پرسش :

امام سجاد (علیه السلام) چگونه ابن زیاد را در کوفه رسوا ساخت؟


پاسخ :
براى رهایى از ذلت و بردگى و بازیابى عزت و آزادگى و فراهم ساختن زمینه براى یک انقلاب ریشه دار و بنیادى در سطحى گسترده بر ضد بیداد و خفقان و تحریف حقایق، راهى جز آگاهى و بیدار سازى و روشن گرى مردم نیست.

پس باید مردم را روشن کرد و به آنان آگاهى و شناخت داد تا احساس مسئولیت کنند، آنگاه خود بخود شورش و انقلاب پدید مى آید.

این، جز نقشه امام حسین(علیه السلام) بود که مرحله اول را خود و یارانش با شهادت انجام دادند و مرحله دوم آن یعنى رساندن پیام قیام کربلا بر عهده امام زین العابدین(علیه السلام) و زینب کبرى(سلام الله علیها) بود.

تنها با این نوع مبارزه بود که مى شد تمام بافته هاى سى و چند ساله بنى امیه را از بین برد و شورشى بنیادى بر ضد بنى امیه پى افکند و کاخ یزید و امویان را براى همیشه لرزاند و واژگون کرد.

مرحله دوم این مبارزه که توأم با مظلومیت اهل بیت بود، و از عصر عاشورا شروع شد، با خطبه زینب دختر امیر مؤمنان(علیه السلام) در بازار کوفه و بعد با سخنان کوتاه و ساده، ولى بسیار پر شور و مؤثر زین العابدین در همان شهر تداوم یافت.

امام به جمعیتى که بیشتر براى تماشاى اسیران آمده بودند اشاره کرد که سکوت کنند و همه ساکت شدند. آنگاه پس از ستایش و درود خداى متعال فرمود:
«مردم! آنکه مرا مى شناسد، مى شناسد، و آنکه نمى شناسد خود را بدو مى شناسانم: من على فرزند حسین فرزند على فرزند ابى طالبم. من پسر آنم که حرمتش را در هم شکستند، دارایى و مال او را به غارت بردند... و کسان او را اسیر کردند. من پسر آنم که در کنار نهر فراتش سر بریدند، در حالى که نه به کسى ستم کرده و نه به کسى مکرى به کار برده بود.من پسر آنم که او را از قفا سر بریدند و این مرا فخرى بزرگ است. مردم، شما به پدرم نامه ننوشتید؟ و با او بیعت نکردید؟ و پیمان نبستید؟ و به او خیانت نکردید؟ و به پیکار او برنخاستید؟ چه زشت کارى! و چه بد اندیشه و کردارى؟

اگر رسول خدا به شما بگوید: فرزندان مرا کشتید و حرمت مرا در هم شکستید، شما از امت من نیستید! به چه رویى به او خواهید نگریست؟».

این سخنان کوتاه و جان گذار در آن محیط خفقان و ارعاب، طوفانى بپا ساخت و چنان در عمق روح و جان مردم کوفه نفوذ کرد که ناگهان از هر سو بانگ شیون برخاست. مردم به یکدیگر مى گفتند: نابود شدید و نمى دانید. على بن الحسین(علیه السلام) گفت: خدا بیامرزد کسى را که پند مرا بپذیرد و به خاطر خدا و رسول آنچه مى گویم در گوش گیرد. سیرت ما باید چون سیرت رسول خدا باشد که نیکوترین سیرت است. همه گفتند:
پسر پیغمبر! ما شنوا، فرمانبردار، و به تو وفا داریم، از تو نمى بریم، با هر که گویى پیکار مى کنیم، و با هر کس خواهى در آشتى به سر مى بریم! یزید را دستگیر مى کنیم و از ستمکاران بر تو بیزاریم! على بن الحسین(علیه السلام) گفت:
مى خواهید با من هم کارى کنید که با پدرانم کردید؟ نه، به خدا هنوزم زخمى که زده اید خون فشان است و سینه از داغ مرگ پدر و برادرانم سوزان. تلخى این غم ها گلوگیر و اندوه من تسکین ناپذیر است و از شما مى خواهم نه با ما باشید نه بر ما.(1)، (2)

دستگاه حکومت بنى امیه از جبر دیگرى بهره بردارى مى کرد و کارها و جنایت هاى خود را به اراده خدا نسبت مى داد و بدین وسیله افکار عمومى را تخدیر مى کرد، و چون امام سجاد(علیه السلام) و حضرت زینب(علیها السلام) از این شاگرد تبلیغى دشمن آگاه بودند، بشدت با آن مبازره مى کردند.

نمونه روشن این مبارزه گفتگوى امام سجاد با پسر زیاد در کوفه است. پس از آنکه اسیران اهل بیت را به مجلس عمومى در کاخ پسر زیاد در کوفه وارد کردند، و سخنان تندى بین او و زینب کبرى(علیها السلام) رد و بدل گردید، پسر زیاد به طرف على بن الحسین(علیه السلام) متوجه شد و گفت:
این کیست؟
بعضى از حاضران گفتند:
على بن الحسین(علیه السلام) است.
- مگر خدا على بن الحسین(علیه السلام) را نکشت؟
حضرت فرمود: برادرى داشتم که او را نیز على بن الحسین مى گفتند، مردم او را کشتند.
- نه، خدا او را کشت؟
- «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها وَ الَّتی  لَمْ تَمُتْ فی  مَنامِها»(3)؛ (خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مى کند و ارواحى را نیز که نمرده اند، به هنگام خواب مى گیرد).
- با چه جرأتى این گونه جواب مرا مى دهى؟ او را ببرید و گردنش را بزنید!
در این هنگام زینب کبرى(علیه السلام) که حافظ ودیعه امامت بود، گفت: پسر زیاد! کسى از مردان ما را زنده نگذاشتى، اگر مى خواهى او را بکشى، مرا نیز با او بکش!
على بن الحسین(علیه السلام) گفت: عمه! خاموش باش تا من با او سخن بگویم، سپس گفت: پسر زیاد! مرا از کشتن مى ترسانى؟ مگر نمى دانى که کشته شدن براى ما امر عادى، و شهادت، براى ما کرامت است؟!(4)

پی‌نوشت‌ها:
(1). سید ابن طاووس، اللهوف، قم، منشورات الداورى، ص 66؛ دکتر شهیدى، سید جعفر، زندگانى على بن الحسین(علیه السلام)، چاپ اول، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1365 ه.ش، ص 56؛ حسنى، على اکبر، امام چهارم پاسدار انقلاب خونین کربلا، قم، انتشارات نسل جوان، ص 38 - 40.)
(2). احتمال هست که این سخنرانى در باز گشت اهل بیت از شام، در کوفه ایراد شده باشد، زیرا از ایک طرف، خطبه طولانى است و در موقع به شام، براى ایراد چنین خطبه اى، نه آزادى وجود داشت و نه وقت و فرصت، و از طرف دیگر، طبرسى در آغاز این خطبه مى گوید: احتجاج على بن الحسین(علیه السلام) على اهل الکوفه حین خرج من الفسطاط و توبیخه ایاهم على غدر هم و نکثهم...(احتجاج، نجف، المطبعه المرتضویه ج 2، ص 166) و مى دانیم که موقع رفتن به شام خیمه اى وجود نداشته است که امام از آن بیرون آید!.
(3). سوره زمر، آیه 42.
(4). سید بن طاووس، اللهوف فى قتلى الطفوف، قم، منشورات مکتبه الداورى، ص 68.

منبع: سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، موسسه امام صادق(علیه السلام)، قم، 1390 ش.