پرسش :
در قرآن مجيد مى خوانيم كه حضرت مسيح به آمدن پيامبر پس از خود به نام «احمد» كه پيامبر اسلام است گزارش داده است; آيا اين جمله در اناجيل كنونى وجود دارد؟
شرح پرسش :
پاسخ :
آيه اى كه در قرآن در اين باره وارد شده است به قرار زير مى باشد:
«... وَ مُبَشِّراً بِرَسُول يَأتِى مِنْ بَعْدِى اسْمُهُ اَحْمَدُ فَلَمّا جاَهُمْ بِالْبَيِّناتِ قالُوا هَذَا سِحْرٌ مُبين;.. و بشارت دهنده به رسولى كه بعد از من مى آيد و نام او احمد است! هنگامى كه او ]احمد[ با معجزات و دلايل روشن به سراغ آنان آمد، گفتند: اين سحرى آشكار است...»(1)
محقّقان اسلامى مى گويند بشارتى كه اين آيه از حضرت مسيح نقل مى كند، در انجيل يوحنا در باب هاى 14 و 15 و 16 وارد شده است و حضرت مسيح به نقل انجيل «يوحنّا» از آمدن شخصى پس از خود به نام «فارقليط» خبر داده است و قراين زيادى گواهى مى دهد كه مقصود از آن پيامبر اسلام مى باشد و ما براى روشن شدن مطلب ناچاريم متون آيات را با تعيين باب و شماره از انجيل ياد شده نقل نماييم، اينك متون عبارات انجيل:
«اگر شما مرا دوست داريد، احكام مرا نگاه داريد و من از پدر خواهم خواست تا «فار قليط» ديگرى به شما بدهد، تا ابد با شما خواهد ماند. او روح حق و راستى است كه جهان نمى تواند او را قبول كند: زيرا كه او را نمى بيند و نمى شناسد، امّا شما را مى شناسد، زيرا كه نزد شما مى ماند و در شما خواهد بود».(2)
«من اين سخن ها را به شما گفته ام وقتى كه با شما بودم، لكن آن «فارقليط» كه پدر او را به اسم من خواهد فرستاد، شما را هر چيز خواهد آموخت و هر چيز من به شما گفته ام به ياد شما خواهد آورد».(3)
«حالا قبل از وقوع به شما خبر دادم تا وقتى كه واقع گردد ايمان آوريد.(4)
«چون آن فارقليط كه من از جانب پدر به شما خواهم فرستاد، روح راستى كه از اطرف پدر مى آيد او درباره من شهادت خواهد داد».(5)
«راست مى گويم كه شما را مفيد است كه من بروم اگر من نروم آن فارقليط نزد شما نخواهد آمد امّا اگر بروم او را نزد شما خواهم فرستاد و او چون بيايد جهانيان را به گناه و صدق و انصاف ملزم خواهد ساخت: به گناه، زيرا كه بر من ايمان نمى آورند، به صدق زيرا كه نزد پدر خود مى روم، و شما مرا ديگر نمى بينيد، به انصاف زيرا كه بر رييس اين جهان حكم جارى شده است و ديگر چيزهاى بسيار دارم كه به شما بگويم ليكن حالا نمى توانيد متحمّل شد، امّا چون او بيايد او شما را به تمامى راستى ارشاد خواهد داد زيرا كه او از پيش خود سخن نخواهد گفت، بلكه هر آنچه مى شنوند خواهد گفت. و شما را از آينده خبر خواهد داد و مرا تمجيد خواهد نمود، زيرا كه او آنچه از آن من است خواهد يافت و شما را خبر خواهد داد. هرچه از آنِ پدر است از من است از اين جهت گفتم كه آنچه از آن من است مى گيرد و به شما خبر مى دهد».(6)
در اين جا قراين روشنى داريم كه گواهى مى دهد مراد از فارقليط پيامبرى است كه پس از مسيح مى آيد نه روح القدس:
1- نخست بايد توجّه كرد كه از برخى از تواريخ مسيحى استفاده مى شود كه پيش از اسلام در ميان علما و مفسّرين انجيل مسلّم بود كه «فاقليط» همان پيامبر موعود است; حتّى گروهى از اين مطلب سوء استفاده كرده و خود را «فارقليط» موعود معرّفى نموده اند.
مثلا: «منتسر» كه مرد رياضت كشى بود و در قرن دوّم ميلادى مى زيست، در سال 187 در آسياى صغير مدّعى رسالت گرديده و گفت: من همان فارقليط هستم كه عيسى از آمدن او خبر داده است و گروهى از وى پيروى كردند.(7)
2- از آثار و تواريخ مسلّم اسلامى كاملا استفاده مى شود كه سران سياسى و روحانى جهان مسيحيّت در روزهاى بعثت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)همگى در انتظار پيامبر موعود انجيل بودند، از اين جهت هنگامى كه سفير پيامبر نامه او را به زمامدار حبشه داد، پس از خواندن نامه رو به سفير كرد و گفت: من گواهى مى دهم كه او همان پيامبرى است كه اهل كتاب در انتظارش هستند و همان طور كه حضرت موسى از نبوّت حضرت مسيح خبر داده، او نيز به نبوّت پيامبر آخر الزّمان بشارت داده و علائم و نشانه هاى او را معيّن كرده است.(8)
وقتى نامه پيامبر به دست قيصر رسيد و نامه را مطالعه كرد و درباره پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)تحقيقاتى به عمل آورد، در پاسخ نامه آن حضرت چنين نوشت: نامه شما را خواندم و از دعوت شما آگاه شدم، من مى دانستم كه پيامبرى خواهد آمد، ولى گمان مى كردم كه اين پيامبر از شام بر خواهد خاست... .(9)
از اين نصوص تاريخى استفاده مى شود كه آنان در انتظار پيامبرى بودند و چنين انتظارى بطور مسلّم ريشه انجيلى داشته است.
3- امتيازاتى كه حضرت مسيح براى «فارقليط» قائل شده و شرايط و نتايجى كه براى آمدن او شمرده است، اين مطلب را قطعى مى سازد كه منظور از «فارقليط» جز پيامبر موعود نخواهد بود و اين علايم مانع از آن است كه آن را به «روح القدس» تفسير نماييم; توضيح اين كه:
الف- حضرت مسيح سخن خود را چنين آغاز كرد: «اگر شما مرا دوست داريد، احكام مرا نگاه داريد و من از پدرم خواهم خواست تا «فارقليط» ديگرى به شما بدهد.»
اوّلا: از اين كه حضرت مسيح مهر و محبّت خود را به آنها يادآورى مى كند، حاكى است كه او احتمال مى دهد گروهى از امّت او زير بار كسى كه وى به آمدنش بشارت مى دهد، نخواهند رفت و لذا از طريق تحريك عواطف مى خواهد آنان را به پذيرفتن او وادار سازد و اگر منظور از فارقليط همان «روح القدس» باشد، آن طور كه مفسّران انجيل تصوّر كرده اند، در اين صورت به چنين زمينه سازى احتياج نبود.
زيرا روح القدس پس از نزول آن چنان در قلوب و ارواح تأثير مى كند كه براى كسى جاى ترديد و شك و انكار باقى نمى ماند، ولى اگر مقصود پيامبر موعود باشد، به چنين زمينه سازى نياز شديد هست; زيرا نبىّ موعود جز از طريق بيان و تبليغ در قلوب و ارواح تأثيرى و تصرّفى نمى كند و روى اين ملاحظه گروهى منصف به وى مى گروند و گروهى از وى رو بر مى گردانند.
حضرت مسيح به اين مقدار تذكّر اكتفا نكرده، در آيه 29 از باب 14 در اين قسمت پافشارى كرده و فرمود: «الان قبل از وقوع به شما گفتم تا وقتى كه واقع گردد ايمان آوريد» در صورتى كه ايمان به روح القدس، نيازى به توصيه ندارد تا چه رسد به اين اندازه پافشارى!
ثانياً: وى فرموده «فارقليط» ديگرى به شما خواهد داد اگر بگوييم مقصود از آن پيامبر ديگرى است سخنى كاملا صحيح خواهد بود ولى اگر مقصود از آن روح القدس باشد، به كار بردن لفظ «ديگر» خالى از تكلّف نخواهد بوند زيرا روح القدس يكى است و ديگر معنا ندارد.
ب- «هر چيز من به شما گفته ام به ياد شما خواهد آورد» (14:26) «روح راستى كه از طرف پدر مى آيد، درباره من شهادت خواهد داد». (باب - 15، جمله 26)
مى گويند روح القدس پنجاه روز پس از مصلوب گشتن عيسى بر حواريان نازل گرديده، آيا اين افراد برگزيده همه دستورات او را در اين مدّت كوتاه فراموش كرده بودند تا روح القدس دو مرتبه به آنان تعليم دهد؟
آيا شاگردان مسيح چه نيازى به شهادت او داشتند تا درباره مسيح شهادت دهد! ولى اگر مقصود پيامبر موعود باشد هر دو جمله معناى صحيح خواهد داشت، زيرا امّت مسيح بر اثر طول زمان و دستبرد علماى انجيل، بسيارى از دستورات او را فراموش كرده و گروهى هم آنها را به دست فراموشى سپرده بودند و حضرت محمّد(صلى الله عليه وآله)همه را بازگو كرد و به نبوّت حضرت عيسى(عليه السلام)شهادت داد و گفت: او نيز مانند من پيامبر بوده و مادر مسيح را از نسبت هاى ناروا تبرئه نمود و ساحت مقدّس مسيح را از ادّعاى الوهيّت پيراسته ساخت.
ج- «اگر من نروم فارقليط نزد شما نمى آيد.» (15:7) او آمدن «فارقليط» را مشروط به رفتن خود كرده است و اگر مقصود «روح القدس» باشد نزولش بر خود او و بر حواريين مشروط به رفتن او نبوده است; زيرا به عقيده مسيحيان روح القدس بر حواريّون كه حضرت مسيح خواست آنان را براى تبليغ به اطراف بفرستد، نازل گرديد.(10) بنابر اين،
هيچ گونه نزول او مشروط به رفتن مسيح نبوده است; ولى اگر بگوييم مقصود پيامبرى است صاحب شريعت - آن هم شريعت جهانى - در اين صورت آمدن او مشروط به رفتن حضرت مسيح و منسوخ گشتن آيين او خواهد بود.
د- اثر نزول «فارقليط» سه چيز معرّفى شده است: «جهان را به گناه و صدق و انصاف ملزم(11) خواهد ساخت; به گناه زيرا به من ايمان نمى آورند.» (16:8)
مى دانيم طبق عقيده مسيحيان «روح القدس» پنجاه روز پس از مصلوب شدن عيسى بر حواريّون نازل گرديد و هرگز آنها را ملزم به گناه و صدق و انصاف ننمود، و از ذيل آيه استفاده مى شود كه او بر منكران ظاهر مى گردد نه بر حواريّون كه هرگز حضرت مسيح را تكذيب نمى كردند. ولى اگر بگوييم مقصود پيامبر موعود اسلام است، تمام اين امتيازات در وجود شريف او جمع مى باشد.
هـ- «فارقليط درباره من «مسيح» شهادت خواهد داد.» (15:26)
«شما را از آينده خبر خواهد داد و مرا تمجيد خواهد نمود.» (16: 13)
شهادت بر حضرت مسيح حاكى است كه وى روح القدس نيست زيرا حواريّون نيازى به تصديق او نداشتند و همچنين منظور از اين كه به او جلال خواهد بخشيد ستايش و تعريف هايى است كه پيامبر موعود درباره حضرت مسيح انجام داد و آيين او را تكميل كرد; چه جلالى بالاتر از اين!
دقّت در اين قراين مى تواند ما را به حقيقتى كه محقّقان اسلام به آن رسيده اند رهنمون گردد، البتّه قراين منحصر به آنچه گفته شد نيست; بلكه با دقّت بيشتر مى توان قراين ديگرى به دست آورد.
در پايان، مطلب قابل توجّهى را كه دايرة المعارف بزرگ فرانسه، جلد 23، صفحه 4174 در اين باره دارد از نظر خوانندگان مى گذرانيم:
«محمّد مؤسّس دين اسلام و فرستاده خدا و خاتم پيامبران است; كلمه محمّد به معناى بسيار حمد شده است و از ريشه مصدر حمد كه به معناى تمجيد و تجليل است مشتق گرديده. بر حسب تصادف عجيب، نام ديگرى كه از همان ريشه حمد است مترادف كامل لفظ محمّد مى باشد و آن احمد است كه احتمال قوى مى رود عيسويان عربستان، آن لفظ را براى تعيين فارقليط به كار مى برند; احمد يعنى بسيار ستوده شده و بسيار مجلّل، ترجمه لفظ پريكليتوس است كه اشتباهاً لفظ پاراكليتوس را جاى آن گذاردند. به اين ترتيب، نويسندگان مذهبى مسلمان مكّرر گوشزد كرده اند كه مراد از اين لفظ، بشارت ظهور پيامبر اسلام است. قرآن مجيد نيز به طور علنى در آيه شگفت انگيز سوره صفّ به اين موضوع اشاره مى كند».(12)
در تنظيم اين قسمت از كتاب نفيس «انيس الاعلام» تأليف فخر الاسلام استفاده شده است.
________________________________________
1. سوره صف، آيه 6.
2. انجيل يوحنّا، باب 14، 15 17 كه در سال 1837 ميلادى در لندن چاپ شده و بقيّه جمله ها را نيز از همين چاپ نقل نموده ايم و براى اطمينان بيشتر با ترجمه هاى فارسى ديگر كه از زبان سريانى و كلدانى به فارسى نقل شده اند تطبيق كرده ايم.
3. باب 14، ص 25 - 26.
4. باب 14: 29.
5. باب 15: 26.
6. باب 16 ص 7 - 15.
7. انيس الاعلام، ج 2، ص 179، نقل از تاريخ «ليم ميور» كه در سال 1848 چاپ شده است.
8. طبقات كبرى، ج 1، ص 259 و سيره حلبى، ج 3، ص 279.
9. تاريخ كامل، ج 2، ص 44.
10. متى، باب 10:29، ولوقا، باب 10:17.
11. در بسيارى از اناجيل قديمى، به جاى «ملزم» توبيخ آمده است و جمله دوّمى روشنتر و مناسبتر است، برخى از مفسّران و نويسندگان مسيحى وقتى به اين جمله مى رسند و مى بينند كه هرگز اين جمله با روح القدس تطبيق نمى كند، با نهايت تعجّب مى گويند منظور از رييس جهانيان، همان شيطان است كه مردم را به گناه ملزم مى سازد و گواه اين مطلب اين است كه حضرت مسيح در آيه 30 فرمود: رييس جهان مى آيد و در من حصّه اى ندارد يعنى بر مسيح غلبه نمى كند.
اين تفسير جز يك فكر شيطانى چيزى نيست; زيرا به فرض اين كه يك چنين رييس جهانيان مردم را به گناه ملزم مى سازد، چگونه به صدق و انصاف الزام مى نمايد؟
12. محمّد خاتم پيامبران، ج 1، ص 504.
آيه اى كه در قرآن در اين باره وارد شده است به قرار زير مى باشد:
«... وَ مُبَشِّراً بِرَسُول يَأتِى مِنْ بَعْدِى اسْمُهُ اَحْمَدُ فَلَمّا جاَهُمْ بِالْبَيِّناتِ قالُوا هَذَا سِحْرٌ مُبين;.. و بشارت دهنده به رسولى كه بعد از من مى آيد و نام او احمد است! هنگامى كه او ]احمد[ با معجزات و دلايل روشن به سراغ آنان آمد، گفتند: اين سحرى آشكار است...»(1)
محقّقان اسلامى مى گويند بشارتى كه اين آيه از حضرت مسيح نقل مى كند، در انجيل يوحنا در باب هاى 14 و 15 و 16 وارد شده است و حضرت مسيح به نقل انجيل «يوحنّا» از آمدن شخصى پس از خود به نام «فارقليط» خبر داده است و قراين زيادى گواهى مى دهد كه مقصود از آن پيامبر اسلام مى باشد و ما براى روشن شدن مطلب ناچاريم متون آيات را با تعيين باب و شماره از انجيل ياد شده نقل نماييم، اينك متون عبارات انجيل:
«اگر شما مرا دوست داريد، احكام مرا نگاه داريد و من از پدر خواهم خواست تا «فار قليط» ديگرى به شما بدهد، تا ابد با شما خواهد ماند. او روح حق و راستى است كه جهان نمى تواند او را قبول كند: زيرا كه او را نمى بيند و نمى شناسد، امّا شما را مى شناسد، زيرا كه نزد شما مى ماند و در شما خواهد بود».(2)
«من اين سخن ها را به شما گفته ام وقتى كه با شما بودم، لكن آن «فارقليط» كه پدر او را به اسم من خواهد فرستاد، شما را هر چيز خواهد آموخت و هر چيز من به شما گفته ام به ياد شما خواهد آورد».(3)
«حالا قبل از وقوع به شما خبر دادم تا وقتى كه واقع گردد ايمان آوريد.(4)
«چون آن فارقليط كه من از جانب پدر به شما خواهم فرستاد، روح راستى كه از اطرف پدر مى آيد او درباره من شهادت خواهد داد».(5)
«راست مى گويم كه شما را مفيد است كه من بروم اگر من نروم آن فارقليط نزد شما نخواهد آمد امّا اگر بروم او را نزد شما خواهم فرستاد و او چون بيايد جهانيان را به گناه و صدق و انصاف ملزم خواهد ساخت: به گناه، زيرا كه بر من ايمان نمى آورند، به صدق زيرا كه نزد پدر خود مى روم، و شما مرا ديگر نمى بينيد، به انصاف زيرا كه بر رييس اين جهان حكم جارى شده است و ديگر چيزهاى بسيار دارم كه به شما بگويم ليكن حالا نمى توانيد متحمّل شد، امّا چون او بيايد او شما را به تمامى راستى ارشاد خواهد داد زيرا كه او از پيش خود سخن نخواهد گفت، بلكه هر آنچه مى شنوند خواهد گفت. و شما را از آينده خبر خواهد داد و مرا تمجيد خواهد نمود، زيرا كه او آنچه از آن من است خواهد يافت و شما را خبر خواهد داد. هرچه از آنِ پدر است از من است از اين جهت گفتم كه آنچه از آن من است مى گيرد و به شما خبر مى دهد».(6)
در اين جا قراين روشنى داريم كه گواهى مى دهد مراد از فارقليط پيامبرى است كه پس از مسيح مى آيد نه روح القدس:
1- نخست بايد توجّه كرد كه از برخى از تواريخ مسيحى استفاده مى شود كه پيش از اسلام در ميان علما و مفسّرين انجيل مسلّم بود كه «فاقليط» همان پيامبر موعود است; حتّى گروهى از اين مطلب سوء استفاده كرده و خود را «فارقليط» موعود معرّفى نموده اند.
مثلا: «منتسر» كه مرد رياضت كشى بود و در قرن دوّم ميلادى مى زيست، در سال 187 در آسياى صغير مدّعى رسالت گرديده و گفت: من همان فارقليط هستم كه عيسى از آمدن او خبر داده است و گروهى از وى پيروى كردند.(7)
2- از آثار و تواريخ مسلّم اسلامى كاملا استفاده مى شود كه سران سياسى و روحانى جهان مسيحيّت در روزهاى بعثت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)همگى در انتظار پيامبر موعود انجيل بودند، از اين جهت هنگامى كه سفير پيامبر نامه او را به زمامدار حبشه داد، پس از خواندن نامه رو به سفير كرد و گفت: من گواهى مى دهم كه او همان پيامبرى است كه اهل كتاب در انتظارش هستند و همان طور كه حضرت موسى از نبوّت حضرت مسيح خبر داده، او نيز به نبوّت پيامبر آخر الزّمان بشارت داده و علائم و نشانه هاى او را معيّن كرده است.(8)
وقتى نامه پيامبر به دست قيصر رسيد و نامه را مطالعه كرد و درباره پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)تحقيقاتى به عمل آورد، در پاسخ نامه آن حضرت چنين نوشت: نامه شما را خواندم و از دعوت شما آگاه شدم، من مى دانستم كه پيامبرى خواهد آمد، ولى گمان مى كردم كه اين پيامبر از شام بر خواهد خاست... .(9)
از اين نصوص تاريخى استفاده مى شود كه آنان در انتظار پيامبرى بودند و چنين انتظارى بطور مسلّم ريشه انجيلى داشته است.
3- امتيازاتى كه حضرت مسيح براى «فارقليط» قائل شده و شرايط و نتايجى كه براى آمدن او شمرده است، اين مطلب را قطعى مى سازد كه منظور از «فارقليط» جز پيامبر موعود نخواهد بود و اين علايم مانع از آن است كه آن را به «روح القدس» تفسير نماييم; توضيح اين كه:
الف- حضرت مسيح سخن خود را چنين آغاز كرد: «اگر شما مرا دوست داريد، احكام مرا نگاه داريد و من از پدرم خواهم خواست تا «فارقليط» ديگرى به شما بدهد.»
اوّلا: از اين كه حضرت مسيح مهر و محبّت خود را به آنها يادآورى مى كند، حاكى است كه او احتمال مى دهد گروهى از امّت او زير بار كسى كه وى به آمدنش بشارت مى دهد، نخواهند رفت و لذا از طريق تحريك عواطف مى خواهد آنان را به پذيرفتن او وادار سازد و اگر منظور از فارقليط همان «روح القدس» باشد، آن طور كه مفسّران انجيل تصوّر كرده اند، در اين صورت به چنين زمينه سازى احتياج نبود.
زيرا روح القدس پس از نزول آن چنان در قلوب و ارواح تأثير مى كند كه براى كسى جاى ترديد و شك و انكار باقى نمى ماند، ولى اگر مقصود پيامبر موعود باشد، به چنين زمينه سازى نياز شديد هست; زيرا نبىّ موعود جز از طريق بيان و تبليغ در قلوب و ارواح تأثيرى و تصرّفى نمى كند و روى اين ملاحظه گروهى منصف به وى مى گروند و گروهى از وى رو بر مى گردانند.
حضرت مسيح به اين مقدار تذكّر اكتفا نكرده، در آيه 29 از باب 14 در اين قسمت پافشارى كرده و فرمود: «الان قبل از وقوع به شما گفتم تا وقتى كه واقع گردد ايمان آوريد» در صورتى كه ايمان به روح القدس، نيازى به توصيه ندارد تا چه رسد به اين اندازه پافشارى!
ثانياً: وى فرموده «فارقليط» ديگرى به شما خواهد داد اگر بگوييم مقصود از آن پيامبر ديگرى است سخنى كاملا صحيح خواهد بود ولى اگر مقصود از آن روح القدس باشد، به كار بردن لفظ «ديگر» خالى از تكلّف نخواهد بوند زيرا روح القدس يكى است و ديگر معنا ندارد.
ب- «هر چيز من به شما گفته ام به ياد شما خواهد آورد» (14:26) «روح راستى كه از طرف پدر مى آيد، درباره من شهادت خواهد داد». (باب - 15، جمله 26)
مى گويند روح القدس پنجاه روز پس از مصلوب گشتن عيسى بر حواريان نازل گرديده، آيا اين افراد برگزيده همه دستورات او را در اين مدّت كوتاه فراموش كرده بودند تا روح القدس دو مرتبه به آنان تعليم دهد؟
آيا شاگردان مسيح چه نيازى به شهادت او داشتند تا درباره مسيح شهادت دهد! ولى اگر مقصود پيامبر موعود باشد هر دو جمله معناى صحيح خواهد داشت، زيرا امّت مسيح بر اثر طول زمان و دستبرد علماى انجيل، بسيارى از دستورات او را فراموش كرده و گروهى هم آنها را به دست فراموشى سپرده بودند و حضرت محمّد(صلى الله عليه وآله)همه را بازگو كرد و به نبوّت حضرت عيسى(عليه السلام)شهادت داد و گفت: او نيز مانند من پيامبر بوده و مادر مسيح را از نسبت هاى ناروا تبرئه نمود و ساحت مقدّس مسيح را از ادّعاى الوهيّت پيراسته ساخت.
ج- «اگر من نروم فارقليط نزد شما نمى آيد.» (15:7) او آمدن «فارقليط» را مشروط به رفتن خود كرده است و اگر مقصود «روح القدس» باشد نزولش بر خود او و بر حواريين مشروط به رفتن او نبوده است; زيرا به عقيده مسيحيان روح القدس بر حواريّون كه حضرت مسيح خواست آنان را براى تبليغ به اطراف بفرستد، نازل گرديد.(10) بنابر اين،
هيچ گونه نزول او مشروط به رفتن مسيح نبوده است; ولى اگر بگوييم مقصود پيامبرى است صاحب شريعت - آن هم شريعت جهانى - در اين صورت آمدن او مشروط به رفتن حضرت مسيح و منسوخ گشتن آيين او خواهد بود.
د- اثر نزول «فارقليط» سه چيز معرّفى شده است: «جهان را به گناه و صدق و انصاف ملزم(11) خواهد ساخت; به گناه زيرا به من ايمان نمى آورند.» (16:8)
مى دانيم طبق عقيده مسيحيان «روح القدس» پنجاه روز پس از مصلوب شدن عيسى بر حواريّون نازل گرديد و هرگز آنها را ملزم به گناه و صدق و انصاف ننمود، و از ذيل آيه استفاده مى شود كه او بر منكران ظاهر مى گردد نه بر حواريّون كه هرگز حضرت مسيح را تكذيب نمى كردند. ولى اگر بگوييم مقصود پيامبر موعود اسلام است، تمام اين امتيازات در وجود شريف او جمع مى باشد.
هـ- «فارقليط درباره من «مسيح» شهادت خواهد داد.» (15:26)
«شما را از آينده خبر خواهد داد و مرا تمجيد خواهد نمود.» (16: 13)
شهادت بر حضرت مسيح حاكى است كه وى روح القدس نيست زيرا حواريّون نيازى به تصديق او نداشتند و همچنين منظور از اين كه به او جلال خواهد بخشيد ستايش و تعريف هايى است كه پيامبر موعود درباره حضرت مسيح انجام داد و آيين او را تكميل كرد; چه جلالى بالاتر از اين!
دقّت در اين قراين مى تواند ما را به حقيقتى كه محقّقان اسلام به آن رسيده اند رهنمون گردد، البتّه قراين منحصر به آنچه گفته شد نيست; بلكه با دقّت بيشتر مى توان قراين ديگرى به دست آورد.
در پايان، مطلب قابل توجّهى را كه دايرة المعارف بزرگ فرانسه، جلد 23، صفحه 4174 در اين باره دارد از نظر خوانندگان مى گذرانيم:
«محمّد مؤسّس دين اسلام و فرستاده خدا و خاتم پيامبران است; كلمه محمّد به معناى بسيار حمد شده است و از ريشه مصدر حمد كه به معناى تمجيد و تجليل است مشتق گرديده. بر حسب تصادف عجيب، نام ديگرى كه از همان ريشه حمد است مترادف كامل لفظ محمّد مى باشد و آن احمد است كه احتمال قوى مى رود عيسويان عربستان، آن لفظ را براى تعيين فارقليط به كار مى برند; احمد يعنى بسيار ستوده شده و بسيار مجلّل، ترجمه لفظ پريكليتوس است كه اشتباهاً لفظ پاراكليتوس را جاى آن گذاردند. به اين ترتيب، نويسندگان مذهبى مسلمان مكّرر گوشزد كرده اند كه مراد از اين لفظ، بشارت ظهور پيامبر اسلام است. قرآن مجيد نيز به طور علنى در آيه شگفت انگيز سوره صفّ به اين موضوع اشاره مى كند».(12)
در تنظيم اين قسمت از كتاب نفيس «انيس الاعلام» تأليف فخر الاسلام استفاده شده است.
________________________________________
1. سوره صف، آيه 6.
2. انجيل يوحنّا، باب 14، 15 17 كه در سال 1837 ميلادى در لندن چاپ شده و بقيّه جمله ها را نيز از همين چاپ نقل نموده ايم و براى اطمينان بيشتر با ترجمه هاى فارسى ديگر كه از زبان سريانى و كلدانى به فارسى نقل شده اند تطبيق كرده ايم.
3. باب 14، ص 25 - 26.
4. باب 14: 29.
5. باب 15: 26.
6. باب 16 ص 7 - 15.
7. انيس الاعلام، ج 2، ص 179، نقل از تاريخ «ليم ميور» كه در سال 1848 چاپ شده است.
8. طبقات كبرى، ج 1، ص 259 و سيره حلبى، ج 3، ص 279.
9. تاريخ كامل، ج 2، ص 44.
10. متى، باب 10:29، ولوقا، باب 10:17.
11. در بسيارى از اناجيل قديمى، به جاى «ملزم» توبيخ آمده است و جمله دوّمى روشنتر و مناسبتر است، برخى از مفسّران و نويسندگان مسيحى وقتى به اين جمله مى رسند و مى بينند كه هرگز اين جمله با روح القدس تطبيق نمى كند، با نهايت تعجّب مى گويند منظور از رييس جهانيان، همان شيطان است كه مردم را به گناه ملزم مى سازد و گواه اين مطلب اين است كه حضرت مسيح در آيه 30 فرمود: رييس جهان مى آيد و در من حصّه اى ندارد يعنى بر مسيح غلبه نمى كند.
اين تفسير جز يك فكر شيطانى چيزى نيست; زيرا به فرض اين كه يك چنين رييس جهانيان مردم را به گناه ملزم مى سازد، چگونه به صدق و انصاف الزام مى نمايد؟
12. محمّد خاتم پيامبران، ج 1، ص 504.
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}