اسباب و عوامل غربزدگی مسلمانان
پرسش :
چه عواملی سبب «غربزدگی» جوامع اسلامی شده است؟
پاسخ :
عوامل و اسباب متعددی باعث شد تا این فکر خطرناک در بین مردم رسوخ کند که غرب از ما برتر است. فکری که منجرّ به خود باختگی در بین جوامع اسلامی شده است. این فکر همانند خوره به جان مسلمین افتاده که برتری در قانونگذاری و قدرت نظامی و تمدن و تکنیک و پیشرفت برای غرب است و سبب عقب ماندگی ما از قافله پیشرفت و تمدن در عصر صنعت، چنگ زدن به عادات و رسومات و عبادات و تقلیدهای ما است، و لذا تنها راه خلاصی از وضع موجود تهی شدن از فرهنگ و تاریخ و دین اسلامی و آراسته شدن به فکر و تمدن و فرهنگ غربی است.
اسباب و عوامل غربزدگی را در بین مسلمانان می توان به دو بخش خلاصه کرد: یکی عوامل داخلی و دیگری عوامل خارجی.
1- فریفته شدن نسبت به قانون جهانی و پیشرفت مادی نزد غرب.
2- ارتباط دادن پیشرفت فرهنگی و اخلاقی به پیشرفت اقتصادی و نظامی.
3- ساده اندیشی به این که زندگی غربی ها و رفتار و لباس و پوشیدن و عادات آنان و دور بودنشان از دین، سبب پیشرفت آنان در قانون گذاری و نظامی و دیگر امور شده است.
4- اعتقاد اشتباه به این که اسلام نمی تواند همراه قافله زمان و مطالبات جوامع بشری پیشرفت داشته باشد، فکری که در نتیجه جهل نسبت به قوانین اسلام پدید می آید.
5- فراموش کردن یا جهل به تاریخ پرافتخار امت اسلامی و این که در طول تاریخ خود چه پیشرفت ها و برتری هایی بر تمدن غربی داشته است.
استعمار در بلاد اسلامی با دو مانع بزرگ روبه رو شد که از پیاده شدن اهدافشان جلوگیری می کرد و برای آنان خطرآفرین بود، یکی دین داری مردم و احساس عزّت آنان به جهت انتساب به دین و تعصّب دینی که در میان مردم بود. و دیگری بیداری علمای دین و پیروی مسلمانان از آن ها. لذا استعمار فهمید که هرگز به سلطه سیاسی و اقتصادی خود نمی رسد تا مادامی که این دو عنصر اساسی موجود است. بدین جهت درصدد تضعیف ایمان دینی و عقیده مردم برآمد تا ریشه های فرهنگی آنان را خشک کرده و جماعت اسلامی را به افرادی غریب و دور از تاریخ و فرهنگ و ارزش های والای دینی تبدیل کند و در نتیجه آنان را تشنه غرب و فرهنگ آن نماید.
حاکم فرانسوی در «الجزایر» در یادبود یکمین سالگرد استعمار الجزایر می گوید: «ما هرگز بر مردم الجزایر پیروز نخواهیم شد تا مادامی که آنان قرآن می خوانند و به لغت عربی صحبت می کنند. و لذا بر ما لازم است که قرآن عربی را از آنان جدا کرده و زبان عربی را نیز از آنان بگیریم».(1) همان گونه که استعمارگران از وقتی که به این عوامل پی بردند درصدد برآمدند تا مردم و علی الخصوص قشر جوان را از علمای دینی که در مقابل غرب ایستاده و تصلّب دینی دارند را از صحنه خارج کنند.
خطرناک ترین کاری را که غرب استعمارگر از این طریق انجام داد، جدایی دین و فرهنگ دینی از فرهنگ مدرسه و دانشگاه و مراکز علمی بود. در سال 1908 میلادی کنگره ای در قاهره تشکیل شد و در آن از جمیع جوانب قوّت و ضعف فعالیت های مبشّرین غرب و مسیحیت بحث شد. یکی از مبشّرین در آن کنگره می گوید: «... مدارس بهترین محلّی است که مبشّرین می توانند بر روی آن ها حساب کرده و برای تسلّط و سیطره بر مسلمانان از آنجا سرمایه گذاری کنند». مبشّری دیگر در آنجا می گوید: «... مدارس از بهترین وسایل برای ترویج اغراض مبشّرین است. در سابق تعداد شاگردان این نوع مدرسه در تهران چهل نفر بود ولی الآن عدد آنها به 115 دانشجوی مسلمان رسیده است. اینان تربیت نصرانیت را با تمام دقّت فرامی گیرند».(2)
یکی دیگر از کشیشان در این باره می گوید: «... مسلمانان، بیهوده آرزوهای خود را در دانشگاه های اسلامی جست و جو می کنند؛ زیرا تربیت نصرانیت به طور حتم در نفوس آنان به برکت مدارس تبشیری رسوخ کرده است، مدارسی که اهداف آن ها از بین بردن عقاید مسلمین است».(3)
«پروفسور هانوتو» در این باره می گوید: «سیاست استعماری چون دست خود را بر روی برنامه های تعلیمی در مدارس اسلامی گذاشت، قرآن کریم را از آن مدارس خارج کرد و از این طریق توانست افرادی مضطرب را که ایمان به هیچ عقیده ای ندارند و هیچ حقی را نمی شناسند، و برای دین و وطن کرامت و حرمتی را قائل نیستند، بیرون بفرستد».(4)
دلیل و شاهد این مطلب این است که ما مشاهده می کنیم که کار شرق شناسی هم پای استعمارگری همیشه در حرکت بوده است و لذا هر گاه استعمارگری از بین می رفته، شرق شناسی نیز خاتمه می یافته است. دولت استعمارگر به طور طبیعی باید اوضاع سیاسی و اجتماعی و اقتصادی کشوری را که می خواهد استعمار کند بداند و لذا به شخصی احتیاج دارد که در این زمینه متخصص باشد و در آن کشور بوده و با مردم آن زندگی کرده است. حال چه کسی غیر از مستشرق می تواند در این راستا شخص استعمارگر و دولت او را یاری دهد؟ آنان هستند که نقاط ضعف یا قوت هر کشوری را به خوبی می دانند.
پینوشتها:
(1). رهبری غرب، جلال العالم، نشر توحید، تهران، 1366 شمسی، ص 40.
(2). سر انحلال الامه العربیه و وهن المسلمین، عرفی، محمد سعید، مطبعه عبدالله الملاح، دمشق، 1386 قمری، ص 263.
(3). الاسلام و دسائس الاستعمار، ارشدی، عبدالامیر، موسسة الاعلمی، تهران،1400 قمری، ص 44.
(4). همان.
منبع: اسلام شناسی و پاسخ به شبهات، رضوانی، علی اصغر، مسجد مقدس جمکران، قم، 1386 ش.
عوامل و اسباب متعددی باعث شد تا این فکر خطرناک در بین مردم رسوخ کند که غرب از ما برتر است. فکری که منجرّ به خود باختگی در بین جوامع اسلامی شده است. این فکر همانند خوره به جان مسلمین افتاده که برتری در قانونگذاری و قدرت نظامی و تمدن و تکنیک و پیشرفت برای غرب است و سبب عقب ماندگی ما از قافله پیشرفت و تمدن در عصر صنعت، چنگ زدن به عادات و رسومات و عبادات و تقلیدهای ما است، و لذا تنها راه خلاصی از وضع موجود تهی شدن از فرهنگ و تاریخ و دین اسلامی و آراسته شدن به فکر و تمدن و فرهنگ غربی است.
اسباب و عوامل غربزدگی را در بین مسلمانان می توان به دو بخش خلاصه کرد: یکی عوامل داخلی و دیگری عوامل خارجی.
الف) عوامل داخلی
از عوامل غربزدگی و گرایش به غرب، انحراف فکری و فرهنگی و خطای در فکر و عقیده است، عاملی که مربوط به طرز تفکّر و برداشت غلط انسان از واقعیت های موجود در شرق و غرب عالم است. اینک به برخی از انحرافات فکری که نتیجه اش غربزدگی است اشاره می کنیم:1- فریفته شدن نسبت به قانون جهانی و پیشرفت مادی نزد غرب.
2- ارتباط دادن پیشرفت فرهنگی و اخلاقی به پیشرفت اقتصادی و نظامی.
3- ساده اندیشی به این که زندگی غربی ها و رفتار و لباس و پوشیدن و عادات آنان و دور بودنشان از دین، سبب پیشرفت آنان در قانون گذاری و نظامی و دیگر امور شده است.
4- اعتقاد اشتباه به این که اسلام نمی تواند همراه قافله زمان و مطالبات جوامع بشری پیشرفت داشته باشد، فکری که در نتیجه جهل نسبت به قوانین اسلام پدید می آید.
5- فراموش کردن یا جهل به تاریخ پرافتخار امت اسلامی و این که در طول تاریخ خود چه پیشرفت ها و برتری هایی بر تمدن غربی داشته است.
ب) عوامل خارجی
مهم ترین عوامل خارجی در پدید آمدن غربزدگی و گرایش به فرهنگ غرب عبارت است از:1- استعمار غربی
استعمار غربی از آنجا که بیشترین سود را در غربزدگی مسلمانان و سایر ملت ها می برد، لذا بیشترین کوشش را نیز در این زمینه داشته است. استعمار غربی در عالم اسلام از قرن نوزدهم میلادی به شکل رسمی و آشکار انتشار یافت، به حدّی که این مصیبت جامعه اسلامی را فرا گرفت، و نمی توان کشوری از کشورهای اسلامی را نام برد که نسبت به استعمار به طور مستقیم یا غیرمستقیم خاضع و خاشع و خودباخته نشده باشد.استعمار در بلاد اسلامی با دو مانع بزرگ روبه رو شد که از پیاده شدن اهدافشان جلوگیری می کرد و برای آنان خطرآفرین بود، یکی دین داری مردم و احساس عزّت آنان به جهت انتساب به دین و تعصّب دینی که در میان مردم بود. و دیگری بیداری علمای دین و پیروی مسلمانان از آن ها. لذا استعمار فهمید که هرگز به سلطه سیاسی و اقتصادی خود نمی رسد تا مادامی که این دو عنصر اساسی موجود است. بدین جهت درصدد تضعیف ایمان دینی و عقیده مردم برآمد تا ریشه های فرهنگی آنان را خشک کرده و جماعت اسلامی را به افرادی غریب و دور از تاریخ و فرهنگ و ارزش های والای دینی تبدیل کند و در نتیجه آنان را تشنه غرب و فرهنگ آن نماید.
حاکم فرانسوی در «الجزایر» در یادبود یکمین سالگرد استعمار الجزایر می گوید: «ما هرگز بر مردم الجزایر پیروز نخواهیم شد تا مادامی که آنان قرآن می خوانند و به لغت عربی صحبت می کنند. و لذا بر ما لازم است که قرآن عربی را از آنان جدا کرده و زبان عربی را نیز از آنان بگیریم».(1) همان گونه که استعمارگران از وقتی که به این عوامل پی بردند درصدد برآمدند تا مردم و علی الخصوص قشر جوان را از علمای دینی که در مقابل غرب ایستاده و تصلّب دینی دارند را از صحنه خارج کنند.
2- مبشرین کلیسا
استعمار از طریق مبشرین کلیسا و افتتاح مدارس و دانشگاه ها و سیطره بر روش های درسی آن ها نیز توانست فرهنگ منحطّ خود را در جوامع مختلف و از جمله اسلامی گسترش داده و با نشان دادن ظاهری عوام فریب آنان را غربزده کند. علم و تکنیکی که در غرب وسیله پیشرفت صنعت و رفاه بود، در شرق به توسط مبشّرین وسیله ای برای تشکیک در عقاید و اخلاق اسلامی گردید.خطرناک ترین کاری را که غرب استعمارگر از این طریق انجام داد، جدایی دین و فرهنگ دینی از فرهنگ مدرسه و دانشگاه و مراکز علمی بود. در سال 1908 میلادی کنگره ای در قاهره تشکیل شد و در آن از جمیع جوانب قوّت و ضعف فعالیت های مبشّرین غرب و مسیحیت بحث شد. یکی از مبشّرین در آن کنگره می گوید: «... مدارس بهترین محلّی است که مبشّرین می توانند بر روی آن ها حساب کرده و برای تسلّط و سیطره بر مسلمانان از آنجا سرمایه گذاری کنند». مبشّری دیگر در آنجا می گوید: «... مدارس از بهترین وسایل برای ترویج اغراض مبشّرین است. در سابق تعداد شاگردان این نوع مدرسه در تهران چهل نفر بود ولی الآن عدد آنها به 115 دانشجوی مسلمان رسیده است. اینان تربیت نصرانیت را با تمام دقّت فرامی گیرند».(2)
یکی دیگر از کشیشان در این باره می گوید: «... مسلمانان، بیهوده آرزوهای خود را در دانشگاه های اسلامی جست و جو می کنند؛ زیرا تربیت نصرانیت به طور حتم در نفوس آنان به برکت مدارس تبشیری رسوخ کرده است، مدارسی که اهداف آن ها از بین بردن عقاید مسلمین است».(3)
«پروفسور هانوتو» در این باره می گوید: «سیاست استعماری چون دست خود را بر روی برنامه های تعلیمی در مدارس اسلامی گذاشت، قرآن کریم را از آن مدارس خارج کرد و از این طریق توانست افرادی مضطرب را که ایمان به هیچ عقیده ای ندارند و هیچ حقی را نمی شناسند، و برای دین و وطن کرامت و حرمتی را قائل نیستند، بیرون بفرستد».(4)
3- تبلیغات شرق شناسان
یکی دیگر از اسباب توجه مسلمین به غرب و غربزدگی در میان جوامع اسلامی، وجود مستشرقین و فعالیت های فرهنگی آنان است. حقیقت شرق شناسی، عمیق تر از آن چیزی است که در ظاهر ادعا می شود که کار علمی محض است، که به لغات و آداب و رسوم شرقی می پردازد، بلکه این ادعا پرده ای است که در پشت آن اهدافی نهفته که هرگز اعلام نمی شود.دلیل و شاهد این مطلب این است که ما مشاهده می کنیم که کار شرق شناسی هم پای استعمارگری همیشه در حرکت بوده است و لذا هر گاه استعمارگری از بین می رفته، شرق شناسی نیز خاتمه می یافته است. دولت استعمارگر به طور طبیعی باید اوضاع سیاسی و اجتماعی و اقتصادی کشوری را که می خواهد استعمار کند بداند و لذا به شخصی احتیاج دارد که در این زمینه متخصص باشد و در آن کشور بوده و با مردم آن زندگی کرده است. حال چه کسی غیر از مستشرق می تواند در این راستا شخص استعمارگر و دولت او را یاری دهد؟ آنان هستند که نقاط ضعف یا قوت هر کشوری را به خوبی می دانند.
4- حکومت های خودفروخته
امت اسلامی در طول مدت های بسیار، با حاکمان مستبدّ و مستکبر و خودفروخته ای سروکار داشته است که نه تنها خود را به زیر بار سلطه دیگران برده بلکه یک ملت را نیز برده دیگران کرده و آنان را شیفته و فریفته بیگانگان کرده اند و از درون، آن ملت را تهی نموده و خودباخته نموده اند. این در حالی است که اسلام به مردم، شخصیت و کرامت بخشیده و آنان را از خودباختگی و تسلیم مطلق در برابر دشمنان و پذیرش فرهنگ آنان نهی کرده است.5- احزاب و باندها
بدترین مکرها و حیله هایی که در طول سال های زیاد بر ضدّ مسلمانان به جهت انحراف آن ها از اسلام و غربی کردنشان به کار گرفتند، اختراع احزاب و باندهایی است که با اسم فریبنده قومی و وطنی و در بعضی از اوقات با شعارهای جذّاب همراه است. احزابی که در حقیقت با اختلاف عناوین، یک هدف را دنبال می کردند و آن فاسد کردن جوانان و دعوت پیروان خود به آزاد ساختن و طرد دین و بی احترامی به علمای دین و تشکیک در آن ها بود. احزابی که به دور استعمار غربی یا شرقی طواف کرده و در خدمت اهداف و مطامع آنان بوده اند. این احزاب سهم بسزایی در خودباختگی پیروان خود از اسلام و عقاید آن و گرفتار شدن آنان در دامان غرب داشته اند. خصوصاً آن که این احزاب با ورود در عالم سیاست، مردم را نیز به سوی مرام و کیش خود وارد می ساختند.6- مزدوران قلم به دست
در کشورهای اسلامی اشخاصی بوده و هستند که بر روی خود اسم روشنفکر و متفکّر را گذاشته و با قلم و زبان خود در خدمت مطامع شوم استعمار غرب قرار گرفته اند و سهم بسزایی در نشر غربزدگی در کشورهای اسلامی داشته اند. اینان یا از تحصیل کردگان دانشگاه های اروپا بوده اند و یا این که به تمدن غربی فریفته شده و به آن حریص اند. از جمله خصوصیات این افراد پیروی و تسلیم کورکورانه نسبت به فرهنگ غرب و تمام حرکات و سکنات و رفتار خوب و بد غربی هاست. آنان که اهل قلم و سخن هستند این میل و رغبت خود را بروز داده و به مانند سمّی مهلک در قالب های زیبا به خورد مردم می دهند و از این راه مردم را نیز غربزده و از باورهای اسلامی خود تهی می کنند.پینوشتها:
(1). رهبری غرب، جلال العالم، نشر توحید، تهران، 1366 شمسی، ص 40.
(2). سر انحلال الامه العربیه و وهن المسلمین، عرفی، محمد سعید، مطبعه عبدالله الملاح، دمشق، 1386 قمری، ص 263.
(3). الاسلام و دسائس الاستعمار، ارشدی، عبدالامیر، موسسة الاعلمی، تهران،1400 قمری، ص 44.
(4). همان.
منبع: اسلام شناسی و پاسخ به شبهات، رضوانی، علی اصغر، مسجد مقدس جمکران، قم، 1386 ش.
پرسش و پاسخ مرتبط
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}