پرسش :
لطفاً شرح حال صعصعه را بنويسيد؟
شرح پرسش :
پاسخ :
«صعصعة بن صوحان بن حُجر بن الحارث بن الهِجرس بن صَبرة حدر جان بن عسياس بن ليث بن الحداد بن ظالم بن زهل بن عِجل بن عمرو بن وديعه بن أخصي بن عبدالقيس من ربيعه.»[1] از قبيله بني نزار و از طائفه بني ربيعه بود كنيه او را«ابا طلحه» دانسته اند.
در مورد اسلام آوردن وي و اينكه كي مسلمان شده اكثر منابع از عهد پيامبر گرامي ـ صلّي الله عليه و آله ـ زمان اسلام آوردن وي را مي گويند. ابن اثير در اين مورد مي گويد:«و كان صعصعه مسلماً علي عهد رسول الله و لم يره و صَغَرَ عن ذلك ...»[2]
يعني در حالي كه صعصعه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ را نديده بود مسلمان شد و آن هم در دوران پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ در حالي كه در دوران طفوليت بود.
وي در دوران خلفاء از گفتن حرف حق پروايي نداشت. چنانچه از زمان عمر نقل مي كنندكه ابو موسي اشعري حاكم و استاندار عمر بود و هزار هزار درهم پيش عمر فرستاد كه بعد از تقسيم آن، مقداري اضافه ماند. عمر گفت كه اي مردم نظر شما در اين مورد چيست؟
صعصعه كه در اوج جواني بود از جابرخواست و گفت:«اي اميرالمومنين مشورت در چيزي بايد كرد كه قرآن در بيان حكم آن نازل نشده باشد. و چون قرآن موضع آنرا مبين ساخته تو آنرا بجاي آن وضع كن.»[3] سپس عمر بقيه آن را در ميان مسلمانان قسمت كرد.
از همان ابتداي خلافت علي ـ عليه السّلام ـ صعصعه همراهي و همدلي و وفاداري خود را نسبت به علي ـ عليه السّلام ـ نشان داد. چنانكه در وقت خلافت علي ـ عليه السّلام ـ و بيعت گيري صعصعه بن صوحان بر مي خيزد و مي گويد:«به خدا سوگند اي اميرمؤمنان كه تو خلافت را آراستي و آن تو را نياراست، و تو مقام آن را بالا بردي نه آن مقام تو را، و آن به تو نيازمندتر است تا تو بآن.»[4]
در همه جنگ هايي كه در زمان علي ـ عليه السّلام ـ رخ داد، در ركاب ايشان صعصعه حضور مدام و گسترده داشت و با جان و دل ابراز ارادت به مولاي خويش داشت: در جنگ جمل، زيد و سيحان دو برادر صعصعه و خودش هم حضور داشتند و پرچم سپاه به دست اينان بود. ابتدا در دست سيحان و بعد از شهادت وي، زيد و بعد از شهادت او، صعصعه پرچم را بدست مي گيرد.»[5]
اكثر منابع صعصعه را از اصحاب و ياران علي ـ عليه السّلام ـ مي شمرند و اينكه همراه و ملازم آن حضرت بوده است. صعصعه داراي زبان گويا و فصيح و خطيبي توانا بود[6] كه از حريم ولايت دفاع مي كرد.
در دفاع از حريم ولايت همين بس كه:«از حضرت امام جعفر صادق ـ عليه السّلام ـ مرويست كه در ميان اصحاب اميرالمومنين ـ عليه السّلام ـ كسي نبود كه حق آن حضرت را چنانچه كه سزاوار است داند مگر صعصعه و اصحاب او.»[7]
علاوه بر صفاتي كه براي صعصعه ذكر شد، ايشان از راويان ثقه به حساب مي آيند كه اهل سنت نيز بآن تاكيد دارند.[8]
علي ـ عليه السّلام ـ منذر فرماندار اصطخر را كه توبيخ كرده بودند، به خاطر صعصعه، به ايشان واگذار كردند.[9]
از مقام بزرگي صعصعه همين بس كه وقتي وي مريض شدند، علي ـ عليه السّلام ـ به عيادت او آمدند.[10]
عقيل برادر علي ـ عليه السّلام ـ وقتي به پيش معاويه رفت، معاويه از ياران علي ـ عليه السّلام ـ و صعصعه پرسيد و عقيل را وصف كرد. اين ديدار به گوش صعصعه رسيد و او ضمن نامه اي به عقيل، از او انتقاد كردند.[11]
صعصعه مورد مشورت علي ـ عليه السّلام ـ بود از جمله درباره معاويه كه اميرالمومنين ـ عليه السّلام ـ نظرش را خواست و او هم جواب دادند كه نامه اي به معاويه نوشته و به بيعت فرا خواند و علي ـ عليه السّلام ـ صعصعه را پيش معاويه فرستادند.[12]
در دوران معاويه، صعصعه هيچ گاه به معاويه روي خوش يا تمايلي نداشتند و مشاجره ها فراوان بين معاويه و صعصعه صورت گرفته است تا اينكه معاويه از صعصعه خواست به منبر رود و سب علي ـ عليه السّلام ـ را كند ولي ايشان به منبر رفته و معاويه را با زيركي خاص و با گفتن جمله دو پهلوي لعن كرد و سرانجام اينكه معاويه او را از كوفه اخراج كرد و صعصعه در سال 60 هجري قمري در دوران معاويه به لقاء خدا پيوست.
پس ايشان يكي از اصحاب و ياران علي ـ عليه السّلام ـ بودند كه در فصاحت و بلاغت سرشناس بودند.
براي مطالعه بيشتر مي توانيد به منتهي الآمال«شيخ عباس قمي» و يا حيات سياسي و فكري امامان شيعه«رسول جعفريان» مراجعه نمائيد.
قال رسول الله«صلّي الله عليه و آله»:
«ان الله تجاوز لي عن امتي الخطاء و النسيان و ما استكر هوا عليه.»
رسول گرامي فرمودند:
«خداوند اشتباه و فراموشي و كارهاي اضطراري امت مرا به من بخشيده است.»[13]
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . ابن اثير، اسدالغابة، ج3، داراحياء التراث العربي، بيروت، لبنان، ص21.
[2] . ابن سعد، طبقات الكبري، داراحياء التراث العربي، بيروت، لبنان، چ اول، ج 5 و 6، 1417 هـ .ق، 1996 م، ص 470.
[3] . حاج شيخ عباس قمي، منتهي الآمال، چ احمدي، بهمن 77، مطبوعاتي حسيني، فصل هفتم، ص 243.
[4] . يعقوبي، تاريخ يعقوبي، ج2، مترجم محمد ابراهيم آيتي، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چ هفتم 74، تهران 74، ص 76.
[5] . طبقات الكبري، همان.
[6] . اسدالغاية، همان.
[7] . منتهي الآمال، همان.
[8] . اسدالغاية، همان، طبقات الكبري، همان.
[9] . تاريخ يعقوبي، همان، ص 118.
[10] . همان، ص 119.
[11] . مسعودي، مروج الذهب، ج2، ابوالقاسم پاينده، چ پنجم 74، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، 74، ص 40.
[12] . مسعودي، همان.
[13] . نهج الفصاحه، مجموعه كلمات قصار حضرت رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ مترجم و فراهم آورنده ابوالقاسم پاينده، چ سوم 77، جاويدان، ص 293.
«صعصعة بن صوحان بن حُجر بن الحارث بن الهِجرس بن صَبرة حدر جان بن عسياس بن ليث بن الحداد بن ظالم بن زهل بن عِجل بن عمرو بن وديعه بن أخصي بن عبدالقيس من ربيعه.»[1] از قبيله بني نزار و از طائفه بني ربيعه بود كنيه او را«ابا طلحه» دانسته اند.
در مورد اسلام آوردن وي و اينكه كي مسلمان شده اكثر منابع از عهد پيامبر گرامي ـ صلّي الله عليه و آله ـ زمان اسلام آوردن وي را مي گويند. ابن اثير در اين مورد مي گويد:«و كان صعصعه مسلماً علي عهد رسول الله و لم يره و صَغَرَ عن ذلك ...»[2]
يعني در حالي كه صعصعه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ را نديده بود مسلمان شد و آن هم در دوران پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ در حالي كه در دوران طفوليت بود.
وي در دوران خلفاء از گفتن حرف حق پروايي نداشت. چنانچه از زمان عمر نقل مي كنندكه ابو موسي اشعري حاكم و استاندار عمر بود و هزار هزار درهم پيش عمر فرستاد كه بعد از تقسيم آن، مقداري اضافه ماند. عمر گفت كه اي مردم نظر شما در اين مورد چيست؟
صعصعه كه در اوج جواني بود از جابرخواست و گفت:«اي اميرالمومنين مشورت در چيزي بايد كرد كه قرآن در بيان حكم آن نازل نشده باشد. و چون قرآن موضع آنرا مبين ساخته تو آنرا بجاي آن وضع كن.»[3] سپس عمر بقيه آن را در ميان مسلمانان قسمت كرد.
از همان ابتداي خلافت علي ـ عليه السّلام ـ صعصعه همراهي و همدلي و وفاداري خود را نسبت به علي ـ عليه السّلام ـ نشان داد. چنانكه در وقت خلافت علي ـ عليه السّلام ـ و بيعت گيري صعصعه بن صوحان بر مي خيزد و مي گويد:«به خدا سوگند اي اميرمؤمنان كه تو خلافت را آراستي و آن تو را نياراست، و تو مقام آن را بالا بردي نه آن مقام تو را، و آن به تو نيازمندتر است تا تو بآن.»[4]
در همه جنگ هايي كه در زمان علي ـ عليه السّلام ـ رخ داد، در ركاب ايشان صعصعه حضور مدام و گسترده داشت و با جان و دل ابراز ارادت به مولاي خويش داشت: در جنگ جمل، زيد و سيحان دو برادر صعصعه و خودش هم حضور داشتند و پرچم سپاه به دست اينان بود. ابتدا در دست سيحان و بعد از شهادت وي، زيد و بعد از شهادت او، صعصعه پرچم را بدست مي گيرد.»[5]
اكثر منابع صعصعه را از اصحاب و ياران علي ـ عليه السّلام ـ مي شمرند و اينكه همراه و ملازم آن حضرت بوده است. صعصعه داراي زبان گويا و فصيح و خطيبي توانا بود[6] كه از حريم ولايت دفاع مي كرد.
در دفاع از حريم ولايت همين بس كه:«از حضرت امام جعفر صادق ـ عليه السّلام ـ مرويست كه در ميان اصحاب اميرالمومنين ـ عليه السّلام ـ كسي نبود كه حق آن حضرت را چنانچه كه سزاوار است داند مگر صعصعه و اصحاب او.»[7]
علاوه بر صفاتي كه براي صعصعه ذكر شد، ايشان از راويان ثقه به حساب مي آيند كه اهل سنت نيز بآن تاكيد دارند.[8]
علي ـ عليه السّلام ـ منذر فرماندار اصطخر را كه توبيخ كرده بودند، به خاطر صعصعه، به ايشان واگذار كردند.[9]
از مقام بزرگي صعصعه همين بس كه وقتي وي مريض شدند، علي ـ عليه السّلام ـ به عيادت او آمدند.[10]
عقيل برادر علي ـ عليه السّلام ـ وقتي به پيش معاويه رفت، معاويه از ياران علي ـ عليه السّلام ـ و صعصعه پرسيد و عقيل را وصف كرد. اين ديدار به گوش صعصعه رسيد و او ضمن نامه اي به عقيل، از او انتقاد كردند.[11]
صعصعه مورد مشورت علي ـ عليه السّلام ـ بود از جمله درباره معاويه كه اميرالمومنين ـ عليه السّلام ـ نظرش را خواست و او هم جواب دادند كه نامه اي به معاويه نوشته و به بيعت فرا خواند و علي ـ عليه السّلام ـ صعصعه را پيش معاويه فرستادند.[12]
در دوران معاويه، صعصعه هيچ گاه به معاويه روي خوش يا تمايلي نداشتند و مشاجره ها فراوان بين معاويه و صعصعه صورت گرفته است تا اينكه معاويه از صعصعه خواست به منبر رود و سب علي ـ عليه السّلام ـ را كند ولي ايشان به منبر رفته و معاويه را با زيركي خاص و با گفتن جمله دو پهلوي لعن كرد و سرانجام اينكه معاويه او را از كوفه اخراج كرد و صعصعه در سال 60 هجري قمري در دوران معاويه به لقاء خدا پيوست.
پس ايشان يكي از اصحاب و ياران علي ـ عليه السّلام ـ بودند كه در فصاحت و بلاغت سرشناس بودند.
براي مطالعه بيشتر مي توانيد به منتهي الآمال«شيخ عباس قمي» و يا حيات سياسي و فكري امامان شيعه«رسول جعفريان» مراجعه نمائيد.
قال رسول الله«صلّي الله عليه و آله»:
«ان الله تجاوز لي عن امتي الخطاء و النسيان و ما استكر هوا عليه.»
رسول گرامي فرمودند:
«خداوند اشتباه و فراموشي و كارهاي اضطراري امت مرا به من بخشيده است.»[13]
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . ابن اثير، اسدالغابة، ج3، داراحياء التراث العربي، بيروت، لبنان، ص21.
[2] . ابن سعد، طبقات الكبري، داراحياء التراث العربي، بيروت، لبنان، چ اول، ج 5 و 6، 1417 هـ .ق، 1996 م، ص 470.
[3] . حاج شيخ عباس قمي، منتهي الآمال، چ احمدي، بهمن 77، مطبوعاتي حسيني، فصل هفتم، ص 243.
[4] . يعقوبي، تاريخ يعقوبي، ج2، مترجم محمد ابراهيم آيتي، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چ هفتم 74، تهران 74، ص 76.
[5] . طبقات الكبري، همان.
[6] . اسدالغاية، همان.
[7] . منتهي الآمال، همان.
[8] . اسدالغاية، همان، طبقات الكبري، همان.
[9] . تاريخ يعقوبي، همان، ص 118.
[10] . همان، ص 119.
[11] . مسعودي، مروج الذهب، ج2، ابوالقاسم پاينده، چ پنجم 74، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، 74، ص 40.
[12] . مسعودي، همان.
[13] . نهج الفصاحه، مجموعه كلمات قصار حضرت رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ مترجم و فراهم آورنده ابوالقاسم پاينده، چ سوم 77، جاويدان، ص 293.
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}