداوند مردم را به این جهت خلق کرده که مشمول رحمتش واقع شوند؛ اما با این حال، گروهی با سوءاختیار و بدرفتاری به جهنم مبتلا می‌شوند.

مطلب آخر این که از سیاق آیات مذکور می‌توان فهمید که اساساً این اختلاف، ناظر به اختلاف معرفتی در کشف دین نیست، بلکه مشخصاً ناظر به اختلاف رفتاری و آزادی عمل در انجام کار نیک یا کار بد است.

بنابراین، از جهات مختلفی، استدلال به آیه مذکور برای اثبات خوبی اختلاف و عدم دسترسی به حکم واقعی، ناتمام است.

پنجم: این که تشخیص متخصصان یک دانش و فن، در غیر موارد بدیهی احتمال خطا دارد و معلوم نیست قطعا به واقع رسیده باشد، اصلی است که در مورد همه دانشمندان می اید و اختصاصی به فقها و عالمان دینی ندارد. تشخیص پزشکان و مهندسان و ... نیز بسا اوقات ظنی و غیر قطعی و غیرواقعی است اما بر اساس اسلوب و کارشناسانه و معتبر است.

نتیجه‌گیری
کوتاه سخن این که هیچ‌یک از عالمان مدعی یگانگی معرفت دینی و خود دین نیست، بلکه بر این باور هستند که می‌توان روشمند به فهم صحیح و معتبر از دین رسید. ظاهری بودن برخی از احکام نیز ارتباطی به ادعای مذکور ندارد، بلکه درصدد بیان مطلب دیگری است. استدلال به آیات سابق الذکر نیز ناتمام و غیرقابل قبول است چرا که درصدد بیان مطلب دیگری است و ارتباطی با ادعای مطرح شده در پرسش ندارد.

 
پی‌نوشت‌ها:
[1] «وَ أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ احْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما عَلى‏ رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبینُ»( اعراف: 2)؛ یعنی: «اطاعت خدا و اطاعت پیامبر کنید! و(از مخالفت فرمان او) بترسید و اگر روى برگردانید، (مستحق مجازات خواهید بود؛ و) بدانید بر پیامبر ما، جز ابلاغ آشکار، چیز دیگرى نیست.»
[2] شیخ کلینی، اصول الکافی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1388ش، ج1، ص58
[3] شیخ صدوق، کمال الدّین وتمام النّعمه، موسسه النشر الاسلامی، [بی‌تا]، ج 1، ص 484.
[4] هود: 118-119.

منبع: اندیشه قم