چرا باید مرجع تقلید مرد باشد؟
پرسش :
چرا باید مرجع تقلید مرد باشد؟ مگر نه اینکه زن و مرد از هیچ نظر با هم تفاوت ندارند و در محدوده پارسایی هم مانند یکدیگرند؟
پاسخ :
اوّلاً، این اظهار و ادّعا را کسی می تواند بنماید که زن و مرد و اساساً انسان را از تمام جهات و ابعاد مختلف شناخته باشد. تا آنجا که ما اطّلاع داریم هزاران دانشمند و محقّقی که در طول تاریخ تا این زمان درباره انسان تحقیق و بررسی و کاوش کرده اند، اعتراف دارند، چنانکه شایسته است این موجود و جنس زن و مرد را نشناخته اند و هم چنان باید برای شناخت بیشتر این موجود کاوش و تحقیق ادامه یابد. چه بسا تا هر کجا هم این کاوشها پیش برود و مجهولاتی معلوم شود باز مجهولات و نقاط ناشناخته ای همچنان مجهول مانده باشد؛ بلکه می توان گفت با شناخت بیشتر و کاوش زیادتر، کثرت این ابعاد ناشناخته بیشتر مکشوف می شود و با معلوم شدن هر مجهول، مجهولات بیشتری را در برابر خود می بیند. شاید یکی از معانی «من عرف نفسه فقد عرف ربه» همین باشد که شناخت انسان چنانکه باید میسّر نیست و به پایان نمی رسد. وقتی انسان از معرفت خود عاجز و ناتوان باشد چگونه می تواند به حقیقت حق و خالق خود معرفت پیدا کند و همانطور که معرفت شخص به خودش اجمالی است و تفصیلی نیست به طریق اولی معرفت او به خدا هم اجمالی است.
ثانیاً، اگر چه در بین بانوان زنانی می باشند که در توان عقلی از نوع مردها و اکثریّت آنان قوی تر و رشد فکری بیشتر دارند؛ ولی بر حسب نوع، زنان از مردان عاطفی تر و احساساتی تر و لطیف تر و رحم و مهرشان بیشتر است؛ هرچند همه دارای عقل می باشند و آیاتی که در قرآن مجید در آنها از صاحبان عقل و تفکّر تمجید و توصیف شده چنانکه شامل مردان است شامل بانوان نیز هست و «اُولی الألباب» (بقره/197، آل عمران/190، یوسف/111، ص/43، زمر/1) و «اُولی النهی» (طه/54 و 128) بر هر دو اطلاق شده است.
با این وجود مردان بر حسب نوع از زنان در تدبیر و سخت گیری و مدیریّت و صلابت نفس، قوی ترند و کمتر از زنان تحت تأثیر عوامل جلب کننده رأفت و رحم و گذشت قرار می گیرند؛ بنابراین مرد برای یک سلسله وظایف خاص بر حسب نوع مناسب تر است و زن هم برای یک سلسله وظایف دیگر.
چنانکه بر حسب اندام و ساختمان جسمی هر کدام تکویناً یا تشریعاً مناصب و وظایف مناسب خود را دارند، بی آنکه هیج یک از صلاحیّت هایی که دارند در عالم تشریع یا تکوین محروم شده باشند.
بر این اساس اگر مرد را به وظایفی که بر روح سنگین است و بالطبع نگرانی و تشویش خاطر وغصّه دارد، تکلیف کرده باشند و زنان را از آن معاف کرده باشند، این محرومیّت نیست؛ بلکه خلاصی از ناآرامی فکر و اضطراب است. اصلاً در عالم تکوین و تشریع محرومیّت نیست؛ یعنی احدی از آنچه باید داشته باشد، محروم نشده است؛ هر چند ما بر همه این جهات آگاه نشویم.
با توجّه به این نکات معلوم می شود که در هر جا بین این دو جنس تکویناً و تشریعاً تفاوتهائی باشد، اگر به غیر از آن مقرّر شود، امور از طریق مستقیم و اعتدال خارج می گردد. این تعبیر تفاوت هم در این جا کوتاه است؛ چون تفاوت در شرایط متساوی تفاوت حقیقی است و در اینجا تفاوت نیست و همان مثال (جهان چون خط و خال و چشم ابرو است) که هیچ یک از آنها با هم تفاوت و اختلاف ندارند و هر کدام همانکه هستند و باید باشند، هستند.
راجع به مرجعیّت هم نظر مشهور بر همین ملاحظات موجّه می شود و افتا و فتوا از سنگین ترین و خطرناکترین امور است؛ بنابراین بعضی از بزرگان تا می توانستند و تکلیف عینی آنها نمی شد از فتوا دادن احتراز می کردند.
به هر دلیل و از هر نظری که شرط مرجعیّت ذکورت باشد مرحوم فقیه محقّق مرجع عالی مقام آیت الله خویی (رحمه الله علیه) به شرحی که در یکی از تقریرات دروس ایشان است ادلّه ای را که برای اشتراط ذکورت در مرجع تقلید مطرح است، مورد بررسی و بحث قرار داده و به این نتیجه می رسند که نظر اشتراط از تعالیم اسلام و آنچه مقصود از کمال زن و مرد و نظام اجتماع و جهات راجع به سعادت هر دو جنس است استفاده می شود، مسأله ای است که مرتکز قطعی اذهان متشرّعه و اهل شرع است که البتّه در عین حال به مفهوم صحیح، نه هیچ حقّ مالی و سود به جنس مرد اعطا شده و نه زن از حقّ مالی و انتفاعی محروم شده است و مسأله، مسأله تکلیف و مسؤولیّت است که مثل جهاد بر مرد واجب است و زن از به آن مکلّف نیست… .
منبع: مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
اوّلاً، این اظهار و ادّعا را کسی می تواند بنماید که زن و مرد و اساساً انسان را از تمام جهات و ابعاد مختلف شناخته باشد. تا آنجا که ما اطّلاع داریم هزاران دانشمند و محقّقی که در طول تاریخ تا این زمان درباره انسان تحقیق و بررسی و کاوش کرده اند، اعتراف دارند، چنانکه شایسته است این موجود و جنس زن و مرد را نشناخته اند و هم چنان باید برای شناخت بیشتر این موجود کاوش و تحقیق ادامه یابد. چه بسا تا هر کجا هم این کاوشها پیش برود و مجهولاتی معلوم شود باز مجهولات و نقاط ناشناخته ای همچنان مجهول مانده باشد؛ بلکه می توان گفت با شناخت بیشتر و کاوش زیادتر، کثرت این ابعاد ناشناخته بیشتر مکشوف می شود و با معلوم شدن هر مجهول، مجهولات بیشتری را در برابر خود می بیند. شاید یکی از معانی «من عرف نفسه فقد عرف ربه» همین باشد که شناخت انسان چنانکه باید میسّر نیست و به پایان نمی رسد. وقتی انسان از معرفت خود عاجز و ناتوان باشد چگونه می تواند به حقیقت حق و خالق خود معرفت پیدا کند و همانطور که معرفت شخص به خودش اجمالی است و تفصیلی نیست به طریق اولی معرفت او به خدا هم اجمالی است.
ثانیاً، اگر چه در بین بانوان زنانی می باشند که در توان عقلی از نوع مردها و اکثریّت آنان قوی تر و رشد فکری بیشتر دارند؛ ولی بر حسب نوع، زنان از مردان عاطفی تر و احساساتی تر و لطیف تر و رحم و مهرشان بیشتر است؛ هرچند همه دارای عقل می باشند و آیاتی که در قرآن مجید در آنها از صاحبان عقل و تفکّر تمجید و توصیف شده چنانکه شامل مردان است شامل بانوان نیز هست و «اُولی الألباب» (بقره/197، آل عمران/190، یوسف/111، ص/43، زمر/1) و «اُولی النهی» (طه/54 و 128) بر هر دو اطلاق شده است.
با این وجود مردان بر حسب نوع از زنان در تدبیر و سخت گیری و مدیریّت و صلابت نفس، قوی ترند و کمتر از زنان تحت تأثیر عوامل جلب کننده رأفت و رحم و گذشت قرار می گیرند؛ بنابراین مرد برای یک سلسله وظایف خاص بر حسب نوع مناسب تر است و زن هم برای یک سلسله وظایف دیگر.
چنانکه بر حسب اندام و ساختمان جسمی هر کدام تکویناً یا تشریعاً مناصب و وظایف مناسب خود را دارند، بی آنکه هیج یک از صلاحیّت هایی که دارند در عالم تشریع یا تکوین محروم شده باشند.
بر این اساس اگر مرد را به وظایفی که بر روح سنگین است و بالطبع نگرانی و تشویش خاطر وغصّه دارد، تکلیف کرده باشند و زنان را از آن معاف کرده باشند، این محرومیّت نیست؛ بلکه خلاصی از ناآرامی فکر و اضطراب است. اصلاً در عالم تکوین و تشریع محرومیّت نیست؛ یعنی احدی از آنچه باید داشته باشد، محروم نشده است؛ هر چند ما بر همه این جهات آگاه نشویم.
با توجّه به این نکات معلوم می شود که در هر جا بین این دو جنس تکویناً و تشریعاً تفاوتهائی باشد، اگر به غیر از آن مقرّر شود، امور از طریق مستقیم و اعتدال خارج می گردد. این تعبیر تفاوت هم در این جا کوتاه است؛ چون تفاوت در شرایط متساوی تفاوت حقیقی است و در اینجا تفاوت نیست و همان مثال (جهان چون خط و خال و چشم ابرو است) که هیچ یک از آنها با هم تفاوت و اختلاف ندارند و هر کدام همانکه هستند و باید باشند، هستند.
راجع به مرجعیّت هم نظر مشهور بر همین ملاحظات موجّه می شود و افتا و فتوا از سنگین ترین و خطرناکترین امور است؛ بنابراین بعضی از بزرگان تا می توانستند و تکلیف عینی آنها نمی شد از فتوا دادن احتراز می کردند.
به هر دلیل و از هر نظری که شرط مرجعیّت ذکورت باشد مرحوم فقیه محقّق مرجع عالی مقام آیت الله خویی (رحمه الله علیه) به شرحی که در یکی از تقریرات دروس ایشان است ادلّه ای را که برای اشتراط ذکورت در مرجع تقلید مطرح است، مورد بررسی و بحث قرار داده و به این نتیجه می رسند که نظر اشتراط از تعالیم اسلام و آنچه مقصود از کمال زن و مرد و نظام اجتماع و جهات راجع به سعادت هر دو جنس است استفاده می شود، مسأله ای است که مرتکز قطعی اذهان متشرّعه و اهل شرع است که البتّه در عین حال به مفهوم صحیح، نه هیچ حقّ مالی و سود به جنس مرد اعطا شده و نه زن از حقّ مالی و انتفاعی محروم شده است و مسأله، مسأله تکلیف و مسؤولیّت است که مثل جهاد بر مرد واجب است و زن از به آن مکلّف نیست… .
منبع: مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
پرسش و پاسخ مرتبط
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}