پرسش :

منظور از اصلاحات يلتسين چيست؟ در اين باره توضيح دهيد؟


شرح پرسش :
پاسخ :
اصلاحات مانند شمشير دولبه‌اي است كه اگر به صورت صحيح، منطقي و مبتني بر طرح كارشناسانه و در محيطي آرام و خيرخواهانه به مرحله اجرا درآيد، موجب شكوفايي و رشد خواهد شد، و اگر از آن به صورت غلط و در محيطي متشنج استفاده گردد زمينه سقوط و فرو ‌پاشي يك جامعه را فراهم مي‌سازد.
پروژه اصلاحات در شوروي سابق از سال 1985 م توسط گورباچف آغاز گرديد، تاكنون مراحل متعددي را طي نموده است، در يك مقطع زماني خاص «يلتسين» (1991 ـ 1993 م) به عنوان زمامدار اصلاحات ايفاي نقش نمود. آنچه از گفته‌هاي اصلاح طلبان شوروي استفاده مي‌شود، اين است كه آنان به منظور تكميل و ترميم سوسياليسم سوار قطار اصلاحات شدند، چانچه «الكساندر نيكو لايوچ ياكولوف» مي‌گويد: «ما در سال 1985 قصد ايجاد يك جامعه مدني داشتيم، شعار اول اين بود كه سوسياليسم را تكميل و ترميم كنيم، تغيير ساختار اجتماعي در برنامه ما نبود، تمام اينها بعداً به وجود آمد.»[1]
اما اين تنها ظاهر قضيه بود، غربي‌ها بويژه آمريكا، با يك برنامه حساب شده و از پيش تدارك ديده توسط «جان اف‌ كندي» «در سال 1960» در لفافه اصلاحات، اهداف خود را دنبال مي‌كردند، چنانچه «ياكولف» در اعترافاتش دارد: «من فكر مي‌كنم درتمام اين سالها آمريكا مشغول كارهاي خود بود. و همدردي با اصلاح طلبان تنها ظاهر قضيه بوده است، وعده‌هاي آنها فقط با هدف تشويق اصلاح طلبان براي حذف رقيبان داخلي داده مي‌شد، اما ما در آن زمان كاملاً به آمريكا خوشبين بوديم... و آنها به وعد‌ه‌هاي خود عمل نكردند»[2]
مهم‌ترين بخش راهبردي آمريكا در اين راستا، استفاده از تمام امكانات، ابزارها و عوامل اجرايي دروني و بيروني و عناصر نفوذي براي هدايت افكار عمومي و نزاعهاي درون غربي به سمت گزينش فرد يا افرادي در مقام‌هاي عالي از جمله صدر‌هيأت رئيسه يا رئيس مملكت بود. وظيفه اين افراد طوري طراحي شده بود كه فقط شعار بدهند، در عين دارا بودن بالاترين مقام اجرائي، همواره به مطرح كردن مشكلات كشور و بزرگ جلوه دادن آنها در افكار عمومي بپردازند، از اصلاحات بگويند، مطالبات نوين مطرح كنند، بدون آنكه برنامه و طرح اجرايي مشخصي را براي حل نارسايي‌ها به مرحله اجرا در آورند، و آنان موظف بودند پيوسته مشكلات را به عهده ديگران بيندازند و به افكار عمومي القاء كنند كه موانعي سر راه آنها ايجاد مي‌كنند و... «گورباچف» و يلتسين مهره‌هايي بودند كه اين نقش را به نحو دلخواه غربي‌ها و آمريكا بخوبي ايفا كردند. «گورباچف» (1985 تا 1991 م) در مقام شعار دادن توانست تب اصلاحات را طبق ميل گردانندگان اصلي بالا ببرد. در اين مرحله طي يك روند خزنده تمام دستاوردهاي مثبت گذشته و فرهنگ‌ ملي به فراموشي سپرده شد، چهره بسيار بدي از گذشته براي نسل جوان ترسيم گرديد، و گرايش به دموكراسي آمريكايي افزايش يافت. گورباچف در برابر اين خوش خدمتي‌ها از سوي غربي‌ها به عنوان مرد سال معرفي گرديد.[3]
اما روند اصلاحات كه از راه دور هدايت مي‌شد، به اينجا متوقف نمي‌شد، ارباب اصلاحات، با پيش‌بيني پايان يافتن تاريخ مصرف گورباچوف، در صدد برآمدند، با كودتاي ژوئن 1991م (24/3/1370 هـ.ش) و تبليغات پيرامون آن و با كمك ايادي داخلي آمريكا، در رسانه‌هاي ارتباط جمعي و مطبوعات توانستند، يلتسين را در افكار عمومي اعم از داخلي و بين‌المللي به عنوان چهره شاخص اصلاح طلب مطرح و موقعيت او را در شوروي تحكيم بخشند.
در اين مرحله با تقسيم‌بندي اصلاح طلبان به دو جناح تندرو و كندرو، از يلتسين و طرفدارانش به عنوان تندروها حمايت كردند. كه منجر به سقوط حزب كمونيست گشت و گورباچف نيز از صحنه كنار رفت هر چند يلتسين همانند گورباچف در ظاهر به قصد تكميل و ترميم سوسياليسم وارد بازي شد، اما مهم‌ترين آثار و پيامد‌هاي اصلاحات يلتسين كه تجلي اغراض او و طرفداران اصلاحات است، عبارتند از،
1. فروپاشي كامل شوروي و تجزيه آن به كشورهاي مستقل؛2. نابودي پيمان ورشو؛ 3. دگرگوني كامل قانون اساسي كشور، 4. تثبيت و تحكيم سلطه‌ آمريكا بر جمهوري هاي تازه استقلال يافته؛5. استحاله فرهنگي شوروي؛ 6. به تاراج رفتن ثروت شوروي و شيوع فقر عمومي.
در يك جمله در اين مقطع (1991 ـ1993 م) تسلط آمريكا بر اصلاح طلبان چنان سيطره پيدا كرد كه خواسته‌هاي خود رابه طور آشكار به صورت دستور به مسؤلان شوروي و از جمله شخص «يلتسين» ديكته مي‌كرد. به عنوان نمونه، سه روز پس از رياست يلتسين، جرج بوش رئيس جمهور وقت آمريكا اعلام كرد كه سه جمهوري حوزه بالتيك (لتوني، استوني، و ليتواني) متعلق به شوروي نيست و بايد مستقل شوند و اگر نظام حاكم بر شوروي اين جمهوري ها را به رسميت نشناسد، وعده‌هاي آمريكا به شوروي تحقق نخواهد يافت.[4]
الكساندر پروخانوف،[5] اصلاحات گورباچف و يلتسين را چنين توصيف مي‌كند؛ ...هدف اصلي اين بود كه با ثروتي كه شوروي داشت به يك سطح جديدي از تمدن و پيشرفت برسد... اما متأسفانه اين اصلاحات را به جاي اينكه دوستان مردم شوروي آغاز كنند، دشمنان آنها آغاز كردند و با سوء استفاده از توقعات مردم، اين اصلاحات را به ضد اصلاحات جنايتكارانه تبديل كردند، نتيجه اين رفرم كه توسط گورباچف شروع و توسط يلتسين ادامه پيدا كرد اين شد كه همه ساله روسيه حدود يك ميليون نفر مرگ و مير داشته باشد كه البته همه اينها نتيجه ناموفق است... ارزش پول ملي چند هزار برابر كاهش يافته و بدهي‌هاي خارجي كشور به 160 ميليارد دلار رسيده، ارتش روسيه ضعيف شده، و ما از نظر مايحتاج زندگي آنچنان وابسته به غرب شده‌ايم كه بدون مواد خوراكي و كالاهاي غربي زندگي براي ما دشوار مي‌نمايد و... و اينها تماماً دستاوردهاي اصلاحات آمريكايي است.»[6] نامبرده تأكيد مي‌كند كه «ما بايد از آنچه تا بحال بر ما گذشته است درس عبرتي بگيريم تا ديگر چنين چيزهايي بر‌ايمان تكرار نشود»[7]
زيرا «بر طبق برنامه‌ريزي غرب نابود كننده اصلي شوروي «گورباچف» بود. پس از او غرب «يلتسين» را بر گورباچف ترجيح داد تا ادامه دهنده و پياده كننده سياست‌هاي غرب در روسيه باشد»[8]
به نظر مي‌رسد، امام راحل (ره) درنامه‌اش به گورباچف، گرفتاري اصلي شوروي و نيز راه‌حل و بيرون رفتن از بن‌بست موجود را بخوبي ارائه داد: «جناب آقاي گورباچف... شما اگر بخواهيد در اين مقطع تنها گره‌هاي كور اقتصادي سوسياليسم و كمونيسم را با پناه بردن به كانون سرمايه‌داري غرب حل كنيد نه تنها دردي از جامعه خويش را حل نكرده‌ايد كه ديگران بايد بيايند و اشتباهات شما را جبران كنند. چرا كه امروز اگر ماركسيسم در روش‌هاي اقتصادي به بن‌بست رسيده است، دنياي غرب هم در همين مسايل البته به شكل ديگر و نيز در مسايل ديگر گرفتار حادثه است.»[9]
جناب آقاي گورباچف! بايد به حقيقت رو آورد، مشكل اصلي كشور شما مسأله مالكيت و اقتصادي و آزادي نيست، مشكل شما عدم اعتماد واقعي به خدا است همان مشكلي كه غرب را هم به ابتذال و بن‌بست كشيده و يا خواهد كشيد، مشكل اصلي شما مبارزه طولاني و بيهوده با خدا و مبدء هستي و آفرينش است»[10] پس از تذكرات لازم، راه بيرون رفتن از بن‌بست موجود را چنين ارائه مي‌دهد. «اكنون بعد از ذكر اين مسايل و مقدمات از شما مي‌خواهيم درباره اسلام به صورت جدي تحقيق و تفحص كنيد و اين نه بخاطر نياز اسلام و مسلمانان به شما كه به جهت ارزشهاي والا و جهان شمول اسلام است كه مي‌تواند وسيله راحتي و نجات همه ملت‌ها باشد و گره مشكلات اساسي بشريت را بازنمايد»[11]
در يك جمع‌بندي و تبيين دور نمايي از اصلاحات (يلتسين ـ گورباچف) مي‌توان گفت: اصلاحات مزبور به دليل متكي بودن به غرب نه تنها سودي براي مردم شوروي نداشت بلكه به ضد اصلاحات تبديل شده وسرانجام به فروپاشي انجاميد. (فاعتبروا يا اولي الابصار): حشر (59)، 2.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. حسن واعظي، اصلاحات و فروپاشي، تهران، سروش، چاپ 3، 1379.
2. امام خميني، آواي توحيد، شرح آيت‌الله جوادي آملي، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1373.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . واعظي، حسن، اصلاحات و فروپاشي، تهران، انتشارات سروش، 1379، ص112.
[2] . همان، ص111.
[3] . همان، ص37.
[4] . همان، ص176.
[5] . نويسنده و سردبير هفته‌نامه زافترا افراوا.
[6] . همان، ص 166.
[7] . همان، ص 177.
[8] . همان، ص 163.
[9] . موسوي خميني، سيدروح الله، آواي توحيد، پيام امام خميني به گورباچف، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ پنچم، 1373، ص9.
[10] . همان، ص 10 و 13.
[11] . همان.