پرسش :

مى دانيم حضرت مهدى - حجت بن الحسن العسكرى(عج) - در سال 260 هجرى از نظرها غايب و پنهان شده است و اكنون بيش از يك هزار سال است كه در پشت پرده غيبت به سر مى برد; مى خواهيم بدانيم فلسفه اين غيبت طولانى چيست؟


شرح پرسش :
پاسخ :
نخست بايد توجّه نمود كه غيبت امام از ديدگان ما به اين معنا نيست كه او در جهان ديگرى جز اين جهان زندگى مى كند و يا وجود جسمانى او به وجود ناپيدايى مانند امواج «اتر» تبديل گرديده است; بلكه معنا غيبت امام(عج) اين است كه او در ميان مردم زندگى مى كند و مردم وى را مى بينند ولى نمى شناسند و از يك زندگى طبيعى برخوردار است.
امّا چرا غيبت او طولانى است و فلسفه اين غيبت ممتد چيست؟ در برابر اين پرسش بايد گفت: برنامه حضرت مهدى(عج) با برنامه پيامبران و ساير پيشوايان يك تفاوت كلّى دارد و آن اين است كه برنامه وى قانونگذارى نيست; بلكه يك برنامه به تمام معنا اجرايى در تمام جهان است; به اين معنا كه او مأموريّت دارد تمام اصول تعليمات اسلام را در جهان پياده كند و اصول عدالت و داد و حقّ و حقيقت را در ميان همه افراد بشر بسط و گسترش دهد.
درست است كه پيامبران و امامان نيز قسمت هايى از اين برنامه را اجرا كرده اند، ولى بر اثر نبودن آمادگى در بسيارى از مردم جهان، اين موضوع جنبه جهانى و عمومى به خود نگرفت و پس از نفوذ در شعاع معيّنى از جامعه هاى انسانى متوقّف ماند.
روشن است كه پياده شدن يك چنين برنامه انقلابى جهانى كه به وسيله آن اصول عدالت و دادگرى و حقّ و حقيقت در ميان همه مردم جهان گسترش يابد، شرايط مقدّماتى لازم دارد كه در زير به آنها اشاره مى شود و اين شرايط و امكانات جز با مرور زمان و تكامل همه جانبه اجتماع ممكن نيست; از جمله:

1- آمادگى روحى
در درجه نخست بايد مردم جهان براى اجراى اين اصول، تشنه و آماده گردند و تا در مردم جهان تقاضايى نباشد «عرضه» هر نوع برنامه مادّى و معنوى مؤثّر نخواهد بود. قانون عرضه و تقاضا نه تنها در نظام زندگى اقتصادى حكمفرماست و تقاضايى از مردم نسبت به كالايى نباشد عرضه آن كالا كم اثر خواهد بود، بلكه عين اين نظام در عرضه برنامه هاى معنوى و اصول اخلاقى و مكتب هاى سياسى و انقلابى نيز حكفرما مى باشد و تا در اعماق دل مردم - براى اين نوع امور - تقاضا و درخواستى نباشد عرضه آن با شكست روبه رو شده و كارى از پيش نخواهد رفت.
البتّه گذشته زمان و شكست قوانين مادّى و پديد آمدن بن بست هاى جهانى و كشيده شدن بشريّت بر لب پرتگاه جنگ، مردم جهان را خسته خواهد كرد و آنان را به اين حقيقت واقف خواهد ساخت كه اصول قوانين مادّى و سازمان هاى به اصطلاح بين المللى، نه تنها نمى توانند مشكلات زندگى را حل كنند و عدالت را در جهان حكمفرما سازند، بلكه همين خستگى و يأس، مردم دنيا را براى پذيرش يك انقلاب بنيادى مهيّا و آماده مى سازد و مى دانيم كه اين موضوع نياز به گذشت زمان دارد تا تجربه هاى تلخ زندگى ثابت كند كه تمام نظامات مادّى و سازمان هاى بشرى در اجراى اصول عدالت و احقاق حق و برقرارى امنيّت و آرامش، عاجز و ناتوان مى باشند و سرانجام بر اثر يأس و نوميدى، اين تقاضا در مردم گيتى براى تحقّق چنان آرمان الهى پديد آيد و زمينه براى عرضه يك انقلاب جهانى به وسيله يك مرد الهى و آسمانى از هر نظر مساعد گردد.(1)

2- تكامل علوم و فرهنگ هاى انسانى
از سوى ديگر براى برقرار ساختن يك حكومت جهانى، براساس عدل و داد، نياز فراوانى به پيشرفت علوم و دانش ها و فرهنگ هاى اجتماعى و مردمى دارد كه آن نيز بدون پيشرفت فكرى و گذشت زمان ممكن و ميسّر نمى گردد.
برقرارى حكومت جهانى كه در سراسر جهان، عدل و داد و قانون حكومت كند و همه مردم جهان از كلّيّه مزاياى فردى و اجتماعى اسلام بهره مند گردند بدون وجود يك فرهنگ پيشرفته در كليه شؤون بشرى امكان پذير نيست و هرگز بدون يك فرهنگ كامل، جامه عمل به خود نمى پوشد. اين نيز احتياج به گذشت زمان دارد.

3- تكامل وسايل ارتباط جمعى
از سوى ديگر، چنين حكومتى نياز به وجود وسايل كامل ارتباط جمعى دارد تا در پرتو آن بتواند مقرّرات و احكام و اصول انسانى را از طرق مختلف در مدّت كوتاهى به مردم جهان اعلام كند. اين موضوع بدون تكامل صنايع انسانى و گذشت زمان نيز انجام نمى گيرد.

4- پرورش نيروى انسانى
از همه اينها گذشته، پيشبرد چنين هدفى و پى ريزى چنان انقلابى به يك نيروى فعّال و سازنده انسانى نياز دارد كه در واقع ارتش انقلاب جهانى را تشكيل مى دهد و تشكيل چنين ارتشى و به وجود آمدن چنين افراد پاكباخته و فداكارى كه در راه هدف و حقيقت از همه چيز بگذرند نياز به گذشت زمان دارد.
اگر در برخى از روايات مى خوانيم كه فلسفه طولانى شدن غيبت امام زمان، همان امتحان و آزمايش مردم است، ممكن است ناظر به همين قسمت باشد; زيرا امتحان و آزمايش در منطق اسلام نه به معنا آزمون هاى معمولى و كشف امور پنهانى است; بلكه مقصود از آن پرورش روحيّات پاك و پديد آوردن حدّاكثر ورزيدگى در افراد مى باشد.(2)
مجموع اين جهات چهارگانه(3) نياز به اين دارد كه زمان قابل ملاحظه اى بگذرد و جهان از بسيارى از جهات پيش برود; و آمادگى روحى و فكرى براى پذيرش حكومت جهانى بر اساس حقّ و عدالت در مردم پديد آيد; آن گاه اين برنامه با وسايل و امكانات خاصّى در سطح جهانى وسيله حضرت مهدى(عج) پياده گردد... اين است فلسفه غيبت طولانى امام.
امّا با اين حال چرا امام در ميان مردم شناخته نمى شود و بطور ناشناس زندگى مى كند; در صورتى كه براى او ممكن است كه بطور شناخته شده در ميان مردم به سر ببرد تا روزى كه فرمان الهى درباره انقلاب جهانى او فرار رسد؟
درباره اين سؤال بايد گفت: امام همچون انسانهاى ديگر طبق سنن عادّى انسانى زندگى مى كند، ولى او از يك عمر طولانى برخوردار است، اگر شناخته مى شد هرگز از گزند نيروهاى اهريمنى كه در هر عصر و زمانى تعداد و شماره هاى آنها كم نيست مصون و محفوظ نمى ماند و به دست آنان از بين مى رفت، چنانكه تاريخ اين مطلب را درباره تمام امامان و پيشوايان گذشته به روشنى ثابت كرده است; و اگر آفتاب عمر امامى از پيشينيان به وسيله اهريمنان بدخواه غروب مى كرد امام و پيشواى ديگرى جاى او را مى گرفت، در صورتى كه اين موضوع درباره حضرت مهدى(عج) چنين نيست; او آخرين حجّت خداست و بايد برنامه به دست او اجرا گردد.
در اين صورت، ناچار بايد بطور ناشناس زندگى كند تا روزى كه مأموريّت اجراى اين برنامه به او محوّل گردد.
البتّه آنچه گفتيم درباره فلسفه غيبت امام(عج) و علّت زندگى كردن او بطور ناشناس بود و امّا اين كه وجود امام در پشت پرده غيبت چه منافعى براى مردم دارد و هم اكنون جامعه انسانى از وجود امام چه سودى مى برد، خود موضوع ديگرى است كه بايد جداگانه درباره بحث نمود و از موضوع سؤال بالا خارج است.


1. يكى از نشانه هاى روشن قيام امام زمان كه احاديث اسلامى همگى بر آن اتّفاق دارند اين است كه سراسر اجتماع بشرى را جور و ستم و تعدّى و بيدادگرى فرا مى گيرد و ابرهاى يأس و نوميدى زندگى جامعه انسانى را تيره مى سازد و در حقيقت فشار ظلم و تعدّى آن چنان بر دوش آنان سنگينى مى كند كه انسان را براى پذيرش انقلاب ديگر، انقلابى عميق و بنيادى به دست توانا و نيرومند يك مرد الهى آماده مى سازد.
2. تمام آزمون هاى الهى كه درباره پيامبران و اولياى وى انجام مى گيرد براى همين منظور است. اگر خدا ابراهيم را با تكاليف و وظايف سنگينى آزمود، چنان كه مى فرمايد: «وَ اِذِ ابْتَلَى اِبْراهِيمَ رَبَّهُ بِكَلِمَات فَاَتَمَّهُنَّ» (سوره بقره، آيه 124) براى همين هدف بوده است تا اين رادمرد الهى به قدرى در كوران حوادث قرار گيرد تا در صلابت و استقامت به صورت فولاد آب ديده در آيد.
3. مجموع اين جهات چهارگانه را مى توان در امور زير خلاصه نمود: 1- تكامل روحى 2- تكامل فرهنگى 3- تكامل وسايل ارتباط جمعى 4- تشكيل يك ارتش انقلاب جهانى از يك جمعيّت پاكباخته و فداكار.