پرسش :
چرا شيعيان خصوصاً سادات هميشه بايد مظلوم باشد و عده اي حق آنها را پايمال گردانند؟
شرح پرسش :
پاسخ :
خداوند انسان را آفريد و بعد از نشان دادن راه حق به او اختيار داد، تا بين حق و باطل يكي را انتخاب كند، چنان كه در قرآن مي فرمايد: «ما انسان را از نطفة مختلطي آفريديم و او را آزمايش مي كنيم (بدين جهت) او را شنوا و بينا قرار داديم ما راه را به او نشان داديم، خواه شاكر باشد (و پذيرا گردد) يا ناسپاس.»[1] بر طبق اين آيات خداوند به انسان اختيار، قدرت و قواي تشخيص حق و باطل را به او عنايت كرده است، اما اين به آن معني نيست كه همة انسان ها حق را انتخاب كرده باشند، بلكه عدة بسياري از آن ها راه باطل را برگزيدند و گمراه شدند چنان كه قرآن در سورة عصر مي فرمايد: «به عصر سوگند كه انسان ها همه در زيانند مگر كساني كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند و يكديگر را به شكيبايي و استقامت توصيه نموده اند.»[2] بنابراين از همان آغاز خلقت انسان، برخي راه باطل را برگزيدند و برخي ديگر با ايمان و عمل صالح و وصيت به حق و صبر، راه حق را انتخاب كردند و طبيعي است كه اين دو يعني حق و باطل كه ضد هم ديگر مي باشند. هرگز يك جا جمع نمي گردند و نمي توانند در يك خط و يك جهت حركت كنند و بين اين دو جنگ و جدال و درگيري وجود خواهد داشت. به همين دليل است كه فرزندان حضرت آدم يعني هابيل و قابيل كه اولي حق را انتخاب كرده بود و دومي پيرو باطل بود با هم درگير شدند و در نهايت هابيل به دست قابيل كشته شد. جريان درگيري بين حق و باطل از آن زمان تا زمان حال ادامه داشته است و هميشه پيامبران الهي و پيروان آنها كه راه حق را انتخاب مي كردند، براي رسيدن به مقصود خود با پيروان باطل به مبارزه مي پرداختند و در اين راه مشكلات و مصائب زيادي را تحمل مي كردند. بعد از وفات پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ نيز مسئله انتخاب بين حق و باطل وجود داشت و اين بار در مسئله «امامت» چهره نموده بود، عده اي كه شيعه علي ـ عليه السّلام ـ ناميده مي شدند بر بيعت خود با حضرت علي ـ عليه السّلام ـ در واقعه غدير خم وفادار مانده و به عهدي كه با خدا و رسول خدا در مورد جانشيني حضرت علي ـ عليه السّلام ـ بعد از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بسته بودند، پايبند باقي ماندند و گفتند كه چون اميرالمؤمنين علي ـ عليه السّلام ـ منصوب از سوي خداوند و رسول الله است ما امامت و رهبري او را قبول مي كنيم؛ برخي ديگر عهد و پيمان خود را فراموش كرده و رهبر ديگري براي خود انتخاب كردند و اين آغاز اختلاف بين حق و باطل در دوره پس از رحلت نبي اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ بود. شيعيان براي پاسداشت اسلام و دفاع از حق كه خداوند آن را توسط رسول گرامي اسلام ابلاغ كرده بود، به مبارزه با كفر و باطل پرداختند و در اين راه مصائب و سختي هاي فراواني را متحمل شدند. جنگ هاي حضرت علي ـ عليه السّلام ـ با ناكثين، قاسطين و مارقين و هم چنين قيام امام حسين ـ عليه السّلام ـ همگي در راستاي مبارزه با باطل و كفر و حضانت از حق بود و در حقيقت به خاطر دفاع از حق بود كه ائمه معصومين ـ عليهم السّلام ـ و هم چنين پيروان راستين آنها به شهادت رسيدند تا دين الهي پابرجا مانده و انسان هاي ستم ديده از جور ظالمان بتوانند راه سعادت و نيك بختي را پيدا كنند و نور الهي در روي زمين روشن و پايدار بماند.
شهادت، دور افتادن از وطن، از دست دادن مال و جان طبيعي ترين نتيجه مبارزه با كفر و باطل بود و شيعيان همه اين جنگ و جدال ها و مشقات را براي اين تحمل كردند كه راه حق را انتخاب كرده بودند و مي خواستند فرمان الهي را اجرا كنند و پيروان باطل نيز كه درصدد به دست آوردن مطامع دنيوي بودند و مي خواستند به هوا و هوس هاي مادي خود دست يابند، به مخالفت با شيعيان پرداخته و به آنان ظلم و ستم هاي زيادي را روا دادند. بنابراين علت اين كه به شيعيان و در رأس آنها به امامان ظلم فراوان شده اين است كه آنان هميشه طرفدار حق بوده اند.
اما در مورد سادات كه اولاد پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ مي باشند، بايد گفت: چون بيشتر سادات طرفدار ائمه معصومين و از بزرگان مذهب شيعه بوده اند هميشه مورد حمله طرفداران باطل قرار گرفته و مورد ظلم و ستم آنها واقع شده اند. سادات كه منادي حق بودند هميشه مورد تعقيب خلفاي جور بني اميه و بني عباس بودند و هرگاه كه به دست آنان گرفتار مي آمدند، بعد از تحمل شدائد بسيار، در نهايت به شهادت مي رسيدند به همين دليل در دوره اين خلفا، سادات كه حتي از كمترين حقوق اجتماعي محروم شده بودند به دور افتاده ترين نقاط ممالك اسلامي فرار مي كردند تا از شر آنان خلاصي يابند و چون در ايران دوستداران اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ فراوان بودند بيشتر سادات به ايران مهاجرت مي كردند.
از امام باقر ـ عليه السّلام ـ دربارة مظلوميت اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ و شيعيان نقل شده كه فرمود: «هميشه ما تحقير مي شديم و مورد ظلم و ستم قرار مي گرفتيم. ما را دور مي كنند، حقير مي سازند، محروم مي نمايند و مي كشند. ما هميشه در معرض خوف و ترس بوده و بر خون خود و دوستانمان امنيت نداشتيم. (در زمان معاويه) شيعيان ما را در شهرها كشتند. دستها و پاهايشان را تنها به ظنّ و گمان قطع كردند، نام هر كس در زمره محبين يا اصحاب ما برده مي شد، زنداني مي شد، مالش را غارت مي كردند و يا خانه اش را ويران مي ساختند اين بلا هم چنان در تزايد و شدت بود تا زمان عبيدالله بن زياد، پس از آن حجاج آمد. شيعيان بسياري را كشت و ايشان را به ظنّ و گمان بازداشت نمود. كار شيعيان در آن جامعه بلازده به جايي رسيده بود كه اگر مردي را زنديق و يا كافر معرفي مي كردند نزد حجاج محبوبتر از آن بود كه او را شيعه علي ـ عليه السّلام ـ معرفي كنند.»[3] خوارزمي نيز مي نويسد: «در هيچ شهري از شهرهاي كشور اسلامي نيست مگر آن كه طالبي (اولاد ابوطالب) مظلومانه به شهادت رسيده و اموي و عباسي در قتل او شريك اند...»[4] اما به اين نكته هم بايد اشاره كرد كه از سوي ديگر به دليل حق طلبي سادات و اين كه خداوند در قرآن كريم اجر تبليغ اسلام از سوي رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ را دوست داشتن اقربا و اولاد آن حضرت قرار داده بود،[5] سادات هميشه مورد احترام و محبت شيعيان قرار داشتند و به عنوان رهبر و بزرگ جامعه شيعيان انتخاب مي شدند كه به عنوان نمونه مي توان به موارد ذيل اشاره كرد:
1. ادارسه آفريقا: از سادات بني حسن ـ عليه السّلام ـ بودند كه بعد از قيام نفس زكيه در حجاز و شكست وي توسط منصور دوانقي به آفريقا فرار كرد و در آنجا حكومت بزرگي را تشكيل دادند.
2. فاطميان مصر: اينان از اولاد امام صادق ـ عليه السّلام ـ بودند كه در اواسط حكومت بني عباس در شمال آفريقا، مصر و شامات حكومت بزرگي را تأسيس كرده و قرن ها بر اين منطقه حكومت نمودند.
3. زيديان يمن.
4. زيديان مازندران.
5. صفويان: اينان از سادات موسوي بودند كه بيش از دو قرن در فلات ايران حكومت كرده و مذهب شيعه اثني عشري را در اين منطقه رواج داده و مذهب رسمي ايران كردند. بنابراين اگر شيعيان و سادات مصائب و مشكلات فراواني تحمل كرده اند به خاطر انتخاب حق و مبارزه با باطل بوده است چرا كه همان گونه كه گفته اند: «بهشت را به بها دهند نه به بهانه» و رسيدن به سعادت دنيوي و اخروي مستلزم تحمل مصائب و سختي ها و تلاش و كوشش فراوان است و به خاطر اين عقيده و عمل «خداوند آنان را از شر آن روز نگه مي دارد و آنها را مي پذيرد در حالي كه غرق شادي و سرورند.»[6]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 43 تا 48.
2. تاريخ تشيع در ايران، ج 1، ص 90 تا 100.
[1] . انسان/2و 3.
[2] . عصر/1 تا 3.
[3] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، دار احياء التراث العربي، چاپ دوم، 1387 هـ . ق، ج 11، ص 43 و 44.
[4] . جعفريان، رسول، تاريخ تشيع در ايران، انتشارات انصاريان، چاپ سوم، 1380ش، ج 1، ص 93.
[5] . شوري/23.
[6] . انسان/11.
( اندیشه قم )
خداوند انسان را آفريد و بعد از نشان دادن راه حق به او اختيار داد، تا بين حق و باطل يكي را انتخاب كند، چنان كه در قرآن مي فرمايد: «ما انسان را از نطفة مختلطي آفريديم و او را آزمايش مي كنيم (بدين جهت) او را شنوا و بينا قرار داديم ما راه را به او نشان داديم، خواه شاكر باشد (و پذيرا گردد) يا ناسپاس.»[1] بر طبق اين آيات خداوند به انسان اختيار، قدرت و قواي تشخيص حق و باطل را به او عنايت كرده است، اما اين به آن معني نيست كه همة انسان ها حق را انتخاب كرده باشند، بلكه عدة بسياري از آن ها راه باطل را برگزيدند و گمراه شدند چنان كه قرآن در سورة عصر مي فرمايد: «به عصر سوگند كه انسان ها همه در زيانند مگر كساني كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند و يكديگر را به شكيبايي و استقامت توصيه نموده اند.»[2] بنابراين از همان آغاز خلقت انسان، برخي راه باطل را برگزيدند و برخي ديگر با ايمان و عمل صالح و وصيت به حق و صبر، راه حق را انتخاب كردند و طبيعي است كه اين دو يعني حق و باطل كه ضد هم ديگر مي باشند. هرگز يك جا جمع نمي گردند و نمي توانند در يك خط و يك جهت حركت كنند و بين اين دو جنگ و جدال و درگيري وجود خواهد داشت. به همين دليل است كه فرزندان حضرت آدم يعني هابيل و قابيل كه اولي حق را انتخاب كرده بود و دومي پيرو باطل بود با هم درگير شدند و در نهايت هابيل به دست قابيل كشته شد. جريان درگيري بين حق و باطل از آن زمان تا زمان حال ادامه داشته است و هميشه پيامبران الهي و پيروان آنها كه راه حق را انتخاب مي كردند، براي رسيدن به مقصود خود با پيروان باطل به مبارزه مي پرداختند و در اين راه مشكلات و مصائب زيادي را تحمل مي كردند. بعد از وفات پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ نيز مسئله انتخاب بين حق و باطل وجود داشت و اين بار در مسئله «امامت» چهره نموده بود، عده اي كه شيعه علي ـ عليه السّلام ـ ناميده مي شدند بر بيعت خود با حضرت علي ـ عليه السّلام ـ در واقعه غدير خم وفادار مانده و به عهدي كه با خدا و رسول خدا در مورد جانشيني حضرت علي ـ عليه السّلام ـ بعد از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بسته بودند، پايبند باقي ماندند و گفتند كه چون اميرالمؤمنين علي ـ عليه السّلام ـ منصوب از سوي خداوند و رسول الله است ما امامت و رهبري او را قبول مي كنيم؛ برخي ديگر عهد و پيمان خود را فراموش كرده و رهبر ديگري براي خود انتخاب كردند و اين آغاز اختلاف بين حق و باطل در دوره پس از رحلت نبي اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ بود. شيعيان براي پاسداشت اسلام و دفاع از حق كه خداوند آن را توسط رسول گرامي اسلام ابلاغ كرده بود، به مبارزه با كفر و باطل پرداختند و در اين راه مصائب و سختي هاي فراواني را متحمل شدند. جنگ هاي حضرت علي ـ عليه السّلام ـ با ناكثين، قاسطين و مارقين و هم چنين قيام امام حسين ـ عليه السّلام ـ همگي در راستاي مبارزه با باطل و كفر و حضانت از حق بود و در حقيقت به خاطر دفاع از حق بود كه ائمه معصومين ـ عليهم السّلام ـ و هم چنين پيروان راستين آنها به شهادت رسيدند تا دين الهي پابرجا مانده و انسان هاي ستم ديده از جور ظالمان بتوانند راه سعادت و نيك بختي را پيدا كنند و نور الهي در روي زمين روشن و پايدار بماند.
شهادت، دور افتادن از وطن، از دست دادن مال و جان طبيعي ترين نتيجه مبارزه با كفر و باطل بود و شيعيان همه اين جنگ و جدال ها و مشقات را براي اين تحمل كردند كه راه حق را انتخاب كرده بودند و مي خواستند فرمان الهي را اجرا كنند و پيروان باطل نيز كه درصدد به دست آوردن مطامع دنيوي بودند و مي خواستند به هوا و هوس هاي مادي خود دست يابند، به مخالفت با شيعيان پرداخته و به آنان ظلم و ستم هاي زيادي را روا دادند. بنابراين علت اين كه به شيعيان و در رأس آنها به امامان ظلم فراوان شده اين است كه آنان هميشه طرفدار حق بوده اند.
اما در مورد سادات كه اولاد پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ مي باشند، بايد گفت: چون بيشتر سادات طرفدار ائمه معصومين و از بزرگان مذهب شيعه بوده اند هميشه مورد حمله طرفداران باطل قرار گرفته و مورد ظلم و ستم آنها واقع شده اند. سادات كه منادي حق بودند هميشه مورد تعقيب خلفاي جور بني اميه و بني عباس بودند و هرگاه كه به دست آنان گرفتار مي آمدند، بعد از تحمل شدائد بسيار، در نهايت به شهادت مي رسيدند به همين دليل در دوره اين خلفا، سادات كه حتي از كمترين حقوق اجتماعي محروم شده بودند به دور افتاده ترين نقاط ممالك اسلامي فرار مي كردند تا از شر آنان خلاصي يابند و چون در ايران دوستداران اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ فراوان بودند بيشتر سادات به ايران مهاجرت مي كردند.
از امام باقر ـ عليه السّلام ـ دربارة مظلوميت اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ و شيعيان نقل شده كه فرمود: «هميشه ما تحقير مي شديم و مورد ظلم و ستم قرار مي گرفتيم. ما را دور مي كنند، حقير مي سازند، محروم مي نمايند و مي كشند. ما هميشه در معرض خوف و ترس بوده و بر خون خود و دوستانمان امنيت نداشتيم. (در زمان معاويه) شيعيان ما را در شهرها كشتند. دستها و پاهايشان را تنها به ظنّ و گمان قطع كردند، نام هر كس در زمره محبين يا اصحاب ما برده مي شد، زنداني مي شد، مالش را غارت مي كردند و يا خانه اش را ويران مي ساختند اين بلا هم چنان در تزايد و شدت بود تا زمان عبيدالله بن زياد، پس از آن حجاج آمد. شيعيان بسياري را كشت و ايشان را به ظنّ و گمان بازداشت نمود. كار شيعيان در آن جامعه بلازده به جايي رسيده بود كه اگر مردي را زنديق و يا كافر معرفي مي كردند نزد حجاج محبوبتر از آن بود كه او را شيعه علي ـ عليه السّلام ـ معرفي كنند.»[3] خوارزمي نيز مي نويسد: «در هيچ شهري از شهرهاي كشور اسلامي نيست مگر آن كه طالبي (اولاد ابوطالب) مظلومانه به شهادت رسيده و اموي و عباسي در قتل او شريك اند...»[4] اما به اين نكته هم بايد اشاره كرد كه از سوي ديگر به دليل حق طلبي سادات و اين كه خداوند در قرآن كريم اجر تبليغ اسلام از سوي رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ را دوست داشتن اقربا و اولاد آن حضرت قرار داده بود،[5] سادات هميشه مورد احترام و محبت شيعيان قرار داشتند و به عنوان رهبر و بزرگ جامعه شيعيان انتخاب مي شدند كه به عنوان نمونه مي توان به موارد ذيل اشاره كرد:
1. ادارسه آفريقا: از سادات بني حسن ـ عليه السّلام ـ بودند كه بعد از قيام نفس زكيه در حجاز و شكست وي توسط منصور دوانقي به آفريقا فرار كرد و در آنجا حكومت بزرگي را تشكيل دادند.
2. فاطميان مصر: اينان از اولاد امام صادق ـ عليه السّلام ـ بودند كه در اواسط حكومت بني عباس در شمال آفريقا، مصر و شامات حكومت بزرگي را تأسيس كرده و قرن ها بر اين منطقه حكومت نمودند.
3. زيديان يمن.
4. زيديان مازندران.
5. صفويان: اينان از سادات موسوي بودند كه بيش از دو قرن در فلات ايران حكومت كرده و مذهب شيعه اثني عشري را در اين منطقه رواج داده و مذهب رسمي ايران كردند. بنابراين اگر شيعيان و سادات مصائب و مشكلات فراواني تحمل كرده اند به خاطر انتخاب حق و مبارزه با باطل بوده است چرا كه همان گونه كه گفته اند: «بهشت را به بها دهند نه به بهانه» و رسيدن به سعادت دنيوي و اخروي مستلزم تحمل مصائب و سختي ها و تلاش و كوشش فراوان است و به خاطر اين عقيده و عمل «خداوند آنان را از شر آن روز نگه مي دارد و آنها را مي پذيرد در حالي كه غرق شادي و سرورند.»[6]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 43 تا 48.
2. تاريخ تشيع در ايران، ج 1، ص 90 تا 100.
[1] . انسان/2و 3.
[2] . عصر/1 تا 3.
[3] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، دار احياء التراث العربي، چاپ دوم، 1387 هـ . ق، ج 11، ص 43 و 44.
[4] . جعفريان، رسول، تاريخ تشيع در ايران، انتشارات انصاريان، چاپ سوم، 1380ش، ج 1، ص 93.
[5] . شوري/23.
[6] . انسان/11.
( اندیشه قم )
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}