پرسش :
آیا از ديد اسلام، زن فرع، و مرد اصل است، و یا زن، در انسانيّت از مرد پست تر است ؟
شرح پرسش :
پاسخ :
جنس مرد و زن در حالى كه هر دو انسان هستند، مشترك است و در اصل ويژگى هاى انسانى اشتراك دارند; امّا دو صنفِ (صنف به اصطلاح علم منطق) متفاوت هستند و توجّه كامل به اشتراك ها و اختلاف هاى اين دو قشر، ما را در حلِ مسائل و فهم حقوق و تكاليف آن ها يارى خواهد كرد.
موارد اشتراك مرد و زن بر اساس آن چه از مطالعه قرآن كريم به دست مىآيد مىتواند بدين صورت دسته بندى شود:1
1. مرد و زن از لحاظ ماهيت انسانى و لوازم آن، يكسانند; يعنى هردو «انسان» هستند. نهايت اين كه در عين داشتن وحدت نوعى، به دو صنف منطقى يا (به تعبير عرفى) به دو جنس تعلّق دارند. از قديم نظريّه اى (اگرچه نادر) وجود داشته كه زن ها را انسان نمىدانسته و براى ايشان ماهيت ديگرى قائل بوده است. اسلام اين نظريّه را به كلّى رد مىكند. در آيه اوّل سوره نس مىخوانيم:
يا أَيُّهَا النّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْس واحِدَة وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها
اى مردم! از پروردگارتان كه شما را از يك تن آفريد و همسر او را از او آفريد، بترسيد.
عبارت «خَلَقَ مِنْها زَوْجَها» در اين آيه شريفه به روشنى نشان مىدهد كه جفت حضرت آدم(عليه السلام) (حضرت حوّا) از جنس خود او بوده است.2
همچنين اشتراك آدم و حوّا در فريفته شدن با وسوسه هاى شيطانى، خود بيانگر اشتراك سرنوشت آنان است. مقايسه اى كوتاه ميان قرآن كريم و تورات در باب فريب خوردن آدم و حوّا، در اين مورد، نكته آموز خواهد بود. طبق آن چه در تورات، سفر پيدايش، باب سوم، آيات 1ـ13 آمده است، مار با زن (حوّا) به گفتوگو مىپردازد و او را وسوسه مىكند و مىفريبد و سرانجام «چون زن ديد كه آن درخت براى خوراك نيكو است و به نظر خوش نما و درختى دل پذير و دانش افزا است، پس از ميوه اش گرفته بخورْد و به شوهر خود نيز داد و او خورد». آدم هنگامى كه مورد خطاب عتاب آلود خداوند واقع مىشود، مىگويد: «اين زنى كه قرينِ من ساختى، وى از ميوه درخت به من داد كه خوردم»; آن گاه خداوند «به زن گفت: اين چه كار است كه كردى؟! زن گفت: مار مرا اِغوا نمود كه خوردم». بر اين اساس، يهوديان و مسيحيان را عقيده بر اين است كه شيطان، حوّا و حوّا، آدم را فريفت.
قرآن كريم، در هر سه موضعى3 كه به داستان آدم و حوّ مىپردازد، مىفرمايد كه آن ها يكسان مورد خطاب و نهى خداوند متعالى قرار گرفتند و با هم، فريفته وسوسه هاى شيطان شدند; بنابراين، چنين نبوده كه عامل فريب حوّا، شيطان و عاملِ فريب آدم حوّا باشد; بلكه وسوسه گر و فريب دهنده هر دو، شيطان بوده است.
2. مرد و زن بر اثر عبوديّتِ خداى متعالى و انجام تكاليفى كه برعهده آنان است، به طور مساوى و يكسان استكمال مىيابند. چنين نيست كه بعضى از انواع و مراتب كمالات انسانى، به مردان اختصاص داشته باشد و زنان را در آن سهمى و مشاركتى نباشد، يا به عكس.4
3. در هر يك از دو جناحِ حقّ و باطل، هم مرد و هم زن وجود دارد و چنين نيست كه تكيه جناح حق يا جناحِ باطل بر مردان يا زنان باشد. آن چه انسان ها را (اعمّ از مرد و زن) در دو جناح حقّ و باطل جاى مىدهد، ايمان حقيقى و كفر باطنى و نفاق است، نه زن يا مرد بودن. مردان و زنانى كه به راستى ايمان آورده اند و كارهاى شايسته مىكنند، با هم در پيوندند و مردان و زنان كافر و منافق نيز با يك ديگر ارتباط دارند.5
4. بسيارى از تكاليف و مسؤوليت ها ميان مردان و زنان مشترك است; چه در آياتى كه فقط صيغه مذكّر آمده6 و چه در آياتى كه هر دو صيغه به كار رفته است. از جمله آيه هايى كه در آن، هر دو صيغه ذكر شده، آيات 30 و 31 سوره نور است:
قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ... وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ.
به مردان با ايمان بگو چشم هاى خود را [از نگاه به زنان نامحرم[ فرو گيرند و عفاف خود را حفظ كنند... و به زنان با ايمان بگو چشم هاى خود را ]از نگاه به مردان نامحرم] فرو گيرند و دامان خويش را حفظ كنند.
همچنين در آيه دوم از همين سوره مىخوانيم:
الزّانِيَةُ وَ الزّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِد مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَة.
هر يك از زن و مرد زناكار را صد تازيانه بزنيد.
در آيه 38 سوره مائده نيز آمده است:
وَ السّارِقُ وَ السّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُما جَزاءً بِما كَسَبا نَكالاً مِنَ اللّهِ.
دست مردِ دزد و زن دزد را به كيفر عملى كه انجام داده اند، به سبب مجازات الاهى قطع كنيد.
5. بين مرد و زن، هيچ تفاوت ناروا و ظالمانه اى نبايد وجود داشته باشد. هنگام طلوع آفتاب اسلام، اعراب مشرك، آداب و رسومى داشتند كه به سبب آن، بر جنس مؤنّث ستمى بزرگ مىرفت; براى مثال، دختران را زنده به گور مىكردند كه قرآن كريم در سوره نحل (آيه 58 و 59) و تكوير (آيه 8 و 9) اين رسم را به سختى نكوهش مىكند يا بچّه هاى چارپايان را اگر زنده مىماندند، فقط از آنِ مردان مىدانستند و آن ها را بر زنان حرام مىپنداشتند. قرآن اين تبعيض ها و ستم ها را به شدّت تقبيح و رد مىكند.7
6. همان گونه كه مردان در فعّاليت هاى اجتماعى و سياسى مستقلّند، زنان نيز استقلال اجتماعى و سياسى دارند، نه اين كه تابع مردان باشند. تا آن جا كه تفاوت هاى جسمى و روانى و حكمت الاهى چيزى را اقتضا نكند، آنان به طور يكسان در شؤون اجتماعى، حقّ مشاركت دارند. بهترين آيه هايى كه بر استقلال زنان در امور اجتماعى ـ سياسى دلالت مىكند، آيه هاى 10 و 12 از سوره ممتحنه است كه مىفرمايد:
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هنگامى كه زنانِ با ايمان براى هجرت نزد شما آيند، آن ها را آزمايش كنيد ـ خداوند به ايمانشان آگاه تر است ـ هرگاه آنان را مؤمن يافتيد، آن ها را به سوى كافران باز نگردانيد. نه آن ها براى كافران حلالند و نه كافران براى آن ها حلال، و آن چه را همسران آن ها [براى ازدواج با اين زنان ]پرداخته اند، به آنان بپردازيد و...8
اى پيامبر! هنگامى كه زنان مؤمن نزد تو آيند تا با تو بيعت كنند كه چيزى را شريك خدا قرار ندهند; دزدى و زنا نكنند; فرزندان خود را نكشند; تهمت و افترايى پيش دست و پاى خود نياورند [= به شوهرانشان، جز فرزندان خودِ ايشان را نسبت ندهند] و در هيچ كار شايسته اى مخالفتِ فرمان تو نكنند، با آن ها بيعت كن و براى آنان از درگاه خداوند آمرزش بطلب كه خداوند آمرزنده و مهربان است.9
7. زنان نيز همچون مردان، مالك مىشوند و از استقلال اقتصادى بهره مند هستند. در دنياى غرب، تا همين چند دهه اخير، زنان استقلال اقتصادى نداشتند; حال آن كه در جهان اسلام به سبب آموزه هاى قرآن، زنان از ابتدا دسترنج خود را مالك و در ارث سهيم شدند.10
8. همان گونه كه پدران داراى يك سلسله حقوق خانوادگى هستند، مادران نيز حقوقى دارند كه از حقوق پدران هم بيش تر است. بى شك، تأثير تكوينى پدر و مادر در تشكيل خانواده، تولّد فرزندان، تهيه وسايل معاش آنان و نيز تعليم و تربيت ايشان، منشأ يك رشته حقوق خانوادگى براى آنان مىشود. همچنين، بدون ترديد مادر از آن رو كه نزديك نُه ماه، فرزند را در شكم خود دارد و تقريباً دو سال، او را شير مىدهد و پرستارى و حضانتِ او را عهده دار است، تأثيرى بيش از پدر دارد; بنابراين بايد حقّى بيش از او داشته باشد; به همين جهت، قرآن و روايات، افزون بر آن كه حقوق مشتركى را براى والدين اثبات مىكنند، بر حقوق مادر بيش تر پاى مىفشرند. روايات بسيارى وجود دارد كه نشان مىدهد، حقّ مادر بيش از پدر، و بهشت زير پاى مادران است و سفارش هاى شگفت انگيز ديگرى كه از ذكر آن ها صرف نظر مىكنيم.
برخى از آيه هاى قرآن11 حقوق مشترك پدر و مادر را گوشزد مىكند; از جمله در سوره اسرا، آيه 23 و 24 مىخوانيم:
و پروردگارت فرمان داده، جز او را نپرستيد و به پدر و مادر نيكى كنيد. هرگاه يكى از آن دو يا هر دوى آن ها نزد تو به سنّ پيرى رسند، كمترين اهانتى به آن ها روا مدار و بر آن ها فرياد مزن و گفتار لطيف و سنجيده و بزرگوارانه به آن ها بگو، و بال هاى تواضع خويش را از محبّت و لطف، در برابر آنان فرود آر و بگو پروردگارا! همان گونه كه آن ها مرا در كوچكى تربيت كردند، مشمول رحمتشان قرار ده.
در پاره اى ديگر از آيه ها، فزونى حقوق مادر بر حقوق پدر، همراه با علّت آن، ذكر مىشود;12براى مثال در سوره أحقاف، آيه 15 آمده است:
ما به انسان سفارش كرديم كه به پدر و مادرش نيكى كند. مادرش او را با ناراحتى حمل مىكند و با سختى برزمين مىگذارد، و دوران حمل و از شير گرفتنش 30 ماه است....
ذكر سختى هاى مادر، افزون بر حقوق مشترك والدين، مقدّمه و اشاره اى براى حقوق و مقام برتر او است.
جهت هاى مشترك ميان مرد و زن و لوازم حقوقى آن ها، بيش از موارد نام برده است كه از ذكر بقيه در مىگذريم. نتيجه سخن اين شد كه مرد و زن، در ماهيت انسانى مشترك و يكسان هستند و تبعيضى وجود ندارد.
1. ر.ك: محمّدتقى مصباح يزدى، جزوه حقوق و سياست در قرآن، درس 206.
2. در اين زمينه همچنين ر.ك: اعراف (7)، 189; نحل (16)، 72; روم (30)، 21; فاطر (35)، 11; شورى (42)، 11; حجرات (49)، 13; قيامت (75)، 37ـ39.
3. بقره (2)، 35 و 36; اعراف (7)، 19ـ23; طه (20)، 117ـ122.
4. ر.ك: بقره (1)، 221; نساء (4)، 124; نمل (27)، 97; توبه (9)، 72; احزاب (33)، 35; فتح (48)، 5 و 6; حديد (57)، 12; يس (36)، 56 ; غافر (40)، 8.
5. ر.ك: توبه (9)، 67 و 68 و 71; نور (24)، 26.
6. نكته اى كه بايد توجّه داشت اين است كه بيش تر خطاب هاى قرآنى و اوامر و نواهى آن، متوجّه مردان و زنان با هم است و هيچ اختصاصى به مردان ندارد; اگرچه به دليل ويژگى زبانِ عرب از جهت صرفى با صيغه هاى مذكر آمده باشد; براى مثال، عبارتِ «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ» (بقره، 183) به اين معنا است كه اى مردان و زنان با ايمان! روزه بر شما واجب شده است.
7. انعام (6)، 140.
8. ممتحنه (60)، 10.
9. همان، 12.
10. ر.ك: نساء (4)، 32 و 33.
11. ر.ك: عنكبوت (29) ،8; بقره (2)، 83; نساء (4)، 36; انعام (6)، 151; مريم (19)، 14.
12. ر.ك: لقمان (31)، 14 و 15.
( مأخذ : آیةالله مصباح یزدی، پرسشها و پاسخها،ج 5 )
جنس مرد و زن در حالى كه هر دو انسان هستند، مشترك است و در اصل ويژگى هاى انسانى اشتراك دارند; امّا دو صنفِ (صنف به اصطلاح علم منطق) متفاوت هستند و توجّه كامل به اشتراك ها و اختلاف هاى اين دو قشر، ما را در حلِ مسائل و فهم حقوق و تكاليف آن ها يارى خواهد كرد.
موارد اشتراك مرد و زن بر اساس آن چه از مطالعه قرآن كريم به دست مىآيد مىتواند بدين صورت دسته بندى شود:1
1. مرد و زن از لحاظ ماهيت انسانى و لوازم آن، يكسانند; يعنى هردو «انسان» هستند. نهايت اين كه در عين داشتن وحدت نوعى، به دو صنف منطقى يا (به تعبير عرفى) به دو جنس تعلّق دارند. از قديم نظريّه اى (اگرچه نادر) وجود داشته كه زن ها را انسان نمىدانسته و براى ايشان ماهيت ديگرى قائل بوده است. اسلام اين نظريّه را به كلّى رد مىكند. در آيه اوّل سوره نس مىخوانيم:
يا أَيُّهَا النّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْس واحِدَة وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها
اى مردم! از پروردگارتان كه شما را از يك تن آفريد و همسر او را از او آفريد، بترسيد.
عبارت «خَلَقَ مِنْها زَوْجَها» در اين آيه شريفه به روشنى نشان مىدهد كه جفت حضرت آدم(عليه السلام) (حضرت حوّا) از جنس خود او بوده است.2
همچنين اشتراك آدم و حوّا در فريفته شدن با وسوسه هاى شيطانى، خود بيانگر اشتراك سرنوشت آنان است. مقايسه اى كوتاه ميان قرآن كريم و تورات در باب فريب خوردن آدم و حوّا، در اين مورد، نكته آموز خواهد بود. طبق آن چه در تورات، سفر پيدايش، باب سوم، آيات 1ـ13 آمده است، مار با زن (حوّا) به گفتوگو مىپردازد و او را وسوسه مىكند و مىفريبد و سرانجام «چون زن ديد كه آن درخت براى خوراك نيكو است و به نظر خوش نما و درختى دل پذير و دانش افزا است، پس از ميوه اش گرفته بخورْد و به شوهر خود نيز داد و او خورد». آدم هنگامى كه مورد خطاب عتاب آلود خداوند واقع مىشود، مىگويد: «اين زنى كه قرينِ من ساختى، وى از ميوه درخت به من داد كه خوردم»; آن گاه خداوند «به زن گفت: اين چه كار است كه كردى؟! زن گفت: مار مرا اِغوا نمود كه خوردم». بر اين اساس، يهوديان و مسيحيان را عقيده بر اين است كه شيطان، حوّا و حوّا، آدم را فريفت.
قرآن كريم، در هر سه موضعى3 كه به داستان آدم و حوّ مىپردازد، مىفرمايد كه آن ها يكسان مورد خطاب و نهى خداوند متعالى قرار گرفتند و با هم، فريفته وسوسه هاى شيطان شدند; بنابراين، چنين نبوده كه عامل فريب حوّا، شيطان و عاملِ فريب آدم حوّا باشد; بلكه وسوسه گر و فريب دهنده هر دو، شيطان بوده است.
2. مرد و زن بر اثر عبوديّتِ خداى متعالى و انجام تكاليفى كه برعهده آنان است، به طور مساوى و يكسان استكمال مىيابند. چنين نيست كه بعضى از انواع و مراتب كمالات انسانى، به مردان اختصاص داشته باشد و زنان را در آن سهمى و مشاركتى نباشد، يا به عكس.4
3. در هر يك از دو جناحِ حقّ و باطل، هم مرد و هم زن وجود دارد و چنين نيست كه تكيه جناح حق يا جناحِ باطل بر مردان يا زنان باشد. آن چه انسان ها را (اعمّ از مرد و زن) در دو جناح حقّ و باطل جاى مىدهد، ايمان حقيقى و كفر باطنى و نفاق است، نه زن يا مرد بودن. مردان و زنانى كه به راستى ايمان آورده اند و كارهاى شايسته مىكنند، با هم در پيوندند و مردان و زنان كافر و منافق نيز با يك ديگر ارتباط دارند.5
4. بسيارى از تكاليف و مسؤوليت ها ميان مردان و زنان مشترك است; چه در آياتى كه فقط صيغه مذكّر آمده6 و چه در آياتى كه هر دو صيغه به كار رفته است. از جمله آيه هايى كه در آن، هر دو صيغه ذكر شده، آيات 30 و 31 سوره نور است:
قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ... وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ.
به مردان با ايمان بگو چشم هاى خود را [از نگاه به زنان نامحرم[ فرو گيرند و عفاف خود را حفظ كنند... و به زنان با ايمان بگو چشم هاى خود را ]از نگاه به مردان نامحرم] فرو گيرند و دامان خويش را حفظ كنند.
همچنين در آيه دوم از همين سوره مىخوانيم:
الزّانِيَةُ وَ الزّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِد مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَة.
هر يك از زن و مرد زناكار را صد تازيانه بزنيد.
در آيه 38 سوره مائده نيز آمده است:
وَ السّارِقُ وَ السّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُما جَزاءً بِما كَسَبا نَكالاً مِنَ اللّهِ.
دست مردِ دزد و زن دزد را به كيفر عملى كه انجام داده اند، به سبب مجازات الاهى قطع كنيد.
5. بين مرد و زن، هيچ تفاوت ناروا و ظالمانه اى نبايد وجود داشته باشد. هنگام طلوع آفتاب اسلام، اعراب مشرك، آداب و رسومى داشتند كه به سبب آن، بر جنس مؤنّث ستمى بزرگ مىرفت; براى مثال، دختران را زنده به گور مىكردند كه قرآن كريم در سوره نحل (آيه 58 و 59) و تكوير (آيه 8 و 9) اين رسم را به سختى نكوهش مىكند يا بچّه هاى چارپايان را اگر زنده مىماندند، فقط از آنِ مردان مىدانستند و آن ها را بر زنان حرام مىپنداشتند. قرآن اين تبعيض ها و ستم ها را به شدّت تقبيح و رد مىكند.7
6. همان گونه كه مردان در فعّاليت هاى اجتماعى و سياسى مستقلّند، زنان نيز استقلال اجتماعى و سياسى دارند، نه اين كه تابع مردان باشند. تا آن جا كه تفاوت هاى جسمى و روانى و حكمت الاهى چيزى را اقتضا نكند، آنان به طور يكسان در شؤون اجتماعى، حقّ مشاركت دارند. بهترين آيه هايى كه بر استقلال زنان در امور اجتماعى ـ سياسى دلالت مىكند، آيه هاى 10 و 12 از سوره ممتحنه است كه مىفرمايد:
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هنگامى كه زنانِ با ايمان براى هجرت نزد شما آيند، آن ها را آزمايش كنيد ـ خداوند به ايمانشان آگاه تر است ـ هرگاه آنان را مؤمن يافتيد، آن ها را به سوى كافران باز نگردانيد. نه آن ها براى كافران حلالند و نه كافران براى آن ها حلال، و آن چه را همسران آن ها [براى ازدواج با اين زنان ]پرداخته اند، به آنان بپردازيد و...8
اى پيامبر! هنگامى كه زنان مؤمن نزد تو آيند تا با تو بيعت كنند كه چيزى را شريك خدا قرار ندهند; دزدى و زنا نكنند; فرزندان خود را نكشند; تهمت و افترايى پيش دست و پاى خود نياورند [= به شوهرانشان، جز فرزندان خودِ ايشان را نسبت ندهند] و در هيچ كار شايسته اى مخالفتِ فرمان تو نكنند، با آن ها بيعت كن و براى آنان از درگاه خداوند آمرزش بطلب كه خداوند آمرزنده و مهربان است.9
7. زنان نيز همچون مردان، مالك مىشوند و از استقلال اقتصادى بهره مند هستند. در دنياى غرب، تا همين چند دهه اخير، زنان استقلال اقتصادى نداشتند; حال آن كه در جهان اسلام به سبب آموزه هاى قرآن، زنان از ابتدا دسترنج خود را مالك و در ارث سهيم شدند.10
8. همان گونه كه پدران داراى يك سلسله حقوق خانوادگى هستند، مادران نيز حقوقى دارند كه از حقوق پدران هم بيش تر است. بى شك، تأثير تكوينى پدر و مادر در تشكيل خانواده، تولّد فرزندان، تهيه وسايل معاش آنان و نيز تعليم و تربيت ايشان، منشأ يك رشته حقوق خانوادگى براى آنان مىشود. همچنين، بدون ترديد مادر از آن رو كه نزديك نُه ماه، فرزند را در شكم خود دارد و تقريباً دو سال، او را شير مىدهد و پرستارى و حضانتِ او را عهده دار است، تأثيرى بيش از پدر دارد; بنابراين بايد حقّى بيش از او داشته باشد; به همين جهت، قرآن و روايات، افزون بر آن كه حقوق مشتركى را براى والدين اثبات مىكنند، بر حقوق مادر بيش تر پاى مىفشرند. روايات بسيارى وجود دارد كه نشان مىدهد، حقّ مادر بيش از پدر، و بهشت زير پاى مادران است و سفارش هاى شگفت انگيز ديگرى كه از ذكر آن ها صرف نظر مىكنيم.
برخى از آيه هاى قرآن11 حقوق مشترك پدر و مادر را گوشزد مىكند; از جمله در سوره اسرا، آيه 23 و 24 مىخوانيم:
و پروردگارت فرمان داده، جز او را نپرستيد و به پدر و مادر نيكى كنيد. هرگاه يكى از آن دو يا هر دوى آن ها نزد تو به سنّ پيرى رسند، كمترين اهانتى به آن ها روا مدار و بر آن ها فرياد مزن و گفتار لطيف و سنجيده و بزرگوارانه به آن ها بگو، و بال هاى تواضع خويش را از محبّت و لطف، در برابر آنان فرود آر و بگو پروردگارا! همان گونه كه آن ها مرا در كوچكى تربيت كردند، مشمول رحمتشان قرار ده.
در پاره اى ديگر از آيه ها، فزونى حقوق مادر بر حقوق پدر، همراه با علّت آن، ذكر مىشود;12براى مثال در سوره أحقاف، آيه 15 آمده است:
ما به انسان سفارش كرديم كه به پدر و مادرش نيكى كند. مادرش او را با ناراحتى حمل مىكند و با سختى برزمين مىگذارد، و دوران حمل و از شير گرفتنش 30 ماه است....
ذكر سختى هاى مادر، افزون بر حقوق مشترك والدين، مقدّمه و اشاره اى براى حقوق و مقام برتر او است.
جهت هاى مشترك ميان مرد و زن و لوازم حقوقى آن ها، بيش از موارد نام برده است كه از ذكر بقيه در مىگذريم. نتيجه سخن اين شد كه مرد و زن، در ماهيت انسانى مشترك و يكسان هستند و تبعيضى وجود ندارد.
1. ر.ك: محمّدتقى مصباح يزدى، جزوه حقوق و سياست در قرآن، درس 206.
2. در اين زمينه همچنين ر.ك: اعراف (7)، 189; نحل (16)، 72; روم (30)، 21; فاطر (35)، 11; شورى (42)، 11; حجرات (49)، 13; قيامت (75)، 37ـ39.
3. بقره (2)، 35 و 36; اعراف (7)، 19ـ23; طه (20)، 117ـ122.
4. ر.ك: بقره (1)، 221; نساء (4)، 124; نمل (27)، 97; توبه (9)، 72; احزاب (33)، 35; فتح (48)، 5 و 6; حديد (57)، 12; يس (36)، 56 ; غافر (40)، 8.
5. ر.ك: توبه (9)، 67 و 68 و 71; نور (24)، 26.
6. نكته اى كه بايد توجّه داشت اين است كه بيش تر خطاب هاى قرآنى و اوامر و نواهى آن، متوجّه مردان و زنان با هم است و هيچ اختصاصى به مردان ندارد; اگرچه به دليل ويژگى زبانِ عرب از جهت صرفى با صيغه هاى مذكر آمده باشد; براى مثال، عبارتِ «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ» (بقره، 183) به اين معنا است كه اى مردان و زنان با ايمان! روزه بر شما واجب شده است.
7. انعام (6)، 140.
8. ممتحنه (60)، 10.
9. همان، 12.
10. ر.ك: نساء (4)، 32 و 33.
11. ر.ك: عنكبوت (29) ،8; بقره (2)، 83; نساء (4)، 36; انعام (6)، 151; مريم (19)، 14.
12. ر.ك: لقمان (31)، 14 و 15.
( مأخذ : آیةالله مصباح یزدی، پرسشها و پاسخها،ج 5 )
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}