پرسش :

در قاره‎هاي آفريقا، اروپا، آمريكا و اقيانوسيه چه كساني اولين بار اسلام را رواج دادند؟


شرح پرسش :
پاسخ :
قبل از ورود به بحث اصلي، لازم است به عنوان مقدمه مطالبي دربارة فتوحات مسلمانها بيان شود دين اسلام يك دين منطقه‎اي و محلي كه مختص شبه جزيرة عربستان باشد، نبود. اسلام به عنوان كاملترين دين، در صدد رهايي تمام انسانها از چنگال شرك و بت پرستي بوده و در راستاي همين رسالت جهاني بود كه پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ از همان سال‎هاي نخستين ورود به مدينه، نامه‎هايي را براي سران كشورهاي مختلف فرستاده و آنها را به دين اسلام دعوت نمود. شعار توحيد كه براي اولين بار اعراب بت پرست و كينه جو را تحت يك حكومت سازماندهي كرده بود، چيزي نبود كه خود را صرفاً در منطقه عربستان محصور نمايد. اينها بود كه قويترين انگيزه فتح يعني ابلاغ كلمه توحيد به ساير مردم جهان، درباره مسلمانها شكل عملي به خود گرفت. و طبيعي است كه آنها نتيجة چنين نبردي را كه پيروزي يا شهادت بود، به جان پذيرفته بودند. همين انگيزه انجام رسالت الهي بود كه باعث شد، مسلمانها پس از فتح سرزمينها، به غارت و تجاوز مردم آن مناطق دست نزده و با پيروان مذاهب ديگر، به عدل رفتار كنند. گوستاو لوبون در اين باره مي‎گويد: «... ممكن است كه چشمان مجاهدين اسلام از همان فتوحات اوليه بسته شده، اسير نخوت و غرور گرديده، مانند فاتحين معمول دنيا دست به تعدي و جور دراز كنند، منجمله انتشار مذهب اسلام كه مقصود اصلي آنها بود، آنرا به زورِ شمشير بر اقوام مغلوبه تحميل نمايند و اگر به چنين امري اقدام مي‎كردند مسلماً اقوامي كه هنوز مغلوب نشده بودند با هم اتحاد نموده يك دفعه بر عليه آنها قيام مي‎نمودند.»[1]
از ديگر عوامل رشد سريع فتوحات اسلام مي‎توان به ناخشنودي توده مردم از طبقات حاكمه خود، بخاطر فشار و سخت گيري و وضع ماليات‎هاي سنگين و نيز منازعات داخلي بي‎پايان فرقه‎ها و گروه‎هاي مذهبي اشاره نمود. جواهر لعل نهرو دربارة فساد اديان حاكم بر مناطق فتح شده توسط مسلمانان مي‎گويد: «يك نوع مسيحيت فاسد و جنگجو در غرب و در آفريقا رواج داشت. در ايران هم مذهب زردشتي قسمتي از سازمان دولت شمرده مي‎شد و بر مردم تحميل مي‎گشت. از اين رو در اروپا و آفريقا و ايران مردم عادي و متوسط از مذاهب موجود ناراضي و مأيوس بودند.»[2]
در اين ميان نبايد از عامل سادگي و بي پيرايگي اسلام كه ميان پيروان خود، ايجاد رابطه برادري و برابري مي‎نمود، غافل ماند. مجموعة اين عوامل باعث شد كه لشكر اسلام به زودي، غرب و شرق دنياي آن روز را به تسخير خود در آورده و امنيت، صلح و آرامش و ترقي و معنويت حقيقي را براي ملل آن سرزمينها به ارمغان آورد.
اينك به طور مختصر به شرح ورود مسلمانها به قاره‎هاي مختلف جهان مي‎پردازيم:
1. ورود اسلام به قاره آفريقا ـ پس از اينكه عمرو بن عاص در سال 19 هجري سرزمين مصر را كه در شمال افريقا از موقعيت ممتازي برخوردار بود، فتح كرد، مسلمانها توانستند خود را به اسكندريه برسانند. با فتح اسكندريه لشكر اسلام توانست در سراسر شمال آفريقا به پيشروي ادامه داده و خود را به اقيانوس اطلس و سواحل غربي افريقاي شمالي كه امروزه به مراكش معروف است، برساند. به اين ترتيب بود كه قارة افريقا پذيراي موهبت اسلام شد.
2. ورود اسلام به قارة اروپا ـ مسلمانهاي عرب و بربرهاي شمال آفريقا در سال 92 هـ تحت فرماندهي سردار نامي طارق بن زياد كه خود از قوم سلحشور بربر و يكي از افسران لايق موسي بن نصير فرمانرواي افريقا بود، با 12 هزار سپاهي از تنگه ميان مراكش و اسپانيا كه امروزه به نام وي معروف به جبل الطارق است،[3] گذشته و در اندك زماني سراسر اسپانيا را فتح نمود. علي كتاني در اين باره مي‎گويد: «اروپا در گذشته، استقرار و شكوفايي مسلمانان را به خود ديده است. سه نقطه مهمي كه مسلمانها در آنجا دوران رونق خود را سپري ساختند، اندلس (پرتغال و اسپانياي مسلمان) سيسيل و كرت بود. جامعة مسلمان اندلس حيات پر حادثه خويش را در سال 711 م (92هـ.ق) با عبور سردار خود طارق بن زياد از تنگة جبل الطارق، در رأس لشكريانش آغاز نمود...
جامعه مسلمان سيسيل كه سابقه چند صد ساله دارد آغاز خود را مديون تلاشهاي قاضي امر بن فرات است كه در سال 827 م (213هـ.ق) در دوران حكومت سلسله آغاليه (بني اغلب) در تونس اين جامعه را تشكيل داد. سيسيل ابتدا بخشي از كشور تونس شد و سپس تحت فرمانداري سلسله غالبي (بني اغلب) كشور مستقل مسلماني گرديد...
مركز مهم ديگر اسلام در اروپا، كرت بود. در سال 827 م (212هـ.ق) پناهندگان اندلسي در اين جزيره يك دولت مسلمان تحت حكمراني سلسله بلوطي بنياد نهادند...»[4].
3. ورود اسلام به قارة امريكا ـ از آنجا كه آمريكا تا مدتها ناشناخته و دور از دسترس مي‎نمود، ورود مسلمانها به آن،‌ همانند افريقا و اروپا، شكل لشكركشي نبوده است. ورود مسلمانها به آمريكا در قالب سه موج مهاجرت ابتدا از اروپا و سپس از آفريقا و آسيا تحقق يافته است.
علي كتاني دربارة چگونگي ورود اسلام به امريكا مي‎گويد: «حكايت اسلام در امريكا قطعاً پيش از فتح اين قاره به دست قدرتهاي مسيحي اروپايي، كه در پي كشف اين سرزمين توسط كريستوفر كلمبوس براي آنها بدين جا آمدند، آغاز شده است. گزارش شريف ادريسي (جغرافيدان و نقشه‎نگار مسلمان در قرون وسطي) در سدة دوازدهم ميلادي گوياي دليلي است قوي بر اين مدعا كه مسلمانان اندلسي مدتها پيش از كلمبري قارة امريكا را ديده‎اند. مضافاً اينكه شواهد قطعي از ديدارهاي مسلمانان قلمرو پادشاهي افريقاي باختري از كارائيب، در دسترس است. و بالاخره اين حقيقت معلوم شده بحرپيمايان مسلمان اندلسي كه درياهاي آزاد را بهتر مي‎شناخته‎اند، هدايت مكتشفان پرتغالي و اسپانيايي را به عهده داشته‎اند. برخي از مكتشفان، خود از مورسيكوسها يعني از مسلمانان اسپانيايي بودند كه ايمان خود را مخفي نگاه مي‎داشتند. همچنين مي‎دانيم مسلمانان مهاجر اندلسي ساكن رباط و سالا (در مراكش) جنگي را بر ضد كشتيهاي اسپانيايي و پرتغالي در ساحل كارائيب در اقيانوس اطلس رهبري كرده‎اند، با اينحال ردپاي تشكيل جوامع مسلمانان فعلي امريكا را مي‎توان در سه موج مهاجرت پيدا كرد: ابتدا خيزابة اروپائيان، سپس موج آفريقايي و آخر آسيايي.»[5]
4. ورود اسلام به جزاير اقيانوس آرام (قارة اقيانوسيه) ـ سكونت مسلمانها در جزاير اقيانوس آرام به شكل مهاجرتهاي مختلف از سال 1850 بوده است. هر چند پيش از آن مسلمانها با جزاير اقيانوس آرام آشنايي داشته و از آنها بازديد كرده بودند. بنابراين حضور اسلام در اقيانوس آرام، پيش از آنكه اروپائيان آن را مستعمره خود سازند، محرز گشته است. علي كتاني دربارة ورود مسلمانها به جزاير اقيانوس آرام مي‎گويد: «مي‌توان مهاجرت مسلمانان به اقيانوس آرام، كه اثرات خود را تا امروز هم بر جا گذاشته‌، دست كم به هشت مرحله نسبت داد. نخستين موج با آمدن مردم در سال 1850 آغاز شد كه تا سال 1930 ادامه داشت و سبب استقرار آنها در سواحل شمال خاوري، شمال و شمال باختري استراليا شد... دومين دسته «افغانها» بودند... سومين دسته موج مهاجران مسلمان در سال 1872 با نفي بلد جنگجويان آزاده الجزاير آغاز شد كه فرانسويان آنها را به «ايل دو پن» در كالدونياي جديد آوردند. دسته چهارم مركب از مهاجران هندي بودند...
اين چهار موج نخست را مي‌توان اصطلاحاً مهاجران قديم ناميد. پس از جنگ جهاني اول پناهندگان آلباني به استراليا و نيوزلند آمدند... پس از جنگ جهاني دوم مسلمانان يوگسلاو و نيز تركهاي قبرس بدانها پيوستند... عاقبت بايد گفت شمار كثيري مسلمان پس از سال 1960 در استراليا اقامت گزيدند. اين دسته آخر عمدتا از تركيه و لبنان و همچنين از يونان و پاكستان ومصر و سوريه رسيدند...»[6]
بخش‌هاي مربوط به چگونگي ورود اسلام به نقاط مختلف جهان به پايان رسيد. ملاحظه شد چگونه اين كه از دل شبه جزيره خشك و سوزان عربستان و در ميان مردمي منحط و وحشي برخاست، ‌به لطف رهبري بي‌همتاي پيامبر و ايمان يارانش، شرق و غرب دنياي آن روز را در نورديد. در قاره آفريقا مسلمانان توانستند تمدن باستاني فراعنه مصر را تحت الشعاع خود قرار دهند. و در قارة اروپا و اسپانيا قادر به ايجاد تمدن درخشان اندلس شدند. و در قارة‌ آمريكا و جزاير دور افتاده اقيانوس آرام ضمير و بركت و معنويت را به ارمغان برند. دوران باشكوه تمدن اسلامي در اندلس حدود هفتصد سال به درازا كشيد. پس از آن بود كه دشمن با عبرت آموزي از گذشته خود، بر مسلمانان يورش آورد. كشتار، ‌اجبار بر تغيير دين، بردگي و نفي بلد و ظلم و تجاوز و غارت، نتيجه اين يورش بود.
با اين همه اسلام و مسلمانان واقعي تا به امروز با قدرت و سرافرازي به راه خود ادامه داده‌اند. اينك بر ماست كه با ايمان و وحدت فردايي روشن‌تر براي نسل آينده به ارمغان ‌آوريم.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تاريخ فتوحات اسلامي در اروپا، شكيب ارسلان، ترجمه علي دواني.
2. جمال مذهبي، اديان در جوامع امروز، ريچارد بوش، كنت دالرهايد، عظيم نانجي، هيلا كانور،‌رابرت بام استر، كاپيل پيتس، رابر دير (ويراستار كلي) ترجمه دكتر ابراهيم گواهي، ‌ج 1 و 2.
3. تاريخ ابن خلدون، ج اول، ترجمه عبدالمحمد آيتي.
4. تاريخ تمدن ويل دورانت، ج 4، فصل 13، اسلام در غرب، ترجمه ابوطالب صارمي، ابوالقاسم پاينده، ابوالقاسم طاهري، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي.
5. نفوذ اسلام در اروپا در قرون وسطي، دكتر ابوالفضل عزتي.


[1] . گوستاو لوبون، تمدن اسلام و عرب، ترجمه سيد محمد تقي فجر داعي گيلاني، بنگاه مطبوعاتي علي اكبر علمي، چاپ چهارم، 1334، ص 792.
[2] . جواهر لعل نهرو، نگاهي به تاريخ تمدن جهان، ترجمه محمود تفضلي، اميركبير، چاپ نهم، 1372، ج1، ص292.
[3] . اين تنگه تا آن زمان به نام يوناني «ستونهاي هركولس» ناميده مي‎شد.
[4] . كتاني، علي، اقليتهاي مسلمان در جهان امروز، ترجمه محمد حسين آريا، انتشارات اميركبير، چ اول، 1368، ص 42ـ43.
[5] . همان، ص 231.
[6] . همان، ص 256 ـ 257.