موضع دوستان و دشمنان خدا در برابر شبهه
پرسش :
در کلام امام علی (علیه السلام) موضع دوستان و دشمنان خداوند در مقابل شبهه چگونه بیان شده است؟
پاسخ :
امام علی (علیه السلام) در خطبه 38 نهج البلاغه راه نجات از شبهه ها را بیان مى فرماید و موضعگیرى دوستان خدا و دشمنان حق را در برابر شبهه ها در عبارت زیبایى چنین بیان مى کند.
(امّا دوستان خدا در برابر شبهات (و براى زدودن ظلمات آنها) نور و چراغ راهشان یقین است و دلیل و راهنمایى آنان سَمت و مسیر هدایت)؛ «فَأَمَّا أَوْلِیَاءُ اللهِ فَضِیَاؤُهُمْ فِیَها الْیَقِینُ وَ دَلِیلُهُمْ سَمْتُ(1) الْهُدَى».
این تعبیر ممکن است اشاره به یکى از دو چیز باشد: نخست این که اولیاء الله به خاطر برخوردارى از یقین به مبانى وحى، به سراغ قرآن و سخنان پیشوایان معصوم مى روند و در پرتو این نور و روشنایى، ظلمات شبهات را در هم مى شکنند و از چنگال آن رهایى مى یابند.
بنابراین تفسیر، «یقین» اشاره به ایمان به خدا و نبوّت است و «سمت الهدى»، اشاره به هدایتهایى است که از طریق وحى نصیب انسان مى شود، همانطور که قرآن مجید مى گوید: «ذلِکَ الْکِتابُ لارَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ»(2)؛ (این کتاب بزرگ شکى در آن نیست، و مایه هدایت پرهیزکاران است).
تفسیر دیگر این که مراد از یقین، استفاده از مقدمات قطعى و امور یقینى است که هر گاه انسان در تجزیه و تحلیل خود بر امور یقینى تکیه کند، مى تواند گره شبهه را بگشاید و به سمت هدایت حرکت کند.
و به تعبیر دیگر، اولیاء الله چون گرفتار هوا و هوس نیستند و عقل سلیم بر وجودشان حاکم است، مى توانند در پرتو نور آن ظلمات شبهه را بشکافند و به مسیر هدایت گام نهند، در حالى که اگر فضاى فکر آنها انباشته از غبار هوا و هوس بود، هرگز نمى توانستند چهره حق و باطل را از لابه لاى پوشش ها تشخیص دهند.
این دو تفسیر، با هم منافاتى ندارد و مى تواند در مفهوم جمله هاى بالا جمع باشد.
جواب این سؤال را قرآن مجید به روشنى داده است و آن این که در این گونه موارد، باید به سراغ محکمات آیات و روایات رفت و در پرتو آیات و روایاتى که با صراحت حقایق را بیان کرده، موارد مشتبه را تفسیر کرد و از این امتحان الهى که به وسیله آیات و روایات متشابه است، سر بلند بیرون آمد.
در امور زندگى انسان نیز همانند آیات قرآن، محکمات و متشابهات وجود دارد، مثلا ما از دوستمان حرکت مشکوکى مى بینیم که مى توانیم براى آن تفسیر خوب یا بدى کنیم، در حالى که سالیان دراز امتحان صداقت خود را در کارهاى مختلف و حوادث گوناگون داده است، این حُسن سابقه جزء محکمات است و آن حرکت مشکوک از متشابهات که به وسیله محکمات تفسیر مناسب مى شود.
سپس به سراغ روش دشمنان خدا مى رود و مى فرماید: (امّا دشمنان خدا، دعوت کننده آنان در شبهات، همان ضلالت و راهنماى آنان کوردلى است)؛ «وَ أَمَّا أَعْدَاءُ اللهِ فَدُعَاؤُهُمْ فیهَا الضَّلالُ وَ دَلِیلُهُمُ الْعَمْى» براى پیمودن هر راه انگیزه حرکتى لازم است و راهنمایى و درست در اینجا است که اولیاء الله و اعداء الله از هم جدا مى شوند.
اولیاء الله انگیزه اى جز یقین به خدا و قیامت ندارند و راهنمایى جز وحى و نبوّت، در حالى که انگیزه دشمنان خدا عوامل مختلف گمراهى مانند هواى نفس و وسوسه هاى شیاطین جنّ و انس است، و راهنمایى جز کور دلى براى آنان وجود ندارد.
به همین دلیل گروه نخست به سعادت جاویدان مى رسند و به مصداق «أَلا أِنَّ أَوْلِیاءَ اللهِ لاخَوفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاهُمْ یَحْزَنُونَ... لَهُمُ البُشْرى فِى الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِى الاْخِرَةِ»(3)؛ (آگاه باشید! دوستان خدا نه ترسى دارند و نه غمگین مى شوند (گذشته و آینده آنان، هر دو روشن و امیدبخش است.) ... هم در زندگى دنیا شاد و مسرورند و هم در زندگى آخرت). زندگى آنان در دو سرا، غرق نور و سعادت است، در حالى که دشمنان خدا به مصداق «أَوْ کَظُلُمات فى بَحْر لُجِّىٍّ یَغْشاهُ مَوجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْض اِذا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَراها وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللهُ لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِنْ نُور»(4)؛ (یا مانند ظلماتى در یک دریاى عمیق و پهناور که موج آن را پوشانده و بر فراز آن موج دیگرى و بر فراز آن ابرى تاریک است، ظلمت هایى است متراکم یکى بر فراز دیگرى، آن گونه که وقتى که دست خود را خارج کند، ممکن نیست آن را ببیند و کسى که خدا نورى براى او قرار نداده، نورى براى او نیست). اینان در لابه لاى امواج گمراهى و ضلالت و بدبختى و شقاوت دست و پا مى زنند.
آنچه در کلام بسیار پر معناى امام در این خطبه آمده است، هم در مقیاس زندگى فردى صادق است و هم در مقیاس زندگى جمعى، بلکه در بعد اجتماعى آثارش گسترده تر و وحشتناک تر است.
و نمونه کامل آن در بخش دوم (أعداء الله)، همان سه گروهى هستند که در جنگ «جمل» و «صفّین» و «نهروان» با استناد به شبهات واهى و دلایلى سست تر از تار عنکبوت، به مقابله با امام (علیه السلام) برخاستند و ضربات سهمگینى بر پیکر اسلام و مسلمانان وارد ساختند.
جالب این که در صحیح بخارى در حدیثى از «أبوبکرة» ـ یکى از یاران پیامبر خدا(صلّی الله علیه و آله) ـ چنین نقل شده است که مى گوید: «من سخنى از پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) شنیده بودم که در ایّام جنگ جمل براى من بسیار مفید بود; چرا که نزدیک بود به لشکر جَمَل بپیوندم و همراه آنها (در برابر على (علیه السلام)) بجنگم و آن سخن، این بود که وقتى این خبر به پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) رسید که گروهى از ایرانیان دختر کسرا را به پادشاهى برگزیده اند، فرمود: «لَنْ یُفْلَحْ قَومٌ وَلُّوا أَمْرَهُمْ إِمْرَأَةً»؛ (هر قوم و ملّتى که زنى را زمامدار خود کنند روى رستگارى را نخواهند دید). همین امر سبب شد تا لشکر جمل را که در حقیقت، عایشه بر آنان حکومت مى کرد، رها سازم.(5)
پینوشتها:
(1). سَمْت، به معناى «راه یا شاهراه» است، به چهره و قیافه نیکان نیز سمت گفته مى شود، «تسمیت» عطسه کننده، به معناى دعا کردن براى کسى است که عطسه مى کند، به مناسبت آن که از خدا تقاضاى سلامت او مى شود و نیز از نشانه هاى سلامت انسان است.
(2). سوره بقره، آیه شریفه 2.
(3) . سوره یونس، آیه 62 و 64.
(4). سوره نور، آیه 40.
(5). صحیح بخارى، جلد 6، صفحه 10، (باب کتاب النبى (صلى الله علیه و آله)، الى کسرى و قیصر).
منبع: پیام امام امیر المومنین علیه السلام، آیت الله العظمى ناصر مکارم شیرازى، انتشارات دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1385 ش، ج 2، ص 406.
امام علی (علیه السلام) در خطبه 38 نهج البلاغه راه نجات از شبهه ها را بیان مى فرماید و موضعگیرى دوستان خدا و دشمنان حق را در برابر شبهه ها در عبارت زیبایى چنین بیان مى کند.
(امّا دوستان خدا در برابر شبهات (و براى زدودن ظلمات آنها) نور و چراغ راهشان یقین است و دلیل و راهنمایى آنان سَمت و مسیر هدایت)؛ «فَأَمَّا أَوْلِیَاءُ اللهِ فَضِیَاؤُهُمْ فِیَها الْیَقِینُ وَ دَلِیلُهُمْ سَمْتُ(1) الْهُدَى».
این تعبیر ممکن است اشاره به یکى از دو چیز باشد: نخست این که اولیاء الله به خاطر برخوردارى از یقین به مبانى وحى، به سراغ قرآن و سخنان پیشوایان معصوم مى روند و در پرتو این نور و روشنایى، ظلمات شبهات را در هم مى شکنند و از چنگال آن رهایى مى یابند.
بنابراین تفسیر، «یقین» اشاره به ایمان به خدا و نبوّت است و «سمت الهدى»، اشاره به هدایتهایى است که از طریق وحى نصیب انسان مى شود، همانطور که قرآن مجید مى گوید: «ذلِکَ الْکِتابُ لارَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ»(2)؛ (این کتاب بزرگ شکى در آن نیست، و مایه هدایت پرهیزکاران است).
تفسیر دیگر این که مراد از یقین، استفاده از مقدمات قطعى و امور یقینى است که هر گاه انسان در تجزیه و تحلیل خود بر امور یقینى تکیه کند، مى تواند گره شبهه را بگشاید و به سمت هدایت حرکت کند.
و به تعبیر دیگر، اولیاء الله چون گرفتار هوا و هوس نیستند و عقل سلیم بر وجودشان حاکم است، مى توانند در پرتو نور آن ظلمات شبهه را بشکافند و به مسیر هدایت گام نهند، در حالى که اگر فضاى فکر آنها انباشته از غبار هوا و هوس بود، هرگز نمى توانستند چهره حق و باطل را از لابه لاى پوشش ها تشخیص دهند.
این دو تفسیر، با هم منافاتى ندارد و مى تواند در مفهوم جمله هاى بالا جمع باشد.
ممکن است گفته شود که در آیات و روایات نیز تعبیراتى است مشتبه و قابل تفسیرهاى مختلف، در اینجا باید چه کار کرد؟
جواب این سؤال را قرآن مجید به روشنى داده است و آن این که در این گونه موارد، باید به سراغ محکمات آیات و روایات رفت و در پرتو آیات و روایاتى که با صراحت حقایق را بیان کرده، موارد مشتبه را تفسیر کرد و از این امتحان الهى که به وسیله آیات و روایات متشابه است، سر بلند بیرون آمد.
در امور زندگى انسان نیز همانند آیات قرآن، محکمات و متشابهات وجود دارد، مثلا ما از دوستمان حرکت مشکوکى مى بینیم که مى توانیم براى آن تفسیر خوب یا بدى کنیم، در حالى که سالیان دراز امتحان صداقت خود را در کارهاى مختلف و حوادث گوناگون داده است، این حُسن سابقه جزء محکمات است و آن حرکت مشکوک از متشابهات که به وسیله محکمات تفسیر مناسب مى شود.
سپس به سراغ روش دشمنان خدا مى رود و مى فرماید: (امّا دشمنان خدا، دعوت کننده آنان در شبهات، همان ضلالت و راهنماى آنان کوردلى است)؛ «وَ أَمَّا أَعْدَاءُ اللهِ فَدُعَاؤُهُمْ فیهَا الضَّلالُ وَ دَلِیلُهُمُ الْعَمْى» براى پیمودن هر راه انگیزه حرکتى لازم است و راهنمایى و درست در اینجا است که اولیاء الله و اعداء الله از هم جدا مى شوند.
اولیاء الله انگیزه اى جز یقین به خدا و قیامت ندارند و راهنمایى جز وحى و نبوّت، در حالى که انگیزه دشمنان خدا عوامل مختلف گمراهى مانند هواى نفس و وسوسه هاى شیاطین جنّ و انس است، و راهنمایى جز کور دلى براى آنان وجود ندارد.
به همین دلیل گروه نخست به سعادت جاویدان مى رسند و به مصداق «أَلا أِنَّ أَوْلِیاءَ اللهِ لاخَوفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاهُمْ یَحْزَنُونَ... لَهُمُ البُشْرى فِى الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِى الاْخِرَةِ»(3)؛ (آگاه باشید! دوستان خدا نه ترسى دارند و نه غمگین مى شوند (گذشته و آینده آنان، هر دو روشن و امیدبخش است.) ... هم در زندگى دنیا شاد و مسرورند و هم در زندگى آخرت). زندگى آنان در دو سرا، غرق نور و سعادت است، در حالى که دشمنان خدا به مصداق «أَوْ کَظُلُمات فى بَحْر لُجِّىٍّ یَغْشاهُ مَوجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْض اِذا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَراها وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللهُ لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِنْ نُور»(4)؛ (یا مانند ظلماتى در یک دریاى عمیق و پهناور که موج آن را پوشانده و بر فراز آن موج دیگرى و بر فراز آن ابرى تاریک است، ظلمت هایى است متراکم یکى بر فراز دیگرى، آن گونه که وقتى که دست خود را خارج کند، ممکن نیست آن را ببیند و کسى که خدا نورى براى او قرار نداده، نورى براى او نیست). اینان در لابه لاى امواج گمراهى و ضلالت و بدبختى و شقاوت دست و پا مى زنند.
آنچه در کلام بسیار پر معناى امام در این خطبه آمده است، هم در مقیاس زندگى فردى صادق است و هم در مقیاس زندگى جمعى، بلکه در بعد اجتماعى آثارش گسترده تر و وحشتناک تر است.
و نمونه کامل آن در بخش دوم (أعداء الله)، همان سه گروهى هستند که در جنگ «جمل» و «صفّین» و «نهروان» با استناد به شبهات واهى و دلایلى سست تر از تار عنکبوت، به مقابله با امام (علیه السلام) برخاستند و ضربات سهمگینى بر پیکر اسلام و مسلمانان وارد ساختند.
جالب این که در صحیح بخارى در حدیثى از «أبوبکرة» ـ یکى از یاران پیامبر خدا(صلّی الله علیه و آله) ـ چنین نقل شده است که مى گوید: «من سخنى از پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) شنیده بودم که در ایّام جنگ جمل براى من بسیار مفید بود; چرا که نزدیک بود به لشکر جَمَل بپیوندم و همراه آنها (در برابر على (علیه السلام)) بجنگم و آن سخن، این بود که وقتى این خبر به پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) رسید که گروهى از ایرانیان دختر کسرا را به پادشاهى برگزیده اند، فرمود: «لَنْ یُفْلَحْ قَومٌ وَلُّوا أَمْرَهُمْ إِمْرَأَةً»؛ (هر قوم و ملّتى که زنى را زمامدار خود کنند روى رستگارى را نخواهند دید). همین امر سبب شد تا لشکر جمل را که در حقیقت، عایشه بر آنان حکومت مى کرد، رها سازم.(5)
پینوشتها:
(1). سَمْت، به معناى «راه یا شاهراه» است، به چهره و قیافه نیکان نیز سمت گفته مى شود، «تسمیت» عطسه کننده، به معناى دعا کردن براى کسى است که عطسه مى کند، به مناسبت آن که از خدا تقاضاى سلامت او مى شود و نیز از نشانه هاى سلامت انسان است.
(2). سوره بقره، آیه شریفه 2.
(3) . سوره یونس، آیه 62 و 64.
(4). سوره نور، آیه 40.
(5). صحیح بخارى، جلد 6، صفحه 10، (باب کتاب النبى (صلى الله علیه و آله)، الى کسرى و قیصر).
منبع: پیام امام امیر المومنین علیه السلام، آیت الله العظمى ناصر مکارم شیرازى، انتشارات دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1385 ش، ج 2، ص 406.
پرسش و پاسخ مرتبط
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}