پرسش :

تاريخچة كوتاهي از جامعه مدني در جهان را بنويسيد؟


شرح پرسش :
پاسخ :
مفهوم جامعه مدني از ابتداي پيدايي آن، يعني از دولت شهرهاي يونان تاكنون، تطورات و تحولات معنايي فراواني داشته است. به عنوان مثال اين مفهوم در نگاه ارسطو و در نظريات و انديشة هاي اصحاب «قرارداد اجتماعي» مانند؛ جان لاك و روسو البته علي رغم تفاوت هايي كه بين اين نظريات وجود دارد، مفهومي معادل با دولت دارد. در نظر كساني چون آدام اسميت جامعه مدني بر محور اقتصاد تشكيل مي شود. در معناي هگلي نيز اين مفهوم حد واسط خانواده و دولت است. اما مفهوم مهم و متداول جامعه مدني كه امروزه بر زبان ‌بسياري جاري است، مربوط به دوران مدرن است، و داراي معنايي متفاوت با معاني قبلي است. در اين معنا جامعه مدني معادل با نهادهاي واسط و ميانجي ميان مردم و دولت است. جامعه مدني در مفهوم غربي و در معناي اخير در واقع مبتني بر مباني مدرنيته و مدرنيسم است. امروزه كساني مفهوم و ساختار جامعه مدني را در جوامع ديني نيز قابل اقتباس و استفاده مي دانند.
در مورد پيشينة جامعه مدني اختلاف نظرهاي فراواني وجود دارد.[1]
برخي پيشينة جامعه مدني را به سه هزار سال قبل از ميلاد مسيح بر مي گردانند و مي گويند اولين جوامع مدني در ميان جامعه شورايي سومري ها در بين النهرين با پيدايش اولين پوليس (Polis) كه ترجمة فارسي آن دولت ـ شهر است، محقق گرديد.
برخي ديگر معتقدند افلاطون (347 ـ 429ق. م) نخستين كسي بود كه از جامعه مدني ياد كرد و مدينة‌فاضلة خود را به آن نام گذاري كرد. گروهي ديگر بر اين باورند كه ارسطو اولين بار واژة جامعه مدني را به كار برد، و جامعه مدني خود را به دولت در مقابل خانوار تلقي كرد. برخي نيز مي گويند ارسطو همچون افلاطون به مدينة فاضلة خود نام جامعه مدني نهاد.
از نظر عدّه اي ديگر، هگل بعد از آن كه گروههاي واسطه بين دولت و مردم را جامعه مدني ناميد، ادعا كرد كه بين تمدنهاي باستان، چه شرقي و چه غربي، اساساً جامعه مدني سابقه نداشته است، بلكه جامعه مدني محصول بعد از سده هاي 12 و 13 است.
برخي اولين جامعه مدني با معناي مدرن آن را به سدة 16 و 17 باز مي گردانند و معتقدند توماس هابز (1679 ـ 1588) و جان لاك (1704 ـ 1663) جامعه مدني را به دولت اطلاق كردند، دولتي كه بر مبناي قرارداد اجتماعي قدرت را كسب كرده باشد. بعد از هابز، فرگوسن اسكاتلندي، (1816 ـ 1723) آدام اسميت و روشو (78 ـ 1712) جامعه متمدن در مقابل جامعه بدوي يا وضع طبيعي را جامعه مدني ناميدند بعد از آن، هگل (1831 ـ 1770) نظريه معروف خود را دربارة جامعه مدني مطرح كرد. به دنبال او الكسي دو توكويل (59 ـ 1805) انجمن هاي مدني را از تشكلهاي سياسي جدا كرد و به تشكلهاي فرهنگي، بنيادهاي خيريه و... جامعه مدني گفت. سپس كارل ماركس (83 ـ 1818) و انگلس جامعه مدني را از هگل گرفتند ولي آن را در مالكيت خصوصي و مناسبات بازار، محدود و منحصر كردند. بعد از او آنتونيوگرامشي (1937 ـ 1821) بنيان گذار حزب كمونيست ايتاليا، معتقد بود همة گروه ها و سازمان ها، چه اقتصادي و چه فرهنگي و چه سياسي و يا اصناف، جامعه مدني را تشكيل مي دهند. مهمترين معاني جامعه مدني كه در طول تاريخ انديشة سياسي در مغرب زمين به كار رفته است به قرار زير مي باشد.[2]
1. جامعه مدني به معناي دولت،‌ و در برابر جامعه طبيعي (جامعه مبتني بر قرارداد اجتماعي): با آغاز دوران رنسانس، توماس هابز (1679 ـ 1588) در ادامة سنت يوناني، ميان دولت و جامعه تمايزي قايل نمي شود و عملاً مفهومي مشابه با دولت ـ شهر يوناني از جامعه مدني اراده مي كند، با اين تفاوت كه دولت با جامعه مدني هابزي، بر مبناي قرارداد اجتماعي و به منظور صيانت از نفس و جلوگيري از جنگ و تجاوز مي باشد. در حالي كه در نگرش كلاسيك يوناني، دولت پديده اي طبيعي و لازمة مقتضاي سير تكاملي انسان و جامعه انساني به شمار مي رود؛ نه آنكه انسانها آن را صرفاً براي حفاظت از نفس خود و برقراري نظم و امنيت، و بر مبناي قرارداد پديد آورده باشند. جان لاك (1704 ـ 1663) مانند هابز، ابتناي جامعه مدني را برقرارداد اجتماعي مي پذيرد، اما برخلاف هابز، غايت اصلي جامعه مدني و سياسي را نه فرار از ترس و مرگ خشونت آميز و ايجاد صلح و آرامش براي انسان ها بلكه براي حفظ و تأمين مالكيت بر اساس قرارداد اجتماعي مي داند. لاك بُعد جديد اقتصادي را به مفهوم جامعه مدني مي افزايد. به عقيدة روسو (1779 ـ 1712) گذر از وضع طبيعي به وضعيت مدني باعث تجلي وجهه اخلاقي و جايگزيني عدالت به جاي غريزه است. لذا جامعه مدني به عقيدة‌روسو، جامعه اي قانونمند و شكل گرفته بر پاية اخلاق و عدالت است؛ كه افراد از اختيارات و آزادي هاي خود صرف نظر مي كنند و ارادة عمومي را بر مبناي قرارداد اجتماعي حاكم مي نمايند.
2. جامعه مدني به معناي قلمروي ارضاي خواسته هاي خصوصي و تأمين مصلحت عمومي: برخلاف نظريه پردازان قرارداد اجتماعي، اقتصاددانان سياسي كلاسيك، مانند «آدام اسميت و ديويد ريكاردو» جامعه مدني را يك پديدة قراردادي و ساختگي نمي دانند. آنها بر اين باورند كه پيشرفت و تكامل طبيعي جوامع باعث پيدايش جامعه تجاري و اقتصادي مي شود. در واقع از نظر آنها، جامعه مدني بر محور اقتصاد تشكيل مي شود. طبق نظريه اين متفكران؛ برخلاف نظريه ارسطو، وضعيت طبيعي، انسان را به سوي جامعه اقتصادي سوق مي دهد؛ نه به جامعه سياسي. از اين رو، جامعه مدني به عنوان قلمرو ارضاي خواسته هاي خصوصي،‌ شكل طبيعي زندگي روز مره فرد است. در نظر آنها اقتصاد در درجة اول اهميت و سياست در درجة دوم قرار دارد.
3. جامعه مدني به معناي حد واسط بين دولت و خانواده (شكل اوليه تكوين دولت): هگل (1831 ـ 1770) جامعه مدني را به عنوان يك شكل اوليه و نارسايي از تكوين دولت مي داند. از ديدگاه وي، جامعه مدني گونه اي از دولت است كه بايد از منافع خصوصي افراد دفاع كند. به نظر او، در جامعه مدني، افراد صرفاً در پي تعقيب منافع و مصالح خود هستند. اما با تحقق دولت اين وضعيت جزئي نگري به فراموشي سپرده شده و كل نگري و انديشيدن به مصالح جمع جانشين آن مي شود. دولت از ديدگاه وي به منزلة تحقق مطلق روح، در جهان است.
4. جامعه مدني نهادهاي واسط بين مردم و دولت:
به نظر هابرماس امروزه معمولاً، جامعه مدني به مهم ترين آرمان جوامعي كه براي ايجاد دمكراسي تلاش مي كنند، تبديل شده است. جامعه مدني در دوران معاصر به حوزه اي از روابط اجتماعي اطلاق مي شود كه فارغ از دخالت قدرت سياسي حاكم است و مجموعه اي از نهادها، مؤسسات، انجمن ها و تشكل هاي خصوصي و غير خصوصي را شامل مي شود. از علل ايجاد و تأكيد بر جامعه مدني امروزه يكي اين تصور است كه تمام دولت ها ذاتاً سركوب گرند و به نابودي استقلال زندگي اجتماعي تمايل دارند. عامل ديگري كه به همان اندازه، به اهميت يافتن جامعه مدني كمك كرده است، نااميدي از مشاركت در ساختارهاي رسمي قدرت سياسي بوده است. نهادهايي مثل احزاب سياسي، اتحاديه هاي كارگري و گروههاي فشار، خصلتي ديوان سالارانه يافته و از موكلان خود فاصله گرفته اند. در نتيجه اين وظيفه جامعه مدني است كه اقدام به برقراري ارتباط بين اعضاي خود و اقدام به ايجاد ساختارهاي حمايتي نمايد.
بر خلاف گذشته كه جامعه مدني و دولت وابسته به هم و گاه به يك معنا بود؛ اما در نظريه معاصر، دولت و جامعه مدني در مقابل يكديگرند و حتي از منطق هاي متفاوتي پيروي مي كنند. از اين ديدگاه، دولت حوزة قهر و اجبار است ولي جامعه مدني حوزة ساختارهاي حمايتي و همبستگي است. دولت حوزه خشونت و زور، اما جامعه مدني حوزة ارتباط و تفاهم است. در حالي كه در آثار كلاسيك كه دربارة جامعه مدني نوشه شده است، هيچ گاه منطق جامعه مدني با منطق دولت تعارض ندارند در واقع، دولت و جامعه مدني از نظر مفهومي به هم وابسته اند. امروزه در مجموع، جامعه مدني شامل حوزه هايي از زندگي اجتماعي (خانواده، حوزة اقتصادي، فعاليت هاي فرهنگي، و تعامل سياسي) مي شود كه به وسيلة افراد و گروههاي خارج از كنترل مستقيم دولت سازمان مي يابند. به طور خلاصه جامعه مدني معاصر شامل حوزة روابط اجتماعي است؛ در برابر دولت كه حوزة روابط سياسي است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. فرهنگ واژه ها، عبدالرسول بيات و ديگران، قم، مؤسسة انديشه و فرهنگ ديني، 1381.
2. جامعه مدني در مطبوعات، سيد مسعود معصومي و منصور مير احمدي، قم، طه، 1378.
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. معصومي، سيد مسعود، جامعه مدني در مطبوعات، قم، انتشارات طه، 1378، ص 38 الي 41.
[2] . بيات، عبدالرسول و ديگران، فرهنگ واژه ها، قم، مؤسسة انديشه و فرهنگ ديني، 1381، ص 235 الي 245.