پرسش :
تهديدات آمريكا بر عليه عراق و ايران چگونه پيش بيني ميشود و آيا بر اقتصاد ايران ضربه خواهد زد و بطور كلي نظر روشنفكران ايراني در مورد برقراري ارتباط با آمريكا را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
شرح پرسش :
پاسخ :
جواب اجمالي:
با توجه به رويكرد سلطهجويانه آمريكا از ابتداء روابط اين كشور با دولت ايران در زمان رژيم گذشته، و تداوم آن پس از انقلاب و نيز تشديد خصومتها و اهانتهاي اين دولت در ماههاي اخير،بر هر ناظر بيطرفي روشن است كه برقراري رابطه در شرائط موجود نه تنها منافع ملي ايران را تأمين نخواهد كرد بلكه مفهومي جز ضعف، انتقال و تسليم بدون قيد و شرط ايران نخواهد داشت.
جواب تفصيلي:
اصل تحليل و پيشبيني نتايج تهديدات آمريكا خصوصاً در مورد عراق را مربوط به تحليلگران سياسي است اما برخي نكات كليدي در اين خصوص وجود دارد که بيان مي داريم و سپس به ارزيابي برقراري رابطه با آمريكا در شرائط موجود مي پردازيم.
همان گونه كه ميدانيد به دنبال نطق مهم رئيس جمهور آمريكا در 29 ژانويه 2002 ( 9 بهمن 1380) كه در كنگره ايراد گرديد، فصل جديدي از تنش و بحران سياسي بر روابط بين الملل حاكم گرديد. بوش در خصوص ايران با لحن توهينآميزي مردم و جمهوري اسلامي ايران را مورد تهديد قرار داد و اتهاماتي بي اساس و تكراري نسبت به دولت اسلامي ايران ايراد نمود. اهميت اين نطق از آن جهت است كه بوش اين تهديد را در يك سخراني معروف به «نطق وضعيت كشور» طرح نمود. بطور معمول سالانه يكبار رئيس جمهور آمريكا دراين نطق سياستهاي كلي برنامه خود را در ادامه دوره رياست جمهوري مورد تأكيد قرار ميدهد و از اين حيث اين سخنراني به نوعي بيانگر خط مشي سياسي دولت و سياست خارجي آمريكا ميباشد. جاي ترديد نيست كه حقيقت انقلاب اسلامي و جوهر پيام بنيانگذار اين حركت «نقد سلطه پذيري و سلطهگري» بود. با نگاهي به تاريخ جهان پس از انقلاب اسلامي و شور و شوقي كه اين انقلاب در نهضتهاي آزاديخواهانه آفريد به خوبي ميتوان اساس و پاية نظري درگيري امروز ملتها با سلطه آمريكا را مورد ارزيابي قرار داد. در دنيايي كه خصوصاً پس از پايان جنگ سرد سلطهطلبي آمريكا به عنوان يك تهديد جدي عليه ملتها مطرح ميشود و ملتهاي آزاديخواه جهان با الگو پذيري از ملت ايران در صدد مقابله با اين سلطهگري برميآيند. طبيعي است كه مقابله با آرمان خواهي انقلاب اسلامي هدف اصلي سياست خارجي آمريكا قرار گيرد. آنچه مسلّم است اين تهديد اساس دنياي اسلام را نشانه رفته است و در مجموع ميتوان مخالفت با روندهاي همگرائي و همياري منطقهاي و تعديل يا تغيير الگوي اسلام سياسي امام ـ ره ـ را ريشههاي اساسي تهديدات بوش عليه ايران ارزيابي نمود. هرچند آمريكا به خوبي ميداند كه برخورد با ايران كار ساده و بدون دردسري نيست زيرا نفوذ گسترده و معنوي اين كشور در جهان اسلام و در بين آزاديخواهان و مبارزان اسلامي و حتي مخالفت صريح بسياري از كشورهاي منطقه و جهان براي حمله به جمهوري اسلامي، مشكلاتي در پيش روي آمريكا قرار داده است. بطور قطع منافع اقتصادي و سياسي بسياري از كشورهاي منطقه و جهان با آمريكا در اين زمينه در چالش و تعارض قرار دارد. از جمله آن كه نيمي از نفت مصرفي كشورهاي مصرفي صنعتي و اروپائي از اين منطقه تأمين ميگردد چنانچه 90% نفت مورد نياز ژاپن و 75% نفت مورد نياز اروپا وابسته به اين منطقه است.[1] و اين درحالي است كه تنگه هرمز تنها شاه راه آبي ورود و خروج به منطقه خليج فارس تحت كنترل و نظارت ايران قرار دارد همه اينها حاكي از آن است كه حمله به جمهوري اسلامي قطعاً صدور نفت و تأمين منابع انرژي دنياي سرمايهداري را با مشكل جدي مواجه ساخته و منافع آمريكا را در صحنه جهاني و منطقه خليج فارس مورد تهديد قرار خواهد داد. اما آنچه امريكا را در اجراء عملي تهديدات خود تشويق مينمايدايجاد اين ذهنيت است كه او خواهد توانست اين نظام اسلامي را تغيير داده و نظامي مطابق خواست و منافع آن كشور جايگزين نمايد. و اين ذهنيت هنگامي ايجاد ميشود كه او تصور كند در مردمي بودن نظام جمهوري اسلامي كه اساس اقتدار حكومت به آن وابسته است خللي وارد گشته است. در هر صورت آنچه به جمهوري اسلامي و آحاد ملت ايران مربوط ميشود آن است كه با شناخت دقيق وضع موجود و جوّ حاكم بر روابط بين الملل و جدي دانستن اين تهديدات با هوشياري و خردمندي كامل و با اتحاد و وفاق قدرت ملي را تقويت كنند.
و اما در خصوص ديدگاه موافق با برقراري رابطه با آمريكا، غالباً اين گونه است كه برقراري اين رابطه را در وضعيت موجود، در تضاد با منافع ملي نظام ارزيابي ميشود. حضرت امام ـ ره ـ به عنوان بزرگترين روشنفكر ديني و بنيانگذار انقلابي تحول آفرين در عصر معاصر، جملات معروفي در خصوص رابطه ايران و آمريكا دارند كه مصاديق آنها امروز نمود بيشتري يافتهاند. اين جملات حاوي نكاتي است كه وضعيت امروزي را به خوبي به تصوير ميكشد. حضرت امام در يكجا رابطه ايران و آمريكا را به رابطة گرگ و ميش تشبيه نمودند.[2] گاهي از اين رابطه با عنوان ايجاد يك رابطه مظلوم با ظالم ياد كرده[3] و گاه آمريكا را با عنوان شيطان بزرگ خطاب مينمودند.[4] نكته در اينجاست كه ايشان در حالي اين بيانات را ايراد ميفرمودند كه دو قطب استعماري آمريكا و شوروي سابق رو در روي هم قرار داشتند و آمريكا نميتوانست آن گونه كه مايل است به غارتگري و تجاوز به حقوق ملتها به دنبال سياستهاي سلطهطلبانه بپردازند اما در وضعيت فعلي كه او خود را در عرصه روابط بين الملل موجودي بي رقيب يافته و اين گونه با قدرت طلبي و تجاوزگري بدون توجه به قوانين و مقررات بين المللي و خواست وحقوق ملتها، صحنه جهاني را جولانگاه استعمارگري و سلطهطلبي خود نموده است و همچنان بر دامنةخصومتها و دشمنيهاي خود با جمهوري اسلامي ايران ميافزايد، برقراري اين رابطه در چنين وضعيتي چگونه قابل توجيه است؟ رابطهاي كه يك طرف سعي دارد با تهديد و ارعاب طرف مقابل را به پاي ميز مذاكره كشاند آيا نتيجة آن از پيش تعيين شده و ذلت بار براي طرف مقابل نيست؟
جاي ترديد نيست كه دشمني آمريكا با مردم ايران و دخالتهاي اين كشور در امور داخلي ايران محدود به سياستهاي اخير كاخ سفيد نيست. با بررسي پيشينة تحولات در تاريخ معاصر به راحتي ميتوان دريافت كه سابقة دخالتها و تضاد سياستهاي آمريكا با منافع ملي ايران قدمت به در ازاي تاريخچة روابط سياسي دو كشور دارد از زماني كه ايالات متحده آمريكا در خاورميانه و ايران جانشين دولت بريتانيا گرديد دخالتهاي آشكار و پنهان آمريكا در امور داخلي ايران نيز آغاز گرديد. از زمان كودتاي 28 مرداد 32 تا پيروزي انقلاب عليرغم روابط دوستانه رژيم دست نشانده پهلوي با آمريكا، سياستهاي اين كشور در ايران همواره و در تمام زمينهها توام با دخالتهاي اقتدارگرايانه و تحميلي و به زيان ملّت و منافع ملي ايران رقم خورده است در تمام اين سالها با وجود منافع سرشاري كه آمريكا از درآمدهاي فروش نفت ايران و صادرات سلاح براي تجهيز پايگاههاي متعدد خود در ايران برده است، نه تنها در ازاء آنها منفعتي نصيب ايران نگرديد بلكه با اعمال سياستها و برنامههاي آمريكا كه در قالب انقلاب سفيد و اصلاحات ارضي و امثال آن به وقوع پيوست،نتيجهاي جز تشديد وابستگي و عقبماندگي كشور و انهدام پايههاي اقتصاد و كشاورزي ملي عايد مردم ايران نشد. پس از انقلاب اسلامي نيز كه در واقع اعتراض و قيامي همه جانبه عليه دخالت بيگانگان بويژه آمريكا بود. دامنة خصومت و دشمني آمريكا با ملت و انقلاب اسلامي مردم ايران فزوني يافت و از آن زمان تاكنون نيز عليرغم تمام زيانهائي كه استمرار سياستهاي خصمانه آمريكا با جمهوري اسلامي ايران در روابط دو كشور متوجه دو ملت نموده است، تغييري در سياستهاي خصمانه كاخ سفيد پديد نيامده است. حال سئوال اساسي اين است آيا با وجود تشديد اين سياستهاي خصمانه و اهانتها و تحقيرهاي اخير دولت آمريكا بر عليه ملت ايران ميتوان كمترين اميدي به تأمين منافع ملي ايران در گرو اين رابطه داشت؟ به اعتقاد اكثر صاحبنظران و تحليلگران بيطرف در مسائل سياسي، برقراري رابطه در چنين شرائطي هيچ گاه به صلاح جمهوري اسلامي ايران نخواهد بود زيرا تصور نتيجة برقراري اين رابطه در شرائط موجود چندان دور از ذهن نيست. در صورتي يك طرف مذاكره ميتواند اميد به تأمين منافع خود داشته باشد كه از موضعي برتر يا حداقل مساوي پا به ميدان مذاكره گذارد و نه از موضع ضعف و تحت تأثير تحقيرات و اهانتهاي طرف مقابل. در وضعيتي كه دولت آمريكا دم از تغيير نظام جمهوري اسلامي ايران ميزند و با توهين و تهديد دولت و ملت ايران سعي دارد در محيطي متشنج اين كشور را مرعوب و تسليم نمايد. انتظار تأمين حتي حداقلي از منافع ملي ما به دنبال يك مذاكره دو جانبه بسيار دور از ذهن است زيرا از برقراري رابطه در چنين فضائي، جز ضعف و انفعال و تسليم بدون قيد و شرط انتظار ديگري نبايد داشت.
منابعي براي مطالعه بيشتر:
1. مذاكره با آمريكا، ماهيت و عملكرد آمريكا،تهران، موسسه فرهنگي قدر ولايت، 1379.
2. سيد علي بني لوحي، ايران و آمريكا، امام خميني و تبيين سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، موسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، 1378.
3. يوسف ترابي، روبط ايران و آمريكا (در بعد اقتصادي ـ نظامي) موسسه چاپ و نشر عروج، 1379.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . برودين و ديگران، راز آشكار دكترين نيكسون كيسينجر در آسيا، ترجمه مهدي تقوي و عبدالله كوثري، تهران، نشر توس، صص 51 ـ 52.
[2] . صحيفه نور، ج 10، ص 58.
[3] . همان، ج 6، ص 57.
[4] . همان، ج 10، ص 139.
جواب اجمالي:
با توجه به رويكرد سلطهجويانه آمريكا از ابتداء روابط اين كشور با دولت ايران در زمان رژيم گذشته، و تداوم آن پس از انقلاب و نيز تشديد خصومتها و اهانتهاي اين دولت در ماههاي اخير،بر هر ناظر بيطرفي روشن است كه برقراري رابطه در شرائط موجود نه تنها منافع ملي ايران را تأمين نخواهد كرد بلكه مفهومي جز ضعف، انتقال و تسليم بدون قيد و شرط ايران نخواهد داشت.
جواب تفصيلي:
اصل تحليل و پيشبيني نتايج تهديدات آمريكا خصوصاً در مورد عراق را مربوط به تحليلگران سياسي است اما برخي نكات كليدي در اين خصوص وجود دارد که بيان مي داريم و سپس به ارزيابي برقراري رابطه با آمريكا در شرائط موجود مي پردازيم.
همان گونه كه ميدانيد به دنبال نطق مهم رئيس جمهور آمريكا در 29 ژانويه 2002 ( 9 بهمن 1380) كه در كنگره ايراد گرديد، فصل جديدي از تنش و بحران سياسي بر روابط بين الملل حاكم گرديد. بوش در خصوص ايران با لحن توهينآميزي مردم و جمهوري اسلامي ايران را مورد تهديد قرار داد و اتهاماتي بي اساس و تكراري نسبت به دولت اسلامي ايران ايراد نمود. اهميت اين نطق از آن جهت است كه بوش اين تهديد را در يك سخراني معروف به «نطق وضعيت كشور» طرح نمود. بطور معمول سالانه يكبار رئيس جمهور آمريكا دراين نطق سياستهاي كلي برنامه خود را در ادامه دوره رياست جمهوري مورد تأكيد قرار ميدهد و از اين حيث اين سخنراني به نوعي بيانگر خط مشي سياسي دولت و سياست خارجي آمريكا ميباشد. جاي ترديد نيست كه حقيقت انقلاب اسلامي و جوهر پيام بنيانگذار اين حركت «نقد سلطه پذيري و سلطهگري» بود. با نگاهي به تاريخ جهان پس از انقلاب اسلامي و شور و شوقي كه اين انقلاب در نهضتهاي آزاديخواهانه آفريد به خوبي ميتوان اساس و پاية نظري درگيري امروز ملتها با سلطه آمريكا را مورد ارزيابي قرار داد. در دنيايي كه خصوصاً پس از پايان جنگ سرد سلطهطلبي آمريكا به عنوان يك تهديد جدي عليه ملتها مطرح ميشود و ملتهاي آزاديخواه جهان با الگو پذيري از ملت ايران در صدد مقابله با اين سلطهگري برميآيند. طبيعي است كه مقابله با آرمان خواهي انقلاب اسلامي هدف اصلي سياست خارجي آمريكا قرار گيرد. آنچه مسلّم است اين تهديد اساس دنياي اسلام را نشانه رفته است و در مجموع ميتوان مخالفت با روندهاي همگرائي و همياري منطقهاي و تعديل يا تغيير الگوي اسلام سياسي امام ـ ره ـ را ريشههاي اساسي تهديدات بوش عليه ايران ارزيابي نمود. هرچند آمريكا به خوبي ميداند كه برخورد با ايران كار ساده و بدون دردسري نيست زيرا نفوذ گسترده و معنوي اين كشور در جهان اسلام و در بين آزاديخواهان و مبارزان اسلامي و حتي مخالفت صريح بسياري از كشورهاي منطقه و جهان براي حمله به جمهوري اسلامي، مشكلاتي در پيش روي آمريكا قرار داده است. بطور قطع منافع اقتصادي و سياسي بسياري از كشورهاي منطقه و جهان با آمريكا در اين زمينه در چالش و تعارض قرار دارد. از جمله آن كه نيمي از نفت مصرفي كشورهاي مصرفي صنعتي و اروپائي از اين منطقه تأمين ميگردد چنانچه 90% نفت مورد نياز ژاپن و 75% نفت مورد نياز اروپا وابسته به اين منطقه است.[1] و اين درحالي است كه تنگه هرمز تنها شاه راه آبي ورود و خروج به منطقه خليج فارس تحت كنترل و نظارت ايران قرار دارد همه اينها حاكي از آن است كه حمله به جمهوري اسلامي قطعاً صدور نفت و تأمين منابع انرژي دنياي سرمايهداري را با مشكل جدي مواجه ساخته و منافع آمريكا را در صحنه جهاني و منطقه خليج فارس مورد تهديد قرار خواهد داد. اما آنچه امريكا را در اجراء عملي تهديدات خود تشويق مينمايدايجاد اين ذهنيت است كه او خواهد توانست اين نظام اسلامي را تغيير داده و نظامي مطابق خواست و منافع آن كشور جايگزين نمايد. و اين ذهنيت هنگامي ايجاد ميشود كه او تصور كند در مردمي بودن نظام جمهوري اسلامي كه اساس اقتدار حكومت به آن وابسته است خللي وارد گشته است. در هر صورت آنچه به جمهوري اسلامي و آحاد ملت ايران مربوط ميشود آن است كه با شناخت دقيق وضع موجود و جوّ حاكم بر روابط بين الملل و جدي دانستن اين تهديدات با هوشياري و خردمندي كامل و با اتحاد و وفاق قدرت ملي را تقويت كنند.
و اما در خصوص ديدگاه موافق با برقراري رابطه با آمريكا، غالباً اين گونه است كه برقراري اين رابطه را در وضعيت موجود، در تضاد با منافع ملي نظام ارزيابي ميشود. حضرت امام ـ ره ـ به عنوان بزرگترين روشنفكر ديني و بنيانگذار انقلابي تحول آفرين در عصر معاصر، جملات معروفي در خصوص رابطه ايران و آمريكا دارند كه مصاديق آنها امروز نمود بيشتري يافتهاند. اين جملات حاوي نكاتي است كه وضعيت امروزي را به خوبي به تصوير ميكشد. حضرت امام در يكجا رابطه ايران و آمريكا را به رابطة گرگ و ميش تشبيه نمودند.[2] گاهي از اين رابطه با عنوان ايجاد يك رابطه مظلوم با ظالم ياد كرده[3] و گاه آمريكا را با عنوان شيطان بزرگ خطاب مينمودند.[4] نكته در اينجاست كه ايشان در حالي اين بيانات را ايراد ميفرمودند كه دو قطب استعماري آمريكا و شوروي سابق رو در روي هم قرار داشتند و آمريكا نميتوانست آن گونه كه مايل است به غارتگري و تجاوز به حقوق ملتها به دنبال سياستهاي سلطهطلبانه بپردازند اما در وضعيت فعلي كه او خود را در عرصه روابط بين الملل موجودي بي رقيب يافته و اين گونه با قدرت طلبي و تجاوزگري بدون توجه به قوانين و مقررات بين المللي و خواست وحقوق ملتها، صحنه جهاني را جولانگاه استعمارگري و سلطهطلبي خود نموده است و همچنان بر دامنةخصومتها و دشمنيهاي خود با جمهوري اسلامي ايران ميافزايد، برقراري اين رابطه در چنين وضعيتي چگونه قابل توجيه است؟ رابطهاي كه يك طرف سعي دارد با تهديد و ارعاب طرف مقابل را به پاي ميز مذاكره كشاند آيا نتيجة آن از پيش تعيين شده و ذلت بار براي طرف مقابل نيست؟
جاي ترديد نيست كه دشمني آمريكا با مردم ايران و دخالتهاي اين كشور در امور داخلي ايران محدود به سياستهاي اخير كاخ سفيد نيست. با بررسي پيشينة تحولات در تاريخ معاصر به راحتي ميتوان دريافت كه سابقة دخالتها و تضاد سياستهاي آمريكا با منافع ملي ايران قدمت به در ازاي تاريخچة روابط سياسي دو كشور دارد از زماني كه ايالات متحده آمريكا در خاورميانه و ايران جانشين دولت بريتانيا گرديد دخالتهاي آشكار و پنهان آمريكا در امور داخلي ايران نيز آغاز گرديد. از زمان كودتاي 28 مرداد 32 تا پيروزي انقلاب عليرغم روابط دوستانه رژيم دست نشانده پهلوي با آمريكا، سياستهاي اين كشور در ايران همواره و در تمام زمينهها توام با دخالتهاي اقتدارگرايانه و تحميلي و به زيان ملّت و منافع ملي ايران رقم خورده است در تمام اين سالها با وجود منافع سرشاري كه آمريكا از درآمدهاي فروش نفت ايران و صادرات سلاح براي تجهيز پايگاههاي متعدد خود در ايران برده است، نه تنها در ازاء آنها منفعتي نصيب ايران نگرديد بلكه با اعمال سياستها و برنامههاي آمريكا كه در قالب انقلاب سفيد و اصلاحات ارضي و امثال آن به وقوع پيوست،نتيجهاي جز تشديد وابستگي و عقبماندگي كشور و انهدام پايههاي اقتصاد و كشاورزي ملي عايد مردم ايران نشد. پس از انقلاب اسلامي نيز كه در واقع اعتراض و قيامي همه جانبه عليه دخالت بيگانگان بويژه آمريكا بود. دامنة خصومت و دشمني آمريكا با ملت و انقلاب اسلامي مردم ايران فزوني يافت و از آن زمان تاكنون نيز عليرغم تمام زيانهائي كه استمرار سياستهاي خصمانه آمريكا با جمهوري اسلامي ايران در روابط دو كشور متوجه دو ملت نموده است، تغييري در سياستهاي خصمانه كاخ سفيد پديد نيامده است. حال سئوال اساسي اين است آيا با وجود تشديد اين سياستهاي خصمانه و اهانتها و تحقيرهاي اخير دولت آمريكا بر عليه ملت ايران ميتوان كمترين اميدي به تأمين منافع ملي ايران در گرو اين رابطه داشت؟ به اعتقاد اكثر صاحبنظران و تحليلگران بيطرف در مسائل سياسي، برقراري رابطه در چنين شرائطي هيچ گاه به صلاح جمهوري اسلامي ايران نخواهد بود زيرا تصور نتيجة برقراري اين رابطه در شرائط موجود چندان دور از ذهن نيست. در صورتي يك طرف مذاكره ميتواند اميد به تأمين منافع خود داشته باشد كه از موضعي برتر يا حداقل مساوي پا به ميدان مذاكره گذارد و نه از موضع ضعف و تحت تأثير تحقيرات و اهانتهاي طرف مقابل. در وضعيتي كه دولت آمريكا دم از تغيير نظام جمهوري اسلامي ايران ميزند و با توهين و تهديد دولت و ملت ايران سعي دارد در محيطي متشنج اين كشور را مرعوب و تسليم نمايد. انتظار تأمين حتي حداقلي از منافع ملي ما به دنبال يك مذاكره دو جانبه بسيار دور از ذهن است زيرا از برقراري رابطه در چنين فضائي، جز ضعف و انفعال و تسليم بدون قيد و شرط انتظار ديگري نبايد داشت.
منابعي براي مطالعه بيشتر:
1. مذاكره با آمريكا، ماهيت و عملكرد آمريكا،تهران، موسسه فرهنگي قدر ولايت، 1379.
2. سيد علي بني لوحي، ايران و آمريكا، امام خميني و تبيين سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، موسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، 1378.
3. يوسف ترابي، روبط ايران و آمريكا (در بعد اقتصادي ـ نظامي) موسسه چاپ و نشر عروج، 1379.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . برودين و ديگران، راز آشكار دكترين نيكسون كيسينجر در آسيا، ترجمه مهدي تقوي و عبدالله كوثري، تهران، نشر توس، صص 51 ـ 52.
[2] . صحيفه نور، ج 10، ص 58.
[3] . همان، ج 6، ص 57.
[4] . همان، ج 10، ص 139.
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}