پرسش :

براى رسيدن به مدرنيسم ـ همان گونه كه در اروپاى غربى تجربه شده است ـ راهى جز انديشه ى تساهل و تسامح نيست; بنابراين، آيا چاره اى جز رويكرد به تسامح دينى و سياسى داريم؟


شرح پرسش :
پاسخ :
در پرسش، مدرنيسم به عنوان امر مطلوبى كه بايد به طور كامل پذيرفته شود، در نظر گرفته شده است; امّا قبل از آن كه مدرنيسم را به طور مطلق و دربست، امر مطلوبى بدانيم و به دنبال آن باشيم، بايد بدانيم مدرنيسم چيست؟ چه خوبى ها و محسّناتى دارد كه در صورت پافشارى 4بر اصول دينى، آن محسّنات از كف مى روند؟ آيا معايب و ضررهايى هم دارد، يا هرچه دارد همه حُسن و خوبى است؟
محقّقان غربى مدرنيته و مدرنيسم1 را اين گونه تعريف مى كنند: اعتقاد به كيفيّت يا حالتى دال بر "واجد خاستگاه معاصر بودن" و "به تازگى خلق شدن"، كه در قرن هفدهم، شديداً مورد توجّه قرار گرفته بود، و از مقوله ى "جديد" يا "نو" در برابر "قديم" يا "كهن" حمايت مى كرد; منكر هرگونه اقتدار و اعتبار براى گذشته بود; هيچ گونه احترامى براى گذشته و سنّت قايل نبود; و از تمايل و آمادگى براى ابداع و نوآورى و "رفتن به قلمروهايى كه تا پيش از آن احدى جرئت پاى گذاردن بدان قلمروها را حتّى به مخيّله ى خود نيز راه نداده بود" حمايت و پشتيبانى مى كرد.2
مدرنيته را در بهترين وجه مى توان به عنوان عصرى كه ويژگى شاخص آن، تحوّلات دايمى است توصيف كرد; ليكن عصرى كه از اين ويژگى شاخص خود آگاه است; عصرى كه اَشكال حقوقى، آفرينش هاى مادّى و معنوى و دانش و اعتقادات خود را به مثابه ى جرياناتى سيّال، گذرا، متغيّر و غير قطعى تلقّى مى كند; جرياناتى كه صرفاً بايد تا "اطلاعيه ى بعدى" به آنها باور داشت و عمل كرد، و جرياناتى كه در نهايت، ارزش و اعتبار خود را از دست داده، جاى خود را به جرياناتى جديد و بهتر مى سپارند.
در اين زمينه، معيار و محك، عقل انسانى است كه بايد با آن، نو بودن و كارآمد بودن امور را سنجيد و امور ناكارآمد را كنار گذاشت. از اين جهت، مدرنيست ها به عقلانيّت و خردورزى بشرى، بسيار اهمّيّت مى دهند.3
يكى ديگر از ويژگى هاى مدرنيته، تفكيك هايى است كه در بحث مبانى اين نظريه صورت مى گيرد و براساس اين تفكيك ها، مدرنيسم بر تفكيك عرصه هاى سياست، فرهنگ، اقتصاد و اخلاق توصيه مى نمايد; زيرا عدم تفكيك اين حوزه ها موجب عقب ماندگى جامعه خواهد شد. بر اين مبنا مثلا "ماكس وبر"، جامعه شناس آلمانى، معتقد بود كه تفكيك اقتصاد و مشاغل از حوزه ى خانواده، كنش اساسى اقتصاد مدرن محسوب مى شود; و به يُمن اين جدايى، تصميمات اقتصادى، از فشار تعهّدات اخلاقى و الزام ها يا وفادارى هاى شخصى، كه زندگى خانوادگى را اداره و هدايت مى كردند، رها گشتند.4
با توجّه به تعريف و ويژگى هاى فوق، در نقدى اجمالى، عناصر زير را مى توان به عنوان نكات منفى و غيرقابل پذيرش در پديده ى مدرنيسم، در نظر گرفت:
الف) نفى هر گونه سنّت و امور مربوط به گذشته; چنان كه گويى امر كهنه و قديمى، صد در صد، ناشايست و نامطلوب است! و معلوم است كه هيچ منطق عقلانيى تلازم ميان سنت و نامطلوب بودن را تصديق نمى كند.
ب) اومانيسم و انسان محورى كه مبنايى نادرست در معرفت شناسى است. به علاوه، مدرنيسم در نگرش به انسان نيز همه ى ابعاد وجودى او را در نظر نمى گيرد، بلكه تنها بعد جسمانى و دنيوى انسان را ملاك و محور مى داند. و معلوم است كه چنين برنامه اى نمى تواند سعادت ابدى بشر را كه در گرو رشد و كمال همه جانبه ى اوست، تضمين و تأمين نمايد.
ج) مسئله تفكيك حوزه هاى مختلف حيات بشرى اين تلقّى را ترويج مى كند كه براى رسيدن به پيش رفت و تحوّل، بايد ارتباط اين حوزه ها را با يكديگر انكار كنيم! اين تلقّى از يك هستى شناسى كوته بينانه و سطحى ناشى شده است و نشان مى دهد كه مقصود مدرنيسم از پيش رفت، صرفاً پيش رفت مادّى و تنها در عرصه ى اقتصاد و صنعت بوده است; البتّه به اعتراف خود محقّقانِ بحثِ مدرنيسم در غرب، اين پيش رفتْ سرابى بيش نبوده و بشريّت را دچار بحران نموده است، كه بعضى با پذيرش اين بحران از آن جا كه پديده ى مدرنيزاسيون را گريزناپذير مى دانند، به پيشنهاد مكانيزم هايى براى فروكاهش اين بحران ها مى پردازند.5 و بعضى ديگر، امثال ماركس از منتقدان سلبى مدرنيته به حساب مى آيند و مدرنيسم را رد مى نمايند.6
اين تنها اشاره اى بود به برخى پيامدهاى منفى مدرنيسم; حال با وجود اين عناصر منفى، ما نمى توانيم مدرنيسم را يك امر صد در صد مطلوب بدانيم و آن را بدون نقد و حكّ و اصلاح بپذيريم. چنان كه خود غربى ها هم به نقد مدرنيسم پرداخته اند و در اين راستا، مثلا بحث هاى "پست مدرن" در غرب از سال هاى پايانى دهه ى 1960 شروع شد و به تدريج در اواخر دهه ى 1970 و اوايل دهه ى 1980 به صورت يك موضوع فرهنگى مطرح گرديد.7 برخى محققان غربى به اين واقعيّت اذعان نموده اند كه به رغم دستاوردهاى مثبت و امكانات و فرصت هايى كه مدرنيته در پيش پاى انسان ها قرار داده است، مدرنيته داراى وجه تاريك و حزن انگيزى نيز هست كه در قرن حاضر چهره ى آن بيش از پيش نمايان شده است، كه از آن ميان مى توان به ماهيت دايماً در حال تنزّل كار صنعتى مدرن، رشد توتاليتاريسم، تهديد انهدام و ويرانى محيط زيست و گسترش خطرناك و فاجعه آميز قدرت و تسليحات نظامى اشاره كرد.8
شايد بتوان جنبه ها و عناصر مثبت زير را براى مدرنيسم درنظر گرفت:
الف) فراهم آوردن زمينه ى رشد، توسعه، تحّول و تكامل نهادهاى اجتماعى كه فرصت ها و امكانات بسيار وسيعى را در اختيار ابناى بشر قرار مى دهد و سبب مى شود، تا زندگى انسان مدرن هر چه راحت تر و ايمن تر گردد;
ب) عقلانيّت و خردورزى كه معمولا به عنوان ويژگى ممتاز و متعالى مدرنيسم و انسان مدرن در نظر گرفته مى شود.
اسلام و مدرنيسم
حال با فرض پذيرش اين عناصر مثبت در مدرنيسم، آيا دين و تعاليم دينى با اين عناصر در تعارض است، به طورى كه براى دست يابى به اين جنبه ها، تساهل نسبت به تعاليم دين لازم باشد؟ صرف نظر از آموزه هاى ساير اديان، اندك آشنايى با دين اسلام نشان مى دهد كه اين دين، نه تنها هيچ گونه تعارضى با تحّول، توسعه و پيش رفت فرد و جامعه ى انسانى ندارد، بلكه با جهت دهى به اين تحوّل و پيش رفت، سعى در هر چه بهتر و پربارتر نمودن آن دارد.
قرآن كريم مؤمنان را به استفاده و بهره بردارى از زينت ها و روزى هاى حلال الهى تشويق مى فرمايد:
قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَالطَّـيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ...; بگو: چه كسى زينت هاى الهى را كه براى بندگان خود آفريده، و روزى هاى پاكيزه را حرام كرده است؟!...
از اين آيه ى شريفه مى توان فهميد كه خداى سبحان با هدايت خود از راه فطرت، به انسان، الهام نموده است كه انواع زينت هايى را كه مورد پسند جامعه ى او و موجب مجذوب شدن دل ها به سوى اوست، ايجاد نمايد و به اين وسيله، نفرت و بيزارى مردم را از خود دور سازد9. نتيجه ى اين درس قرآنى اين خواهد شد كه فرد و جامعه ى اسلامى از بهترين و والاترين زينت ها و زيبايى ها برخوردارگردد; و روز به روز در پى تحّول و تكامل باشد. آنگاه در ادامه ى آيه ى شريفه، به اين زينت ها جهت مى دهد تا در مسير حقيقى خود كه همان ايمان به خداى متعال و روز جزاست قرار گيرد:
...قُلْ هِىَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الحَياةِ الدُّنْيا خالِصَةً يَوْمَ القِـيامَةِ...10; بگو اين ها براى كسانى كه در زندگى دنيا ايمان آورده اند، در روز قيامت خالص (و بدون شركت با غير مؤمنان) خواهد بود.
يعنى، گر چه هم مؤمنان و هم غير مؤمنان در زندگى دنيا از اين زينت ها و روزى ها بهره مند مى شوند، امّا اگر انسان بخواهد به وسيله ى اين زينت ها و ارزاق، به رشد همه جانبه برسد و به سعادت ابدى نايل آيد، بايد با ايمان خود به آنها جهت بدهد; وگرنه جز لذّت زودگذر و آسايش كاذب، نصيب و بهره اى نخواهد داشت.
آنگاه قرآن كريم در آيات ديگرى به عنصر سرعت، مسابقه و پيشى گرفتن بر هم ديگر در راه رسيدن به كار خير و مطلوب انسانى و الهى توجه نموده و مؤمنان را تشويق مى فرمايد:
...فَاسْتَبِقُوا الخَيْراتِ...11; در نيكى ها و اعمال خير بر يكديگر، سبقت جوييد...
وَسارِعُوا إِلى مَغْفِرَة مِنْ رَبِّـكُمْ وَجَـنَّة عَرْضُها السَّمـواتُ وَالأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِـينَ12; و شتاب كنيد براى رسيدن به آمرزش پروردگارتان و بهشتى كه وسعت آن آسمان ها و زمين است و براى پرهيزگاران آماده شده است.
پس اين نكته به خوبى از قرآن كريم استفاده مى شود، كه اسلام برپايه ى جهان بينى و انسان شناسى ويژه اى كه نشأت گرفته از حق مدارى و حق محورى است، هم به تحوّل و پيش رفت اهمّيّت داده است و هم سرعت در اين پيش رفت را لازم مى داند. و اين مطلب با تبيين ائمه ى اطهار(عليهم السلام) در روايات شريف، به وضوح و تفصيل بيش ترى بيان شده است كه به عنوان نمونه به چند روايت در اين زمينه اشاره مى نماييم.
امام باقر(عليه السلام) مى فرمايد:
انّى لابغض الرجل او الغض للرجل ان يكون كسلاناً عن امر دنياه و من كسل عن امر دنياه فهو عن امر آخرتة أكسل13; من انسانى را كه در كار دنيايش خمود و كسل باشد دوست ندارم و هر كس در كار دنيايش كسل باشد، در كار آخرتش كسل تر خواهد بود.
امام هادى(عليه السلام) از پدران بزرگوارش و آنها از امام صادق(عليه السلام) روايت كرده اند كه فرمود:
انّ الله يحب الجمال و التجمّل و يكره البؤس و التباؤس، فان الله اذا انعم على عبد نعمة احبّ ان يرى عليه اثرها و قيل كيف ذلك; قال: ينظّف ثوبه و يطيب ريحة و يجصص داره و يكنس افنيتة حتّى ان السراج قبل مغيب الشمس يفنى الفقر و يزيد فى الرزق 14; خداوند زيبايى و زينت كردن را دوست مى دارد و از اظهار فقر و نياز در مقابل ديگران ناخشنود مى گردد; زيرا خداوند وقتى به بنده اى از بندگانش نعمت هايى را ارزانى مى دارد، دوست دارد كه اثر آن نعمت ها را در او ببيند. پرسيدند: ديده شدن اثر اين نعمت ها چگونه است؟ فرمود: به اين كه بنده، لباسش را پاكيزه كند، خود را خوشبو سازد و خانه اش را گچ كارى نمايد و زباله هايش را جاروب كند، تا آن جا كه روشن كردن چراغ خانه، قبل از نهان شدن خورشيد (به هنگام غروب) فقر را از بين مى برد و روزى را زياد مى كند.
ذكر مصاديقى همچون گچ كارى كردن خانه كه در زمان صدور روايت، نماد روشى نوين در محكم كارى و تزيين خانه بوده است، مبيّن اين واقعيّت است كه اسلام تا چه اندازه به اين امور اهميّت داده است. البتّه اين تزيين و محكم كارى ممكن است در هر زمانى با كاربرد مصالح نوين و جديدترى صورت پذيرد و مثلا در زمان ما با سنگ كارى و امثال آن باشد. امام صادق(عليه السلام) فرموده است:
من استوى يوماه فهو مغبون و من كان آخر يوميه خيرهما فهو مغبوط و من كان آخر يوميه شرهما فهو ملعون و من لم يرالزيادة فى نفسه فهو الى النقصان و من كان الى النقصان فالموت خيرله من الحياة15; هركس دو روزش با هم مساوى باشد، ضرر كرده است و هر كس روز دومش بهتر از روز اولش باشد، مسرور خواهد بود و هر كه روز دومش بدتر از روز اولش باشد، ملعون خواهد بود. و هر كه در خود افزايش را نبيند، راهش به سوى كاستى و نقصان است و هركه چنين باشد مرگ براى او بهتر از زندگى است.
و امّا در مورد عقلانيّت و خردورزى بايد گفت، عقلانيّت مورد نظر مدرنيسم، عقلانيتى است كه فقط به عقل معاش (Reason) اهمّيّت مى دهد و ناظر به عقل كلى و شهودى و يا به تعبير فلاسفه ى اسلامى "عقل معاد" (intelect) نمى باشد. گذشته از اشكالاتى كه امروزه بر اين بُعد مدرنيسم وارد است و جامعه ى مدرن را با بحران مواجه كرده است،16 اساساً اسلام، معيار و محك را عقلانيّت بشرى نمى داند، بلكه "حقّانيّت" را معيار مى داند; زيرا عقل بشرى نه بر همه ى ابعاد وجودى انسان احاطه دارد و نه مى تواند به جهان خارج، صددرصد معرفت پيدا كند، پس براى پرهيز از انحراف و كج روى، بايد حقّانيّت را ملاك و محور قرار داد. حقّانيّتى كه همان اوامر خداى متعال است، كه او كاملا محيط برانسان و هستى است.
خلاصه آن كه، پديده ى مدرنيسم را نمى توان به طور دربست و بدون نقد پذيرفت; چرا كه اين پديده در كنار محسنات و خوبى هايى كه دارد ـ اگر داشته باشد ـ حاوى نقاط منفى و اشكالات ويرانگرى است كه برخى انديشمندان غربى نيز آنها را دريافته و در صدد چاره بر آمده اند. وانگهى براى نيل به تحولات مثبتى كه در اثر پذيرش مدرنيسم عايد انسان مى شود; نيازى به طرد دين و قرار دادن مدرنيسم به جاى آن نيست; چرا كه در سايه ى تعليمات صحيح دينى و عمل مخلصانه به آنها، آسان تر و بى مشكل تر مى توان به اين تحوّلات و پيش رفت ها دست يافت، كه دين در بر دارنده ى كمال مطلوبى است كه آنچه خوبان همه دارند، به تنهايى داراست.
پي نوشت ها:
1. مدرنيته و مدرنيسم فرق اندكى باهم دارند: مدرنيسم بيش تر در معناى نو شدن و دگرگونى در فن و تكنيك ابزار توليد و اثرات آن در ديگر بخش هاى جامعه است، حال آن كه مدرنيته تنها به نوگرايى محدود نمى شود، بلكه دريافت ذهنى نو از جهان، هستى، زمان و تحول تاريخى است. ر.ك: عطا هودشتيان، "مقدمه اى بر زايش و پويش مدرنيته"، نگاه نو شماره ى 20، خرداد 1373 ص 54ـ55; سيد على اصغر كاظمى، بحران جامعه ى مدرن، ص 28.
2.زيگمون بامن، مدرنيته، ترجمه ى حسين على نوذرى "مدرنيته و مدرنيسم"، ص 25.
3. همان ص 27 ـ 28.
4. همان، ص 32.
5.ر.ك: ماكس وبر، اقتصاد و جامعه، ترجمه ى دكتر عباس منوچهرى، بخش هاى "جامعه شناسى اقتصادى" و "جامعه شناسى سياسى".
6. براى آشنايى با انديشه هاى انتقادى ماركس، ر.ك: احسان طبرى، شناخت و سنجش ماركسيسم، ص 253ـ284.
7. سيدعلى اصغر كاظمى، بحران جامعه ى مدرن، زوال فرهنگ و اخلاق در فرايندگرايى، ص 32.
8. حسين على نوذرى، مدرنيته و مدرنيسم، ص 14.
9.الميزان فى تفسير القرآن، ج 8، ص 72 ـ 89.
10.سوره ى اعراف (7)، آيه ى 32.
11.سوره ى بقره (2)، آيه ى 148.
12.سوره ى آل عمران (3)، آيه ى 133.
13.وسائل الشيعه، جلد 17، باب 18، ص 58.
14. همان، جلد 5، باب 1، ص 7.
15. همان، جلد 16، باب 95، ص 94.
16.از جمله اشكالات اين است كه گفته اند: چنين عقلانيّتى با ضميمه به تعريفى كه مدرنيسم از انسان ارائه مى كند، منجر به ديوان سالارى و توتاليتاريسم مى شود. براى توضيح بيش تر ر.ك: حسينعلى نوذرى، صورت بندى مدرنيته و پست مدرنيته; بسترهاى تكوين تاريخى و زمينه هاى تكامل اجتماعى، ص 129ـ130.