پرسش :

مدت امامت حضرت امام حسین علیه السلام ده سال بود. آیا در آن مدت از زندگی سیدالشهدا هیچ اعتراضی به حکومت نبوده است؟ چه شد که با آمدن یزید، امام حسین علیه السلام اعتراض را علنی کردند؟


پاسخ :
پاسخ از حجت‌ الاسلام حامد کاشانی، پژوهشگر تاریخ اسلام:
حدود نوزده سال مجموع دوره‌ی امامت امام حسن و امام حسین علیهم‌ السلام است. تقریباً شش ماه ماجرای آتش‌بس است و شش ماهی هم درگیری سیدالشهداء با یزید است. این نوزده سال خیلی شبیه به همدیگر است؛ یعنی مورخ اگر حواسش به تیتر کتاب تاریخ نباشد، متوجه نمی‌شود که امام عوض‌شده؛ چون رفتار دو امام به‌شدت شبیه همدیگر است و همان تغییرات حکومت به‌سمت زدن ریشه‌ی وجود اهل بیت در جامعه هم در این سال‌ها هست. مردم مخصوصاً مردم مدینه هم اهل‌ بیت را به‌عنوان مرجع اجتماعی، سیاسی و علمی قبول و باور نداشتند.

مردم به امام حسن و امام حسین علیهم‌ السلام فقط به‌عنوان پسران و عزیزان و فامیل پیغمبر نگاه می‌کردند. پیامبر فامیل زیاد داشت. وقتی می‌شنیدند فامیل پیامبرند، قیمت و اعتبار اجتماعی‌شان به‌‌شدت می‌شکست. لذا، امام حسن و امام حسین علیهم‌ السلام در آن نوزده سال عمده‌ی تلاششان این بود که با بخشش‌کردن به فقرا در خانه‌ی اهل بیت گم نشود و یک خاطره‌ی خوشی از خانه‌ی ائمه بماند. روایات زیادی که از بخشش‌های عجیب‌غریب امام حسن و امام حسین علیهم‌ السلام داریم فقط به‌خاطر همین است که در این خانه بسته نشود. البته در آن دوره گاهی سختگیری‌ها به‌گونه‌ای بود که اگر کسی محبّ این دو بزرگوار بود به‌شدت جانش به خطر می‌افتاد.

حکومت به‌هیچ‌وجه اقدام گسترده را به امام حسن و امام حسین علیهم‌ السلام اجازه نمی‌داد، چراکه به‌شدت فضای امنیتی و برخوردهای شدید جدی بود. حالا دو سه تایش را مثال می‌زنم:

زمانی که امام حسن علیه‌ السلام شهید شد، عده‌ای به امام حسین علیه‌ السلام نامه نوشتند که آقا الآن شما امام‌ هستید. حضرت زمان معاویه شرایط را جوری می‌دید که اگر می‌خواست اقدامی کند، اداره‌ی رسانه‌ی فرهنگی مسئله به‌گونه‌ای بود که برای مردم روشن نمی‌شد که قیام برای تنافس در قدرت است یا اصلاح امت. لذا، حضرت در آن آتش‌بسی که امضاء شده بود و معاویه به آن پایبند نبود، آرام بود. البته گاهی اعتراضاتی مثل ماجرای ولایتعهدی، قتل حجربن‌عدی و یا جسارت به امیرالمؤمنین علیه‌ السلام روی منبر از جانب امام حسین علیه‌ السلام صورت می‌گرفت، ولی آن اعتراضات آن‌قدری نبود که به‌سمت براندازی برود؛ چون جامعه از نظر فرهنگی نمی‌توانست تشخیص بدهد که امام حسین علیه‌ السلام دنبال چیست.

یزید که آمد حضرت اوّل کار دید اگر بخواهد حکومت یزید را بپذیرد، یک اتفاقی در جامعه می‌افتد که تا امروز دیگر هر مبارزه‌ای نامشروع قلمداد می‌شود. ببینید یک فکری که امروز در میان برادران غیرشیعه هست و هنوز بسیاری به آن معتقدند اینکه می‌گویند هر کسی که حاکم مسلمین شد، (حالا با شورا، با انتخاب فرد قبلی، با تعداد کمی از خبرگان امت یا ولایتعهدی یا کودتا بالاخره به قدرت رسید) اگر رسماً نگوید من کافرم و بگوید من مسلمانم ولو فاسدترین فرد و قاتل اولیاء خدا باشد، اطاعت از او واجب است و کسی حق قیام علیه او را ندارد. این فکر به‌مرور آرام‌آرام در جامعه شگل گرفت و بعد در فلسفه‌ی سیاسی و فقه سیاسی سعی کردند به آن بار بدهند و کم‌کم مسئله‌ی جاافتاده‌‌ای شد.

در قرن ششم ادعا شد: «وَ أمّا الْخُروجُ عَلَیْهِمْ وَ قِتالُهُمْ فَحَرامٌ بِإجْماعِ الْمُسْلِمینَ وَ إنْ کانوا فَسَقَةً ظالِمین»؛ خروج علیه حاکم جامعه‌ی اسلامی به اجماع حرام است، حتی فاسق باشد و آدم‌ها را بکشد و اموال مردم را بالا بکشد؛ یعنی جریانی دنبال این بود که مبارزه با ظلم را منفی، حرام و مرگ جاهلی تلقی کند. تا زمان حکومت معاویه فضای فرهنگی اجازه‌ی این مبارزه را نمی‌داد که خط روشن بشود.

منبع: khamenei.ir