پرسش :

چرا مدعيان روشنفكري در ايران فريب پديده‌هاي پوك و بي‌مغز را خورده‌اند و از واقعيت دين بازمانده‌اند؟


شرح پرسش :
پاسخ :
براي پاسخ به سؤال در چند محور لازم است بحث شود:
1. ماهيّت و چيستي روشنفكري؛ روشنفكر در زبان فارسي برابر انتلكتوئل (در لفظ به معناي كساني كه اهل قضاوت عقلي و سنجش‌گرانه در امور هستند، از «intellect» به معناي قوة عقلي) در زبان فرانسه وضع شده و در دوران مشروطيت آن را «منور الفكر» ترجمه مي‌كردند.[1]
مي‌توانيم بگوييم اصطلاح «روشنفكري» كه ترجمه‌اي از كلمه (intelectualism) مي‌باشد، پس از عصر نوزايي «رنسانس» مطرح شد[2] و به عبارت ديگر، روشن فكري جرياني است كه عقلگر و علمجو كه در برابر سلطه‌جوي كليسا قرار گرفته و در دنياي غرب پا به عرصه گذاشته است، البته گفته‌اند روشنفكر اشاره به كساني است كه هوادار دئيسم[3]، خردگرايي علمي، ايدئولوژي بودند[4] و گفته‌اند روشنفكر يعني خودبنيادي و رها شدن انسان ازهمه امور غير از خود و به اين معنا او از اين عالم خسته شده و دوست دارد كه در عالم كار نو كند به واقع نقادي شديد از حيات كليسايي و خلاصه چنان كه ميرزا فتحعلي آخوندزاده كه از روشنفكرنمايان ايراني است مي‌گويد: «چند صباحي هم بگذاريد بدون اخلاق سنتي و بدون دين زندگي كنيم، بگذاريد ببينيم اين زندگي چطوري است». در دنياي غرب لوتر به عنوان بنيان‌گذار روشنفكري مذهبي با تئوري رفورم (اصلاحات) خود تمام بنيادهاي مسيحي رسمي و فراگير را نابود كرد و او با شعار جدايي دين از سياست و پروتستانيسم مي‌خواست به مسيحيت نخستين بازگردد.[5] امّا آنچه به عنوان تعريف از روشنفكري ابتدا در ايران (همانطوري كه اشاره كرديم) بدينگونه ارائه شد كه در ادبيات آن روزگار روشنفكر معادل لفظ منور الفكر بوده و بعدها لفظ روشنفكر جايگزين آن گرديد. در همان دوران اين لفظ به كساني اطلاق مي‌گرديد كه در رفتار خود، مظاهر فرهنگ غرب را به نمايش مي‌گذاشتند[6] يا بهتر بگوييم روشنفكر همان مدرنيست و متجدد مي‌باشد.
2. سيري مختصر در روند جريان‌هاي روشنفكري در ايران؛ برخي روشنفكران در ايران را به بيش از 150 سال پيش، هنگام رودررويي ما با پديده‌اي به نام غرب در زمان شكست در جنگ با روس باز مي‌؛ردانند.[7] و روشنفكري از دوران حكومت قاجار به رهبريت «ميرزا ملكم خان» تلاش كرد تا لعاب دين را بر پيكر انديشه غربي و اروپايي خويش بنشاند و در زير چتر نوعي نفاق، راه دين زدايي را تا نفي كامل حقيقت، دنبال كند. روشنفكري در ديار ما با بي‌ديني و سست عقيدگي آغاز شد و با بي‌بند و باري درآميخت و اغلب به ماركسيسم منتهي گرديد. البته گرايش به ماركسيسم، از سوي روشنفكران در دروة بعد از رفتن رضاخان و بعد از شهريور 1320 و با پيوستن به حزب توده آغاز شد و بخش وسيعي از روشنفكري را در حصار آموزه‌هاي ماركسيستي درآورد كه با زوال سياسي ماركسيسم ديدگاه‌هاي ليبراليستي پا به عرصه اين ديار گذاشت و انديشه‌هاي كارل پوپر به سرعت جايگزين ايدئولوژي ماركس شد[8] و جريان روشنفكري عمدتاً مروج اين رويه‌هاي فكري بوده است.
مقام معظم رهبري درباره ماجراي غم انگيز روشنفكري در ايران فرمودند: «البته به نظر ما، در روشنفكري به معناي حقيقي كلمه نه ضديت با مذهب است، و نه ضديت با تعبد، يك انسان مي‌تواند هم روشنفكر باشد، به همان معنايي كه همه روشنفكر را تعريف كرده‌اند. كسي كه به آينده نگاه مي‌كند كار فكري مي‌كند، رو به پيشرفت دارد، و هم مي‌تواند مذهبي باشد، مي‌تواند متعبد باشد مي‌تواند مرحوم دكتر بهشتي باشد، مي‌تواند شهيد بهشتي باشد.»[9] «من بارها گفته‌ام كه روشنفكري در ايران، بيمار متولد شد، مقوله روشنفكري با خصوصياتي كه در عالم تحقق و واقعيت دارد كه در آن، فكر علمي، نگاه به آينده، فرزانگي، هوشمندي، احساس درد در مسائل اجتماعي، به خصوص آن چه كه مربوط به فرهنگ است، در كشور ما بيمار و ناسالم و معيوب متولد شد. چرا؟ چون كساني كه روشنفكران اوّل تاريخ ما هستند، آدم‌هاي ناسالمي‌‌اند.»[10]
امّا تحولات جديدي كه در دو دهه چهل و پنجاه و يا به عبارتي در دهة سي در محيط روشنفكري اتفاق افتاد، زمينه‌هايي را براي همكاري نيروهاي مذهبي با نيروي روشنفكري پديد آمد نيروي مذهبي در موج و خيزش خود در ميان روشنفكران با بخش‌هايي مواجه مي‌شود كه در طيف‌هاي مختلف به توجيه روشنفكرانه دين مي‌پردازند و انقلاب مي‌توانست پس از درهم ريختن يك نظام به شدت وابسته براي سامان بخشيدن دوباره جامعه به همراهي برخي از طيفهاي روشنفكرانه اميدوار باشد.[11]
با اين همه حركت‌هاي روشنفكرانة مذهبي و غيرمذهبي در پيروزي پرشتاب وسريع انقلاب فاقد هرگونه ابراز تئوريك بودند. و غافلگير و بهت‌زده به حوادث مي‌نگريستند و علت آن اين بود كه نفوذ فزاينده و موقعيت جديدي كه رهبري حضرت امام (ره) در جريان انقلاب و پيروزي آن به دست آورد، بر جاذبه‌هاي سنّت‌هاي ديني قوت و شدت بيشتري بخشيد و بدين خاطر بخش عظيمي از روشنفكران ديني با سرخوردگي از حركت‌هاي التقاطي در دهة پيشين در خدمت انقلاب و آرمان‌هاي مذهبي ديني درآمدند. به هر حال از پايان دهة شصت با سيطرة پوپر بر محيط روشنفكري ايران و بازگشت به دوره‌ منور الكفري به تدريج دفاع از غرب به صورت يكي از شاخصه‌هاي روشنفكر درآمد و پرسش از چيستي و هستي غرب خطايي شد كه از نگاه روشنفكران قابل اغماض نبود.[12]
3. رابطه روشنفكري و عملكرد آن در خصوص دين؛ شيفتگي در مقابل فرهنگ غرب براي طيف‌هايي از جريان روشنفكري و نداشتن شناخت نسبت به مباني فرهنگ بومي، ‌به خصوص دور بودن از مفاهيم ديني شكل گرفته بر اساس اجتهاد شيعي، عدم موفقيت در هنگام تضارب آراء با مباني اسلامي و تضاد اهداف اين جريان با آموزه‌هاي ديني اسلام موجب گرديده است تا نسبت به اسلام و آموزه‌هاي آن و مبلغان ديني،‌موضع خصمانه‌اي دنبال كنند و بدون آن كه شناخت دقيقي از بنيان‌هاي فكري شيعه داشته باشند زبان به انتقادگشوده‌اند. از سوي ديگر اسف‌بارتر اينكه آنها به دليل اين موضع خصمانه و جدايي از ملت در طول نيمه دوّم سدة اخير، آن جا كه مردم با الهام از آموزه‌هاي اسلام در مقابل حاكماني چون رضاخان و محمدرضا پهلوي صدا به اعتراض بلند مي‌كنند، امّا اين جريان يا در مقابل مردم و در كنار حاكمان قرار گرفتند و به مدح حاكمان پرداخته و از نقد حاكميّت شانه خالي كرده و يا به كنج عزلت رفته و هيچ اقدام مثبتي از خود نشان ندادند، امّا به عكس، اين رفتار در روزگار حاكميّت دين و حاكميّت مردم، از آن رو كه اين نظام بر اساس مباني فرهنگي اسلامي جامعه و خواست مردم شكل گرفته، آنان زبان به اعتراض گشوده‌اند و به صراحت تمام به موضع‌گيري پرداخته‌اند.[13]
4. و سخن آخر اينكه؛ امروزه دين در نزد برخي روشنفكران و جريان‌هاي روشنفكري با لحني ملايم وآرام از قلمرو ايدئولوژيها رانده مي‌شود، و فراتر از همة ايدئولوژيها در متن واقعيت مجهول و دست نايافتني قرار مي‌گيرد و سپس در قالب ذهنيّت‌ها و پيش فرضها به صورت معرفتي در آمد كه در توصيف و تبيين آن واقعيت مجهول و دست نايافتني به وسيلة بشر ساخته و پرداخته مي‌شود و با اين بيان قداست و خلوص و الهي بودن براي دين ديگر نمي‌توان منظور داشت[14] و اين همان شبيخوني است كه رهبر معظم انقلاب از آن ياد كردند و غم‌انگيزتر از آن ديگر نمي‌توان تصور كرد و جامعه امروز ما دچار چنين هجمه‌هايي است و بايد هشيارانه با آن مواجه شده و براي آن انديشه نمايد.
منابع براي مطالعه بيشتر
براي مطالعه بيشتر به كتاب ماجراي غم روشنفكري، نوشتة سيد يحيي يثربي، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، موسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، مراجعه شود.
قال رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ :
اذا ظهرت البدع في امّتي فليظهر العالم علمه فمن لم يفعل فعليه لعنة الله؛
هر گاه در ميان امت من بدعت‌ها آشكار شد، بر دانشمند لازم است كه علم خود را آشكار سازد، (و به افشاگري در مورد بدعت‌ها بپردازد) پس آن دانشمندي كه به اين دستور عمل نكند، لعنت خدا بر او باد».[15]

--------------------------------------------------------------------------------
[1] . دانشنامه سياسي، داريوش آشوري، انتشارات مرواريد، ص 178.
[2] . روشنفكري در ايران، سيد عبدالمجيد اشكوري، نشريه پويا، ش 1، ص 65، (پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي).
[3] . ايمان به خدا بدون اعتقاد به وحي و دخالت خداوند در امور روزمرة طبيعت.
[4] . روشنفكران ايران و غرب، مهرزاد بروجردي، ترجمه جمشيد شيرازي، (تهران، 1378، نشر پژوهش فروزان)، چ سوّم، ص 43.
[5] . روشنفكري گذشته، حال و آينده؛ محمد مددپور، كيهان 2 و 4/2/80 (به نقل از بازتاب انديشه، ش 14، ص 144).
[6] . روشن فكري در ايران، سيد عبدالمجيد اشكوري، همان، ص 65.
[7] . همان.
[8] . روشنفكران اصلاحي، علي شيرازي، (مقاله منتشر در روزنامه رسالت، مورخه 14/6/79،) ص 6.
[9] . بيانات مقام معظم رهبري در جمع دانشجويان دانشگاه تهران، ارديبهشت ماه 1377، (روزنامه قدس، ش 2996).
[10] . همان.، (نقل از روزنامه قدس، ش 2995).
[11] . حميد پارسانيا، انقلاب و نيروي روشنفكري، (مقاله منتشره در روزنامه رسالت، مورخه 14/10/75).
[12] . همان.
[13] . روشنفكري در ايران، سيد عبدالمجيد اشكوري، مقاله منتشره در روزنامه رسالت، مورخه 14/10/75، ص 67.
[14] . حميد پارسانيا، پيشين.
[15] . اصول كافي، ج 1، ص 54.