شبهه: قیام حسین بن علی قیامی کور بود!
پرسش :
با توجه به مناسبات عصر حسین بن علی و دنیا زدگی مردم و بی اعتنایی آنها به حق جویی و با توجه به سنگینی کفّه قدرت به نفع بنی امیّه و کم بودن امکان پیروزی برای حسین بن علی، چرا ایشان اقدام به قیام کرد؟! آیا...
پاسخ :
برای پاسخ به این سؤال لازم است شرایط آن زمان از جمله به قدرت رسیدن یزید و فسق و فجور او و درخواستهای مکرر مردم برای قیام و... را نیز بررسی کنیم تا با اطلاع کافی به نتیجه واقعی و منصفانه درباره قیام امام حسین(علیه السلام) دست پیدا کنیم. اگر تاریخ را منصفانه بررسی کنیم خواهیم دانست دلایل مختلفی باعث شد امام حسین(علیه السلام) در برابر شخصی مثل یزید قیام کند که هرکدام به تنهایی دلیل موجهی برای این قیام می باشد.
اما با مرگ معاویه در نیمه رجب سال شصتم هجرى قمرى، فرزندش یزید خلافت را، همچون پدر، به زور و بدون هیچ ضابطه اى در اختیار گرفت، فساد و فحشا و ظلم در عصر یزید به مراتب بدتر از عصر پدرش فراگیر شد، و تمام شهرهاى اسلامى حتى مدینه منوّره را فرا گرفت. یزید که جوانی ناپخته، شهوتران و هوسباز و بیخرد و خوشگذران و فاقد هرگونه صلاحیتی برای اداره امور مسلمین بود، به صورت علنی تظاهر به فسق و فجور می کرد و مقدسات و احکام اسلامی را به راحتی زیرپا می گذاشت. مجموعه فسادهاى اخلاقى و انجام کارهاى سبک و جلف توسّط- به اصطلاح- خلیفه مسلمین! (یزید بن معاویه) در عبارت کوتاهى از ابن کثیر- مورّخ و دانشمند متعصّب و معروف اهل سنّت- چنین آمده است:
«وَ قَدْ رُوِیَ أَنَّ یَزِیدَ کَانَ قَدِ اشْتَهَرَ بِالْمَعَازِفِ وَ شُرْبِ الْخَمْرِ وَ الْغِنَا وَ الصَّیْدِ وَ اتِّخَاذِ الْغِلْمَانَ وَ الْقِیَانَ وَ الْکِلَابَ وَ النِّطَاحَ بَیْنَ الْکِبَاشِ وَ الدِّبَابِ وَ الْقُرُودِ؛ وَ مَا مِنْ یَوْمٍ إِلَّا یُصْبِحُ فِیهِ مَخْمُوراً وَ کَانَ یَشُدُّ الْقِرْدَ عَلَى الْفَرَسِ مُسْرِجَةً بِحِبَالٍ وَ یَسُوقُ بِهِ وَ یَلْبِسُ الْقِرْدَ قَلَانِسَ الذَّهَبِ وَ کَذَلِکَ الْغِلْمَانَ وَ کَانَ إِذَا مَاتَ الْقِرْدُ حَزَنَ عَلَیْهِ»(1)؛
(یزید به نوازندگى، شراب نوشى، خوانندگى، شکار، به خدمت گرفتن غلامان و کنیزان خنیاگر، سگ بازى و به جان هم انداختن قوچ ها، چهارپایان و بوزینه ها شهرت داشت. هر بامدادان مست و مى زده بر مى خاست. او بوزینه اى را بر پشت اسب زین شده اى سوار مى کرد و مى گرداند و بر بوزینه و غلامان، کلاه هاى زرّین مى پوشانید و هنگامى که بوزینه اش مرد، بر او اندوهگین شد).
از طرفی یزید بعد از رسیدن به قدرت در اولین اقدام از امام حسین(علیه السلام) تقاضای بیعت کرد. یزید بلافاصله بعد از مرگ معاویه به ولید بن عتبه فرماندار مدینه نامه نوشت و از او درخواست کرد از امام حسین(علیه السلام) با شدت بسیار بیعت بگیرد و به حضرت مجال ندهد تا اینکه بیعت کند: «فَخُذْ حُسَیْناً وعبدالله بْنِ عُمَر وعبدالله بْنِ الزُّبَیْر بِالْبَیْعَةِ أَخْذًا شَدِیدًا لَیْسَتْ فِیهِ رُخْصَةٌ حَتَّى یُبَایِعُوا»(2)؛ (پس از حسین(علیه السلام) و عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر با شدت بسیار بیعت بگیر و به آنها مجال نده تا اینکه بیعت کنند).یعقوبی نیز در تاریخ خود می نویسد: «یزید به ولید بن عتبه فرماندار مدینه نامه نوشت و چنین دستور داد: هنگامی که نامه من به دستت رسید، حسین(علیه السّلام) و ابن زبیر را احضار کرده و از آن دو برای من بیعت بگیر و اگر نپذیرفتند گردن آن دو را زده و سرهای شان را نزد من بفرست».(3)
در چنین شرایطی که یک شخص فاسد درخواست بیعت می کند، امام حسین(علیه السلام) جوابش فقط این بود: «إِنَّا أَهْلُ بَیْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنُ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِکَةِ وَ بِنَا فَتَحَ اللَّهُ وَ بِنَا خَتَمَ اللَّهُ وَ یَزِیدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ الْخَمْرِ قَاتِلُ النَّفْسِ الْمُحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَ مِثْلِی لَا یُبَایِعُ مِثْلَه»(4)؛ (ما از خاندان نبوّت و معدن رسالت و جایگاه رفیع رفت و آمد فرشتگانیم ... در حالى که یزید مردى است فاسق، مى گسار، قاتل بى گناهان؛ او کسى است که آشکارا مرتکب فسق و فجور مى شود. بنابراین، هرگز شخصى همانند من، با مردى همانند وى بیعت نخواهد کرد).(5)
خود امام حسین(علیه السلام) بارها در کلمات خود به این هدف مهم اشاره کردند، از جمله در سفارش نامه ای فرمودند: «إنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی(صَلّی الله عَلیهِ وَآلِه) أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْکَر»(7)؛ (من از سر هوا و هوس قیام نکردم، و قصد افساد و ظلم به دیگران هم ندارم، [و در پى پست و مقام و مال دنیا هم نیستم]، بلکه به منظور اصلاح امّت جدّم قیام کرده ام و مى خواهم امر به معروف و نهى از منکر کنم...).
همچنین آن حضرت در نخستین برخوردش با «حر»، به ترسیم علل حرکت روشنگرانه خویش از حجاز به سوى عراق و کوفه و بیان هدف خود پرداخت و از جمله فرمود:
«ایُّهَا النّاس إنَّ رَسُولَ اللَّهِ قَالَ: مَنْ رَأى سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلّاً لِحَرامِ اللَّهِ، ناکِثاً عَهْدَهُ، مُخالِفاً لِسُنَّةِ رَسولِ اللَّهِ، یَعْمَلُ فى عِبادِ اللَّهِ بِالْاثْمِ وَ الْعُدْوانِ، فَلَمْ یُغَیِّرْ عَلَیْهِ بِفِعْلٍ وَ لا قَوْلٍ، کانَ حَقّاً عَلَى اللَّهِ انْ یُدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ. الا وَ انَّ هؤُلاءِ قَدْ لَزِموا طاعَةَ الشَّیْطانِ وَ تَرَکُوا طَاعَةَ الرَّحمان وَ أَظْهَرُوا الْفَسَادَ وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَ استَأثروا بِالفَىء وَ أَحَلُّوا حَرَامَ اللَّهِ و حرَمَّوُا حَلَالَهُ وَ أَنَا أَحَقُّ مِمَّنْ غَیْر...»(8)؛
(هان اى مردم! پیامبر خدا فرمود: هر کس زمامدار بیداد پیشه و قانون شکنى را نظاره کند که حرام خدا را حلال و روا مى سازد، و عهد و پیمان او را مى شکند و با سبک و روش عادلانه و بشر دوستانه پیامبر خدا مخالفت مى ورزد؛ و با این وصف در برابر آن عنصر خودکامه و قانون گریز، با گفتار و عملکردش به مخالفت برنخیزد و در راه اصلاح جامعه و حکومت، خود را به هر آب و آتش نزند، بر خداست که او را از همان راهى که آن بیداد پیشه را به دوزخ در مى آورد، به دوزخ در آورد. هان اى مردم! آگاه باشید که رژیم حق ستیز اموى فرمانبردارى شیطان را برگزیده و از قانون خدا و فرمانبردارى او سر برتافته است. کارگردانان آن، تبهکارى و بیداد را همه جا آشکار ساخته و مرزهاى قوانین و مقررات خدا را به تعطیل کشانده و ثروت ملّى را به انحصار خویش در آورده اند. آنان با بهانه و توجیه و برخورد ابزارى با دین، حرام خدا را حلال مى سازند و حلال او را حرام؛ و من زیبنده ترین مردم [به تلاش و جهاد خستگى ناپذیر و شجاعانه در راه دگرگونى مطلوب و خدا پسندانه] در این جامعه و در میان این امت هستم).
بر این اساس انگیزه حرکت امام انجام وظیفه ای دینی بود نه صرفا انگیزه ای مادی و سیاسی برای به دست آوردن حکومت. خود امام نیز در در سخنان خود تصریح می کنند که حکومت را با چه هدفی می خواهند. یعنی اموری که به وسیله و به واسطه در درست گرفتن حکومت اقامه می شوند هدف اند نه خود حکومت.
اگر انگیزه های قیام حسینی را درست بشناسیم آن وقت می فهمیم که چرا آن حضرت مثل بسیاری از انبیاء و اولیاء الهی و آزادگان جهان - که با وجود موانع و مناسب نبودن وضع موجود بر علیه وضع موجود اقدام به قیام کردند هر چند شکست ظاهری خورده باشند – حرکت انقلابی شان را آغاز نمودند. چرا که اصلاح طلبی در امور جامعه خود را وظیفه خود می دانستند. بسیاری از منتقدان وضع موجود در جوامع مختلف از جغرافیای تاریخی و فکری مختلف با وجود ضعیف بودن و قلت نیرو و قدرت نظامی کم علیه وضع موجود قیام کردند هر چند احتمال شکست می دادند. آنها اعتراض را وظیفه خود می دانستند و نمی توان درباره هر کنش و واکنش اجتماعی با معیار اقتصاد یا منافع تحلیل ارائه داد. لذا قیام امام حسین(علیه السلام) نه تنها آیین پیامبر بزرگ اسلام(صلى الله علیه و آله) را نجات داد، بلکه از محو اهداف رسالت سایر انبیا که خون های فراوانی برای آن ریخته شده بود نیز جلوگیرى کرد؛ چرا که رسول خدا(صلى الله علیه و آله) کامل کننده رسالت پیامبران گذشته و خاتم رسولان و دین او خاتم ادیان بود.(9)
نتیجه اینکه برای امام فقط سود و زیان و نتیجه بخشی سیاسی قیام مطرح نبوده و انگیزه های دیگری در پشت این قیام وجود دارد. وقتی می توان این ایراد را از قیام امام گرفت که «ایشان نمی دید که اوضاع زمانه و دسته بندی های سیاسی و زمینه های فرهنگی اجتماعی برای قیام آماده نیست» که قائل باشیم انگیزه امام صرفا مادی وسیاسی بوده باشد در حالی که دیدیم انگیزه امام از نهضت شان چیزی دیگری بوده است.
قطعا امام حسین بر اساس تحلیل و علمی که همه اهل نظر و بصیرت آن دوره داشتند احتمال می داد که کوفی جماعت خیانت کند؛ با این وجود ایشان بر اساس تمام بودن حجت حداقلی ظاهری (دعوت عراقیها و ضعف یزید) و بر اساس احساس تکلیف و انگیزه های قوی دینی اقدام به قیام کرد. حتی حضرت برای اتمام حجت بر مردم تمام تلاش خود را انجام داد و قبل از حرکت به سوى کوفه نماینده مخصوص خود مسلم بن عقیل را به کوفه فرستاد و او از مردم براى امام(علیه السلام) بیعت گرفت، اما خیانت بیعت کنندگان منجر به شهادت امام حسین(علیه السلام) گردید.
ممکن است این تصور بوجود آید که با شهادت ایشان قیام ایشان شکست خورد، ولی قطعا با بیدار شدن جامعه و قیام های بعدی که شکل گرفت اهداف ایشان از جمله بیداری امت و اصلاح دین اسلام محقق شد، چیزی که خود حضرت صراحتا دنبال آن بود و فرمود: «اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یَکُنْ مَا کَانَ مِنَّا تَنَافُساً فِی سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاساً مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَ لَکِنْ لِنُرِیَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِینِکَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِی بِلَادِکَ وَ یَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِکَ وَ یُعْمَلَ بِفَرَائِضِکَ وَ سُنَّتِکَ وَ أَحْکَامِک»(11)؛ (بارخدایا! تو خوب مى دانى که انقلاب و نهضت من به خاطر حکومت و سلطنت بر مردم و دستیابى به زرق و برق دنیا نبود، بلکه هدف من از حکومت ارایه معالم و نشانه هاى دینت به مردم، و اصلاح بلاد و شهرها و ایجاد امنیت براى بندگانت و عمل به فرایض و سنتها و احکام توست).(12)
آری امام حسین(علیه السلام) هرگز هدفش از قیام رسیدن به حکومت به معنی کسب دنیا نبود، بلکه آن حضرت به منظور اصلاح امّت جدّش و جامعه اسلامى قیام کرد و اگر امام حسین(علیه السلام) دست به این کار بزرگ نمى زد به یقین امروز خبرى از اسلام نبود، یا اگر بود قابل توجّه نبود. درست است که آن حضرت در این راه شربت شهادت نوشید، ولى جامعه اسلامى را تکان داد و به این هدف نزدیک ساخت.(13)
امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: پس از شهادت امام حسین(علیه السلام) هنگامى که ابراهیم بن طلحه (در مدینه) با امام على بن الحسین(علیه السلام) روبرو شد (از روى طعنه) گفت: «یا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَیْنِ مَنْ غَلَبَ؟»؛ (اى على بن الحسین در این نبرد چه کسى پیروز شد؟!). امام(علیه السلام) فرمود: «إِذا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ مَنْ غَلَبَ وَ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلاةِ فَأَذِّنْ وَ أَقِمْ»(14)؛ (اگر مى خواهى بدانى پیروزى و غلبه با چه کسى بود، به هنگام فرا رسیدن وقت نماز اذان و اقامه بگو).
امام(علیه السلام) با این پاسخ به او فهماند که هدف یزید محو اسلام و نام رسول خدا(صلى الله علیه و آله) بود، ولى همچنان طنین «لَاإلهَ إِلَّا اللَّهُ وَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ» بر مأذنه ها مى پیچد و مسلمانان در همه جا- حتى در شام و پایتخت سلطنت یزید- به یگانگى خدا و رسالت محمد(صلى الله علیه و آله) گواهى مى دهند! برخی پیروزى را تنها در این مى دانند که انسان دشمن را به عقب براند و چند روزى حکومت را به دست گیرد. آنها پیروزى در هدف، و برترى مکتب را به حساب نمى آورند، آنها الگو شدن یک مجاهد شهید را براى نسلهاى موجود و آینده در نظر نمى گیرند، آنها عزت و سربلندى در نزد همه آزادگان جهان و جلب خشنودى و رضایت خدا را به هیچ مى انگارند.بدیهى است در چنان ارزیابى محدودى این ایراد - که چرا امام حسین(علیه السلام) و سایر انبیاء و اولیائی که علیه ظلم قیام کردند و در ظاهر شکست خوردند، همه جوانب را برای پیروزی در نظر نداشتند؟- پاسخ ندارد، اما اگر دید خود را وسیعتر و افق فکر خود را بازتر کنیم و ارزشهاى واقعى را در نظر بگیریم آن گاه هر مذهبی که داشته باشیم قیام امام حسین(علیه السلام) را قیامی آگاهی بخش و پیروز خواهیم دید؛ چنانکه «سید قطب» از علمای بزرگ اهل سنت در تفسیر «فى ظلال» سخنى دارد که شاهد ارزنده اى بر این مقصود است.
او قهرمان میدان کربلا را امام حسین(علیه السلام) می داند و مى گوید: «حسین(رضوان اللَّه علیه) در چنان صحنه بزرگ از یک سو، و دردناک از سوى دیگر، شربت شهادت نوشید، آیا این پیروزى بود یا شکست؟! در مقیاس کوچک و صورت ظاهر شکست بود، اما در برابر حقیقت خالص و مقیاسهاى بزرگ پیروزى عظیمى به شمار مى آید. براى هر شهیدى در روى زمین قلوب پاک انسانها مى لرزد، عشق و عواطف را برمى انگیزد، و غیرت و فداکارى را در نفوس به جنب و جوش مى آورد، همانگونه که حسین(رضوان اللَّه علیه) چنین کرد.
این سخنى است که هم شیعیان و هم غیر شیعیان از سائر مسلمین، و هم گروه عظیمى از غیر مسلمانان در آن متفق و هم عقیده اند. چه بسیار شهیدانى که اگر هزار سال زنده مى ماندند نمى توانستند به مقدار شهادتشان عقیده و مکتب خود را یارى کنند، و قدرت نداشتند اینهمه مفاهیم بزرگ انسانى را در دلها به یادگار گذارند، و هزاران انسان را با آخرین سخنان خود که با خونشان مى نویسند به کارهاى بزرگ وادار کنند.
آرى این سخنان و خطبه هاى آخرین که با خط خونین نوشته شده است پیوسته زنده مى ماند، و فرزندان و نسلهاى آینده را به حرکت در مى آورد، و اى بسا تمام تاریخ را در طول قرون و اعصار تحت تاثیر خود قرار مى دهد».(15)
حتی موسیو ماربین آلمانى غیر مسلمان امام حسین(علیه السلام) را در اهدافش موفق دانسته و مى گوید: «حسین با قربانى کردن عزیزترین افراد خود، با اثبات مظلومیّت و حقانیّت خود، به دنیا درس فداکارى و جانبازى آموخت و نام اسلام و اسلامیان را در تاریخ ثبت و در عالم بلندآوازه ساخت و اگر چنین حادثه اى پیش نیامده بود، قطعاً اسلام به حالت کنونى باقى نمى ماند و ممکن بود یکباره اسلام و اسلامیان محو و نابود گردند».(16)
قیامهاى خونین پس از حادثه عاشورا نیز سند گویای این حقیقت اند که پیروز حقیقی کربلا امام حسین(علیه السلام) و یاران ایشان بودند. به عبارت دیگر قیام امام حسین(علیه السلام) اگرچه در ظاهر سرکوب شد اما زمینه ساز قیام های بعدی علیه یزید شد. قیام هایی همچون قیام توابین، قیام مختار، قیام هایی که در شهرهای مدینه و مکه علیه خلافت یزید شد مثال هایی از این دست اند که نشان می دهند حرکت اصلاح گرانه امام حسین، خون غیرت و حق طلبی را در رگ های بسیاری از انسان های نخوت زده به جریان انداخت و آنها را علیه حکومت یزید شوراند و مانع آن شد که یزید در همان سال های معدود خلافتش، به عنوان یک حاکم، وضعیت مستقری را در سراسر ممالک اسلامی تجربه کند.(17)
امروزه نیز ما شیعیان همه سال با چشم خود آثار حیات امام حسین عزیز(علیه السلام) و دوستان شهیدش را در کربلا مى بینیم که جلسات سوگوارى آنها سرچشمه چه جنبشهاى عظیمى مى شود؟! ما با چشم خود شاهد و ناظر حرکت میلیونها نفر مسلمان بیدار در ایام عاشوراى حسینى براى ریشه کن ساختن کاخ ظلم و استبداد و استعمار بودیم. ما با چشم خود دیدیم که این نسل فداکار که درس خویش را در مکتب امام حسین(علیه السلام) و مجالس یادبود و ایام عاشوراى او خوانده بود چگونه با دست خالى از هر گونه سلاح قدرتمندترین سلاطین جبار را از تخت خود پائین کشیده اند.(18) نه تنها شیعیان بلکه بسیاری از آزادی خواهان جهان مانند گاندی (رهبر موفق هندی ها) و محمدعلی جناح (رهبر موفق پاکستان) و ... نیز امام حسین(علیه السلام) را الگوی خود قرار دادند و در اهداف خود موفق شدند.(19)
پی نوشت:
(1). البدایة و النهایة، ابن کثیر، أبو الفداء ابن کثیر الدمشقی، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1415 هـ ق، چاپ اول، ج 8، ص 239.
(2). تاریخ طبرى (تاریخ الامم و الملوک)، طبری، محمد بن جریر، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1407 هـ ق، الطبعة الأولى، ج 3، ص 269.
(3). تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، دار صادر، بیروت، بی تا، ج 2، ص 241.
(4). الفتوح، ابن اعثم کوفى، محمد بن علی، دار الندوة الجدیدة، بیروت، بی تا، چاپ اول، ج 5، ص 18؛ بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1403 هـ ق، چاپ دوم، ج 44، ص 325.
(5). ر.ک: مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، مطهرى، مرتضی، انتشارات صدرا، تهران، 1387 ش، ج 16، ص 642.
(6). احکام عزادارى، مکارم شیرازى، ناصر، انتشارات مدرسه امام على بن ابى طالب(علیه السلام)، قم، 1390 هـ ش، چاپ دوم، ص 133.
(7). بحار الأنوار، همان، ج 44، ص 329.
(8). در سوگ امیر آزادى (ترجمه مثیر الأحزان)، ابن نما حلى، جعفر بن محمد، ترجمه: کرمى، على، انتشارات حاذق، قم، 1380 هـ ش، چاپ اول، ص 30.
(9). عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها، مکارم شیرازى، ناصر، مدرسه امام علی بن ابی طالب(علیه السلام)، قم، 1387 هـ ش، چاپ پنجم، ص 659.
(10). مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، همان، ج 16، ص 643.
(11). بحار الأنوار، همان، ج 97، ص 80، باب (وجوب الامر بالمعروف و النهی عن المنکر)، ح 37.
(12). اهداف قیام حسینى، مکارم شیرازى، ناصر، انتشارات مدرسه امام على بن ابى طالب(علیه السلام)، قم، 1389 هـ ش، چاپ اول، 88.
(13). همان، ص 32.
(14). بحار الأنوار، همان، ج 45، ص 177.
(15). فی ظلال القرآن، شاذلی، سید بن قطب بن ابراهیم، دارالشروق، بیروت، 1412 هـ ق، چاپ هفدهم، ج 5، ص 3086.
(16). درسى که حسین به انسانها آموخت، هاشمى نژاد، سیّد عبدالکریم، انتشارات آستان قدس رضوى، چاپ دوم، 1383 هـ ش، ص 284.
(17). ر.ک: عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها، همان، ص 665 - 677.
(18). تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1374 هـ ش، چاپ سى و دوم، ج 20، ص 130.
(19). عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها، همان، ص 663.
منبع: آیین رحمت
زمینه های مناسب برای قیام
اگر از دید ظاهری نگاه کنیم با توجه به مناسبات عصر حسین بن علی و دنیا زدگی مردم و بی اعتنایی آنها به حق جویی و با توجه به سنگینی کفه قدرت به نفع بنی امیّه، هیچ امیدی به پیروزی امام حسین(علیه السلام) در قیام علیه یزید وجود نداشت. با وجود این چه چیزی باعث شد ایشان قیام کند؟ آیا قیام ایشان در چنین شرایطی مصداق قیام کور نیست؟برای پاسخ به این سؤال لازم است شرایط آن زمان از جمله به قدرت رسیدن یزید و فسق و فجور او و درخواستهای مکرر مردم برای قیام و... را نیز بررسی کنیم تا با اطلاع کافی به نتیجه واقعی و منصفانه درباره قیام امام حسین(علیه السلام) دست پیدا کنیم. اگر تاریخ را منصفانه بررسی کنیم خواهیم دانست دلایل مختلفی باعث شد امام حسین(علیه السلام) در برابر شخصی مثل یزید قیام کند که هرکدام به تنهایی دلیل موجهی برای این قیام می باشد.
1) انگیزه های اصیل، روشن و مشخص امام از حرکت اصلاح گرانه خود
کسانی که قیام امام را کور توصیف می کنند فقط معیار سود و نفع را در نظر گرفته اند و معیارهای دیگر خصوصا انگیزه های الهی که امام حسین(علیه السلام) به آنها تصریح کردند را در نظر نگرفته اند که طبق آنها قیام وظیفه امام بوده است. معیارهایی مانند:الف. لزوم رعایت اصل اساسی «زندگی با عزت و نفی بیعت ذلیلانه با طاغوت و فسق»
وقتی اتفاقات صدر اسلام را بررسی می کنیم می بینیم پس از رحلت پیامبر عظیم الشأن اسلام ارزش هاى اخلاقى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) براى رواج آن خون دل خورده بود، به تدریج کمرنگ شد و جاى خود را به بعضى از مفاسد زمان جاهلیّت داد. بنى امیّه و بازماندگان دوران جاهلیّت آهسته آهسته پست هاى کلیدى را اشغال و صحابه پیامبر(صلى الله علیه و آله) را از صحنه خارج کردند. بیت المال به شکل ناعادلانه تقسیم شد. امام على(علیه السلام) در زمان حکومتش تلاش هاى فراوانى براى اصلاح امّت کرد، اما کوتاه بودن مدّت حاکمیّت آن حضرت اجازه تحقّق کامل آن را نداد. پس از شهادت آن حضرت، حاکم شورشى زمان على(علیه السلام) یعنى معاویه خلیفه مسلمین شد. او حتّى روشى را که ابوبکر و عمر جهت انتخاب خلیفه در پیش گرفته بودند رعایت نکرد، و در حقیقت با حرکتى شبیه کودتا امام حسن(علیه السلام) را مجبور به صلح کرد و حکومت را به دست گرفت. با شهادت امام حسن(علیه السلام) امام حسین(علیه السلام) اختیارات ایشان را در دست گرفتند و اگر تشنه قدرت بودند و می خواستند قیام کور داشته باشند بعد از شهادت برادرشان این کار را می کردند، اما چون معاویه _ ولو به ظاهر_ خود را عامل به قرآن و سنت معرفی کرده بود حجت شرعی برای این کار نداشتند. از طرفی در جریان صلح امام حسن(علیه السلام) و پس از شهادت ایشان در دوران امام حسین(علیه السلام) معاویه هرگز تقاضاى بیعت نکرد که بیا با من بیعت کن (بیعت یعنى قبول خلافت)، بلکه جزء مواد صلح بود که تقاضاى بیعت نباشد و ظاهراً احدى از مورخین هم ادعا نکرده است که امام حسن(علیه السلام) یا امام حسین(علیه السلام) و سایر شیعیان آمده باشند با معاویه بیعت کرده باشند. ابداً صحبت بیعت در میان نبود؛ لذا برای امام حسن(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) حجتی برای قیام علیه معاویه وجود نداشت.اما با مرگ معاویه در نیمه رجب سال شصتم هجرى قمرى، فرزندش یزید خلافت را، همچون پدر، به زور و بدون هیچ ضابطه اى در اختیار گرفت، فساد و فحشا و ظلم در عصر یزید به مراتب بدتر از عصر پدرش فراگیر شد، و تمام شهرهاى اسلامى حتى مدینه منوّره را فرا گرفت. یزید که جوانی ناپخته، شهوتران و هوسباز و بیخرد و خوشگذران و فاقد هرگونه صلاحیتی برای اداره امور مسلمین بود، به صورت علنی تظاهر به فسق و فجور می کرد و مقدسات و احکام اسلامی را به راحتی زیرپا می گذاشت. مجموعه فسادهاى اخلاقى و انجام کارهاى سبک و جلف توسّط- به اصطلاح- خلیفه مسلمین! (یزید بن معاویه) در عبارت کوتاهى از ابن کثیر- مورّخ و دانشمند متعصّب و معروف اهل سنّت- چنین آمده است:
«وَ قَدْ رُوِیَ أَنَّ یَزِیدَ کَانَ قَدِ اشْتَهَرَ بِالْمَعَازِفِ وَ شُرْبِ الْخَمْرِ وَ الْغِنَا وَ الصَّیْدِ وَ اتِّخَاذِ الْغِلْمَانَ وَ الْقِیَانَ وَ الْکِلَابَ وَ النِّطَاحَ بَیْنَ الْکِبَاشِ وَ الدِّبَابِ وَ الْقُرُودِ؛ وَ مَا مِنْ یَوْمٍ إِلَّا یُصْبِحُ فِیهِ مَخْمُوراً وَ کَانَ یَشُدُّ الْقِرْدَ عَلَى الْفَرَسِ مُسْرِجَةً بِحِبَالٍ وَ یَسُوقُ بِهِ وَ یَلْبِسُ الْقِرْدَ قَلَانِسَ الذَّهَبِ وَ کَذَلِکَ الْغِلْمَانَ وَ کَانَ إِذَا مَاتَ الْقِرْدُ حَزَنَ عَلَیْهِ»(1)؛
(یزید به نوازندگى، شراب نوشى، خوانندگى، شکار، به خدمت گرفتن غلامان و کنیزان خنیاگر، سگ بازى و به جان هم انداختن قوچ ها، چهارپایان و بوزینه ها شهرت داشت. هر بامدادان مست و مى زده بر مى خاست. او بوزینه اى را بر پشت اسب زین شده اى سوار مى کرد و مى گرداند و بر بوزینه و غلامان، کلاه هاى زرّین مى پوشانید و هنگامى که بوزینه اش مرد، بر او اندوهگین شد).
از طرفی یزید بعد از رسیدن به قدرت در اولین اقدام از امام حسین(علیه السلام) تقاضای بیعت کرد. یزید بلافاصله بعد از مرگ معاویه به ولید بن عتبه فرماندار مدینه نامه نوشت و از او درخواست کرد از امام حسین(علیه السلام) با شدت بسیار بیعت بگیرد و به حضرت مجال ندهد تا اینکه بیعت کند: «فَخُذْ حُسَیْناً وعبدالله بْنِ عُمَر وعبدالله بْنِ الزُّبَیْر بِالْبَیْعَةِ أَخْذًا شَدِیدًا لَیْسَتْ فِیهِ رُخْصَةٌ حَتَّى یُبَایِعُوا»(2)؛ (پس از حسین(علیه السلام) و عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر با شدت بسیار بیعت بگیر و به آنها مجال نده تا اینکه بیعت کنند).یعقوبی نیز در تاریخ خود می نویسد: «یزید به ولید بن عتبه فرماندار مدینه نامه نوشت و چنین دستور داد: هنگامی که نامه من به دستت رسید، حسین(علیه السّلام) و ابن زبیر را احضار کرده و از آن دو برای من بیعت بگیر و اگر نپذیرفتند گردن آن دو را زده و سرهای شان را نزد من بفرست».(3)
در چنین شرایطی که یک شخص فاسد درخواست بیعت می کند، امام حسین(علیه السلام) جوابش فقط این بود: «إِنَّا أَهْلُ بَیْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنُ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِکَةِ وَ بِنَا فَتَحَ اللَّهُ وَ بِنَا خَتَمَ اللَّهُ وَ یَزِیدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ الْخَمْرِ قَاتِلُ النَّفْسِ الْمُحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَ مِثْلِی لَا یُبَایِعُ مِثْلَه»(4)؛ (ما از خاندان نبوّت و معدن رسالت و جایگاه رفیع رفت و آمد فرشتگانیم ... در حالى که یزید مردى است فاسق، مى گسار، قاتل بى گناهان؛ او کسى است که آشکارا مرتکب فسق و فجور مى شود. بنابراین، هرگز شخصى همانند من، با مردى همانند وى بیعت نخواهد کرد).(5)
ب. ضرورت امر به معروف و نهی از منکر
یکی دیگر از انگیزه های اصیل، روشن و مشخص امام حسین(علیه السلام) از قیام توجه به فریضه مهم امر به معروف و نهر از منکر است. این فریضه از دو جهت در آن زمان ضرورت داشت: یکی ظاهر ساختن چهره کریه منافقان بنى امیّه و نجات اسلام از چنگال آن تفاله هاى عصر جاهلیّت بود.(6) یکی هم حفظ دین و آیین پیامبر(صلى الله علیه و آله) که با حکومت بنى امیّه داشت از بین می رفت. لذا امام حسین(علیه السلام) به قصد اصلاح مفاسدى که در طول این مدّت و پس از رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله) در جامعه رخ داده بود دست ردّ بر سینه یزید براى بیعت با او زد و تصمیم گرفت با بازگرداندن نظمِ سابق به زندگى فردى و اجتماعى مردم، خاطرات و سنّت هاى دوران حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) را زنده کند.خود امام حسین(علیه السلام) بارها در کلمات خود به این هدف مهم اشاره کردند، از جمله در سفارش نامه ای فرمودند: «إنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی(صَلّی الله عَلیهِ وَآلِه) أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْکَر»(7)؛ (من از سر هوا و هوس قیام نکردم، و قصد افساد و ظلم به دیگران هم ندارم، [و در پى پست و مقام و مال دنیا هم نیستم]، بلکه به منظور اصلاح امّت جدّم قیام کرده ام و مى خواهم امر به معروف و نهى از منکر کنم...).
همچنین آن حضرت در نخستین برخوردش با «حر»، به ترسیم علل حرکت روشنگرانه خویش از حجاز به سوى عراق و کوفه و بیان هدف خود پرداخت و از جمله فرمود:
«ایُّهَا النّاس إنَّ رَسُولَ اللَّهِ قَالَ: مَنْ رَأى سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلّاً لِحَرامِ اللَّهِ، ناکِثاً عَهْدَهُ، مُخالِفاً لِسُنَّةِ رَسولِ اللَّهِ، یَعْمَلُ فى عِبادِ اللَّهِ بِالْاثْمِ وَ الْعُدْوانِ، فَلَمْ یُغَیِّرْ عَلَیْهِ بِفِعْلٍ وَ لا قَوْلٍ، کانَ حَقّاً عَلَى اللَّهِ انْ یُدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ. الا وَ انَّ هؤُلاءِ قَدْ لَزِموا طاعَةَ الشَّیْطانِ وَ تَرَکُوا طَاعَةَ الرَّحمان وَ أَظْهَرُوا الْفَسَادَ وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَ استَأثروا بِالفَىء وَ أَحَلُّوا حَرَامَ اللَّهِ و حرَمَّوُا حَلَالَهُ وَ أَنَا أَحَقُّ مِمَّنْ غَیْر...»(8)؛
(هان اى مردم! پیامبر خدا فرمود: هر کس زمامدار بیداد پیشه و قانون شکنى را نظاره کند که حرام خدا را حلال و روا مى سازد، و عهد و پیمان او را مى شکند و با سبک و روش عادلانه و بشر دوستانه پیامبر خدا مخالفت مى ورزد؛ و با این وصف در برابر آن عنصر خودکامه و قانون گریز، با گفتار و عملکردش به مخالفت برنخیزد و در راه اصلاح جامعه و حکومت، خود را به هر آب و آتش نزند، بر خداست که او را از همان راهى که آن بیداد پیشه را به دوزخ در مى آورد، به دوزخ در آورد. هان اى مردم! آگاه باشید که رژیم حق ستیز اموى فرمانبردارى شیطان را برگزیده و از قانون خدا و فرمانبردارى او سر برتافته است. کارگردانان آن، تبهکارى و بیداد را همه جا آشکار ساخته و مرزهاى قوانین و مقررات خدا را به تعطیل کشانده و ثروت ملّى را به انحصار خویش در آورده اند. آنان با بهانه و توجیه و برخورد ابزارى با دین، حرام خدا را حلال مى سازند و حلال او را حرام؛ و من زیبنده ترین مردم [به تلاش و جهاد خستگى ناپذیر و شجاعانه در راه دگرگونى مطلوب و خدا پسندانه] در این جامعه و در میان این امت هستم).
بر این اساس انگیزه حرکت امام انجام وظیفه ای دینی بود نه صرفا انگیزه ای مادی و سیاسی برای به دست آوردن حکومت. خود امام نیز در در سخنان خود تصریح می کنند که حکومت را با چه هدفی می خواهند. یعنی اموری که به وسیله و به واسطه در درست گرفتن حکومت اقامه می شوند هدف اند نه خود حکومت.
اگر انگیزه های قیام حسینی را درست بشناسیم آن وقت می فهمیم که چرا آن حضرت مثل بسیاری از انبیاء و اولیاء الهی و آزادگان جهان - که با وجود موانع و مناسب نبودن وضع موجود بر علیه وضع موجود اقدام به قیام کردند هر چند شکست ظاهری خورده باشند – حرکت انقلابی شان را آغاز نمودند. چرا که اصلاح طلبی در امور جامعه خود را وظیفه خود می دانستند. بسیاری از منتقدان وضع موجود در جوامع مختلف از جغرافیای تاریخی و فکری مختلف با وجود ضعیف بودن و قلت نیرو و قدرت نظامی کم علیه وضع موجود قیام کردند هر چند احتمال شکست می دادند. آنها اعتراض را وظیفه خود می دانستند و نمی توان درباره هر کنش و واکنش اجتماعی با معیار اقتصاد یا منافع تحلیل ارائه داد. لذا قیام امام حسین(علیه السلام) نه تنها آیین پیامبر بزرگ اسلام(صلى الله علیه و آله) را نجات داد، بلکه از محو اهداف رسالت سایر انبیا که خون های فراوانی برای آن ریخته شده بود نیز جلوگیرى کرد؛ چرا که رسول خدا(صلى الله علیه و آله) کامل کننده رسالت پیامبران گذشته و خاتم رسولان و دین او خاتم ادیان بود.(9)
نتیجه اینکه برای امام فقط سود و زیان و نتیجه بخشی سیاسی قیام مطرح نبوده و انگیزه های دیگری در پشت این قیام وجود دارد. وقتی می توان این ایراد را از قیام امام گرفت که «ایشان نمی دید که اوضاع زمانه و دسته بندی های سیاسی و زمینه های فرهنگی اجتماعی برای قیام آماده نیست» که قائل باشیم انگیزه امام صرفا مادی وسیاسی بوده باشد در حالی که دیدیم انگیزه امام از نهضت شان چیزی دیگری بوده است.
2) وجود زمینه و فضای لازم برای قیام در میان بخشی از بدنه جامعه و تمام شدن حجت به صورت ظاهری بر امام
دلیل دوم قیام امام حسین دعوت کوفه بود به عنوان یک شهر آماده. مردم کوفه بعد از اینکه بیست سال حکومت معاویه را چشیدند و زجرهاى زمان معاویه را دیدند و مظالم معاویه را تحمل کردند واقعاً بی تاب شده بودند، که حتى بعضى معتقدند که واقعاً در کوفه یک زمینه صددرصد آماده اى بود و یک جریان غیر مترقَّب اوضاع را دگرگون کرد. مردم کوفه هجده هزار نامه مى نویسند براى امام حسین و اعلام آمادگى کامل مى کنند. حال که امام حسین(علیه السلام) آمد و مردم کوفه یارى نکردند، البته همه مى گویند پس زمینه کاملًا آماده نبوده، ولى از نظر تاریخى اگر امام حسین به آن نامه ها ترتیب اثر نمى داد، مسلّم در مقابل تاریخ محکوم بود؛ مى گفتند یک زمینه بسیار مساعدى را از دست داد.(10)قطعا امام حسین بر اساس تحلیل و علمی که همه اهل نظر و بصیرت آن دوره داشتند احتمال می داد که کوفی جماعت خیانت کند؛ با این وجود ایشان بر اساس تمام بودن حجت حداقلی ظاهری (دعوت عراقیها و ضعف یزید) و بر اساس احساس تکلیف و انگیزه های قوی دینی اقدام به قیام کرد. حتی حضرت برای اتمام حجت بر مردم تمام تلاش خود را انجام داد و قبل از حرکت به سوى کوفه نماینده مخصوص خود مسلم بن عقیل را به کوفه فرستاد و او از مردم براى امام(علیه السلام) بیعت گرفت، اما خیانت بیعت کنندگان منجر به شهادت امام حسین(علیه السلام) گردید.
ممکن است این تصور بوجود آید که با شهادت ایشان قیام ایشان شکست خورد، ولی قطعا با بیدار شدن جامعه و قیام های بعدی که شکل گرفت اهداف ایشان از جمله بیداری امت و اصلاح دین اسلام محقق شد، چیزی که خود حضرت صراحتا دنبال آن بود و فرمود: «اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یَکُنْ مَا کَانَ مِنَّا تَنَافُساً فِی سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاساً مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَ لَکِنْ لِنُرِیَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِینِکَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِی بِلَادِکَ وَ یَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِکَ وَ یُعْمَلَ بِفَرَائِضِکَ وَ سُنَّتِکَ وَ أَحْکَامِک»(11)؛ (بارخدایا! تو خوب مى دانى که انقلاب و نهضت من به خاطر حکومت و سلطنت بر مردم و دستیابى به زرق و برق دنیا نبود، بلکه هدف من از حکومت ارایه معالم و نشانه هاى دینت به مردم، و اصلاح بلاد و شهرها و ایجاد امنیت براى بندگانت و عمل به فرایض و سنتها و احکام توست).(12)
آری امام حسین(علیه السلام) هرگز هدفش از قیام رسیدن به حکومت به معنی کسب دنیا نبود، بلکه آن حضرت به منظور اصلاح امّت جدّش و جامعه اسلامى قیام کرد و اگر امام حسین(علیه السلام) دست به این کار بزرگ نمى زد به یقین امروز خبرى از اسلام نبود، یا اگر بود قابل توجّه نبود. درست است که آن حضرت در این راه شربت شهادت نوشید، ولى جامعه اسلامى را تکان داد و به این هدف نزدیک ساخت.(13)
3) ثمرات فراوان قیام و تبعات آن برای حکومت اموی و جامعه اسلامی آن روز و بشریت تا ابد.
با توجه به انگیزه هایی که برای قیام امام حسین(علیه السلام) بیان شد، برای اینکه بدانیم پیروز واقعی در این قیام چه کسی بوده، باید ببینیم ثمرات این قیام با آن انگیزه ها در تناسب بوده یا نه؟ اگر منصفانه به این قضیه نگاه کنیم خواهیم دید شهادت امام حسین(علیه السلام) و یاران پاکبازش ثمرات فراوانی درپی داشت و به احیاى مکتب محمّدى(صلى الله علیه و آله) کمک کرد و خون پاک اباعبداللَّه(علیه السلام) درخت اسلام را آبیارى نمود و به رشد و بالندگى امّت اسلامى و بیدارى مسلمانان انجامید.امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: پس از شهادت امام حسین(علیه السلام) هنگامى که ابراهیم بن طلحه (در مدینه) با امام على بن الحسین(علیه السلام) روبرو شد (از روى طعنه) گفت: «یا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَیْنِ مَنْ غَلَبَ؟»؛ (اى على بن الحسین در این نبرد چه کسى پیروز شد؟!). امام(علیه السلام) فرمود: «إِذا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ مَنْ غَلَبَ وَ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلاةِ فَأَذِّنْ وَ أَقِمْ»(14)؛ (اگر مى خواهى بدانى پیروزى و غلبه با چه کسى بود، به هنگام فرا رسیدن وقت نماز اذان و اقامه بگو).
امام(علیه السلام) با این پاسخ به او فهماند که هدف یزید محو اسلام و نام رسول خدا(صلى الله علیه و آله) بود، ولى همچنان طنین «لَاإلهَ إِلَّا اللَّهُ وَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ» بر مأذنه ها مى پیچد و مسلمانان در همه جا- حتى در شام و پایتخت سلطنت یزید- به یگانگى خدا و رسالت محمد(صلى الله علیه و آله) گواهى مى دهند! برخی پیروزى را تنها در این مى دانند که انسان دشمن را به عقب براند و چند روزى حکومت را به دست گیرد. آنها پیروزى در هدف، و برترى مکتب را به حساب نمى آورند، آنها الگو شدن یک مجاهد شهید را براى نسلهاى موجود و آینده در نظر نمى گیرند، آنها عزت و سربلندى در نزد همه آزادگان جهان و جلب خشنودى و رضایت خدا را به هیچ مى انگارند.بدیهى است در چنان ارزیابى محدودى این ایراد - که چرا امام حسین(علیه السلام) و سایر انبیاء و اولیائی که علیه ظلم قیام کردند و در ظاهر شکست خوردند، همه جوانب را برای پیروزی در نظر نداشتند؟- پاسخ ندارد، اما اگر دید خود را وسیعتر و افق فکر خود را بازتر کنیم و ارزشهاى واقعى را در نظر بگیریم آن گاه هر مذهبی که داشته باشیم قیام امام حسین(علیه السلام) را قیامی آگاهی بخش و پیروز خواهیم دید؛ چنانکه «سید قطب» از علمای بزرگ اهل سنت در تفسیر «فى ظلال» سخنى دارد که شاهد ارزنده اى بر این مقصود است.
او قهرمان میدان کربلا را امام حسین(علیه السلام) می داند و مى گوید: «حسین(رضوان اللَّه علیه) در چنان صحنه بزرگ از یک سو، و دردناک از سوى دیگر، شربت شهادت نوشید، آیا این پیروزى بود یا شکست؟! در مقیاس کوچک و صورت ظاهر شکست بود، اما در برابر حقیقت خالص و مقیاسهاى بزرگ پیروزى عظیمى به شمار مى آید. براى هر شهیدى در روى زمین قلوب پاک انسانها مى لرزد، عشق و عواطف را برمى انگیزد، و غیرت و فداکارى را در نفوس به جنب و جوش مى آورد، همانگونه که حسین(رضوان اللَّه علیه) چنین کرد.
این سخنى است که هم شیعیان و هم غیر شیعیان از سائر مسلمین، و هم گروه عظیمى از غیر مسلمانان در آن متفق و هم عقیده اند. چه بسیار شهیدانى که اگر هزار سال زنده مى ماندند نمى توانستند به مقدار شهادتشان عقیده و مکتب خود را یارى کنند، و قدرت نداشتند اینهمه مفاهیم بزرگ انسانى را در دلها به یادگار گذارند، و هزاران انسان را با آخرین سخنان خود که با خونشان مى نویسند به کارهاى بزرگ وادار کنند.
آرى این سخنان و خطبه هاى آخرین که با خط خونین نوشته شده است پیوسته زنده مى ماند، و فرزندان و نسلهاى آینده را به حرکت در مى آورد، و اى بسا تمام تاریخ را در طول قرون و اعصار تحت تاثیر خود قرار مى دهد».(15)
حتی موسیو ماربین آلمانى غیر مسلمان امام حسین(علیه السلام) را در اهدافش موفق دانسته و مى گوید: «حسین با قربانى کردن عزیزترین افراد خود، با اثبات مظلومیّت و حقانیّت خود، به دنیا درس فداکارى و جانبازى آموخت و نام اسلام و اسلامیان را در تاریخ ثبت و در عالم بلندآوازه ساخت و اگر چنین حادثه اى پیش نیامده بود، قطعاً اسلام به حالت کنونى باقى نمى ماند و ممکن بود یکباره اسلام و اسلامیان محو و نابود گردند».(16)
قیامهاى خونین پس از حادثه عاشورا نیز سند گویای این حقیقت اند که پیروز حقیقی کربلا امام حسین(علیه السلام) و یاران ایشان بودند. به عبارت دیگر قیام امام حسین(علیه السلام) اگرچه در ظاهر سرکوب شد اما زمینه ساز قیام های بعدی علیه یزید شد. قیام هایی همچون قیام توابین، قیام مختار، قیام هایی که در شهرهای مدینه و مکه علیه خلافت یزید شد مثال هایی از این دست اند که نشان می دهند حرکت اصلاح گرانه امام حسین، خون غیرت و حق طلبی را در رگ های بسیاری از انسان های نخوت زده به جریان انداخت و آنها را علیه حکومت یزید شوراند و مانع آن شد که یزید در همان سال های معدود خلافتش، به عنوان یک حاکم، وضعیت مستقری را در سراسر ممالک اسلامی تجربه کند.(17)
امروزه نیز ما شیعیان همه سال با چشم خود آثار حیات امام حسین عزیز(علیه السلام) و دوستان شهیدش را در کربلا مى بینیم که جلسات سوگوارى آنها سرچشمه چه جنبشهاى عظیمى مى شود؟! ما با چشم خود شاهد و ناظر حرکت میلیونها نفر مسلمان بیدار در ایام عاشوراى حسینى براى ریشه کن ساختن کاخ ظلم و استبداد و استعمار بودیم. ما با چشم خود دیدیم که این نسل فداکار که درس خویش را در مکتب امام حسین(علیه السلام) و مجالس یادبود و ایام عاشوراى او خوانده بود چگونه با دست خالى از هر گونه سلاح قدرتمندترین سلاطین جبار را از تخت خود پائین کشیده اند.(18) نه تنها شیعیان بلکه بسیاری از آزادی خواهان جهان مانند گاندی (رهبر موفق هندی ها) و محمدعلی جناح (رهبر موفق پاکستان) و ... نیز امام حسین(علیه السلام) را الگوی خود قرار دادند و در اهداف خود موفق شدند.(19)
پی نوشت:
(1). البدایة و النهایة، ابن کثیر، أبو الفداء ابن کثیر الدمشقی، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1415 هـ ق، چاپ اول، ج 8، ص 239.
(2). تاریخ طبرى (تاریخ الامم و الملوک)، طبری، محمد بن جریر، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1407 هـ ق، الطبعة الأولى، ج 3، ص 269.
(3). تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، دار صادر، بیروت، بی تا، ج 2، ص 241.
(4). الفتوح، ابن اعثم کوفى، محمد بن علی، دار الندوة الجدیدة، بیروت، بی تا، چاپ اول، ج 5، ص 18؛ بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1403 هـ ق، چاپ دوم، ج 44، ص 325.
(5). ر.ک: مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، مطهرى، مرتضی، انتشارات صدرا، تهران، 1387 ش، ج 16، ص 642.
(6). احکام عزادارى، مکارم شیرازى، ناصر، انتشارات مدرسه امام على بن ابى طالب(علیه السلام)، قم، 1390 هـ ش، چاپ دوم، ص 133.
(7). بحار الأنوار، همان، ج 44، ص 329.
(8). در سوگ امیر آزادى (ترجمه مثیر الأحزان)، ابن نما حلى، جعفر بن محمد، ترجمه: کرمى، على، انتشارات حاذق، قم، 1380 هـ ش، چاپ اول، ص 30.
(9). عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها، مکارم شیرازى، ناصر، مدرسه امام علی بن ابی طالب(علیه السلام)، قم، 1387 هـ ش، چاپ پنجم، ص 659.
(10). مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، همان، ج 16، ص 643.
(11). بحار الأنوار، همان، ج 97، ص 80، باب (وجوب الامر بالمعروف و النهی عن المنکر)، ح 37.
(12). اهداف قیام حسینى، مکارم شیرازى، ناصر، انتشارات مدرسه امام على بن ابى طالب(علیه السلام)، قم، 1389 هـ ش، چاپ اول، 88.
(13). همان، ص 32.
(14). بحار الأنوار، همان، ج 45، ص 177.
(15). فی ظلال القرآن، شاذلی، سید بن قطب بن ابراهیم، دارالشروق، بیروت، 1412 هـ ق، چاپ هفدهم، ج 5، ص 3086.
(16). درسى که حسین به انسانها آموخت، هاشمى نژاد، سیّد عبدالکریم، انتشارات آستان قدس رضوى، چاپ دوم، 1383 هـ ش، ص 284.
(17). ر.ک: عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها، همان، ص 665 - 677.
(18). تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1374 هـ ش، چاپ سى و دوم، ج 20، ص 130.
(19). عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها، همان، ص 663.
منبع: آیین رحمت
پرسش و پاسخ مرتبط
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}