پرسش :

نقش شبهات نو ظهور در فهم معارف ديني و قرآنی چيست؟


شرح پرسش :
پاسخ :
معارف قرآن كريم رزق معنوي انسانهاست و رزق معنوي همانند رزق مادّي تدريجي است. قرآن كريم تدريجي بودن رزق را در مقام تمثيل به نطق آدمي مانند مي‌كند: "وفي السماء رزقكم وما توعدون * فَوَربّ السّماء والأرض إنّه لحق مثلَ ما أنّكم تنطقون"(١). مراد از تمثيل به نطق در اين آيه كريمه تمثيل به امري بديهي نيست وگرنه امري بديهي‌تر از نطق در تمثيل ذكر مي‌شد، بلكه مراد از آن تدريجي بودن نطق است؛ در نطق، كلمات و جملات، از مخزن عقل و مكمن غيب آدمي به تدريج ظهور مي‌كند. معارف دين نيز چه در عصر واحد و چه در اعصار گوناگون، بدين گونه است؛ رزق مشترك همه انسانها اسلام است كه روح همه اديان توحيدي و الهي است: "إنّ الدين عند الله الإسلام"(٢) و اما رزق خاص هر عصري همان شريعت و منهاج است: "ولكلٍ جعلنا منكم شِرْعة ومنهاجاً"(٣). معرفت ديني هر عصر نيز به تدريج و با زمينه‌هاي خاص خود به آنان افاضه مي‌شود و يكي از زمينه‌هاي دريافت آن، سؤالات و شبهات نو پديد است.
رسالت انديشمندان ديني در عصر حاضر آن است كه نسبت به آنچه در فضاي علمي جهان كنوني مي‌گذرد، به خوبي آگاه شوند، تا در برداشت از آيات قرآني و همچنين استنباط از روايات عترت طاهرين (عليهم‌السلام) گرفتار لُبْس يا مغالطه نشوند: "العالم بزمانه لا تهجم عليه اللوابس".(٤)
سؤالات انسانها در اعصار پيشين، زمينه‌ساز دريافت رزق معرفتي همان عصرها بود و ما نيز بايد نسبت به گذشتگان و كار علمي آنان به ديد تكريم بنگريم؛ گرچه مباحثي كه آنان مطرح ساخته‌اند ممكن است مسئله روز ما نباشد يا براي ما قابل قبول نباشد، ولي اين بدان معنا نيست كه همه آن معارف در جاي خود باطل بوده است؛ همان گونه كه انسان بزرگسال از شير مادر منزجر است؛ در حالي كه غذاي دوران خردسالي او همين شير بوده و بدون ارتزاق از آن، به بلوغ كنوني دست نمي‌يافت و بر همين اساس، ممكن است معارف عميق عصر حاضر نيز براي انسانهاي اعصار بعد همانند شير مادر نسبت به بزرگسالان ناگوار آيد، ولي همين شير، روزي لازم و گوارا بود.
سؤالات و شبهات نو پديد عصر ما، رجوعي دوباره به قرآن مي‌طلبد و تفسيري از قرآن كريم كه پاسخ پرسشهاي عصري در آن ظهور داشته باشد؛ زيرا در فضاي نگارش تفاسير پيشين، اين سؤالات مطرح نبوده است؛ مثلا ً يكي از شبهاتي كه اصحاب "سكولاريزم" (جدايي دين از سياست) در عصر حاضر در عرصه معرفت ديني القا مي‌كنند اين است كه فعل انبيا (عليهم‌السلام) در زمينه سياست، معيشت و امور اجتماعي براي بشر حجّت نيست؛ زيرا دين، تنها عهده‌دار تبيين معارف اعتقادي، اخلاق الهي، فقه، و سامان دادن امر آخرت انسانهاست و امور دنياي انسان همانند حكومت و معيشت از حوزه تشريع ديني خارج است. انبياي الهي نيز از آن جهت كه انسانهايي ظلم‌ستيز و آزادي‌خواه بودند به اين امور مي‌پرداختند، نه از آن جهت كه رسولان الهي و پيام‌آوران وحي خدا بودند. بنابراين، سيرت و سنّت پيامبران در غير امور عبادي، اخلاقي و اخروي براي امّتها حجّت نيست و پيروي از آن براي بشرِ خردورز كه خود قدرت انديشيدن دارد ضروري نخواهد بود.
حال اگر قرآن كريم را از اين نگاه بررسي كنيم كه آيا به سنّت و سيرت پيامبران (عليهم‌السلام) در امور اقتصادي، سياسي و اجتماعي تنها به ديد نقل تاريخ مي‌نگرد يا آنها را براي تبيين سنتهاي الهي در جهت پيروي و عمل ارائه مي‌كند، خواهيم ديد آيات فراواني پندار باطل سكولاريزم را طرد و نفي مي‌كند؛ مانند اين كه دستور در بند كشيدن اسيران جنگي مي‌دهد: "... فُشُدّوا الوثاق فإمّا منّاً بعد وإمّا فداءً حتي تضع الحرب أوزارها"(٥) يا در پاسخ پيشنهاد گرفتن فديه براي تقويت بيت‌المال مي‌فرمايد: بايد زمين را از خون ناپاكان سيراب كنيد و حق گرفتن فديه نداريد: "ما كان لنبيّ أن يكون له أسري حتي يثخن في الأرض تريدون عرض الدنيا والله يريد الآخرة والله عزيز حكيم".(٦)
همچنين فرود آمدن كتاب آسماني زمينه‌ساز خارج ساختن انسانها از ظلمتها به سوي نور و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز عامل اين تحوّل الهي معرّفي شده است: "... كتاب أنزلناه إليك لتخرج النّاس من الظلمات إلي النّور بإذن ربّهم إلي صراط العزيز الحميد"(٧) و روشن است كه خارج كردن انسانها از تيرگيها و نوراني كردن آنان جز با رفع شر ستمگران و نجات مظلومان ميسور نيست؛ چنانكه مبارزه موساي كليم با درباريان فرعوني، به عنوان نمونه نوراني كردن جامعه و خارج ساختن آن از هر گونه تاريكي ياد مي‌شود.
بنابراين، ظلم‌ستيزي، براندازي حكومتهاي طاغوتي و برپا كردن حكومت الهي جزو رسالتهاي الهي انبياست، نه جزو اعمال آزادي خواهانه رهبران عدالت گستر كه تنها از جنبه بشري آنها را انجام مي‌دادند.

١ ـ سوره ذاريات، آيات 22 ـ 23.
٢ ـ سوره آل عمران، آيه 19.
٣ ـ سوره مائده، آيه 48.
٤ ـ بحار، ج 75، ص 269.
٥ ـ سوره محمّد‌(صلي الله عليه و آله و سلم)، آيه 4.
٦ ـ سوره انفال، آيه 67.
٧ ـ سوره ابراهيم، آيه 1.

مأخذ: ( تفسیر تسنيم ج، ١، ص ٢٣٨)