پرسش :

اگر واقعه غدیر حقیقت دارد، چرا امام علی (علیه السلام) در سقیفه به آن احتجاج نکرد؟!


پاسخ :
شیعیان معتقدند که حضرت علی(علیه السلام) در زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) طی حوادثی متعدد و از همه مهم تر در حادثه غدیر توسط پیامبر به عنوان خلیفه انتخاب و به عموم مسلمانان معرفی شده است. امّا عدّه ای می گویند که بعد از وفات پیامبر(صلی الله علیه وآله) و هنگامی که بزرگان اصحاب آن حضرت، در سقیفه گرد هم آمده بودند تا رهبری برای جامعه اسلامی برگزینند، علی(علیه السلام) به اولویت و شایستگی خود برای تصدّی این عنوان هیچ اشاره ای نکرد. حال چگونه ممکن است که – طبق ادعای شیعه – چنان بیاناتی از پیامبر(صلی الله علیه و آله) درباره جانشینی حضرت علی(علیه السلام) صادر شده باشد و در عین حال حضرت علی(علیه السلام) هیچ بهره ای از آنها برای اثبات حقانیت خود در جلسه انتخاب جانشین پیامبر نبرده باشد؟!

قبل از پاسخ به این شبهه لازم به ذکر است که حدیث غدیر با همان دلالت مورد ادعای شیعه از صحابه و تابعین در منابع معتبر اهل سنت نقل شده است و این موضوع مورد اتّفاق عموم فرق مسلمین است و گمان نمی رود که دانشمندان اهل سنّت نیز در ثبت و ضبط و روایت این حدیث از امامیّه دست کمى داشته باشند؛ چه آنان نیز این واقعه را محقّق دانسته و به صحت آن معترف و به تواتر آن اذعان دارند. مگر افراد قلیل و ناچیزى که از روى تعصّب کور کورانه نسبت به این واقعه سخنانى به یاوه گفته ‏اند! آیا این اقلیّت ناچیز در نظر نیاورده اند که اکثریت کامل دانشمندان و مطّلعین از اهل فنّ حدیث و تاریخ این حدیث را مسلّم و تردید ناپذیر دانسته‏ اند؟!(1) خلاصه آنکه این موضوع (حادثه غدیر خم) در نظر علماى اهل سنّت نیز ثابت و محقّق است و از متواترات و مسلمات است‏.(2)
 

امکان احتجاج امیر المومنین (علیه السلام) در سقیفه

امام علی(علیه السلام) در سقیفه به حدیث غدیر احتجاج نکرد، چون احتجاج در سقیفه ممکن نبود؛ چرا که علی(علیه السلام) و یاران او در تدارک غسل و دفن پیامبر(صلی الله علیه و آله) بودند و در سقیفه حضور نداشتند.

کسانی هم که در سقیفه گرد آمده بودند، برای کسب امتیاز قوم و قبیله خود شتافته بودند. از انصار که اهل مدینه بودند کسى جز رهبران و بزرگان شان حضور نداشتند. از مهاجرین جز سه یا چهار نفر به عنوان «قریش» در سقیفه حضور نداشتند. بعضى نیز مردم را مورد تهدید و ارعاب قرار داده بودند تا خبر وفات پیامبر(صلى الله علیه و آله) را بازگو نکنند.(3) بسیارى از اصحاب نیز به دستور رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در سپاه اسامه و در پایگاه «جرف» اقامت داشتند. لذا در آن وقت بیشتر مسلمانان از سقیفه و ماجرا های آن دور و بی خبر بودند.

بنابراین کنفرانس سقیفه در بى خبری افرادى مانند: امام على(علیه السلام)، ابن عباس و سایر بنى هاشم، مقداد، سلمان، ابوذر، عمار، و بسیارى دیگر از بزرگان صحابه برگزار شد. در آن هنگام که اهل سقیفه ابوبکر را به مسجد بردند و برخی از مردم را به بیعت طلبیدند و مردم نیز ـ خواسته یا ناخواسته ـ براى بیعت با او به مسجد مى آمدند، على(علیه السلام) و یارانش هنوز از غسل و کفن پیامبر(صلی الله علیه وآله) دست برنداشته بودند که به سوى سقیفه بشتابند و در امر خلافت نزاع کنند! وقتى که آنان از غسل و کفن فارغ شدند، کار تمام شده بود و ابوبکر بر کرسى خلافت تکیه داده بود. در آن هنگام هر کس از بیعت سرباز مى زد، جزو فتنه انگیزانى به شمار مى رفت که مى بایست مسلمانان با او به نبرد برخیزند و حتى اگر لازم شد او را به قتل برسانند! از همین روى مى بینیم عمر، سعد بن عباده را تهدید به قتل کرد و فریاد برآورده بود که: «اقتلوه قتله الله!»؛ (او را بکشید؛ خدا او را بکشد!). این فقط به این خاطر بود که سعد، از بیعت با ابوبکر خوددارى کرده بود.(4)
 

احتجاج های امیر المومنین علیه السلام و اهل بیت در طول تاریخ

گرچه امام علی(علیه السلام) در سقیفه فرصت پیدا نکرد تا از خود دفاع کند و به حدیث غدیر و سایر ادله ای که دلالت بر انتخاب او برای خلاف داشت احتجاج کند، ولی بعد از این جریان بارها به این حدیث توسط امیرالمؤمنین(علیه السلام) و سایر اهل بیت(علیهم السلام) و برخی از صحابه و تابعین احتجاج شده است. از جمله این احتجاج ها که شیعه و سنی آنها را نقل کرده اند می توان موارد ذیل را عنوان کرد:

1) اوّلین احتجاج به این حدیث، از سوی خود أمیر المؤمنین(علیه السّلام)، پس از رحلت رسول اللّه(صلّى اللّه علیه و آله) در مسجد در حضور جمعیّت در وقتى که از طرف دستگاه ابوبکر و عمر، آن حضرت را براى بیعت به مسجد آوردند، صورت گرفته است. در کتاب «سلیم بن قیس هلالى کوفى» آمده است: امام علی(علیه السلام) در جمع مهاجرین و انصار و خطاب به ابوبکر فرمود: «یَا مَعْشَرَ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ أَنْشُدُکُمْ اللَّهَ أَسَمِعْتُمْ رَسُولُ اللَّهِ(صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) یَقُولُ یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ کَذَا وَ کَذَا؟...»(5)؛ (اى جماعت مسلمین و مهاجرین و أنصار، شما را به خداوند سوگند مى ‏دهم آیا شما شنیدید که: رسول خدا(صلّى اللّه علیه و آله) در روز غدیر خمّ چنین و چنان گفت؟...[سپس حضرت ماجرای غدیر را مفصل بیان نمود و همه در پاسخ گفتند: آری.]).

2) احتجاج دوم در روز تشکیل شدن شورایی است که عمر براى تعیین خلیفه پس از خود ترتیب داد و امام علی(علیه السلام) به صراحت در آن شورا به حدیث غدیر احتجاج کردند و همه آن را قبول داشتند.(6)

این جریان را حموینى در «فراید السّمطین» در باب 58 و ابن حاتم در «درُّ النّظیم» و ابن ابى الحدید در «شرح نهج البلاغه» نقل کرده اند. همچنین ابن حجر در «الصواعق» همین مضمون را از دارقطنى نقل نموده است.(7)

3) احتجاج سوّم خطبه اى است که أمیر المؤمنین(علیه السّلام) در زمان خلافت عثمان، در مسجد رسول خدا(صلّى اللّه علیه و آله) ایراد فرموده اند در محضر دویست نفر از مهاجر و أنصار که هر یک فضیلتى براى قریش و أنصار بیان مى کرده اند و از حضرت أمیر المؤمنین(علیه السّلام) که در آن مجمع بوده اند مى خواهند که ایشان هم سخن گویند. آنگاه حضرت به طور مفصّل مزایا و خصائص أهل بیت و خودشان را بیان مى کنند و آن جماعت هم یکایک را تصدیق مى کنند. از جمله آن فضایل، استشهاد حضرت علی(علیه السلام) به حدیث غدیر است.(8)

در کتاب «الغدیر» بحث جامعى پیرامون «مناشده»؛ (استدلال) امیرمؤمنان على(علیه السلام) به حقانیت خود بر اساس حدیث غدیر در موارد متعدّد دیگرى از جمله در زمان خلافت خودش، روز جنگ جمل، در کوفه، در روز جنگ صفین و... با مدرک وسیع و گسترده اى ذکر شده است. همجنین شانزده مورد دیگر از احتجاجات فاطمه زهرا(علیها السلام) و امام حسن(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) و جمعى از صحابه و غیر صحابه نقل شده که نشان مى دهد استدلال به این حدیث در قرون مختلف، مورد توجّه بوده است. هر چند سیاست هاى خاصّى که بر این مساله در هر زمان حاکم بوده مى کوشیده است که آن را تا حدّ ممکن کم رنگ نشان دهد.(9) این سیاست ها و توطئه بر علیه روایات احتجاج و سایر روایاتی که به ولایت اهل بیت(علیهم السلام) اشاره دارد، در زمان حکومت های بنی امیه و بنی عباس بیشتر بوده است.

پی‌نوشت‌ها:
(1). احمد بن حنبل این حدیث را از چهل طریق و ابن جریر طبرى از هفتاد و چند طریق و جزرى مقرى از هشتاد طریق و ابن عقده از یکصد و پنج طریق و ابو سعید سجستانى از یکصد و بیست طریق و ابو بکر جعابى از یکصد و بیست و پنج طریق روایت کرده است.
(2). رک: الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، امینی، عبد الحسین، ترجمه: جمعى از نویسندگان‏، انتشارات بنیاد بعثت‏، بی تا، تهران، ج ‏1، ص 34.
(3). تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری أبو جعفر، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1407هـ ق، ج 2، ص 232.
(4). صحیح بخاری، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله بخاری جعفی، محقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر، ناشر: دار طوق النجاة، 1422هـ ق، چاپ اوّل، ج 5، ص7؛ تاریخ طبرى، همان، ج 2، ص 235.
(5). کتاب سلیم، سلیم بن قیس هلالى کوفى، ص 85 و 86، به نقل از: امام شناسى‏، حسینى تهرانى‏، سید محمد حسین، انتشارات علامه طباطبایى‏، مشهد، 1426 ش‏، چاپ سوم‏، ج ‏9، ص 18-20.
(6). المناقب، خوارزمی، موفق بن احمد بن محمد مکی، تحقیق: شیخ مالک محمودی، جامعه مدرسین، قم، چاپ دوم، بی تا، ص 280.
(7). ر.ک: الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، امینی، عبد الحسین، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، قم، 1416 ق، چاپ اول، ج 1، ص 328، (مناشدة أمیرالمؤمنین(علیه السلام) یوم الشورى سنة(23 ه) أو أول(24))؛ شرح نهج البلاغة، ابن أبى الحدید، دار احیاء الکتب العربیة، قاهره، 1378هـ ق، ج 6، ص 166 – 168.
(8). الإحتجاج على أهل اللجاج، طبرسى، احمد بن على‏، نشر مرتضى‏، مشهد، 1403هـ ق، چاپ اول‏، ج ‏1، ص 145.
(9). پیام قرآن، مکارم شیرازی، ناصر، با همکاری جمعی از فضلا و دانشمندان، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1386ش، چاپ نهم، ج 9، ص 199.

منبع: آیین رحمت