پرسش :
فرهنگ يعنى چه و به چه چيزهايى فرهنگ مى گويند؟
شرح پرسش :
پاسخ :
فرهنگ» معانى متعددى دارد; حدود سيصد تعريف براى آن ذكر شده است كه به مواردى از آنها اشاره مى كنيم:
ـ علم، فضل، دانش، عقل و ادب را فرهنگ گويند; اين واژه مركب از فر (پيشوند) و هنگ است كه در ريشه هاى اوستايى و لاتينى، يكى از معانى آن تعليم و تربيت است[1].
ـ اصطلاح فرهنگ دو كاربرد اصلى دارد:
1. دستاوردهاى تمدن هاى پيش رفته، مثل ادبيات، هنر، فلسفه، و ...;
2. توصيف برجستگى ها و ويژگى هاى تاريخى و كنونى انسان; مثل ايجاد عقيده ها، عادات، و موضوعات مادى.
ـ در دايرة المعارف بين المللى، موضوع فرهنگ تحت عناوين ذيل مورد بررسى قرار گرفته است:
الف) فرهنگ، يك مفهوم تكاملى.[2] اشاره به تكامل انسان نسبت به حيوانات دارد. باستان شناسان، رشد و گستره ى فرهنگ به اين معنا را حداقل از 700 هزار سال پيش مى دانند.
ب) فرهنگ، يك مفهوم توصيفگر.[3] انسان ها و گروه هاى انسانى، مجموعه اى از عقايد، سنت ها، عادات، تكنيك ها و دستاوردهاى مادى را براى خود انباشته كرده اند.اين اندوخته ها، در گروه هاى مختلف، بسيار متفاوت اند; فرهنگ شناسان، اندوخته ها و تفاوت هاى آنها را براى ما توصيف مى كنند.
ج) فرهنگ به عنوان نوع زندگى.[4] يكى از ويژگى هاى ممتاز رفتارى انسان، قدرت تفكرِ سمبليك است; يعنى تصوّر چيزهايى كه وجود ندارند، يا در محدوده ى ادراك مستقيم فرد نيستند. بدين طريق، نوع زندگى (فرهنگ) انسان ها، با حيوانات متفاوت مى شود. آنها از اين رهگذر قادر مى شوند كه ابزارهايى بسازند و خودشان را در گروه هاى پيچيده اى سازمان دهى كنند. فرهنگ به اين معنا، شامل زبان (امكان تكلم)، تفكر، تصميم گيرى، و خلق چيزهاى جديد است. اين ها انسان را نسبت به موجودات ديگر، موجودى منحصر به فرد نموده است[5].
ـ علامه محمد تقى جعفرى(رحمهم الله) تحقيق نسبتاً جامعى در اين خصوص انجام داده اند. ايشان از ميان يكصد و شصت و چهار تعريف فرهنگ ـ كه در دايرة المعارف بريتانيكا به آن اشاره شده است ـ يك تعريف جامع اخذ كرده اند. برخى از آن تعاريف، براى شناساندن يك يا چند عنصر از عناصر فرهنگ ذكر شده اند; مانند فرهنگ ادبى، فرهنگ هنرى، فرهنگ علمى، فرهنگ اخلاقى; و برخى، به گونه اى ديگر به تقسيم فرهنگ پرداخته اند، مثل فرهنگ پيرو و فرهنگ پيش رو.[6]
تعريفى كه علامه جعفرى(رحمهم الله) به عنوان وجه مشترك تمام تعاريف، از مهم ترين دايرة المعارف هاى دنيا اخذ كرده چنين است:
«فرهنگ عبارت است از: كيفيت يا شيوه ى بايسته يا شايسته، براى آن دسته از فعاليت هاى حيات مادى و معنوى انسان ها كه مستند به طرز تعقل سليم و احساسات تصعيد شده ى آنان در حيات معقول تكاملى باشد».
ايشان در اين تعريف، چهار اصل مهم را به تفكيك، مورد توجه قرار داده اند:
1. بايستگى و شايستگىِ مستند به تعقل سليم و احساسات تصعيد شده ى مردم; با اين قيد، حتى پاره اى از پديده هاى معقول را نمى توان فرهنگى دانست، تا چه رسد به پديده هايى كه ضد تعقل و احساسات و علم و ادب باشند; پس امورى مثل نژادپرستى، پول پرستى، قدرت پرستى، شهوت پرستى، و لذت گرايى را نمى توان در مفهوم فرهنگ جاى داد. در حقيقت، اطلاق فرهنگ به اين امور، خيانت به بزرگ ترين ارزش هاى انسانى است;
2. حيات انسانىِ دور از فرهنگ ـ به معنايى كه گفته شد ـ شايسته ى بقا نيست; زيرا زندگى بدون فرهنگ، در حقيقت، همان زندگى بى معنى و دور از تعقل و خرد و احساسات عالى انسانى است;
3. فرهنگ يك جامعه، هر چه بيش تر به اصول ثابت معقول و دريافت هاى عالى انسانى متكى باشد، از بايستگى و شايستگى و پاى دارى بيش ترى برخوردار است;
4. بعضى از عناصر تشكيل دهنده ى فرهنگ، نسبى و بعضى مطلق اند:
منظور از نسبى، آن است كه اختصاص به بعضى از اقوام و ملل دارد; مثل تعظيم و تكريم بيش از اندازه به صنف مرد، كه در ژاپن معمول است; و منظور از مطلق، آن است كه در تمام اقوام و ملل وجود دارد; مثل علاقه به زيبايى ها، احترام متقابل ميان انسان ها، حق شناسى، علم و معرفت جويى، و ...
بنابراين، از ديدگاه علامه جعفرى(رحمهم الله) فرهنگ، عصاره ى انسانيت انسان و جوامع انسانى است كه بايد سلامت آن را پاس داشت، بر غناى آن افزود و آن را به نسل بعد اهدا كرد. بايد آن را كه تجسم بعد انسانىِ انسان است، همواره از دست برد و هجوم بعد حيوانى و اهريمنى انسان ها محفوظ و مصون داشت.
اما معناى عمومى تر و رايج تر نيز از فرهنگ وجود دارد; مثلا گفته مى شود «بايد فرهنگ سازى كرد»; «فرهنگ جامعه خراب است»; «آموزش هاى دينى به صورت فرهنگ در نيامده است» و ... . فرهنگ در اين عبارات، اعم از خوب و بد است; لذا شيوه ى رفتار و احساس و مجموعه ى باورها و ارزش ها و انديشه هايى پديده ى فرهنگى محسوب مى شود كه اولا، عمومى شده باشد; ثانياً، افراد با اختيار به سوى آن ميل كنند; ثالثاً، به زمان و شرايط ويژه اى مربوط نشود، و رابعاً، خودش را در ديگر تجليات رفتارى جامعه نيز نشان بدهد.
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. على اكبر دهخدا، لغت نامه، ج 10، ص 15109 ـ 15111.
[2]- Culture as a Evolutionary Concept
[3]- Culture as a Descriptive Concept
[4]- Cultur as a mode of life
[5]- Encyclopedia International. V.5. P.P 358-9
[6]. ر.ك. محمد تقى جعفرى، فرهنگ پيرو، فرهنگ پيش رو، ص 75 ـ 78.
فرهنگ» معانى متعددى دارد; حدود سيصد تعريف براى آن ذكر شده است كه به مواردى از آنها اشاره مى كنيم:
ـ علم، فضل، دانش، عقل و ادب را فرهنگ گويند; اين واژه مركب از فر (پيشوند) و هنگ است كه در ريشه هاى اوستايى و لاتينى، يكى از معانى آن تعليم و تربيت است[1].
ـ اصطلاح فرهنگ دو كاربرد اصلى دارد:
1. دستاوردهاى تمدن هاى پيش رفته، مثل ادبيات، هنر، فلسفه، و ...;
2. توصيف برجستگى ها و ويژگى هاى تاريخى و كنونى انسان; مثل ايجاد عقيده ها، عادات، و موضوعات مادى.
ـ در دايرة المعارف بين المللى، موضوع فرهنگ تحت عناوين ذيل مورد بررسى قرار گرفته است:
الف) فرهنگ، يك مفهوم تكاملى.[2] اشاره به تكامل انسان نسبت به حيوانات دارد. باستان شناسان، رشد و گستره ى فرهنگ به اين معنا را حداقل از 700 هزار سال پيش مى دانند.
ب) فرهنگ، يك مفهوم توصيفگر.[3] انسان ها و گروه هاى انسانى، مجموعه اى از عقايد، سنت ها، عادات، تكنيك ها و دستاوردهاى مادى را براى خود انباشته كرده اند.اين اندوخته ها، در گروه هاى مختلف، بسيار متفاوت اند; فرهنگ شناسان، اندوخته ها و تفاوت هاى آنها را براى ما توصيف مى كنند.
ج) فرهنگ به عنوان نوع زندگى.[4] يكى از ويژگى هاى ممتاز رفتارى انسان، قدرت تفكرِ سمبليك است; يعنى تصوّر چيزهايى كه وجود ندارند، يا در محدوده ى ادراك مستقيم فرد نيستند. بدين طريق، نوع زندگى (فرهنگ) انسان ها، با حيوانات متفاوت مى شود. آنها از اين رهگذر قادر مى شوند كه ابزارهايى بسازند و خودشان را در گروه هاى پيچيده اى سازمان دهى كنند. فرهنگ به اين معنا، شامل زبان (امكان تكلم)، تفكر، تصميم گيرى، و خلق چيزهاى جديد است. اين ها انسان را نسبت به موجودات ديگر، موجودى منحصر به فرد نموده است[5].
ـ علامه محمد تقى جعفرى(رحمهم الله) تحقيق نسبتاً جامعى در اين خصوص انجام داده اند. ايشان از ميان يكصد و شصت و چهار تعريف فرهنگ ـ كه در دايرة المعارف بريتانيكا به آن اشاره شده است ـ يك تعريف جامع اخذ كرده اند. برخى از آن تعاريف، براى شناساندن يك يا چند عنصر از عناصر فرهنگ ذكر شده اند; مانند فرهنگ ادبى، فرهنگ هنرى، فرهنگ علمى، فرهنگ اخلاقى; و برخى، به گونه اى ديگر به تقسيم فرهنگ پرداخته اند، مثل فرهنگ پيرو و فرهنگ پيش رو.[6]
تعريفى كه علامه جعفرى(رحمهم الله) به عنوان وجه مشترك تمام تعاريف، از مهم ترين دايرة المعارف هاى دنيا اخذ كرده چنين است:
«فرهنگ عبارت است از: كيفيت يا شيوه ى بايسته يا شايسته، براى آن دسته از فعاليت هاى حيات مادى و معنوى انسان ها كه مستند به طرز تعقل سليم و احساسات تصعيد شده ى آنان در حيات معقول تكاملى باشد».
ايشان در اين تعريف، چهار اصل مهم را به تفكيك، مورد توجه قرار داده اند:
1. بايستگى و شايستگىِ مستند به تعقل سليم و احساسات تصعيد شده ى مردم; با اين قيد، حتى پاره اى از پديده هاى معقول را نمى توان فرهنگى دانست، تا چه رسد به پديده هايى كه ضد تعقل و احساسات و علم و ادب باشند; پس امورى مثل نژادپرستى، پول پرستى، قدرت پرستى، شهوت پرستى، و لذت گرايى را نمى توان در مفهوم فرهنگ جاى داد. در حقيقت، اطلاق فرهنگ به اين امور، خيانت به بزرگ ترين ارزش هاى انسانى است;
2. حيات انسانىِ دور از فرهنگ ـ به معنايى كه گفته شد ـ شايسته ى بقا نيست; زيرا زندگى بدون فرهنگ، در حقيقت، همان زندگى بى معنى و دور از تعقل و خرد و احساسات عالى انسانى است;
3. فرهنگ يك جامعه، هر چه بيش تر به اصول ثابت معقول و دريافت هاى عالى انسانى متكى باشد، از بايستگى و شايستگى و پاى دارى بيش ترى برخوردار است;
4. بعضى از عناصر تشكيل دهنده ى فرهنگ، نسبى و بعضى مطلق اند:
منظور از نسبى، آن است كه اختصاص به بعضى از اقوام و ملل دارد; مثل تعظيم و تكريم بيش از اندازه به صنف مرد، كه در ژاپن معمول است; و منظور از مطلق، آن است كه در تمام اقوام و ملل وجود دارد; مثل علاقه به زيبايى ها، احترام متقابل ميان انسان ها، حق شناسى، علم و معرفت جويى، و ...
بنابراين، از ديدگاه علامه جعفرى(رحمهم الله) فرهنگ، عصاره ى انسانيت انسان و جوامع انسانى است كه بايد سلامت آن را پاس داشت، بر غناى آن افزود و آن را به نسل بعد اهدا كرد. بايد آن را كه تجسم بعد انسانىِ انسان است، همواره از دست برد و هجوم بعد حيوانى و اهريمنى انسان ها محفوظ و مصون داشت.
اما معناى عمومى تر و رايج تر نيز از فرهنگ وجود دارد; مثلا گفته مى شود «بايد فرهنگ سازى كرد»; «فرهنگ جامعه خراب است»; «آموزش هاى دينى به صورت فرهنگ در نيامده است» و ... . فرهنگ در اين عبارات، اعم از خوب و بد است; لذا شيوه ى رفتار و احساس و مجموعه ى باورها و ارزش ها و انديشه هايى پديده ى فرهنگى محسوب مى شود كه اولا، عمومى شده باشد; ثانياً، افراد با اختيار به سوى آن ميل كنند; ثالثاً، به زمان و شرايط ويژه اى مربوط نشود، و رابعاً، خودش را در ديگر تجليات رفتارى جامعه نيز نشان بدهد.
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. على اكبر دهخدا، لغت نامه، ج 10، ص 15109 ـ 15111.
[2]- Culture as a Evolutionary Concept
[3]- Culture as a Descriptive Concept
[4]- Cultur as a mode of life
[5]- Encyclopedia International. V.5. P.P 358-9
[6]. ر.ك. محمد تقى جعفرى، فرهنگ پيرو، فرهنگ پيش رو، ص 75 ـ 78.
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}