شبهه مشروعیت قتل امام حسین علیه السلام بنابر شریعت جدّش!
پرسش :
آیا همان طور که قاضى ابوبکر بن عربى اندلسى مالکى گفته، قتل امام حسین (علیه السلام) به خاطر مضمون حدیث نبوی مبنی بر «قتل برهم زننده وحت امت اسلامی»، مشروع و موافق شریعت جدش بوده است!؟
پاسخ :
قاضی محمد بن عبد الله أبوبکر بن العربی المعافری(م 543 هـ ق) که از ارادتمندان بنی امیّه و توجیه گران اعمال و جنایتهای آن سلسه است، در توجیه قتل امام حسین(علیه السلام) به دست عمّال یزید می گوید: «وما خرج إلیه أحد إلا بتأویل، ولا قاتلوه إلا بما سمعوا من جده المهیمن على الرسل، المخبر بفساد الحال، المحذر من الدخول فی الفتن. وأقواله فی ذلک کثیرة: منها قوله صلى الله علیه وسلم «إنه ستکون هنات وهنات، فمن أراد أن یفرق أمر هذه الأمة وهی جمیع فاضربوه بالسیف کائنًا من کان». فما خرج الناس إلا بهذا وأمثاله»(1)؛ (کسی برای جنگ با حسین خارج نشد مگر با اجتهاد و با وی قتال نکرد مگر به سبب سخنی که از جد بزرگوارش شنیده بودند؛ کسی که خبر دهنده از فساد حال و بازدارنده از دخول در فتنه ها بود. و سخنان ایشان در این زمینه بسیار است؛ از آن جمله این سخن ایشان(ص): «درآینده فتنه ها و حوادثی روی خواهد داد؛ پس هرکس اراده کند که امور این امّت را دچار تفرقه کند، در حالی که امّت متحد است، پس او را با شمشیر بزنید؛ هر کس که می خواهد باشد». پس مردم بر حسین خروج نکردند مگر به سبب این سخن و امثال آن).
این نویسنده بی شرم معتقد است امام حسین(علیه السلام) با قیام خود وحدت امت اسلامى را بر هم زد و مردم به حکم فرمایش پیامبر(صلى الله علیه و آله) او را کشتند، هرچند او فرزند پیامبر(ص) بود! به عبارت دقیقتر، حسین(ع) موافق شریعت جدش کشته شد!
ادعای این قاضی حق ستیز و یاوه گو بنا به دلایل متعددی باطل است؛ چرا که:
مطابق نقل «ابن عثم» هنگامى که یزید از خوددارى امام حسین(علیه السلام) و عبداللّه بن زبیر از بیعت آگاه شد، نامه دیگرى به ولید نوشت و در آن تأکید کرد که در صورت امتناع حسین(علیه السلام) از بیعت، سرش را براى من بفرست، تا جوایز فراوانى نصیب تو شود: «... وَلْیَکُنْ مَعَ جَوَابِکَ إِلَىَّ رَأْسُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِىٍّ، فَإِنْ فَعَلْتَ ذَلِکَ فَقَدْ جَعَلْتُ لَکَ أَعِنَّةَ الْخَیْلِ، وَ لَکَ عِنْدِی الْجَائِزَةُ وَ الْحَظُّ الْأَوْفَرُ».(3)
همچنین به هنگام حرکت امام حسین(علیه السلام) به سوى کوفه، یزید به توصیه «سَرْجون» رومى «عبیداللّه زیاد» را که والى بصره بود و فردی خون ریز بود (با حفظ سِمَت) به حکومت کوفه نیز منصوب کرد تا جلو حرکت امام حسین(علیه السلام) را بگیرد.(4)
در نتیجه قاضی ابوبکر اقدامات عمّال یزید و بیعت خواهى اجبارى آنان از حضرت را از نظر دور داشته است و توجه نداشته که عاملان یزید در هر فرصتى می خواستند امام را به قتل برسانند؛ چه زمانى که به سبب عدم پذیرش بیعت اجبارى، مجبور به حرکت مخفیانه از مدینه شدند و چه در ایام اقامت در مکه که به سبب احتمال ترور شدن، نتوانستند اعمال حج را به پایان برسانند و به سرعت از مکه خارج شدند. در روز عاشورا نیز هر چه حضرت براى جلوگیرى از برخورد نظامى تلاش کردند و با عمر سعد مذاکره کردند، سودى نداشت و سرانجام با آن تهاجم وحشیانه به امام(علیه السلام) و اهل بیت(علیهم السلام) و اصحاب، آن فاجعه را رقم زدند.
از طرفی مراجعه به خطبه ها، نامه ها و سخنان امام حسین(علیه السلام) در زمان نهضت نیز انگیزه دینی و مشروع قیام حضرت را روشن می سازد و هیچ قرینه ای مبنی بر اینکه حضرت قصد فتنه و بر هم زدن وحدت داشته باشد وجود ندارد.
امام حسین(علیه السلام) در وصیت نامه اى که هنگام خروج از مدینه و در زمان وداع با برادرش محمد بن حنفیه براى وى نوشت، هدف از این حرکت خود را چنین بیان کرد: «أَنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی(صلی الله علیه وآله) أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أَسِیرَ بِسِیرَةِ جَدِّی وَ أَبِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ(علیه السلام)»(6)؛ (من از روى سرمستى و گستاخى و تبه کارى و ستم گرى از مدینه خارج نشدم، بلکه براى طلب اصلاح در امت جدم خارج شده ام. مى خواهم امر به معروف و نهى از منکر کنم و به سیره جدم و پدرم على بن ابى طالب عمل کنم.) و در جاى دیگر مى فرماید: «اَلّلهُمَّ اِنِّى اُحِبُّ الْمَعْرُوفَ و اَکْرَهُ (اُنْکِرُ) الْمُنْکَرَ»(7)؛ (خدایا من به معروف اشتیاق و از منکر تنفر دارم).
همچنین امام(علیه السلام) در نامه ای فلسفه قیام خود را چنین بیان فرمود: «فَلَعَمْرِى مَا الاِمامُ الاّ الحاکِمُ بِالکِتابِ، القائِمُ بِالقِسْطِ، الدائِنُ بِدینِ الحَقِّ، الحابِسُ نَفْسَهُ عَلَى ذاتِ اللهِ»(8)؛ (به جانم سوگند، پیشوا کسى است که به کتاب خدا حکم کند، عدل و داد را محقق سازد، متدین و ملتزم به دین حق باشد، خود را وقف خدا کند). نیز در خطبه اى که پس از برخورد با حرّ بن یزید ریاحى در منزل بَیْضَه ایراد فرمودند، انگیزه قیام خود را با استناد به فرمایش رسول خدا(صلى الله علیه وآله) چنین بیان کردند: «اَیُّهَا الناس! اِنَّ رَسُولَ اللهِ(صلى الله علیه وآله) قالَ: مَنْ رَأى سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلا لِحُرُمِ الله، ناکِثاً لِعَهْدِالله، مُخالِفاً لِسُنةِ رَسُولِ اللهِ(صلى الله علیه وآله)، یَعْمَلُ فِى عِبادِاللهِ بِالِاثْمِ وَ الْعُدْوانِ، فَلَمْ یُغَیِّر عَلَیْهِ بِفِعْل وَ لاقَوْل، کانَ حَقَّاً عَلَى اللهِ اَنْ یُدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ. اَلا وَ اِنَّ هؤلاءِ قَدْ لَزِمُوا طاعَةَ الْشَیْطانِ وَ تَرَکُوا طاعَةَ الْرحْمنِ وَ اَظْهَرُوا الْفَسادَ وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَ اسْتَأثَرُوا بِالْفَىْءِ وَ اَحَلُّوا حَرامَ اللهِ وَ حَرَّمُوا حَلالَهُ وَ اَنَا اَحَقُّ مَنْ غَیَّرَ»(9)؛ (اى مردم! رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمودند: کسى که فرمانرواى ستمگرى را ببیند که حرام خدا را حلال کرده و پیمان الهى را شکسته و با سنت رسول خدا مخالفت ورزیده، در میان بندگان خدا با گناه و تجاوزگرى رفتار مى کند، ولى در برابر او با کردار و گفتار خود برنخیزد، حق خداست که او را در جایگاه [پست و عذاب آور] آن ستمگر قرار دهد. هان [اى مردم] بدانید که این ها تن به فرمانبرى از شیطان داده و اطاعت از فرمان الهى را رها کرده و فساد را نمایان ساخته و حدود خدا را تعطیل نموده اند، درآمدهاى عمومى [بیت المال] مسلمین را به خود اختصاص داده اند و حرام خدا را حلال و حلالش را حرام کرده اند و من شایسته ترین فرد براى تغییر دادن [سرنوشت و امور مسلمانان] هستم).
این سخنان نشان می دهد که امام حسین (علیه السلام) علت حرکت خود را مبارزه با امورى همچون رواج بدعت ها، مخالفت با حلال و حرام الهى، نابودى سنت پیامبر(صلى الله علیه وآله)، ظلم، فساد، بى عدالتى و ناامنى در جامعه اسلامى، تعطیلى حدود الهى، در انحصار گرفتن بیت المال مسلمانان و در یک کلام امر به معروف و نهی از منکر و احیاى این فریضه بزرگ الهى می داند. لذا اگر حضرت از بیعت با حکومت یزید امتناع مى کند به این دلیل است که بیعت با چنین حکومتى مساوى با ترویج منکر و مبارزه با معروف است و سرباز زدن از بیعت، نهى از منکر و ترویج معروف است.
آیا می توان به بهانه جلوگیری از تفرقه، این حکم مسلم الهی یعنی وجوب امر به معروف و نهی از منکر را تعطیل کنیم و اجازه دهیم بدعت ها در جامعه اسلامی رواج پیدا کند و از اسلام جز نامش چیزی نماند؟!
ضمن اینکه یزید ویژگی های یک رهبر اسلامی را نداشت؛ مردم و به ویژه خردمندان جامعه یزید را می شناختند و او را فاسق و فاقد مدیریت می دانستند. امام حسین(علیه السلام) در این رابطه به والى مدینه می فرماید: «إِنَّا أَهْلُ بَیْتِ النُّبُوَّهِ، وَ مَعْدِنُ الرِّسالَهِ، وَ مُخْتَلِفُ الْمَلائِکَهِ... وَ یَزیدُ رَجُلٌ فاسِقٌ شارِبُ الْخَمْرِ، قاتِلُ النَّفْسِ المُحَرَّمَهِ، مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ، وَ مِثْلِی لا یُبایِعُ لِمِثْلِهِ»(11)؛ (ما از خاندان نبوّت و معدن رسالت و جایگاه رفیع رفت و آمد فرشتگانیم... در حالى که یزید مردى است، فاسق، می گسار، قاتل بى گناهان؛ او کسى است که آشکارا مرتکب فسق و فجور مىشود؛ بنابراین، هرگز شخصى همانند من، با مردى همانند وى بیعت نخواهد کرد).
حتی شمس الدین ذهبی که تعصب فراوانی دارد و شاگرد ابن تیمیه بشمار می آید درباره صفات و ویژگیهای یزید می نویسد: «یزید بن معاویه، فردی ناصبی، تندخو، خشن، جلف، شراب خوار بدکار بود که حکومت خود را با کشتن حسین شهید(علیه السّلام) آغاز نمود».(12)
ذهبی در جای دیگر یزید را عامل اصلی همه جنایاتی که در آن زمان به وقوع پیوست دانسته و می گوید: «قُتِلَ یَوْمَ حُرَّةٍ مِنْ حَمَلَةِ الْقُرْآنِ سَبْعَمِائَةِ لَمَّا فَعَلَ یَزِیدُ بِأَهْلِ الْمَدِینَةِ مَا فَعَلَ وَ قُتِلَ الْحُسَیْنُ وَ إِخْوَتُهُ وَ آلِهِ وَ شَرِبَ یَزِیدُ الْخَمْرَ وَ إرتکب أَشْیَاءَ منکرة بَغَضَهُ النَّاسُ وَ خَرَجَ عَلَیْهِ غَیْرُ وَاحِدٍ وَ لَمْ یبارک اللَّهُ فِی عُمُرِهِ»(13)؛ (یزید آن جنایتی که در حق اهل مدینه کرد که هفتصد تن از مهاجرین و انصار که همه از حافظان قرآن بودند را به قتل رساند و چه اتفاقات دیگری که در آن جریان به وقوع پیوست [بیش از هزار فرزند نامشروع در مدینه در قضیه حره به وجود آمد و...] و همچنین امام حسین(علیه السلام) و برادران و آل او را کشت و همچنین شراب خوردن یزید و کارهای زشتی که از یزید صورت گرفت. مردم او را دشمن می داشتند. افراد زیادی در برابر او قیام کردند و خداوند عالم در عمر یزید هیچ برکتی قرار نداد).
آری یزید سه سال حکومت کرد و در این سه سال امام را شهید کرد و به مدینه حمله و زنان آنجا را بر سپاهیانش حلال کرد و نیز به مکه حمله و کعبه را آتش زد و...، آیا چنین شخصی لیاقت خلافت داشت تا قیام علیه او ممنوع و تفرقه محسوب شود؟!
آیا قاضی به غیر از این حدیث، احادیث امر به معروف و نهی از منکر و حدیث بوزینگان اموی و احادیث نفی از قبول حاکم جائر و احادیث و احکام ممنوعیت تجاوز و قتل و هتک حرمت را نشنیده تا یزید را هم نقد کند؟!
چگونه می توان با فردی فاسق مثل یزید بیعت کرد و چشم بر همه جنایات او بست؛ در حالیکه درباره اش چنین آمده است: «وَ قَدْ رُوِیَ أَنَّ یَزِیدَ کَانَ قَدِ اشْتَهَرَ بِالْمَعَازِفِ وَ شُرْبِ الْخَمْرِ وَ الْغِنَا وَ الصَّیْدِ وَ اتِّخَاذِ الْغِلْمَانَ وَ الْقِیَانَ وَ الْکِلَابَ وَ النِّطَاحَ بَیْنَ الْکِبَاشِ وَ الدِّبَابِ وَ الْقُرُودِ؛ وَ مَا مِنْ یَوْمٍ إِلَّا یُصْبِحُ فِیهِ مَخْمُوراً وَ کَانَ یَشُدُّ الْقِرْدَ عَلَى الْفَرَسِ مُسْرِجَةً بِحِبَالٍ وَ یَسُوقُ بِهِ وَ یَلْبِسُ الْقِرْدَ قَلَانِسَ الذَّهَبِ وَ کَذَلِکَ الْغِلْمَانَ وَ کَانَ إِذَا مَاتَ الْقِرْدُ حَزَنَ عَلَیْهِ»(15)؛ (یزید به نوازندگى، شراب نوشى، خوانندگى، شکار، به خدمت گرفتن غلامان و کنیزان خنیاگر، سگ بازى و به جان هم انداختن قوچ ها، چهارپایان و بوزینه ها شهرت داشت. هر بامدادان مست و مى زده بر مى خاست. او بوزینه اى را بر پشت اسب زین شده اى سوار مى کرد و مى گرداند و بر بوزینه و غلامان، کلاه هاى زرّین مى پوشانید و هنگامى که بوزینه اش مرد، بر او اندوهگین شد).
وقتى رییس حکومت شراب خوار، قمارباز، میمون باز، سگ باز و خلاصه آلوده به انواع گناهان باشد، جامعه نیز دچار فساد اعتقادى، اجتماعى، اخلاقى مى شود.
در نتیجه امام حسین(علیه السلام) حکومت یزید را در مساله بیعت و شیوه حکومت مشروع نمی دانست و به خاطر عمل به وظیفه «امر به معروف و نهی از منکر» قیام کرد. از این رو در روایتی که حتی در کتب اهل سنت آمده است پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمان به یارى امام حسین(علیه السلام) در جریان قیامش داد و فرمود: «اِنَّ ابْنِى هذا یَعنِى الحُسَیْنَ یُقْتَلُ بِاَرْض مِنَ الْعِراقِ فَمَنْ اَدْرَکَهُ مِنْکُمْ فَلْیَنْصُرْهُ»(16)؛ (همانا فرزند من حسین(علیه السلام) در زمینى از عراق کشته مى شود. پس هر کس از شما او را درک کرد، باید او را یارى کند).
پینوشتها:
(1). العواصم من القواصم، أبو بکر بن العربی، القاضی محمد بن عبد الله أبو بکر بن العربی المعافری الاشبیلی المالکی، تحقیق(قدم له وعلق علیه): محب الدین الخطیب، وزارة الشؤون الإسلامیة والأوقاف والدعوة والإرشاد، المملکة العربیة السعودیة، 419هـ ق، الطبعة الأولى، ص 232.
(2). تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، دار صادر، بیروت، بی تا، ج 2، ص 241.
(3). الفتوح، ابن اعثم کوفى، محمد بن علی، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، بی تا، ج 5، ص 26؛ تسلیة المُجالس و زینة المَجالس، حسینى موسوى، محمد بن أبی طالب، مؤسسة المعارف الإسلامیة، قم، 1418 هـ ق، چاپ اول، ج 2، ص 154.
(4). الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، أبو الحسن علی بن أبی الکرم محمد بن محمد بن عبد الکریم الشیبانی، دار الکتب العلمیة، بیروت، الطبعة الثانیة، 1415هـ ق، ج 3، ص 387؛ تاریخ طبرى (تاریخ الامم و الملوک)، طبری، محمد بن جریر، دار الکتب العلمیة، بیروت، الطبعة الأولى، 1407 هـ ق، ج 3، ص 275.
(5). الفتوح، همان، ج 5، ص 23- 24.
(6). بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، مجلسی، محمد باقر، انتشارات اسلامیه، تهران، 1363هـ ش، ج 44، ص 330.
(7). الفتوح، همان، ج 5، ص 19.
(8). الارشاد، شیخ مفید، ابوعبدالله محمد بن محمد بن النعمان، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، قم، 1413هـ ق، ج 2، ص 39.
(9). تاریخ طبرى (تاریخ الامم و الملوک)، همان، ج 3، ص 307.
(10).ر.ک: الکامل فى التاریخ، همان، ج 3، ص 405؛ صلح الحسن، آل یاسین، شیخ راضى، منشورات دارالکتب العراقیه فى الکاظمیه، بی تا، چاپ دوم، ص 259-261.
(11). فرهنگ جامع سخنان امام حسین(علیه السلام)، جمعى از نویسندگان، مترجم: مؤیدى، على، انتشارات امیر کبیر، تهران، 1382هـ ش، چاپ دوم، ص 321.
(12). سیر أعلام النبلاء، ذهبی، شمس الدین محمد ذهبی، مؤسسه الرسالة، بیروت، 1993م، الطبعة التاسعة، ج 4، ص 37.
(13). تاریخ الاسلام، ذهبی، شمس الدین محمد ذهبی، تحقیق: عمر عبد السلام تدمری، دار الکتاب العربی، بیروت، 1407هـ ق / 1987م، چاپ اول، ج 5، ص 30، «قضایای حوادث سال ۶۱ هجری».
(14). تاریخ طبرى (تاریخ الامم و الملوک)، همان.
(15). البدایة و النهایة، ابن کثیر، أبو الفداء ابن کثیر الدمشقی، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1415 هـ ق، چاپ اول، ج 8، ص 239.
(16). ذخائر العقبى فى مناقب ذوى القربى، طبری، محب الدین احمد بن عبدالله، مکتبة القدسى، قاهره، 1356هـ ق، ص 146.
منبع: حیات فکری و سیاسی امامان شیعه (علیهم السلام)، رسول جعفریان، موسسه انصاریان، قم، 1381 ش.
قاضی محمد بن عبد الله أبوبکر بن العربی المعافری(م 543 هـ ق) که از ارادتمندان بنی امیّه و توجیه گران اعمال و جنایتهای آن سلسه است، در توجیه قتل امام حسین(علیه السلام) به دست عمّال یزید می گوید: «وما خرج إلیه أحد إلا بتأویل، ولا قاتلوه إلا بما سمعوا من جده المهیمن على الرسل، المخبر بفساد الحال، المحذر من الدخول فی الفتن. وأقواله فی ذلک کثیرة: منها قوله صلى الله علیه وسلم «إنه ستکون هنات وهنات، فمن أراد أن یفرق أمر هذه الأمة وهی جمیع فاضربوه بالسیف کائنًا من کان». فما خرج الناس إلا بهذا وأمثاله»(1)؛ (کسی برای جنگ با حسین خارج نشد مگر با اجتهاد و با وی قتال نکرد مگر به سبب سخنی که از جد بزرگوارش شنیده بودند؛ کسی که خبر دهنده از فساد حال و بازدارنده از دخول در فتنه ها بود. و سخنان ایشان در این زمینه بسیار است؛ از آن جمله این سخن ایشان(ص): «درآینده فتنه ها و حوادثی روی خواهد داد؛ پس هرکس اراده کند که امور این امّت را دچار تفرقه کند، در حالی که امّت متحد است، پس او را با شمشیر بزنید؛ هر کس که می خواهد باشد». پس مردم بر حسین خروج نکردند مگر به سبب این سخن و امثال آن).
این نویسنده بی شرم معتقد است امام حسین(علیه السلام) با قیام خود وحدت امت اسلامى را بر هم زد و مردم به حکم فرمایش پیامبر(صلى الله علیه و آله) او را کشتند، هرچند او فرزند پیامبر(ص) بود! به عبارت دقیقتر، حسین(ع) موافق شریعت جدش کشته شد!
ادعای این قاضی حق ستیز و یاوه گو بنا به دلایل متعددی باطل است؛ چرا که:
1- زمینه بر خورد و قیام نظامی را یزید به وجود آورد:
ابن عربی در حقیقت نخواسته تشخیص دهد که عامل اصلى این حرکت و این فاجعه، خود یزید بوده است، نه امام حسین(علیه السلام)؛ چرا که مهمترین عامل خروج امام حسین(علیه السلام) از مدینه و سپس از مکه و حرکت به سمت عراق دستور یزید به کشتن حضرت بود. یعقوبی در تاریخ خود می نویسد: «یزید به ولید بن عتبه فرماندار مدینه نامه نوشت و چنین دستور داد: هنگامی که نامه ی من به دستت رسید، حسین(علیه السّلام) و ابن زبیر را احضار کرده و از آن دو برای من بیعت بگیر و اگر نپذیرفتند گردن آن دو را زده و سرهایشان را نزد من بفرست».(2)مطابق نقل «ابن عثم» هنگامى که یزید از خوددارى امام حسین(علیه السلام) و عبداللّه بن زبیر از بیعت آگاه شد، نامه دیگرى به ولید نوشت و در آن تأکید کرد که در صورت امتناع حسین(علیه السلام) از بیعت، سرش را براى من بفرست، تا جوایز فراوانى نصیب تو شود: «... وَلْیَکُنْ مَعَ جَوَابِکَ إِلَىَّ رَأْسُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِىٍّ، فَإِنْ فَعَلْتَ ذَلِکَ فَقَدْ جَعَلْتُ لَکَ أَعِنَّةَ الْخَیْلِ، وَ لَکَ عِنْدِی الْجَائِزَةُ وَ الْحَظُّ الْأَوْفَرُ».(3)
همچنین به هنگام حرکت امام حسین(علیه السلام) به سوى کوفه، یزید به توصیه «سَرْجون» رومى «عبیداللّه زیاد» را که والى بصره بود و فردی خون ریز بود (با حفظ سِمَت) به حکومت کوفه نیز منصوب کرد تا جلو حرکت امام حسین(علیه السلام) را بگیرد.(4)
در نتیجه قاضی ابوبکر اقدامات عمّال یزید و بیعت خواهى اجبارى آنان از حضرت را از نظر دور داشته است و توجه نداشته که عاملان یزید در هر فرصتى می خواستند امام را به قتل برسانند؛ چه زمانى که به سبب عدم پذیرش بیعت اجبارى، مجبور به حرکت مخفیانه از مدینه شدند و چه در ایام اقامت در مکه که به سبب احتمال ترور شدن، نتوانستند اعمال حج را به پایان برسانند و به سرعت از مکه خارج شدند. در روز عاشورا نیز هر چه حضرت براى جلوگیرى از برخورد نظامى تلاش کردند و با عمر سعد مذاکره کردند، سودى نداشت و سرانجام با آن تهاجم وحشیانه به امام(علیه السلام) و اهل بیت(علیهم السلام) و اصحاب، آن فاجعه را رقم زدند.
2- امام حسین(علیه السلام) به حکم آیه تطهیر از هر خطایی مصون است و انگیزه های شرورانه مثل تفرقه در قیام ایشان جایی ندارد:
با توجه به سخن خداوند که در آیه 33 سوره احزاب می فرماید: «اِنّما یُرِیدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»؛ (همانا خداوند مى خواهد از شما خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله) پلیدى را ببرد و به شما پاکى کامل ارزانى دارد)، امام حسین (علیه السلام) که از اهل بیت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) است معصوم می باشد و در گفتار و اقدام اشتباه نمی کند؛ چنانکه خود امام حسین(علیه السلام) در برابر مروان به همین نکته استدلال کرد و فرمود: «وَیْلَکَ یا مَرْوانُ! إِلَیْکَ عَنّی فَإِنَّکَ رِجْسٌ، وَ إِنَّا أَهْلُ بَیْتِ الطَّهارَةِ الَّذینَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلى نَبِیِّهِ مُحَمَّدٍ(صلى الله علیه و آله) فقال:«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»»(5)؛ (واى بر تو اى مروان! از من دور شو که تو پلیدى و ما از اهل بیت طهارتیم که خداوند درباره آنان به پیامبر(صلى الله علیه و آله) وحى کرده است و فرمود: «خداوند مى خواهد پلیدى و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملًا شما را پاک سازد»).از طرفی مراجعه به خطبه ها، نامه ها و سخنان امام حسین(علیه السلام) در زمان نهضت نیز انگیزه دینی و مشروع قیام حضرت را روشن می سازد و هیچ قرینه ای مبنی بر اینکه حضرت قصد فتنه و بر هم زدن وحدت داشته باشد وجود ندارد.
3- انگیزه امام حسین(علیه السلام) از قیام عمل به وظیفه دینی (امر به معروف و نهی از منکر) بود:
امام حسین(علیه السلام) در وصیت نامه اى که هنگام خروج از مدینه و در زمان وداع با برادرش محمد بن حنفیه براى وى نوشت، هدف از این حرکت خود را چنین بیان کرد: «أَنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی(صلی الله علیه وآله) أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أَسِیرَ بِسِیرَةِ جَدِّی وَ أَبِی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ(علیه السلام)»(6)؛ (من از روى سرمستى و گستاخى و تبه کارى و ستم گرى از مدینه خارج نشدم، بلکه براى طلب اصلاح در امت جدم خارج شده ام. مى خواهم امر به معروف و نهى از منکر کنم و به سیره جدم و پدرم على بن ابى طالب عمل کنم.) و در جاى دیگر مى فرماید: «اَلّلهُمَّ اِنِّى اُحِبُّ الْمَعْرُوفَ و اَکْرَهُ (اُنْکِرُ) الْمُنْکَرَ»(7)؛ (خدایا من به معروف اشتیاق و از منکر تنفر دارم).همچنین امام(علیه السلام) در نامه ای فلسفه قیام خود را چنین بیان فرمود: «فَلَعَمْرِى مَا الاِمامُ الاّ الحاکِمُ بِالکِتابِ، القائِمُ بِالقِسْطِ، الدائِنُ بِدینِ الحَقِّ، الحابِسُ نَفْسَهُ عَلَى ذاتِ اللهِ»(8)؛ (به جانم سوگند، پیشوا کسى است که به کتاب خدا حکم کند، عدل و داد را محقق سازد، متدین و ملتزم به دین حق باشد، خود را وقف خدا کند). نیز در خطبه اى که پس از برخورد با حرّ بن یزید ریاحى در منزل بَیْضَه ایراد فرمودند، انگیزه قیام خود را با استناد به فرمایش رسول خدا(صلى الله علیه وآله) چنین بیان کردند: «اَیُّهَا الناس! اِنَّ رَسُولَ اللهِ(صلى الله علیه وآله) قالَ: مَنْ رَأى سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلا لِحُرُمِ الله، ناکِثاً لِعَهْدِالله، مُخالِفاً لِسُنةِ رَسُولِ اللهِ(صلى الله علیه وآله)، یَعْمَلُ فِى عِبادِاللهِ بِالِاثْمِ وَ الْعُدْوانِ، فَلَمْ یُغَیِّر عَلَیْهِ بِفِعْل وَ لاقَوْل، کانَ حَقَّاً عَلَى اللهِ اَنْ یُدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ. اَلا وَ اِنَّ هؤلاءِ قَدْ لَزِمُوا طاعَةَ الْشَیْطانِ وَ تَرَکُوا طاعَةَ الْرحْمنِ وَ اَظْهَرُوا الْفَسادَ وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَ اسْتَأثَرُوا بِالْفَىْءِ وَ اَحَلُّوا حَرامَ اللهِ وَ حَرَّمُوا حَلالَهُ وَ اَنَا اَحَقُّ مَنْ غَیَّرَ»(9)؛ (اى مردم! رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمودند: کسى که فرمانرواى ستمگرى را ببیند که حرام خدا را حلال کرده و پیمان الهى را شکسته و با سنت رسول خدا مخالفت ورزیده، در میان بندگان خدا با گناه و تجاوزگرى رفتار مى کند، ولى در برابر او با کردار و گفتار خود برنخیزد، حق خداست که او را در جایگاه [پست و عذاب آور] آن ستمگر قرار دهد. هان [اى مردم] بدانید که این ها تن به فرمانبرى از شیطان داده و اطاعت از فرمان الهى را رها کرده و فساد را نمایان ساخته و حدود خدا را تعطیل نموده اند، درآمدهاى عمومى [بیت المال] مسلمین را به خود اختصاص داده اند و حرام خدا را حلال و حلالش را حرام کرده اند و من شایسته ترین فرد براى تغییر دادن [سرنوشت و امور مسلمانان] هستم).
این سخنان نشان می دهد که امام حسین (علیه السلام) علت حرکت خود را مبارزه با امورى همچون رواج بدعت ها، مخالفت با حلال و حرام الهى، نابودى سنت پیامبر(صلى الله علیه وآله)، ظلم، فساد، بى عدالتى و ناامنى در جامعه اسلامى، تعطیلى حدود الهى، در انحصار گرفتن بیت المال مسلمانان و در یک کلام امر به معروف و نهی از منکر و احیاى این فریضه بزرگ الهى می داند. لذا اگر حضرت از بیعت با حکومت یزید امتناع مى کند به این دلیل است که بیعت با چنین حکومتى مساوى با ترویج منکر و مبارزه با معروف است و سرباز زدن از بیعت، نهى از منکر و ترویج معروف است.
آیا می توان به بهانه جلوگیری از تفرقه، این حکم مسلم الهی یعنی وجوب امر به معروف و نهی از منکر را تعطیل کنیم و اجازه دهیم بدعت ها در جامعه اسلامی رواج پیدا کند و از اسلام جز نامش چیزی نماند؟!
4- حکومت یزید مشروعیت نداشت؛ لذا قیام علیه او تفرقه نیست؛ بلکه یک وظیفه است:
حکومت یزید از اساس مشرعیتی نداشت تا قیام علیه او جایز نباشد؛ چراکه طبق مفاد صلح نامه ای که میان امام حسن(علیه السلام) و معاویه بسته شد، معاویه متعهد گردید که بعد از مرگش خلافت از آن حسن بن على(علیهما السلام) باشد و اگر براى او حادثه اى پیش آید حسین بن على(علیهما السلام) زمام امور مسلمانان را در دست بگیرد. نیز معاویه حق ندارد کسى را به جانشینى خود انتخاب کند.(10)ضمن اینکه یزید ویژگی های یک رهبر اسلامی را نداشت؛ مردم و به ویژه خردمندان جامعه یزید را می شناختند و او را فاسق و فاقد مدیریت می دانستند. امام حسین(علیه السلام) در این رابطه به والى مدینه می فرماید: «إِنَّا أَهْلُ بَیْتِ النُّبُوَّهِ، وَ مَعْدِنُ الرِّسالَهِ، وَ مُخْتَلِفُ الْمَلائِکَهِ... وَ یَزیدُ رَجُلٌ فاسِقٌ شارِبُ الْخَمْرِ، قاتِلُ النَّفْسِ المُحَرَّمَهِ، مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ، وَ مِثْلِی لا یُبایِعُ لِمِثْلِهِ»(11)؛ (ما از خاندان نبوّت و معدن رسالت و جایگاه رفیع رفت و آمد فرشتگانیم... در حالى که یزید مردى است، فاسق، می گسار، قاتل بى گناهان؛ او کسى است که آشکارا مرتکب فسق و فجور مىشود؛ بنابراین، هرگز شخصى همانند من، با مردى همانند وى بیعت نخواهد کرد).
حتی شمس الدین ذهبی که تعصب فراوانی دارد و شاگرد ابن تیمیه بشمار می آید درباره صفات و ویژگیهای یزید می نویسد: «یزید بن معاویه، فردی ناصبی، تندخو، خشن، جلف، شراب خوار بدکار بود که حکومت خود را با کشتن حسین شهید(علیه السّلام) آغاز نمود».(12)
ذهبی در جای دیگر یزید را عامل اصلی همه جنایاتی که در آن زمان به وقوع پیوست دانسته و می گوید: «قُتِلَ یَوْمَ حُرَّةٍ مِنْ حَمَلَةِ الْقُرْآنِ سَبْعَمِائَةِ لَمَّا فَعَلَ یَزِیدُ بِأَهْلِ الْمَدِینَةِ مَا فَعَلَ وَ قُتِلَ الْحُسَیْنُ وَ إِخْوَتُهُ وَ آلِهِ وَ شَرِبَ یَزِیدُ الْخَمْرَ وَ إرتکب أَشْیَاءَ منکرة بَغَضَهُ النَّاسُ وَ خَرَجَ عَلَیْهِ غَیْرُ وَاحِدٍ وَ لَمْ یبارک اللَّهُ فِی عُمُرِهِ»(13)؛ (یزید آن جنایتی که در حق اهل مدینه کرد که هفتصد تن از مهاجرین و انصار که همه از حافظان قرآن بودند را به قتل رساند و چه اتفاقات دیگری که در آن جریان به وقوع پیوست [بیش از هزار فرزند نامشروع در مدینه در قضیه حره به وجود آمد و...] و همچنین امام حسین(علیه السلام) و برادران و آل او را کشت و همچنین شراب خوردن یزید و کارهای زشتی که از یزید صورت گرفت. مردم او را دشمن می داشتند. افراد زیادی در برابر او قیام کردند و خداوند عالم در عمر یزید هیچ برکتی قرار نداد).
آری یزید سه سال حکومت کرد و در این سه سال امام را شهید کرد و به مدینه حمله و زنان آنجا را بر سپاهیانش حلال کرد و نیز به مکه حمله و کعبه را آتش زد و...، آیا چنین شخصی لیاقت خلافت داشت تا قیام علیه او ممنوع و تفرقه محسوب شود؟!
آیا قاضی به غیر از این حدیث، احادیث امر به معروف و نهی از منکر و حدیث بوزینگان اموی و احادیث نفی از قبول حاکم جائر و احادیث و احکام ممنوعیت تجاوز و قتل و هتک حرمت را نشنیده تا یزید را هم نقد کند؟!
5- آیا قاضى ابوبکر بن عربى اندلسى مالکى فقط این حدیث را از پیامبر(صلى الله علیه وآله) به یاد دارد؟!
در مقابل حدیثی که قاضى ابوبکر بن عربى به آن استدلال کرده است احادیث فراوان دیگری نیز در دعوت به امر به معروف و نهی از منکر و نهی از قتل و غارت و نهی از هتک حرمت و ... هست و بر اساس آنها مسلمانان موظف به قیام علیه یزید بودند و یزید بر اساس آنها یک گناهکار بزرگ و قاتل و ظالم است؛ چرا قاضى ابوبکر بن عربى اندلسى مالکى آنها را نمی بیند؟! به عنوان مثال این روایت از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به گوشش نخورده است که فرمود: «مَنْ رَأى سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلا لِحُرُمِ الله، ناکِثاً لِعَهْدِالله، مُخالِفاً لِسُنةِ رَسُولِ اللهِ(صلى الله علیه وآله)، یَعْمَلُ فِى عِبادِاللهِ بِالِاثْمِ وَ الْعُدْوانِ، فَلَمْ یُغَیِّر عَلَیْهِ بِفِعْل وَ لاقَوْل، کانَ حَقَّاً عَلَى اللهِ اَنْ یُدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ»(14)؛ (کسى که فرمانرواى ستمگرى را ببیند که حرام خدا را حلال کرده و پیمان الهى را شکسته و با سنت رسول خدا مخالفت ورزیده، در میان بندگان خدا با گناه و تجاوزگرى رفتار مى کند، ولى در برابر او با کردار و گفتار خود برنخیزد، حق خداست که او را در جایگاه [پست و عذاب آور] آن ستمگر قرار دهد).چگونه می توان با فردی فاسق مثل یزید بیعت کرد و چشم بر همه جنایات او بست؛ در حالیکه درباره اش چنین آمده است: «وَ قَدْ رُوِیَ أَنَّ یَزِیدَ کَانَ قَدِ اشْتَهَرَ بِالْمَعَازِفِ وَ شُرْبِ الْخَمْرِ وَ الْغِنَا وَ الصَّیْدِ وَ اتِّخَاذِ الْغِلْمَانَ وَ الْقِیَانَ وَ الْکِلَابَ وَ النِّطَاحَ بَیْنَ الْکِبَاشِ وَ الدِّبَابِ وَ الْقُرُودِ؛ وَ مَا مِنْ یَوْمٍ إِلَّا یُصْبِحُ فِیهِ مَخْمُوراً وَ کَانَ یَشُدُّ الْقِرْدَ عَلَى الْفَرَسِ مُسْرِجَةً بِحِبَالٍ وَ یَسُوقُ بِهِ وَ یَلْبِسُ الْقِرْدَ قَلَانِسَ الذَّهَبِ وَ کَذَلِکَ الْغِلْمَانَ وَ کَانَ إِذَا مَاتَ الْقِرْدُ حَزَنَ عَلَیْهِ»(15)؛ (یزید به نوازندگى، شراب نوشى، خوانندگى، شکار، به خدمت گرفتن غلامان و کنیزان خنیاگر، سگ بازى و به جان هم انداختن قوچ ها، چهارپایان و بوزینه ها شهرت داشت. هر بامدادان مست و مى زده بر مى خاست. او بوزینه اى را بر پشت اسب زین شده اى سوار مى کرد و مى گرداند و بر بوزینه و غلامان، کلاه هاى زرّین مى پوشانید و هنگامى که بوزینه اش مرد، بر او اندوهگین شد).
وقتى رییس حکومت شراب خوار، قمارباز، میمون باز، سگ باز و خلاصه آلوده به انواع گناهان باشد، جامعه نیز دچار فساد اعتقادى، اجتماعى، اخلاقى مى شود.
در نتیجه امام حسین(علیه السلام) حکومت یزید را در مساله بیعت و شیوه حکومت مشروع نمی دانست و به خاطر عمل به وظیفه «امر به معروف و نهی از منکر» قیام کرد. از این رو در روایتی که حتی در کتب اهل سنت آمده است پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمان به یارى امام حسین(علیه السلام) در جریان قیامش داد و فرمود: «اِنَّ ابْنِى هذا یَعنِى الحُسَیْنَ یُقْتَلُ بِاَرْض مِنَ الْعِراقِ فَمَنْ اَدْرَکَهُ مِنْکُمْ فَلْیَنْصُرْهُ»(16)؛ (همانا فرزند من حسین(علیه السلام) در زمینى از عراق کشته مى شود. پس هر کس از شما او را درک کرد، باید او را یارى کند).
پینوشتها:
(1). العواصم من القواصم، أبو بکر بن العربی، القاضی محمد بن عبد الله أبو بکر بن العربی المعافری الاشبیلی المالکی، تحقیق(قدم له وعلق علیه): محب الدین الخطیب، وزارة الشؤون الإسلامیة والأوقاف والدعوة والإرشاد، المملکة العربیة السعودیة، 419هـ ق، الطبعة الأولى، ص 232.
(2). تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، دار صادر، بیروت، بی تا، ج 2، ص 241.
(3). الفتوح، ابن اعثم کوفى، محمد بن علی، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، بی تا، ج 5، ص 26؛ تسلیة المُجالس و زینة المَجالس، حسینى موسوى، محمد بن أبی طالب، مؤسسة المعارف الإسلامیة، قم، 1418 هـ ق، چاپ اول، ج 2، ص 154.
(4). الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، أبو الحسن علی بن أبی الکرم محمد بن محمد بن عبد الکریم الشیبانی، دار الکتب العلمیة، بیروت، الطبعة الثانیة، 1415هـ ق، ج 3، ص 387؛ تاریخ طبرى (تاریخ الامم و الملوک)، طبری، محمد بن جریر، دار الکتب العلمیة، بیروت، الطبعة الأولى، 1407 هـ ق، ج 3، ص 275.
(5). الفتوح، همان، ج 5، ص 23- 24.
(6). بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، مجلسی، محمد باقر، انتشارات اسلامیه، تهران، 1363هـ ش، ج 44، ص 330.
(7). الفتوح، همان، ج 5، ص 19.
(8). الارشاد، شیخ مفید، ابوعبدالله محمد بن محمد بن النعمان، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، قم، 1413هـ ق، ج 2، ص 39.
(9). تاریخ طبرى (تاریخ الامم و الملوک)، همان، ج 3، ص 307.
(10).ر.ک: الکامل فى التاریخ، همان، ج 3، ص 405؛ صلح الحسن، آل یاسین، شیخ راضى، منشورات دارالکتب العراقیه فى الکاظمیه، بی تا، چاپ دوم، ص 259-261.
(11). فرهنگ جامع سخنان امام حسین(علیه السلام)، جمعى از نویسندگان، مترجم: مؤیدى، على، انتشارات امیر کبیر، تهران، 1382هـ ش، چاپ دوم، ص 321.
(12). سیر أعلام النبلاء، ذهبی، شمس الدین محمد ذهبی، مؤسسه الرسالة، بیروت، 1993م، الطبعة التاسعة، ج 4، ص 37.
(13). تاریخ الاسلام، ذهبی، شمس الدین محمد ذهبی، تحقیق: عمر عبد السلام تدمری، دار الکتاب العربی، بیروت، 1407هـ ق / 1987م، چاپ اول، ج 5، ص 30، «قضایای حوادث سال ۶۱ هجری».
(14). تاریخ طبرى (تاریخ الامم و الملوک)، همان.
(15). البدایة و النهایة، ابن کثیر، أبو الفداء ابن کثیر الدمشقی، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1415 هـ ق، چاپ اول، ج 8، ص 239.
(16). ذخائر العقبى فى مناقب ذوى القربى، طبری، محب الدین احمد بن عبدالله، مکتبة القدسى، قاهره، 1356هـ ق، ص 146.
منبع: حیات فکری و سیاسی امامان شیعه (علیهم السلام)، رسول جعفریان، موسسه انصاریان، قم، 1381 ش.
پرسش و پاسخ مرتبط
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}