پرسش :
وضع علم و فرهنگ در عصر امام رضا ـ عليه السّلام ـ چگونه بود؟
شرح پرسش :
پاسخ :
حضرت امام رضا ـ عليه السّلام ـ در سال 148 هـ ق، عالم امكان را به نور وجود خويش منور ساختند. آن حضرت در سن 35 سالگي، پس از شهادت پدر بزرگوراشان امام موسي بن جعفر، در سال 183 هـ ق عهدهدار امامت مسلمين گرديدند.[1] بدين ترتيب در دوره ايشان بر خليفه عباسي يعني هارون الرشيد، محمد امين و عبدالله مأمون، بودند كه بر مسند خلافت تكيه زدند.
اين دوره به جهاتي از حيث علمي و فرهنگي حايز اهميت خاصي است كه به مواردي از آن در ذيل اشاره خواهيم نمود:
الف: وضعيت عمومي فرهنگ مردم: آنچه از گزارشات مورّخين بر ميآيد، علي رغم فعاليتهاي علمي كه صورت ميگرفت، وضعيت فرهنگي جامعه چندان تعريفي نداشته است و مردم و فرهنگ جامعه در يك حركت قهقرايي به سر ميبردند چنانچه حضرت امام رضا ـ عليه السّلام ـ در قضيه ولايتعهدي و بيان آن به اين قضيه اشاره ميفرمايند:
خوفاً علي شتاب الدين و اضطراب حبل المسلمين و لقرب امر الجاهليه.[2]
از ترس اضطراب وحدت مسلمين و ظهور مراسم جاهلي و مخاطره افتادن دين ولايتعهدي را قبول كردم براي حيات و بقاي دين. منظور از مراسم جاهلي در اين دوره ظهور چيزهاي غير ديني مثل تعصب قومي و نژادي و برچيده شدن ارزشهايي مثل تقوا كه معيار اسلام و قرآن در برتري به تقوا است.
ب: حضور دانشمندان و مجالس علمي: هارون و مأمون سياستي اتخاذ كردند كه در پس آن درهاي علمي مملكت اسلامي بر روي همه دانشمندان گشوده گرديد. ميدان براي عرضه نظريات علمي و افكار مختلف باز بود. مخصوصاً دورة مأمون كه به مجالست با علماء و تشكيل مجالس علمي اظهار علاقه ميكرد. مخصوصاً كه او داراي مذهب معتزله بود و علماي بزرگ معتزلي را به دربار خود نزديك ساخته بود. كه در اعتماد به عقل افراط كرده، دستورات و احكام ديني را با عقل قاصر ميسنجيدند و آنچه را كه عقلشان صريحاً تأييد ميكرد پذيرفته و بقيه را انكار ميكردند.
در اين اوضاع شبهات كلامي و اعتقادي رواج بسيار يافته بود و حتي پيروان اديان ديگر نيز فعاليت داشتند، تشكيل جلسات مناظره توسط امام رضا ـ عليه السّلام ـ با علماي اديان و فرق خود حاكي از اين قضايا است. چنانچه آن حضرت با جاثليق مسيحيان، رأس الجالوت يهودي، هربز اكبر زرتشتيان و عمران صابي كه خود را پيرو حضرت يحيي ـ عليه السّلام ـ ميدانست و نيز علماي اهل تسنن و ناصبيان به بحث و مناظره پرداختند.[3]
ج: نهضت ترجمه: نهضت ترجمه از زمان خلافت منصور شروع گرديده بود و تا عهد مأمون به نهايت كمال خود رسيد. مركز اين جريان علمي، بغداد بوده است. مأمون كتابخانهاي را مخصوص اين امر قرار داده بود كه به بيتالحكمه و يا به قول بلعمي به گنجخانه مأمون معروف گشته بود. چنانكه از گزارشات بر ميآيد اين روند محدود به ترجمه نبوده است بلكه تصحيح و ترجمه مجدد و ارزشيابي كتب را نيز شامل ميشده است همانگونه كه رشتههاي مختلف علمي را در بر ميگرفت.[4]
از پيامدهاي ترجمه ميتوان به دو مورد زير اشاره نمود:
1. انحصار پزشكي به غير مسلمان: چون مترجمان و ناقلان بيشتر مسيحي بودند و حتي پزشكي در خانوادههاي خاص از غير مسلمين موروثي شده بود. مسلمانان مجال تبحر يافتن در اين رشته را نداشتند.
چنانچه شافعي در اين مورد ميگفت ثلت علم (طب) را ضايع كردند و آن را به يهوديان و مسيحيان سپردند.[5]
البته بايد خاطر نشان كرد كه حضرت امام رضا ـ عليه السّلام ـ با تأليف رساله ذهبيه[6] خويش در طب و بهداشت كه همگان را به اعجاب واداشت معلوم نمود كه اهل بيت نبوت در تمامي علوم سر آمد جهانيان هستند.
2. جبهه گيري اهل سنت در برابر علوم بيگانه: اينان در مقابل علوم يوناني واكنش سختي نشان دادند چنانچه بعدها غزالي تهاخت الفلاسفه را در ردّ بر فلسفه نوشت و ابن تيميّه ردّ علي المنطقيين را نگاشت.[7]
گفتني است ترجمه شامل كتب مقدس نيز بوده است. ابن نديم آورده است كه شخصي به نام احمد بن عبدالله بن سلام به دوران هارون تورات را به عربي ترجمه كرده بود.[8]
د: جمع آوري كتب قديمي:
مأمون در جمع آوري تراث ملتهاي قديمي به ويژه يوناني، تلاش مضاعفي انجام داد او هيأتهائي را در جست و جوي كتابهاي يوناني و انتقال آنها به بيت الحكمه اعزام نمود چنانچه او به پادشاه روم نامه نوشت تا كتابهايي را كه دربارة علوم قديمي در خزانه روم است براي او بفرستد، پادشاه روم پذيرفت، فلذا هيئتي از دانشمندان، از طرف مأمون اين كتابها را از روم آوردند.[9]
بدين سان با اين ارتباطات علمي و نيز ارتباط ديگري چون تجارت و فتوحات، انديشه اسلامي در سه زمينه تحت تأثير قرار گرفت:
اول به لحاظ شكلي و موضوعي: متكلمان اسلامي از روشهاي منطقي يوناني همچون جدل و برهان تأثير پذيرفتند همانگونه كه به لحاظ موضوعي تأثير اينان بر نوافلاطونيان در تصوف محسوس بود.[10]
دوم اينكه انديشه اسلامي از فرهنگ هندي از طريق فتوحات و تجارت تأثير پذيرفت كه در زمينة ادبيات و مقولههاي ادبي، رياضيات و ستارهشناسي بوده است. محمّد خوارزمي كتاب السير هنتاي نويسندگان اختر شناس هند را براي مأمون ترجمه كرد.[11]
و) عقل گرايي در مباحث اعتقادي و گسترش اختلافات كلامي:
از آنجائي كه مأمون بر مذهب معتزله بود. علماي بزرگ معتزلي را به دربار خود نزديك ميساخت و به آنها ميدان عمل ميداد. پيروان اين مذهب طرفدار عقل و منطق و رأي و قياس بودند چنانچه در توصيف اين عقلگرايي مفرط طه حسين ميگويد: «عقل قاصر بشري را بر همه چيزي حاكم شمردند و گمان كردند تنها عقل سرچشمه معرفت است و تدريجاً خود را بينياز از سرچشمه وحي ميدانستند ...، همين اشتباه بود كه درهاي اختلاف را به روي آنان گشود و هر جمعيتي به استدلالهاي واهي تمسك جستند و شماره فرقههاي آنان را از هفتاد گذارند.»[12]
هـ) اختر شناسي و گسترش آن:
خليفه مأمون عباسي گروهي از اختر شناسان را به كار گرفت تا اجرام آسماني را رصد كنند و نيز اكتشافات بطليموس را به كار بسته و كسوف خورشيد را بررسي نمايند.[13]
در انتهاي اين مقال شايان ذكر است كه امام رضا ـ عليه السّلام ـ همچنان كه در مباحث كلامي اعتقادي با جلسات مناظره و تربيت شاگرد نقشآفريني ميكردند، با تأليف مستقيم يا غيرمستقيم كتابهايي در روند علمي جامعه تأثيرات شگرفي ايجاد ميكردند. از جمله اين كتابها ميتوان به موارد ذيل اشاره نمود:
1ـ رسالهاي در علل الشرايع در جواب محمد بن سنان قمي.[14]
2ـ رسالهاي در علل كه فضل بن شاذان همه را به امام رضا ـ عليه السّلام ـ اسناد داده است.[15]
3ـ رساله كه آن حضرت به درخواست مأمون در محض اسلام و شرايع دين نگاشتند.[16]
4ـ رسالهاي ديگر كه به درخواست مأمون در حلال و حرام و واجبات و سنن تأليف نمودند.[17]
5ـ رسالهاي در طب و بهداشت به درخواست مأمون كه دستور داد آن را با آب طلا نگاشتند و لذا به رساله ذهبيه معروف گشت.[18]
6ـ فقه الرضا در ابواب مختلف فقهي.[19]
جهت مطالعة بيشتر به كتاب عيون اخبار الرضا، تأليف شيخ صدوق و سيرة پيشوايان، تأليف مهدي پيشوائي مراجعه شود.
و به راستي كه امام باقر ـ عليه السّلام ـ فرمود:
شرّقا و غرّبا فلا تجدان علماً صحيحاً الّا شيئاً خرج من عندنا اهل البيت.[20]
به شرق رويد يا به غرب، علم صحيح نخواهيد يافت مگر آنچه كه از ما اهل بيت صادر شده باشد.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . علامه مجلسي، بحار الانوار، تهران، مكتبة الاسلاميه، 1385 هـ ق، ج 49، ص 5 ـ 10.
[2] . شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا، تهران، دار الكتب الاسلاميه. ج 2، ص 146.
[3] . در اين مورد رجوع شود به: شيخ صدوق، پيشين، ج 1، ص 179 به بعد و نيز علامه مجلسي، پيشين، ج 49، ص 175 به بعد.
[4] . محقق، مجموعه آثار دومين كنگره جهاني حضرت رضا ـ عليه السّلام ـ ، مشهد، 1366، صص 253 ـ 266.
[5] . حافظ، ابو عبدالله الذهبي، الطب النبوي، بيروت، بيجا، 1404، ص 228.
[6] . علامه مجلسي، پيشين، ج 59، ص 306.
[7] . محقق، مجموعه آثار، دومين كنگره جهاني حضرت رضا ـ عليه السّلام ـ ، مشهد، 1366، ص 369.
[8] . ابن نديم. الفهرست، ترجمه 22.
[9] . همان، ص 353.
[10] . محمد سهيل طقوش، دولت عباسيان، ترجمه حجت الله جودكي، قم، پژوهشكده حوزه و دانشگاه، 1380، ص 139.
[11] . محمود سعيد عمران، محاضرات في معالم التاريخ الاسلامي الوسيط، بيروت، مكتبه كريدية اخوان، بيتا، ص 243.
[12] . طه حسين، آئينه اسلام، ترجمه محمد ابراهيم آيتي، تهران، شركت انتشارات، 1339، ص 266.
[13] . محمود سعيد عمران، پيشين، ص 244.
[14] . علامه مجلسي، پيشين، ج 49، ص 180.
[15] . شيخ صدوق، پيشين، ج 2، ص 99.
[16] . همان، ص 121.
[17] . تحف العقول، ص 415.
[18] . علامه مجلسي، پيشين، ج 59، ص 306.
[19] . همان، ج 1، ص 11 (مصادر الكتاب).
[20] . شيخ كليني، الاصول من الكافي، تهران، چاپ سوم، دار الكتب الاسلاميه، 1388 هـ ق، ج 1، ص 399.
حضرت امام رضا ـ عليه السّلام ـ در سال 148 هـ ق، عالم امكان را به نور وجود خويش منور ساختند. آن حضرت در سن 35 سالگي، پس از شهادت پدر بزرگوراشان امام موسي بن جعفر، در سال 183 هـ ق عهدهدار امامت مسلمين گرديدند.[1] بدين ترتيب در دوره ايشان بر خليفه عباسي يعني هارون الرشيد، محمد امين و عبدالله مأمون، بودند كه بر مسند خلافت تكيه زدند.
اين دوره به جهاتي از حيث علمي و فرهنگي حايز اهميت خاصي است كه به مواردي از آن در ذيل اشاره خواهيم نمود:
الف: وضعيت عمومي فرهنگ مردم: آنچه از گزارشات مورّخين بر ميآيد، علي رغم فعاليتهاي علمي كه صورت ميگرفت، وضعيت فرهنگي جامعه چندان تعريفي نداشته است و مردم و فرهنگ جامعه در يك حركت قهقرايي به سر ميبردند چنانچه حضرت امام رضا ـ عليه السّلام ـ در قضيه ولايتعهدي و بيان آن به اين قضيه اشاره ميفرمايند:
خوفاً علي شتاب الدين و اضطراب حبل المسلمين و لقرب امر الجاهليه.[2]
از ترس اضطراب وحدت مسلمين و ظهور مراسم جاهلي و مخاطره افتادن دين ولايتعهدي را قبول كردم براي حيات و بقاي دين. منظور از مراسم جاهلي در اين دوره ظهور چيزهاي غير ديني مثل تعصب قومي و نژادي و برچيده شدن ارزشهايي مثل تقوا كه معيار اسلام و قرآن در برتري به تقوا است.
ب: حضور دانشمندان و مجالس علمي: هارون و مأمون سياستي اتخاذ كردند كه در پس آن درهاي علمي مملكت اسلامي بر روي همه دانشمندان گشوده گرديد. ميدان براي عرضه نظريات علمي و افكار مختلف باز بود. مخصوصاً دورة مأمون كه به مجالست با علماء و تشكيل مجالس علمي اظهار علاقه ميكرد. مخصوصاً كه او داراي مذهب معتزله بود و علماي بزرگ معتزلي را به دربار خود نزديك ساخته بود. كه در اعتماد به عقل افراط كرده، دستورات و احكام ديني را با عقل قاصر ميسنجيدند و آنچه را كه عقلشان صريحاً تأييد ميكرد پذيرفته و بقيه را انكار ميكردند.
در اين اوضاع شبهات كلامي و اعتقادي رواج بسيار يافته بود و حتي پيروان اديان ديگر نيز فعاليت داشتند، تشكيل جلسات مناظره توسط امام رضا ـ عليه السّلام ـ با علماي اديان و فرق خود حاكي از اين قضايا است. چنانچه آن حضرت با جاثليق مسيحيان، رأس الجالوت يهودي، هربز اكبر زرتشتيان و عمران صابي كه خود را پيرو حضرت يحيي ـ عليه السّلام ـ ميدانست و نيز علماي اهل تسنن و ناصبيان به بحث و مناظره پرداختند.[3]
ج: نهضت ترجمه: نهضت ترجمه از زمان خلافت منصور شروع گرديده بود و تا عهد مأمون به نهايت كمال خود رسيد. مركز اين جريان علمي، بغداد بوده است. مأمون كتابخانهاي را مخصوص اين امر قرار داده بود كه به بيتالحكمه و يا به قول بلعمي به گنجخانه مأمون معروف گشته بود. چنانكه از گزارشات بر ميآيد اين روند محدود به ترجمه نبوده است بلكه تصحيح و ترجمه مجدد و ارزشيابي كتب را نيز شامل ميشده است همانگونه كه رشتههاي مختلف علمي را در بر ميگرفت.[4]
از پيامدهاي ترجمه ميتوان به دو مورد زير اشاره نمود:
1. انحصار پزشكي به غير مسلمان: چون مترجمان و ناقلان بيشتر مسيحي بودند و حتي پزشكي در خانوادههاي خاص از غير مسلمين موروثي شده بود. مسلمانان مجال تبحر يافتن در اين رشته را نداشتند.
چنانچه شافعي در اين مورد ميگفت ثلت علم (طب) را ضايع كردند و آن را به يهوديان و مسيحيان سپردند.[5]
البته بايد خاطر نشان كرد كه حضرت امام رضا ـ عليه السّلام ـ با تأليف رساله ذهبيه[6] خويش در طب و بهداشت كه همگان را به اعجاب واداشت معلوم نمود كه اهل بيت نبوت در تمامي علوم سر آمد جهانيان هستند.
2. جبهه گيري اهل سنت در برابر علوم بيگانه: اينان در مقابل علوم يوناني واكنش سختي نشان دادند چنانچه بعدها غزالي تهاخت الفلاسفه را در ردّ بر فلسفه نوشت و ابن تيميّه ردّ علي المنطقيين را نگاشت.[7]
گفتني است ترجمه شامل كتب مقدس نيز بوده است. ابن نديم آورده است كه شخصي به نام احمد بن عبدالله بن سلام به دوران هارون تورات را به عربي ترجمه كرده بود.[8]
د: جمع آوري كتب قديمي:
مأمون در جمع آوري تراث ملتهاي قديمي به ويژه يوناني، تلاش مضاعفي انجام داد او هيأتهائي را در جست و جوي كتابهاي يوناني و انتقال آنها به بيت الحكمه اعزام نمود چنانچه او به پادشاه روم نامه نوشت تا كتابهايي را كه دربارة علوم قديمي در خزانه روم است براي او بفرستد، پادشاه روم پذيرفت، فلذا هيئتي از دانشمندان، از طرف مأمون اين كتابها را از روم آوردند.[9]
بدين سان با اين ارتباطات علمي و نيز ارتباط ديگري چون تجارت و فتوحات، انديشه اسلامي در سه زمينه تحت تأثير قرار گرفت:
اول به لحاظ شكلي و موضوعي: متكلمان اسلامي از روشهاي منطقي يوناني همچون جدل و برهان تأثير پذيرفتند همانگونه كه به لحاظ موضوعي تأثير اينان بر نوافلاطونيان در تصوف محسوس بود.[10]
دوم اينكه انديشه اسلامي از فرهنگ هندي از طريق فتوحات و تجارت تأثير پذيرفت كه در زمينة ادبيات و مقولههاي ادبي، رياضيات و ستارهشناسي بوده است. محمّد خوارزمي كتاب السير هنتاي نويسندگان اختر شناس هند را براي مأمون ترجمه كرد.[11]
و) عقل گرايي در مباحث اعتقادي و گسترش اختلافات كلامي:
از آنجائي كه مأمون بر مذهب معتزله بود. علماي بزرگ معتزلي را به دربار خود نزديك ميساخت و به آنها ميدان عمل ميداد. پيروان اين مذهب طرفدار عقل و منطق و رأي و قياس بودند چنانچه در توصيف اين عقلگرايي مفرط طه حسين ميگويد: «عقل قاصر بشري را بر همه چيزي حاكم شمردند و گمان كردند تنها عقل سرچشمه معرفت است و تدريجاً خود را بينياز از سرچشمه وحي ميدانستند ...، همين اشتباه بود كه درهاي اختلاف را به روي آنان گشود و هر جمعيتي به استدلالهاي واهي تمسك جستند و شماره فرقههاي آنان را از هفتاد گذارند.»[12]
هـ) اختر شناسي و گسترش آن:
خليفه مأمون عباسي گروهي از اختر شناسان را به كار گرفت تا اجرام آسماني را رصد كنند و نيز اكتشافات بطليموس را به كار بسته و كسوف خورشيد را بررسي نمايند.[13]
در انتهاي اين مقال شايان ذكر است كه امام رضا ـ عليه السّلام ـ همچنان كه در مباحث كلامي اعتقادي با جلسات مناظره و تربيت شاگرد نقشآفريني ميكردند، با تأليف مستقيم يا غيرمستقيم كتابهايي در روند علمي جامعه تأثيرات شگرفي ايجاد ميكردند. از جمله اين كتابها ميتوان به موارد ذيل اشاره نمود:
1ـ رسالهاي در علل الشرايع در جواب محمد بن سنان قمي.[14]
2ـ رسالهاي در علل كه فضل بن شاذان همه را به امام رضا ـ عليه السّلام ـ اسناد داده است.[15]
3ـ رساله كه آن حضرت به درخواست مأمون در محض اسلام و شرايع دين نگاشتند.[16]
4ـ رسالهاي ديگر كه به درخواست مأمون در حلال و حرام و واجبات و سنن تأليف نمودند.[17]
5ـ رسالهاي در طب و بهداشت به درخواست مأمون كه دستور داد آن را با آب طلا نگاشتند و لذا به رساله ذهبيه معروف گشت.[18]
6ـ فقه الرضا در ابواب مختلف فقهي.[19]
جهت مطالعة بيشتر به كتاب عيون اخبار الرضا، تأليف شيخ صدوق و سيرة پيشوايان، تأليف مهدي پيشوائي مراجعه شود.
و به راستي كه امام باقر ـ عليه السّلام ـ فرمود:
شرّقا و غرّبا فلا تجدان علماً صحيحاً الّا شيئاً خرج من عندنا اهل البيت.[20]
به شرق رويد يا به غرب، علم صحيح نخواهيد يافت مگر آنچه كه از ما اهل بيت صادر شده باشد.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . علامه مجلسي، بحار الانوار، تهران، مكتبة الاسلاميه، 1385 هـ ق، ج 49، ص 5 ـ 10.
[2] . شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا، تهران، دار الكتب الاسلاميه. ج 2، ص 146.
[3] . در اين مورد رجوع شود به: شيخ صدوق، پيشين، ج 1، ص 179 به بعد و نيز علامه مجلسي، پيشين، ج 49، ص 175 به بعد.
[4] . محقق، مجموعه آثار دومين كنگره جهاني حضرت رضا ـ عليه السّلام ـ ، مشهد، 1366، صص 253 ـ 266.
[5] . حافظ، ابو عبدالله الذهبي، الطب النبوي، بيروت، بيجا، 1404، ص 228.
[6] . علامه مجلسي، پيشين، ج 59، ص 306.
[7] . محقق، مجموعه آثار، دومين كنگره جهاني حضرت رضا ـ عليه السّلام ـ ، مشهد، 1366، ص 369.
[8] . ابن نديم. الفهرست، ترجمه 22.
[9] . همان، ص 353.
[10] . محمد سهيل طقوش، دولت عباسيان، ترجمه حجت الله جودكي، قم، پژوهشكده حوزه و دانشگاه، 1380، ص 139.
[11] . محمود سعيد عمران، محاضرات في معالم التاريخ الاسلامي الوسيط، بيروت، مكتبه كريدية اخوان، بيتا، ص 243.
[12] . طه حسين، آئينه اسلام، ترجمه محمد ابراهيم آيتي، تهران، شركت انتشارات، 1339، ص 266.
[13] . محمود سعيد عمران، پيشين، ص 244.
[14] . علامه مجلسي، پيشين، ج 49، ص 180.
[15] . شيخ صدوق، پيشين، ج 2، ص 99.
[16] . همان، ص 121.
[17] . تحف العقول، ص 415.
[18] . علامه مجلسي، پيشين، ج 59، ص 306.
[19] . همان، ج 1، ص 11 (مصادر الكتاب).
[20] . شيخ كليني، الاصول من الكافي، تهران، چاپ سوم، دار الكتب الاسلاميه، 1388 هـ ق، ج 1، ص 399.
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}