پرسش :

با وجود اين‎كه خداوند كليه‎ي احكام را براي انبياء و مردم است، بيان داشته است چرا ما در فهم قرآن سعي مي‎كنيم توجيهات عقلي مختلف بر آيات پيدا كنيم. و آن را به‎عنوان خواست و اراده‎ي الهي تلقي كنيم؟


شرح پرسش :
پاسخ :
معارف قرآن كريم از جهت ظهور و خفاء، سهولت و صعوبت فهم الفاظ و عبارات در سه مرتبه قرار دارد: يك مرتبه از آن بي‎نياز از تفسير است و يك مرتبه از آن و يژه‎ي راسخان در علم است: و مرتبه‎ي ديگري از آن كه‎بخش عمده‎اي از معارف را در برمي‎گيرد، نيازمند تفسير است. اين دسته‎بندي سه‎گانه در روايات نيز مطرح شده است[1] و همين نياز موجب شده است كه‎در طول تاريخ قرآن، تفسيرهاي بسيار زيادي براي آن تدوين گردد.[2]
علل نيازمندي به‎تفسير
الف. فقدان آگاهي‎هاي لازم: يكي از عوامل مهم نيازمندي به‎تفسير، ضعف دانش بشر است.فهم قرآن منوط به ‎برخورداري از معلومات مختلفي است كه‎فقدان هر‎يك، فهم مقصود خداوند از الفاظ وعبارات قرآن را دچار ابهام ساخته و نياز مندي به‎ تفسير را ضروري مي‎سازد.
1. علم لغت: فقدان آگاهي‎گاه مربوط به‎مفاد واژگان است بررسي‎ها قرآني و تاريخي نشان مي‎دهد كه‎در زمان نزول نيز پاره‎اي از واژگان قرآني براي جمعي از مخاطبان قرآن مبهم بوده و آنان از مفاد آن بي‎اطلاع بوده‎ند. به‎عنوان مثال: ابن عباس مي‎گويد: معناي فاطر السموات را نمي‎دانستم تا اين‎كه دو باديه نشين كه‎ دربارة چاهي نزاع داشتند نزد من آمدند.
يكي از آن‎دو گفت: اَنَا فَطَرتُها[3]. در اين گونه موارد، فهم آيات قرآن نيازمند دستيابي به مفاد واژگان است و دستيابي به مفاهيم عرف اين واژگان بخشي از تفسير به شمار مي‎رود.
2. ادبيات عرب: ادبيات عرب و شناخت صحيح ساختار كلمات و جملات و خصوصيات معاني ـ بيان آيات كريمه نيز يكي از عوامل نيازمندي به تفسير است.
3. اسباب النزول: در پاره‎اي از موارد، نا آگاهي از شرايط و اسباب نزول، مقصود از آية شريفه را در هاله‎اي از ابهام قرار مي‎دهد و سبب نيازمندي به تفسير مي‎شود مانند آية شريفة «اِنّما النّسيئُ زيادةٌ في الكُفرِ»[4] كه عدم آگاهي از شأن نزول آيه و اين‎كه مقصود از«نسئ» در فرهنگ آن زمان چه بوده، از اين جهت نياز به تفسير است.
4. صنايع لفظي: ساختار عبارت پردازي قرآن در نهايت فصاحت و بلاغت و شيوايي و بالطبع مشحون از كنايه، استعاره، تمثيل، اشاره، رمز و بدايع ادبي است.[5] كه بادانش كافي و تبحر وتسلط برموارد كاربرد، مي‎توان به آن دست يافت. واين گونه موارد براي افراد عادي مبهم و نياز‎مند تفسير است.
5. مصاديق خارجي: عدم آگاهي از مصداق خارجي كه در برخي از آيات مد نظر است و عدم آگاهي و مهارت كافي در فهم معناي الفاظ مشترك و كاربردهاي مجاز و مشترك قراين پيوسته و ناپيوسته آيات، مانند ارتباط يا عدم ارتباط آيات بايك‎ ديگر (سياق) در روايات ناظر به آيات، امور ديگري است كه زمينه‎هاي نيازمندي به تفسير را فراهم مي‎سازد.[6]
ب. ويژگي‎هاي قرآن:
بررسي در متن قرآن كريم نشان مي‎دهد كه اين كتاب داراي ويژگي‎هايي است كه برخي از آن‎ها در نياز‎مندي ما به تفسير مؤثر است، از آن جمله موارد زير را مي‎توان ذكر‎كرد:
1. معارف نامحدود در الفاظ محدود: الفاظ و عباراتي كه در گفتگوهاي انسان‎ها به كار مي‎رود تنها براي نيازمندي‎هاي روزمره به وجود آمده، و به همين دليل، به محض اين‎كه از دائره زندگي محدود مادي خارج شويم و مثلاً سخن دربارة آفريدگار كه نامحدود از هرجهت است به ميان‎آيد، به روشني مي‎بينم كه الفاظ ما قالب آن معاني نيست وناچاريم كلماتي را به كار ببريم كه از جهات مختلفي نارسايي دارد.[7] همين نارسايي‎ها سرچشمة نيازمندي به تفسير است.
2. محتواي فرا طبيعي: بسياري از حقايق مربوط به جهان ديگر، يا جهان ماوراي طبيعت است كه از افق فكر ما دور است و ما به حكم محدود بودن در زندان زمان و مكان، قادر به درك عمق آنها نيستيم، اين نارسائي افكار ما وبلند بودن افق آن معاني‎ها سبب ديگري براي تفسير قسمتي از آيات است. مانند بعضي از آيات مربوط به قيامت و امثال آن[8] در موارد ياد شده معناي ظواهر آيات كه جنبة متشابه دارد به نظر مي‎رسد نه باخود قرآن و نه باعقل سازگار است مثل آية شريفة «يَدُ الله فَوْقَ أيْديِهِمْ» كه ظاهر معنا روشن ولي با آيات محكم و نيز با عقل سازگار نيست و بايد مطابق عقل و آيات محكمات تفسير شود.
3. نهايت ناپذيري قرآن: دانشمندان اسلام براي فهم مطالب و استخراج گنج‎هاي نهفته‎ي آن، علوم و دانش‎هايي را پايه گذاري نمودند ودر حقيقت بسياري از رشته‎هاي علوم اسلامي از قبيل صرف، نحو، لغت، معاني، بيان، بديع، قرائت، تجويد، قصص قرآن وشأن نزول آيات براي درك مفاهيم قرآن پايه گذاري شد. باچنين توجه شايان تقديري، هنوز پنجه‎ي فكر بشر به همه‎ي اسرار و گنجينه‎هاي نهفته‎ي آن دست نيافته است و هرچه بشر در باره‎ي معارف عقلي وقوانين اجتماعي و اخلاقي و ساير تعاليم آن غور و بررسي مي‎كند هرروز مطالب و مفاهيم تازه‎تري از آن استخراج مي‎نمايد.[9] از آن‎چه گفته شد معلوم مي‎شود كه تفسير قرآن يك ضرورت است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. محمد حسين طباطبائي، تفسير الميزان، (تهران، دار الكتب الاسلاميه، چ5، 1372) ج3، ص77.
2. بهاءالدين خرمشاهي، دانشنامه قرآن، (تهران، دوستان، چ اول، 1377)ج1، ص636- 653.
3. محسن قرائتي، تفسير نور (تهران، مركز فرهنگي درسهاي از قرآن، 1378)، مقدمه‎ي ج5و6.
4. عبدالله جوادي آملي، تفسير موضوعي (قم، اسراء، چ اول، 1378) ج1، ص453.
5. جعفر سبحاني، الايمان والكفر، (قم، مؤسسة امام صادق، 1416هـ . ق) المناهج التفسيريه، ص181ـ 184.
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. عبد علي جمعه حويزاوي، نور الثقلين، قم، اسماعيليان، ج1، ص313، حديث18.
[2]. جمعي از مؤلفان، روش شناسي تفسير قرآن، تهران، انتشارات سمت، چاپ اول، 1379، ص35.
[3]. سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، ج1، ص354.
[4]. توبة/ 37.
[5]. سعيدي روشن، محمد باقر، علوم قرآن، قم، مؤسسة امام خميني قدس سره، چاپ اول، 1377، ص225.
[6]. جمعي از مؤلفان، روش شناسي تفسير قرآن، تهران، انتشارات سمت، چاپ اول، 1379، ص36.
[7]. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الاسلاميه، چاپ‎ شانزهم، 1362، ج2، ص323.
[8]. همان.
[9]. سبحاني، جعفر، منشور جاويد، قم، انتشارات توحيد،1360، ج1، ص12ـ 14، با تلخيص.