چرا اهل بیت(ع) به حدیث غدیر استدلال نکرده اند؟
پرسش :
آیا حضرت على(علیه السلام) و اهل بیت(علیهم السلام) به حدیث غدیر استدلال کرده اند؟
پاسخ :
این ایراد از عدم احاطه به کتب اسلامى، اعم از حدیث، تاریخ و تفسیر، سرچشمه گرفته است؛ زیرا در کتب دانشمندان اهل تسنن موارد زیادى نقل شده که خود على(علیه السلام) و یا ائمه اهل بیت(علیهم السلام) و یا علاقمندان به این مکتب به حدیث غدیر استدلال کرده اند:
از جمله خود على(علیه السلام) در «روز شورا» طبق نقل «خطیب خوارزمى حنفى» در «مناقب» از «عامر بن واصله» چنین نقل مى کند:
در روز شورا با على(علیه السلام) در آن خانه بودم و شنیدم که به اعضاى شورا چنین مى گفت:
دلیل محکمى براى شما اقامه مى کنم که: عرب و عجم توانائى تغییر آن را نداشته باشند:
شما را به خدا سوگند! آیا در میان شما کسى هست که قبل از من خدا را به یگانگى خوانده باشد؟
(و سپس مفاخر معنوى خاندان رسالت را برشمرد تا رسید به اینجا).
شما را به خدا سوگند! آیا در میان شما احدى جز من هست که پیامبر(صلى الله علیه وآله) در حق او گفته باشد: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ اللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ لِیُبَلِّغِ الشّاهِدُ الْغائِب».
همه گفتند: نه. (1)
این روایت را «حموینى» در «فرائد السّمطین» در باب 58 و همچنین «ابن حاتم» در «درّ النظیم» و «دارقطنى» و «ابن عقده» و «ابن ابى الحدید» در «شرح نهج البلاغه» نقل کرده اند. (2)
و نیز مى خوانیم که: على(علیه السلام) بنا به نقل «فرائد السمطین» در باب 58 در ایام «عثمان» در مسجد در حضور جمعیت، به جریان غدیر استدلال کرد، و همچنین در «کوفه» در برابر کسانى که نص بر خلافت بلافصل او را از پیامبر(صلى الله علیه وآله) انکار مى کردند، صریحاً به این روایت استدلال نمود.
این حدیث را طبق نقل «الغدیر» چهار نفر از صحابه، و چهارده نفر از تابعین طبق نقل منابع معروف اهل تسنن روایت کرده اند.
و نیز در روز جنگ «جمل» طبق نقل «حاکم» در کتاب «مستدرک»، جلد سوم، صفحه 371 در برابر «طلحه» با آن استدلال فرمود. (3)
و نیز در روز جنگ «صفین» طبق نقل «سلیم بن قیس هلالى» على(علیه السلام) در لشگرگاه خود در برابر جمعى از مهاجرین و انصار و مردمى که از اطراف گرد آمده بودند، به این حدیث استدلال کرد، و دوازده نفر از بدریین(کسانى که جنگ بدر را در خدمت پیغمبر(صلى الله علیه وآله) درک کرده بودند) برخاستند و گواهى دادند که این حدیث را از پیامبر(صلى الله علیه وآله) شنیده اند! (4)
بعد از على(علیه السلام) بانوى اسلام فاطمه زهرا(علیهما السلام)، امام حسن، امام حسین(علیهما السلام)، عبداللّه بن جعفر، عمار یاسر، قیس بن سعد، عمر بن عبد العزیز و مأمون خلیفه عباسى به آن استناد جستند و حتى «عمرو بن عاص» در نامه اى که به «معاویه» نوشت براى این که به او اثبات کند به خوبى از حقایق مربوط به موقعیت على(علیه السلام) و وضع معاویه آگاه است صریحاً مسأله «غدیر» را یادآورى کرده، و «خطیب خوارزمى حنفى» در کتاب «مناقب»، صفحه 124 آن را نقل کرده است. (5)
پینوشتها:
(1). «مناقب»، صفحه 217 (صفحه 313 «مناقب» موفق خوارزمى، انتشارات جامعه مدرسین قم، طبع دوم، 1411 ه ق)؛ «شرح الاخبار» قاضى نعمان مغربى، جلد 2، صفحه 191، مؤسسة النشر الاسلامى، وابسته به جامعه مدرسین، قم، تحقیق: سیّد محمّد حسینى جلالى؛ «احتجاج طبرسى»، جلد 1، صفحات 189، 190 و 191، دار النعمان، تحقیق: سیّد محمّد باقر خرسان؛ «الغدیر»، جلد 1، صفحه 159 به بعد، دار الکتاب العربى، بیروت، طبع 1379 ه ق.
(2). «شرح نهج البلاغه» ابن ابى الحدید، جلد 6، صفحه 167، کتابخانه آیت اللَّه مرعشى، قم، 1404 ه ق.
(3). «مستدرک حاکم»، جلد 3، صفحه 371، دار المعرفة بیروت، 1406 ه ق.
(4). «بحار الانوار»، جلد 33، صفحه 141؛ «کتاب سلیم بن قیس»، صفحه 748، انتشارات الهادى، قم، 1415 ه ق.
(5). «مناقب خطیب خوارزمى»، صفحه 199، انتشارات جامعه مدرسین قم، طبع دوم، 1411 ه ق.
منبع: تفسیر نمونه، آیت الله العظمی مکارم شیرازی، دارالکتب الإسلامیه، چاپ سی و نهم، ج 5، ص 32.
این ایراد از عدم احاطه به کتب اسلامى، اعم از حدیث، تاریخ و تفسیر، سرچشمه گرفته است؛ زیرا در کتب دانشمندان اهل تسنن موارد زیادى نقل شده که خود على(علیه السلام) و یا ائمه اهل بیت(علیهم السلام) و یا علاقمندان به این مکتب به حدیث غدیر استدلال کرده اند:
از جمله خود على(علیه السلام) در «روز شورا» طبق نقل «خطیب خوارزمى حنفى» در «مناقب» از «عامر بن واصله» چنین نقل مى کند:
در روز شورا با على(علیه السلام) در آن خانه بودم و شنیدم که به اعضاى شورا چنین مى گفت:
دلیل محکمى براى شما اقامه مى کنم که: عرب و عجم توانائى تغییر آن را نداشته باشند:
شما را به خدا سوگند! آیا در میان شما کسى هست که قبل از من خدا را به یگانگى خوانده باشد؟
(و سپس مفاخر معنوى خاندان رسالت را برشمرد تا رسید به اینجا).
شما را به خدا سوگند! آیا در میان شما احدى جز من هست که پیامبر(صلى الله علیه وآله) در حق او گفته باشد: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ اللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ لِیُبَلِّغِ الشّاهِدُ الْغائِب».
همه گفتند: نه. (1)
این روایت را «حموینى» در «فرائد السّمطین» در باب 58 و همچنین «ابن حاتم» در «درّ النظیم» و «دارقطنى» و «ابن عقده» و «ابن ابى الحدید» در «شرح نهج البلاغه» نقل کرده اند. (2)
و نیز مى خوانیم که: على(علیه السلام) بنا به نقل «فرائد السمطین» در باب 58 در ایام «عثمان» در مسجد در حضور جمعیت، به جریان غدیر استدلال کرد، و همچنین در «کوفه» در برابر کسانى که نص بر خلافت بلافصل او را از پیامبر(صلى الله علیه وآله) انکار مى کردند، صریحاً به این روایت استدلال نمود.
این حدیث را طبق نقل «الغدیر» چهار نفر از صحابه، و چهارده نفر از تابعین طبق نقل منابع معروف اهل تسنن روایت کرده اند.
و نیز در روز جنگ «جمل» طبق نقل «حاکم» در کتاب «مستدرک»، جلد سوم، صفحه 371 در برابر «طلحه» با آن استدلال فرمود. (3)
و نیز در روز جنگ «صفین» طبق نقل «سلیم بن قیس هلالى» على(علیه السلام) در لشگرگاه خود در برابر جمعى از مهاجرین و انصار و مردمى که از اطراف گرد آمده بودند، به این حدیث استدلال کرد، و دوازده نفر از بدریین(کسانى که جنگ بدر را در خدمت پیغمبر(صلى الله علیه وآله) درک کرده بودند) برخاستند و گواهى دادند که این حدیث را از پیامبر(صلى الله علیه وآله) شنیده اند! (4)
بعد از على(علیه السلام) بانوى اسلام فاطمه زهرا(علیهما السلام)، امام حسن، امام حسین(علیهما السلام)، عبداللّه بن جعفر، عمار یاسر، قیس بن سعد، عمر بن عبد العزیز و مأمون خلیفه عباسى به آن استناد جستند و حتى «عمرو بن عاص» در نامه اى که به «معاویه» نوشت براى این که به او اثبات کند به خوبى از حقایق مربوط به موقعیت على(علیه السلام) و وضع معاویه آگاه است صریحاً مسأله «غدیر» را یادآورى کرده، و «خطیب خوارزمى حنفى» در کتاب «مناقب»، صفحه 124 آن را نقل کرده است. (5)
پینوشتها:
(1). «مناقب»، صفحه 217 (صفحه 313 «مناقب» موفق خوارزمى، انتشارات جامعه مدرسین قم، طبع دوم، 1411 ه ق)؛ «شرح الاخبار» قاضى نعمان مغربى، جلد 2، صفحه 191، مؤسسة النشر الاسلامى، وابسته به جامعه مدرسین، قم، تحقیق: سیّد محمّد حسینى جلالى؛ «احتجاج طبرسى»، جلد 1، صفحات 189، 190 و 191، دار النعمان، تحقیق: سیّد محمّد باقر خرسان؛ «الغدیر»، جلد 1، صفحه 159 به بعد، دار الکتاب العربى، بیروت، طبع 1379 ه ق.
(2). «شرح نهج البلاغه» ابن ابى الحدید، جلد 6، صفحه 167، کتابخانه آیت اللَّه مرعشى، قم، 1404 ه ق.
(3). «مستدرک حاکم»، جلد 3، صفحه 371، دار المعرفة بیروت، 1406 ه ق.
(4). «بحار الانوار»، جلد 33، صفحه 141؛ «کتاب سلیم بن قیس»، صفحه 748، انتشارات الهادى، قم، 1415 ه ق.
(5). «مناقب خطیب خوارزمى»، صفحه 199، انتشارات جامعه مدرسین قم، طبع دوم، 1411 ه ق.
منبع: تفسیر نمونه، آیت الله العظمی مکارم شیرازی، دارالکتب الإسلامیه، چاپ سی و نهم، ج 5، ص 32.
پرسش و پاسخ مرتبط
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}