پرسش :

با خانواده همسرم در یک منزل ۳ طبقه زندگی میکنم. ازدخالتهای خانواده شوهرم خسته شدم و ۵ سال است تحت درمان افسردگی هستم. لطفا راهنمایی کنید.


پاسخ :
بعضی از مسائل روحی و روانی هر چند ممکن است در وجود شخصی جلوه کند اما برای درمانش باید طرف مقابل را دید و با او صحبت کرد. گاهی حل مسائل روزمره ما منوط به رفتار خاصی است که اطرافیان ما باید انجام بدهند. به عنوان مثال در مساله مورد سوال شما بعضی از مسائل مربوط به شخص شماست و بعضی مسائل مربوط به شوهرتان و حتی خانواده ایشان و نیز خانواده شماست.

در حل این مساله شوهر شما نقش بسزایی دارد. هر چند راه حل ابتدایی برای این مساله ممکن است جدا شدن شما دو نفر از خانواده شوهرتان باشد که در جای خود راهکار مفیدی است اما حتی در چنین موقعیتی (در کنار خانواده شوهرتان) نیز راهکارهایی وجود دارد که می توانید به کار ببنید که بیشتر آن هم مربوط به کارهایی است که شوهرتان باید انجام بدهند.

چند پیشنهاد برای شخص شما داریم:

در مورد افسردگی تان باید به علت آن پی برد و همین طور میزان آن که البته یک روانپزشک بهتر می تواند در این زمینه نظر بدهد. استرس اینجا و آنجا ندارد. همه جای دنیا استرس هست. ولی بعضی استرس‌ها مختص بعضی جوامع‌اند. ما هم در جامعه خودمان، استرس‌هایی کاملا خودمانی و ایرانی داریم که در خیلی از جاهای دنیا چندان استرس‌زا نیستند؛ مثلا زندگی با خانواده همسر و اجاره کردن یک خانه را شاید بتوان از استرس‌های ایرانی به حساب آورد ... .

طبق برخی تحقیقات داخلی، زندگی کردن با خانواده همسر(که در بسیاری از شهرستان‌های ما به صورت امری عادی محسوب می‌شود و البته در تهران و شهرهای بزرگ هم نمونه‌هایش کم نیست) را باید جزو استرس‌های وطنی به حساب آورد.
برای مقابله با این استرس، در وهله اول باید متوجه باشید که چه اتفاق‌هایی ممکن است بیفتد و سپس باید بدانید که در مقابل این اتفاق‌ها چه حرکتی باید انجام داد تا حریم احترام و صمیمیت بین شما نشکند و در عین حال، مرز شخصی زندگی خود را نیز با آنها داشته باشید.

در درجه اول شما باید به شیوه‌ای مسالمت‌آمیز مرز زندگی خودتان با آنها را مشخص کنید و به شیوه‌ای صحیح به آنها بفهمانید که خط قرمز‌های روابط‌شان با شما کجاست. خیلی مودب و مهربان باید جلوی کنجکاوی‌های مادر شوهر را بگیرید. باید بدون اینکه از کوره در بروید، با کلام مناسب و واژه‌گزینی صحیح این مساله را حل کنید. به خاطر داشته باشید که اختلاف داشتن در زندگی امری کاملا طبیعی است و یک مشکل محسوب نمی‌شود، بلکه شیوه حل اختلاف است که همواره می‌تواند مشکل‌ساز باشد. پس در جواب کنجکاوی‌های بی‌مورد می‌توانید این‌طور بگویید: «مادر جان! این مساله خیلی مهم نیست که بخواهد ذهن شما را مشغول کند. می‌دانم که نگران هستید مبادا خوابیدن من تا نزدیک ظهر در این نخستین روزهای زندگی مشکل‌زا شود اما نگران نباشید؛ من چارچوب زندگی را طوری ترسیم می‌کنم که به وظایف زناشویی‌ام خدشه‌ای وارد نشود. مهم نیست ۸ صبح بیدار ‌شوم یا ۱۱، مهم آن است که تهیه ناهار و مرتب کردن خانه را مدیریت کنم و همه چیز مهیا باشد تا همسرم به خانه بیاید.»

نکته مهمی که نباید فراموش کنید این است که والدین همسر شما سال‌ها با فرزند خود زندگی کرده‌اند و سبک و سیاق رفتارهایش را می‌شناسند. اگر هم نوع تغییر رفتاری که او انجام می‌دهد به درخواست شما نباشد، ممکن است به پای شما نوشته شود و آنها را در لاک دفاعی فرو ببرد، پس باید یاد بگیرید به جای اینکه گله مادر و خواهر و خانواده‌اش را بکنید، به شکلی صحیح ابراز وجود کرده و به صحبت کردن با خانواده او و بیان انتظارات‌تان بپردازید. در شیوه صحبت کردن و رفتار شما در عین احترام باید این نکته وجود داشته باشد که حتما اطلاعات‌تان را حفظ کنید و تا‌ آنجا که امکان دارد اجازه سرک کشیدن دیگران در مسایلی که فقط مختص شما و همسرتان است را ندهید و این نکته را باید حتی در مورد خانواده خودتان در نظر بگیرید. وقتی شما اطلاعات بیش از حد راجع به مسایل بی‌ربط مثل گذشته‌تان، دوستان‌تان و... بدهید، در واقع در این بین نقاط ضعف خود را به طرف مقابل می‌شناسانید و با زبان بی‌زبانی به او اجازه می‌دهید از آنها استفاده کند.

• به خودتان آرامش بدهید و با متانت بگذارید آنها هر چه می‌خواهند بگویند و فقط شنونده باشید.

• پاسخ شما بهتر است فقط تایید و «بله، سعی می‌کنم» باشد و بعدش دنبال کار خودتان بروید؛ چون این افراد هیچ قلقی ندارند و باید حر‌ف‌هایشان را در کمال آرامش شنید و تایید کرد تا گفتگو کوتاه شود.

• در برخورد با آدم‌های مشکل (هر که باشد، دوست، همکار یا مادر شوهر) باید حد فاصل را رعایت کنید و مشکل را ختم نمایید وگرنه آنها از کاه، کوه می‌سازند و بحران درست می‌کنند.

وقتی در رابطه‌ای نزدیک با خانواده همسر و در زندگی هر روزه با آنها هستید، مساله مقایسه کردن‌ها گاهی آزاردهنده است؛ خصوصا اگر به عنوان مثال، پسر دیگری در خانواده ازدواج کرده باشد و جاری شما در همان‌جا زندگی کند، امکان دارد مادرشوهرتان دایم شما را در مقام مقایسه با یکدیگر قرار دهد: «فلانی خیلی خانه‌دارتره، نزدیک ظهر همه کاراشو کرده و تو تا لنگ ظهر خوابی... بچه‌های فلانی همیشه لباس مرتب و خوش‌رنگ به تن دارند ولی بچه تو...» اگر قرار باشد از این رفتارها عصبی شوید و در یک سیکل معیوب بیفتید، چیزی عایدتان نمی‌شود جز از بین رفتن حرمت‌هایتان، خدشه‌‌دار شدن رابطه زناشویی‌تان و شاید هم ابتلا به انواع بیماری‌های اعصاب و روان.

چاره چیست؟
شما با تکیه بر اعتماد به نفس خودتان کار کنید. اگر شما خودتان را قبول داشته باشید و خودتان را با کسی مقایسه نکنید، اصلا برایتان مهم نیست که دیگران در مورد شما چه بگویند و یا شما را در رقابت با کسی بیندازند. وقتی توانایی‌های خودتان را شناخته‌اید و قبول دارید، اگر دنیا هم مقابل شما قرار بگیرند، خواهید گفت اهمیتی ندارد. اگر شما نگاه خودتان را عوض کنید، یاد می‌گیرید که در روابط تنگاتنگ بادیگران از توانایی‌های آنها نه تنها آزرده نشوید؛ بلکه به طرف مقابل انرژی مثبت در قالب یک تعریف یا تمجید دوستانه بدهید.

۱. سعی کنید در هیچ شرایطی همسرتان را بین خودتان و خانواده اش قرار ندهید تا مجبور به انتخاب یکی بشود که قطعا ضرر می کنید.

۲. دنبال قطع رابطه نباشید چون عملی نیست و بعد از یک مدت ارتباط برقرار میشود وباز شما ضرر می کنید.

۳. اگر شوهرتان را دوست دارید به ایشان بگویید که به خاطر تو سکوت میکنم و میگذرم و تو هر طور که راحت باشید و اذیت نشوید من عمل میکنم.

منبع: www.soalcity.ir