شبهه: مدعیان اسلام در برابر ویروس کرونا چه چیزی برای گفتن دارند؟
پرسش :
این مطلب که در فضای مجازی منتشر شده را نقد و بررسی کنید: «یکی از برکات شیوع ویروس کرونا آن بود که قرائت رسمی از اسلام را در حوزههای علمی شیعه و سنی به زمین زد. مدعیان اسلام در برابر ویروس کرونا چه چیزی...
پاسخ :
مثلاً در آیه 89 سوره مبارکه نحل آمده «و ما این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز، و مایه هدایت و رحمت و بشارت براى مسلمانان است».[1]
یا در آیه 111 سوره مبارکه یوسف آمده « اینها داستان دروغین نبود؛ بلکه(وحى آسمانى است، و) هماهنگ است با آنچه پیش روى او(از کتب آسمانى پیشین) قرار دارد؛ و شرح هر چیزى(که پایه سعادت انسان است)؛ و هدایت و رحمتى است براى گروهى که ایمان مىآورند».[2]
بر همین اساس، گروهی از متفکران مسلمان (غزالی،[3] سیوطی[4]) به جامعیت علمی دین معتقد شدند.[5]
اما آیا این انگاره و تفسیر از آیات سابق الذکر، قابل قبول و موجّه است؟ با مراجعه به سایر آیات قرآن، متوجه میشویم که خداوند صراحتاً بیان کرده که در مقام بیان تمامی حقایق نیست؛ برای نمونه:
1. با این که خداوند از داستان برخى از پیامبران خبر داده و حتی برخی از آنها را چندین بار در قرآن تکرار میکند، اما از بیان داستان انبیای دیگر، خودداری میکند.[6]
2. با این که خداوند به اسرار منافقان آگاه است و میداند از ناحیه آنها ضرری به مؤمنان میرسد، اما با این حال، آنها را افشا نمیکند.[7]
3. خداوند تصریح میکند که به تمامی پرسشها پاسخ نمیدهد و در حوزه علم، معارف محدودی به ما عطا کرده است.[8]
4. خداوند با این که به عدد اصحاب کهف عالم است و میداند در این زمینه اختلاف شده، اما با این حال، آن را بیان نمیکند.[9]
5. فقط خدا است که به زمان قیامت آگاه است و آن را در قرآن اعلام نکرده است؛ خواه به صورت مخفیانه به پیامبرش گفته باشد یا نگفته باشد.[10]
6. برخى حقائق و احکام، به شرط ترک سؤال از ما مخفی نگه داشته شده است.[11]
بر اساس آیاتی که در نکته دوم ذکر شد و بر اساس قرائن دیگر، بسیاری از متفکران مسلمان، آیات موجود در نکته اول را به دو شیوه توضیح دادند:
شیوه اول: «همه چیز» به معنای معارف لازم برای هدایت (مکارم[12]، و رشیدرضا[13]) یا تذکر به فطرت (امام خمینی[14]) است، نه همه چیز به صورت مطلق. برای مستدلّ کردنِ این تفسیر، هم به آیات موجود در نکته دوم اشاره میشود و هم به قرائنی که درون آیات موجود در نکته اول است؛ همچون این قرینه که در تمامی آن آیات بدون فاصله، قید «هدیً» آمده است که نشانگر این واقعیت است که منظور از «هر چیز»، هر چیزی که در راستای هدایت است، نه هر چیز به شکل مطلق. و به همین جهت، در آیات دیگر (که در نکته دوم ذکر شد) صراحتاً خداوند بیان میکند که بسیاری از حقایق را به شما نمیگوید. [15]
شیوه دوم: تبیان و تفصیل به دو شکل ظاهر و باطن (ام الکتاب) است که معنای باطنی از طریق متعارف بهدست نمیآید و نیازمند تعلیم از جانب خداوند است که به اولیائش اعطا کرده و ما از این طریق به آن دست مییابیم(جوادی آملی[16]).[17]
علامه طباطبائی هر دو راهکار را پیش کشیده است و آنها را موجه میداند.[18]
نتیجه منطقی هر دو راهکار این است که قرآن به شیوه متعارف و بهواسطه استظهارات عرفی، بیانگر تمامی علوم نیست و نباید چنین انتظاری از آن داشت که به هر پرسشی پاسخ بگوید و هر دردی را درمان کند. قرآن کتاب هدایت است و آنچه در این زمینه لازم بوده را به شکل کامل بیان کرده است. قرآن کتاب فیزیک، ریاضی یا پزشکی نیست که بتوان حقایق فیزیک، ریاضی یا پزشکی را به شیوه متعارف و عرفی از آن استخراج نمود.
با عنایت به آنچه گذشت، مشخص میشود که دین به دنبال رفع بیماری و پاسخگویی به همه مشکلات بشری نبوده است و به همین جهت، این انتظار و اشکال به دین که در پرسش به آن اشاره شده، قابل قبول نیست. این اشکال و انتظار همانقدر ناموجه است که از ادبیات انتظار داشته باشیم که تمامی مشکلات اقتصادی کشور را حل کند و یا از پزشکی انتظار داشته باشیم که مشکلات ریاضی و هندسی را برطرف کند.
گاهی هم خداوند دعا و درخواست ما را به همان شکلی که ما میخواهیم برآورده میسازد، اما برای انجامش فرآیندی را در نظر گرفته که کار و تلاش ما (مثلا سیر درمانی و استفاده از دارو و مراجعه به طبیب)، بخشی از این فرآیند است؛ و به همین جهت، از امام علی(علیه السلام) نقل شده که «الداعى بلا عمل کالرامى بلا وتر؛ کسى که بدون عمل دعا میکند، مانند تیراندازی است که کمانش زِه ندارد».[22]
آری، تأثیر دعا و توسل به اولیای الهی، لزوما از طریق علل ماوراءالطبیعی و غیرمتعارف نیست، بلکه گاهی از طریق تسریع در تأثیر دارو است و گاهی از طریق آشنا شدن با پزشک حاذق و غیره؛ بنابراین، نباید لزوما توسل و دعا را چیزی در برابر دارو و درمان دانست، بلکه یک مؤمن موظّف است هر دو کار را به صورت موازی پیش ببرد تا به نتیجه مطلوب دست یابد.
بر همین اساس، مشخص میشود که چرا اولیای الهی با این که همیشه خداوند را شافی میدانستند و شفا را از خداوند درخواست مینمودند، باز هم به پزشک و دارو و اسباب طبیعی مراجعه میکردند.
البته نباید از این نکته نیز غافل شد که گاهی خداوند از طریق غیرعادی، کارهایی را انجام میدهد و مثلا مردگان را زنده و یا بیماران را شفا میدهد؛ چنانکه عیسی (علیه السلام) به اذن او چنین نمود و بیماران را شفا داد و مردگان را زنده کرد.[23] البته این معجزات و کارهای خارق العاده، در موارد نادری رخ میدهد و چون در محدوده علم ما نیست، نمیدانیم حکمت الهی چه زمانی، وقوع چنین معجزاتی را لازم میداند و چه زمانی نه؛ از این رو، هم موظّفیم دعا کنیم و به رحمت و قدرت نامحدود خدا امیدوار باشیم و هم موظّفیم به حکمت خدا اعتماد کنیم و کارهای عادی مؤثّر در درمان بیماری را انجام دهیم چرا که ممکن است در این مورد حکمت خداوند چنین اقتضا کرده باشد که شفا نه از طریق معجزه، بلکه از طریق انجام کارهای متعارف انجام گیرد؛ چنانکه سنت و تکلیف اولیای الهی نیز چنین بود که از قدرت اعجازین خود، تا جایی که ممکن است استفاده نبرند و به همین جهت، بسیاری از ایشان از طریق سمّ به شهادت رسیدند و یا درد و رنج های زیادی را بر اثر بیماری و ظلم دیگران متحمل شدند و هیچ گاه از قدرت اعجازین خود، استفاده نکردند.
پینوشتها:
[1] «وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمینَ».
[2] «مَا کَانَ حَدِیثًا یُفْتَرَى وَلَکِن تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَتَفْصِیلَ کُلِّ شَیْءٍ وَهُدًى وَ رَحْمَةً لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ».
[3] . غزالی، ابوحامد، جواهر القرآن، بیروت، المرکز العربی للکتاب، بی تا، ص25.
[4] سیوطی، جلال الدین، الدّر المنثور فی تفسیر المأثور، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی، 1404، ج4، ص127-128.
[5] برای مطالعه بیشتر در این زمینه، رک: مجموعه نویسندگان، نقد و بررسی دیدگاه مفسران در تفسیر آیه89 سوره مبارکه نحل، مجله دانشگاه قم، بهار و تابستان1395.
[6] «رُسُلاً قَد قَصَصناهُم عَلَیک مِن قَبلُ ورُسُلاً لَم نَقصُصهُم عَلَیک»( نساء: 164)؛ یعنی: « و پیامبرانى که سرگذشت آنها را پیش از این، براى تو باز گفتهایم؛ و پیامبرانى که سرگذشت آنها را بیان نکردهایم».
[7] «ومِمَّن حَولَکم مِـنَ الاَعرابِ مُنافِقونَ ومِن اَهلِ المَدینَةِ مَرَدوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعلَمُهُم نَحنُ نَعلَمُهُم»( توبه: 101)؛ یعنی: « و از(میان) اعراب بادیهنشین که اطراف شما هستند، جمعى منافقند؛ و از اهل مدینه(نیز)، گروهى سخت به نفاق پاى بندند. تو آنها را نمىشناسى، ولى ما آنها را مى شناسیم».
[8] «ویَسئلونَک عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِن اَمرِ رَبّى وما اوتیتُم مِنَ العِلمِ اِلاّ قَلیلا»(اسراء: 85)؛ یعنی: «و از تو درباره «روح» سؤال مىکنند، بگو: روح از فرمان پروردگار من است؛ و جز اندکى از دانش، به شما داده نشده است».
[9] «سَیَقولونَ ثَلاثَةٌ رابِعُهُم کلبُهُم ویَقولونَ خَمسَةٌ سادِسُهُم کلبُهُم رَجمـًا بِالغَیبِ ویَقولونَ سَبعَةٌ وثامِنُهُم کلبُهُم قُل رَبّى اَعلَمُ بِعِدَّتِهِم ما یَعلَمُهُم اِلاّ قَلیلٌ»( کهف: 22)؛ یعنی: « گروهى خواهند گفت: آنها سه نفر بودند، که چهارمین آنها سگشان بود. و گروهى مىگویند: پنچ نفر بودند، که ششمین آنها سگشان بود. -همه اینها سخنانى بىدلیل است- و گروهى مىگویند: آنها هفت نفر بودند، و هشتمین آنها سگشان بود. بگو: پروردگار من از تعدادشان آگاهتر است. جز گروه کمى، تعداد آنها را نمىدانند».
[10] «یَسئلونَک عَنِ السّاعَةِ اَیّانَ مُرساها قُل اِنَّما عِلمُها عِندَ رَبّى لا یُجَلّیها لِوَقتِها اِلاّ هُوَ»(اعراف: 187)؛ یعنی: « درباره قیامت از تو سؤال مىکنند، کى فرامىرسد؟! بگو: علمش فقط نزد پروردگار من است؛ و هیچ کس جز او(نمىتواند) وقت آن را آشکار سازد».
[11] «یـا ایها الَّذینَ ءامَنوا لا تَسئلوا عَن اَشیاءَ اِن تُبدَ لَکم تَسُؤکم واِن تَسئلوا عَنها حینَ یُنَزَّلُ القُرءَانُ تُبدَ لَکم عَفَا اللّهُ عَنها واللّهُ غَفورٌ حَلیم»( مائده: 101)؛ یعنی: «اى کسانى که ایمان آوردهاید! از چیزهایى نپرسید که اگر براى شما آشکار گردد، شما را ناراحت مىکند! و اگر به هنگام نزول قرآن، از آنها سؤال کنید، براى شما آشکار مىشود؛ خداوند آنها را بخشیده(و نادیده گرفته) است. و خداوند، آمرزنده و بردبار است».
[12] . مکارم شیرازی، ناصر، قلمرو معارف قرآن و ارزش فهم ما از قرآن، مجله معرفت، شماره5، 1372ش، ص5.
[13] . رضا، محمد رشید، تفسیر المنار، بیروت، دار المعرفه، ١۴١۴ق، ج ٧، ص395.
[14]. امام خمینی، آداب الصلوه، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1380ش، ص١٩۴.
[15] برای مطالعه بیشتر در این زمینه، رک: مجموعه نویسندگان، نقد و بررسی دیدگاه مفسران در تفسیر آیه89 سوره مبارکه نحل، مجله دانشگاه قم، بهار و تابستان1395.
[16] جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی، قم، اسراء، ١٣٨٧ش، ج1، ص275.
[17] مجموعه نویسندگان، نقد و بررسی دیدگاه مفسران در تفسیر آیه89 سوره مبارکه نحل، مجله دانشگاه قم، بهار و تابستان1395.
[18] طباطبائی، سید محمدحسین، المیزان، ترجمه موسوی، دفتر انتشارات اسلامی، 1374ش، ج12، ص469.
[19] بقره: 186.
[20] بقره: 216.
[21] سید رضی، نهج البلاغه، انتشارات مشهور، 1379، نامه 31.
[22] علامه مجلسی، بحارالانوار، انتشارات موسسه الوفاء، 1403، ج 93، ص372.
[23] مائده: 110.
منبع: اندیشه قم
پاسخ اجمالی
منظور از جامعیت دین و تاثیرگذاری توسل و دعا، بی نیازی از علم و تجربه و دسترسی به درمان از طریق غیرمتعارف و بی نیازی از دارو نبوده تا گفته شود الهیات شیعی و اسلامی، با آمدن ویروس کرونا زمینگیر شده و در مقایسه با کشورهای چین و کره جنوبی، هیچ امتیازی ندارد! به باور درست، هم دین و دعا و توسل در درمان بیماری ها موثرند و هم استفاده از دارو و رعایت دستورالعمل های بهداشتی.
پاسخ تفصیلی
از مباحث مهم در حوزه دینشناسی، تعیین رسالت و گستره دین و نسبت آن با علوم تجربی است. گاهی چنین وانمود میشود که رسالت دین، پاسخگویی به هر مسأله و رفع هر مشکلی است؛ و به همین جهت، این اشکال و پرسش را پیش میکشند که دین برای درمان بیماری و رفع مشکلات درمانی بشر، چه راهکاری دارد و چرا نتوانسته با دعا و توسل بر این مشکلات غلبه پیدا کند. در ادامه، در قالب دو بخش، به نقد و بررسی این انگاره و اشکال میپردازیم:بخش اول: جامعیت و رسالت دین و نسبت آن با علم
با تکیه بر برخی از آیات قرآن این انگاره برای گروهی از مسلمانان شکل گرفت که دین جامع تمامی علوم است و به همین جهت، با استفاده از آن، به هر مشکلی میتوان پاسخ گفت و هر دردی را بهواسطه آن درمان کرد.مثلاً در آیه 89 سوره مبارکه نحل آمده «و ما این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز، و مایه هدایت و رحمت و بشارت براى مسلمانان است».[1]
یا در آیه 111 سوره مبارکه یوسف آمده « اینها داستان دروغین نبود؛ بلکه(وحى آسمانى است، و) هماهنگ است با آنچه پیش روى او(از کتب آسمانى پیشین) قرار دارد؛ و شرح هر چیزى(که پایه سعادت انسان است)؛ و هدایت و رحمتى است براى گروهى که ایمان مىآورند».[2]
بر همین اساس، گروهی از متفکران مسلمان (غزالی،[3] سیوطی[4]) به جامعیت علمی دین معتقد شدند.[5]
اما آیا این انگاره و تفسیر از آیات سابق الذکر، قابل قبول و موجّه است؟ با مراجعه به سایر آیات قرآن، متوجه میشویم که خداوند صراحتاً بیان کرده که در مقام بیان تمامی حقایق نیست؛ برای نمونه:
1. با این که خداوند از داستان برخى از پیامبران خبر داده و حتی برخی از آنها را چندین بار در قرآن تکرار میکند، اما از بیان داستان انبیای دیگر، خودداری میکند.[6]
2. با این که خداوند به اسرار منافقان آگاه است و میداند از ناحیه آنها ضرری به مؤمنان میرسد، اما با این حال، آنها را افشا نمیکند.[7]
3. خداوند تصریح میکند که به تمامی پرسشها پاسخ نمیدهد و در حوزه علم، معارف محدودی به ما عطا کرده است.[8]
4. خداوند با این که به عدد اصحاب کهف عالم است و میداند در این زمینه اختلاف شده، اما با این حال، آن را بیان نمیکند.[9]
5. فقط خدا است که به زمان قیامت آگاه است و آن را در قرآن اعلام نکرده است؛ خواه به صورت مخفیانه به پیامبرش گفته باشد یا نگفته باشد.[10]
6. برخى حقائق و احکام، به شرط ترک سؤال از ما مخفی نگه داشته شده است.[11]
بر اساس آیاتی که در نکته دوم ذکر شد و بر اساس قرائن دیگر، بسیاری از متفکران مسلمان، آیات موجود در نکته اول را به دو شیوه توضیح دادند:
شیوه اول: «همه چیز» به معنای معارف لازم برای هدایت (مکارم[12]، و رشیدرضا[13]) یا تذکر به فطرت (امام خمینی[14]) است، نه همه چیز به صورت مطلق. برای مستدلّ کردنِ این تفسیر، هم به آیات موجود در نکته دوم اشاره میشود و هم به قرائنی که درون آیات موجود در نکته اول است؛ همچون این قرینه که در تمامی آن آیات بدون فاصله، قید «هدیً» آمده است که نشانگر این واقعیت است که منظور از «هر چیز»، هر چیزی که در راستای هدایت است، نه هر چیز به شکل مطلق. و به همین جهت، در آیات دیگر (که در نکته دوم ذکر شد) صراحتاً خداوند بیان میکند که بسیاری از حقایق را به شما نمیگوید. [15]
شیوه دوم: تبیان و تفصیل به دو شکل ظاهر و باطن (ام الکتاب) است که معنای باطنی از طریق متعارف بهدست نمیآید و نیازمند تعلیم از جانب خداوند است که به اولیائش اعطا کرده و ما از این طریق به آن دست مییابیم(جوادی آملی[16]).[17]
علامه طباطبائی هر دو راهکار را پیش کشیده است و آنها را موجه میداند.[18]
نتیجه منطقی هر دو راهکار این است که قرآن به شیوه متعارف و بهواسطه استظهارات عرفی، بیانگر تمامی علوم نیست و نباید چنین انتظاری از آن داشت که به هر پرسشی پاسخ بگوید و هر دردی را درمان کند. قرآن کتاب هدایت است و آنچه در این زمینه لازم بوده را به شکل کامل بیان کرده است. قرآن کتاب فیزیک، ریاضی یا پزشکی نیست که بتوان حقایق فیزیک، ریاضی یا پزشکی را به شیوه متعارف و عرفی از آن استخراج نمود.
با عنایت به آنچه گذشت، مشخص میشود که دین به دنبال رفع بیماری و پاسخگویی به همه مشکلات بشری نبوده است و به همین جهت، این انتظار و اشکال به دین که در پرسش به آن اشاره شده، قابل قبول نیست. این اشکال و انتظار همانقدر ناموجه است که از ادبیات انتظار داشته باشیم که تمامی مشکلات اقتصادی کشور را حل کند و یا از پزشکی انتظار داشته باشیم که مشکلات ریاضی و هندسی را برطرف کند.
بخش دوم: نسبت دعا و توسل با درمان و دارو
اما درباره تأثیر دعا و توسل نیز گفتنی است: خداوند صدای هر دعاکننده ای را میشنود و در صورت فقدان موانع و وجود شرایط آن را برآورده میکند؛[19] اما نه لزوما به همان شکلی که دعا کننده در نظر گرفته است؛ چرا که او خیرخواه است، و خیر را نه از دریچه محدود ما، بلکه در چارچوب علم بی انتهای خودش در نظر میگیرد؛ بنابراین طبیعی است که گاهی ما چیزی را طلب میکنیم که به گمان ما خیر است، اما در واقع، خیر نیست و خدا میداند[20] و به همین جهت، آن دعا را به شکل دیگری استجابت میفرماید؛ چنانکه امام علی(علیه السلام) فرمود: «چه بسا چیزی را خواسته ای و تو را نداده و بهتر از آن را در این دنیا یا آن دنیا دهد و یا بهتر آن بوده که آن را از تو باز دارد. چه بسا چیزی را طلب نمودی که اگر به تو میداد، تباهی دین و دنیای خود را در آن میدیدی».[21]گاهی هم خداوند دعا و درخواست ما را به همان شکلی که ما میخواهیم برآورده میسازد، اما برای انجامش فرآیندی را در نظر گرفته که کار و تلاش ما (مثلا سیر درمانی و استفاده از دارو و مراجعه به طبیب)، بخشی از این فرآیند است؛ و به همین جهت، از امام علی(علیه السلام) نقل شده که «الداعى بلا عمل کالرامى بلا وتر؛ کسى که بدون عمل دعا میکند، مانند تیراندازی است که کمانش زِه ندارد».[22]
آری، تأثیر دعا و توسل به اولیای الهی، لزوما از طریق علل ماوراءالطبیعی و غیرمتعارف نیست، بلکه گاهی از طریق تسریع در تأثیر دارو است و گاهی از طریق آشنا شدن با پزشک حاذق و غیره؛ بنابراین، نباید لزوما توسل و دعا را چیزی در برابر دارو و درمان دانست، بلکه یک مؤمن موظّف است هر دو کار را به صورت موازی پیش ببرد تا به نتیجه مطلوب دست یابد.
بر همین اساس، مشخص میشود که چرا اولیای الهی با این که همیشه خداوند را شافی میدانستند و شفا را از خداوند درخواست مینمودند، باز هم به پزشک و دارو و اسباب طبیعی مراجعه میکردند.
البته نباید از این نکته نیز غافل شد که گاهی خداوند از طریق غیرعادی، کارهایی را انجام میدهد و مثلا مردگان را زنده و یا بیماران را شفا میدهد؛ چنانکه عیسی (علیه السلام) به اذن او چنین نمود و بیماران را شفا داد و مردگان را زنده کرد.[23] البته این معجزات و کارهای خارق العاده، در موارد نادری رخ میدهد و چون در محدوده علم ما نیست، نمیدانیم حکمت الهی چه زمانی، وقوع چنین معجزاتی را لازم میداند و چه زمانی نه؛ از این رو، هم موظّفیم دعا کنیم و به رحمت و قدرت نامحدود خدا امیدوار باشیم و هم موظّفیم به حکمت خدا اعتماد کنیم و کارهای عادی مؤثّر در درمان بیماری را انجام دهیم چرا که ممکن است در این مورد حکمت خداوند چنین اقتضا کرده باشد که شفا نه از طریق معجزه، بلکه از طریق انجام کارهای متعارف انجام گیرد؛ چنانکه سنت و تکلیف اولیای الهی نیز چنین بود که از قدرت اعجازین خود، تا جایی که ممکن است استفاده نبرند و به همین جهت، بسیاری از ایشان از طریق سمّ به شهادت رسیدند و یا درد و رنج های زیادی را بر اثر بیماری و ظلم دیگران متحمل شدند و هیچ گاه از قدرت اعجازین خود، استفاده نکردند.
نتیجهگیری
با عنایت به توضیحات سابق الذکر درباره جامعیت و گستره دین و نقش دعا و توسل در زندگی مؤمنان، مشخص میشود که اساساً انگاره موجود در پرسش، انگاره ناموجه و غیرقابل قبول بوده و عالمان شیعه خصوصاً متفکران معاصر با آن مخالف هستند. الهیاتی که عالمان شیعه در قرون متمادی پروراندهاند، در مواجهه با ویروس کرونا، نه تنها زمینگیر نشده، بلکه بهواسطه برخورداری از وجاهت و عقلانیت لازم، هم ارزش دین را پاس داشته و هم ارزش علم و درمان و توصیههای پزشکی را. در این راستا، توصیه مراجع و مقام معظم رهبری در رعایت دستورالعمل های بهداشتی و محدود کردن زیارات و مراسمات مذهبی به منظور حفظ سلامتی جامعه اسلامی، شاهد مناسبی به سود این مدعا است که الهیات شیعی و اسلامی، از ظرفیت و عقلانیت قابل قبولی در مواجهه با مشکلات و بلایای طبیعی برخوردار است و با تفسیر صحیح از رسالت دین و دعا و توسل، آنها را در تقابل با علم و دارو و درمان قرار نداده و به همین جهت، از اشکالات موجود در پرسش، مصون میباشد.پینوشتها:
[1] «وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمینَ».
[2] «مَا کَانَ حَدِیثًا یُفْتَرَى وَلَکِن تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَتَفْصِیلَ کُلِّ شَیْءٍ وَهُدًى وَ رَحْمَةً لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ».
[3] . غزالی، ابوحامد، جواهر القرآن، بیروت، المرکز العربی للکتاب، بی تا، ص25.
[4] سیوطی، جلال الدین، الدّر المنثور فی تفسیر المأثور، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی، 1404، ج4، ص127-128.
[5] برای مطالعه بیشتر در این زمینه، رک: مجموعه نویسندگان، نقد و بررسی دیدگاه مفسران در تفسیر آیه89 سوره مبارکه نحل، مجله دانشگاه قم، بهار و تابستان1395.
[6] «رُسُلاً قَد قَصَصناهُم عَلَیک مِن قَبلُ ورُسُلاً لَم نَقصُصهُم عَلَیک»( نساء: 164)؛ یعنی: « و پیامبرانى که سرگذشت آنها را پیش از این، براى تو باز گفتهایم؛ و پیامبرانى که سرگذشت آنها را بیان نکردهایم».
[7] «ومِمَّن حَولَکم مِـنَ الاَعرابِ مُنافِقونَ ومِن اَهلِ المَدینَةِ مَرَدوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعلَمُهُم نَحنُ نَعلَمُهُم»( توبه: 101)؛ یعنی: « و از(میان) اعراب بادیهنشین که اطراف شما هستند، جمعى منافقند؛ و از اهل مدینه(نیز)، گروهى سخت به نفاق پاى بندند. تو آنها را نمىشناسى، ولى ما آنها را مى شناسیم».
[8] «ویَسئلونَک عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِن اَمرِ رَبّى وما اوتیتُم مِنَ العِلمِ اِلاّ قَلیلا»(اسراء: 85)؛ یعنی: «و از تو درباره «روح» سؤال مىکنند، بگو: روح از فرمان پروردگار من است؛ و جز اندکى از دانش، به شما داده نشده است».
[9] «سَیَقولونَ ثَلاثَةٌ رابِعُهُم کلبُهُم ویَقولونَ خَمسَةٌ سادِسُهُم کلبُهُم رَجمـًا بِالغَیبِ ویَقولونَ سَبعَةٌ وثامِنُهُم کلبُهُم قُل رَبّى اَعلَمُ بِعِدَّتِهِم ما یَعلَمُهُم اِلاّ قَلیلٌ»( کهف: 22)؛ یعنی: « گروهى خواهند گفت: آنها سه نفر بودند، که چهارمین آنها سگشان بود. و گروهى مىگویند: پنچ نفر بودند، که ششمین آنها سگشان بود. -همه اینها سخنانى بىدلیل است- و گروهى مىگویند: آنها هفت نفر بودند، و هشتمین آنها سگشان بود. بگو: پروردگار من از تعدادشان آگاهتر است. جز گروه کمى، تعداد آنها را نمىدانند».
[10] «یَسئلونَک عَنِ السّاعَةِ اَیّانَ مُرساها قُل اِنَّما عِلمُها عِندَ رَبّى لا یُجَلّیها لِوَقتِها اِلاّ هُوَ»(اعراف: 187)؛ یعنی: « درباره قیامت از تو سؤال مىکنند، کى فرامىرسد؟! بگو: علمش فقط نزد پروردگار من است؛ و هیچ کس جز او(نمىتواند) وقت آن را آشکار سازد».
[11] «یـا ایها الَّذینَ ءامَنوا لا تَسئلوا عَن اَشیاءَ اِن تُبدَ لَکم تَسُؤکم واِن تَسئلوا عَنها حینَ یُنَزَّلُ القُرءَانُ تُبدَ لَکم عَفَا اللّهُ عَنها واللّهُ غَفورٌ حَلیم»( مائده: 101)؛ یعنی: «اى کسانى که ایمان آوردهاید! از چیزهایى نپرسید که اگر براى شما آشکار گردد، شما را ناراحت مىکند! و اگر به هنگام نزول قرآن، از آنها سؤال کنید، براى شما آشکار مىشود؛ خداوند آنها را بخشیده(و نادیده گرفته) است. و خداوند، آمرزنده و بردبار است».
[12] . مکارم شیرازی، ناصر، قلمرو معارف قرآن و ارزش فهم ما از قرآن، مجله معرفت، شماره5، 1372ش، ص5.
[13] . رضا، محمد رشید، تفسیر المنار، بیروت، دار المعرفه، ١۴١۴ق، ج ٧، ص395.
[14]. امام خمینی، آداب الصلوه، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1380ش، ص١٩۴.
[15] برای مطالعه بیشتر در این زمینه، رک: مجموعه نویسندگان، نقد و بررسی دیدگاه مفسران در تفسیر آیه89 سوره مبارکه نحل، مجله دانشگاه قم، بهار و تابستان1395.
[16] جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی، قم، اسراء، ١٣٨٧ش، ج1، ص275.
[17] مجموعه نویسندگان، نقد و بررسی دیدگاه مفسران در تفسیر آیه89 سوره مبارکه نحل، مجله دانشگاه قم، بهار و تابستان1395.
[18] طباطبائی، سید محمدحسین، المیزان، ترجمه موسوی، دفتر انتشارات اسلامی، 1374ش، ج12، ص469.
[19] بقره: 186.
[20] بقره: 216.
[21] سید رضی، نهج البلاغه، انتشارات مشهور، 1379، نامه 31.
[22] علامه مجلسی، بحارالانوار، انتشارات موسسه الوفاء، 1403، ج 93، ص372.
[23] مائده: 110.
منبع: اندیشه قم
پرسش و پاسخ مرتبط
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}