پرسش :
خداوند در قرآن مسأله مسخ قوم حضرت موسي و عيسي ـ عليهما السلام ـ را چگونه مطرح کرده است؟
شرح پرسش :
پاسخ :
مسأله مسخ در برخي آيات قرآن کريم شده است؛ مانند: «فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئِينَ؛[1] آن گاه كه سركشي و تكبر كرده و آنچه ممنوع بود مرتكب شدند، و گفتيم بوزينه شويد كه از رحمت خدا دور باشيد.» در سوره اعراف جريان مخالفت بنياسرائيل از حكم الهي را بيان ميكند و بعد هم مجازات آنها را بيان ميكند. جمعي از بنياسرائيل در ساحل يكي از درياها (ظاهراً درياي احمر بوده كه در كنار سرزمين فلسطين قرار دارد) زندگي ميكردند و از طرف خداوند به عنوان امتحان و آزمايش دستوري به آنها داده شد و آن اين بود كه صيد ماهي را در روز شنبه تعطيل كنند «وَ قُلْنا لَهُمْ لا تَعْدُوا فِي السَّبْتِ»[2] و در آن روز به عبادت مشغول شوند، اما آنها اين دستور را مخالفت كردند. «وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِي السَّبْتِ»[3] به تحقيق دانستهايد جماعتي از شما كه عصيان ورزيده حرمت شنبه را نگاه نداشتند.»
چون ماهيها در روز شنبه در روي آب آشكار ميشدند و در غير روز شنبه ماهي كمتر به سراغ آنها ميآمد آنها دست به حيله زدند و در كنار دريا حوضچههايي ترتيب دادند و راه آن را به دريا گشودند، روزهاي شنبه راه حوضچهها را باز ميكردند و ماهي فراوان همراه آب وارد آنها ميشدند، آمدن ماهيها يا طبق معمول بوده يا سنت فطري ماهيها بوده، اما به هنگام غروب كه ميخواستند به دريا باز گردند راهشان را ميبستند سپس در روز يكشنبه شروع به صيد آنها ميكردند و ميگفتند ما در روز شنبه صيد ماهي نكردهايم! خداوند در مقابل اين معصيت و مخالفت فرمان الهي آنها را مجازات كرد و فرمود: «قُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئِينَ؛[4] به آنها گفتيم به شكل ميمونها درآئيد و طرد شويد...»
خداوند همين مطلب را به يهود زمان پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ كه خود و آئين خود را از ديگران برتر ميدانستند، گوش زد ميكند و ميفرمايد: «قُلْ هَلْ أُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِكَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَيْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازِيرَ وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولئِكَ شَرٌّ مَكاناً وَ أَضَلُّ عَنْ سَواءِ السَّبِيلِ؛[5]بگو اي پيامبر، آيا شما را آگاه سازم كه كدام قوم نزد خدا بدترين پاداش است؟ كساني كه خدا به آنها لعن و غضب كرده و آنها را به بوزينه و خوك مسخ نمود و آن كس كه بندگي شيطان كرد اين گروه نزد خدا بدترين مردم هستند و گمراهترين خلق از راه اين كه خداوند آنها را از صيد ماهي در روز شنبه نهي كرده بود به منظور امتحان و آزمايش قوم بنياسرائيل بود. «كذلك نبلوهم بما كانوا يفسقون؛[6] بدين گونه ما آنان را به عمل فسق و نافرماني آزمايش كرديم». سؤالي كه در اينجا مطرح است اين است كه اين مسخ چه نوع مسخي است؟ آيا ظاهري بوده يا باطني و دروني؟
در اين باره دو نظريه است يك نظر اين است كه مسخ قوم بنياسرائيل به صورت جسماني نبوده، بلكه باطني و روحاني بوده است. صاحب المنار (از مجاهد نقل كرده) طرف دار اين نظر است؛ به اين معنا كه آنها به صورت ميمون و خوك مسخ نشدهاند، بلكه قلوب آنها مانند ميمون و خوك شد، و صفاتي مثل اين حيوانات در انسانهاي طغيانگر پيدا شد. انسانها با رو آوردن به شكم پرستي و شهوتراني و تقليد كوركورانه ـ كه صفات بارز اين دو حيوان است ـ سبب آشکار شدن اين صفات در خود شدند. و اين كه خداوند گفته: آنها را به خوك و بوزينه تبديل كردم. اين را به عنوان مثل ذكر كرده است، مثل آيه «كمثل الحمار يحمل اسفاراً؛[7]
«مانند درازگوشي هستند كه كتابهايي را حمل ميكنند.»[8]
البته در آيات بسياري خداوند مسأله روحي و دروني را مطرح كرده و اين هم يك مسأله عادي است كه خيلي از گناهكاران گرفتار آن هستند، مسخ روحي در هر زماني ممكن است، يعني صفات انساني به صفات حيواني مبدل ميگردد انسان متخلق به خلق پست ميگردد؛ مثل اخلاق بعضي حيوانات که از شدت طمع و حرص همچون سگ و از جهل، مثل گاو ميشوند.
در اين آيه كه ميفرمايد: «...فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ...؛[9] «...مثل او همچون سگ (هار) است که اگر به او حمله کني، دهانش را باز و زبانش را بيرون مي آورد و اگر او را به حال خود واگذاري باز همين کار را مي کند ...» اشاره به مسخ دروني و روحي است، كسي كه از مقام انساني سقوط ميكند و در ورطه عوالم حيواني ميافتد، همان كار حيوان را ميكند او ديگر انسان نيست صورت و سيماي او گرچه انساني است، اما سرّ و سيرت او انساني نيست، ولي بيشتر مفسران نظرشان به اين است كه مسخ قوم بنياسرائيل هم ظاهري و هم جسماني است و اين گونه تفسير كردن اين آيات كه در مورد مسخ قوم بنياسرائيل است با ظاهر آيات تطبيق نميكند و ما بايد به همان ظاهر عمل كنيم، البته اين مسخ و دگرگوني جسماني بايد متناسب با اعمالي باشد كه آنها را انجام دادهاند، يعني چون عدهاي از گنهكاران در اثر انگيزههاي هواپرستي و شهوت راني دست به طغيان زدند و جمعي هم تقليد كوركورانه كردند، لذا هنگام مسخ هر گروهي به شكل متناسب با اعمال خود ظاهر شده است، پس اين افراد در حقيقت باطن آنها مثل اين حيوانات بوده و حقيقت آنها هم مسخ شده و صفاتي همچون صفات آن حيوانات كسب كردهاند، بعد آن صفات باطني به ظاهر هم بروز كرده و شكل آنها مثل شكل ميمون شده است پس مسخ ظاهري بر اساس مسخ باطني است،[10] اين نوع مسخ مثل مسخ باطني كه يك مسأله عادي بود نيست، بلكه ميتوان گفت اين مسخ غيرعادي است كه با قدرت خداوند انجام گرفته است.
همان طوري كه ميدانيم اوامر از ناحيه خداوند دو نوع است يك نوع امر تشريعي است، مانند امر به تكاليف و احكام. يك نوع هم، امر تكويني است، که بين اوامر تشريعي و تكويني فرق وجود دارد، زيرا اوامر تشريعي كه به مكلفين خطاب ميشود گروهي از آنها تكليف را انجام ميدهند و گروهي تخلف ميكنند، يعني مكلفين داراي اختيار هستند، ولي در اوامر تكويني اراده مخاطبين دخالت ندارد و قابل تمرد نيست، در آياتي كه خداوند مسخ را با كلمه «كونوا» بيان كرده روشن است كه در اينجا امر، فرمان تكويني است مانند آيه: «إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.[11]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. صدر الدين شيرازي، تفسير القرآن الكريم، (بيروت، دارالمعارف للمطبوعات، 1419 هـ) ج4، ص495.
2. محسن بينا، موسي از ديدگاه قرآن، (تهران، 1360) ص117.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . اعراف/ 166.
[2] . نساء/ 154.
[3] . بقره/ 65.
[4] . اعراف/ 166.
[5] . مائده/ 60.
[6] . اعراف/ 163.
[7] . جمعه/ 5.
[8] . رشيد رضا، محمد، المنار، بيروت، دارالمعرفة، 1414 ق، ج1، ص343.
[9] . اعراف/ 176.
[10] . مكارم شيرازي، ناصر، همان، ص426.
[11] . يس/ 82.
مسأله مسخ در برخي آيات قرآن کريم شده است؛ مانند: «فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئِينَ؛[1] آن گاه كه سركشي و تكبر كرده و آنچه ممنوع بود مرتكب شدند، و گفتيم بوزينه شويد كه از رحمت خدا دور باشيد.» در سوره اعراف جريان مخالفت بنياسرائيل از حكم الهي را بيان ميكند و بعد هم مجازات آنها را بيان ميكند. جمعي از بنياسرائيل در ساحل يكي از درياها (ظاهراً درياي احمر بوده كه در كنار سرزمين فلسطين قرار دارد) زندگي ميكردند و از طرف خداوند به عنوان امتحان و آزمايش دستوري به آنها داده شد و آن اين بود كه صيد ماهي را در روز شنبه تعطيل كنند «وَ قُلْنا لَهُمْ لا تَعْدُوا فِي السَّبْتِ»[2] و در آن روز به عبادت مشغول شوند، اما آنها اين دستور را مخالفت كردند. «وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِي السَّبْتِ»[3] به تحقيق دانستهايد جماعتي از شما كه عصيان ورزيده حرمت شنبه را نگاه نداشتند.»
چون ماهيها در روز شنبه در روي آب آشكار ميشدند و در غير روز شنبه ماهي كمتر به سراغ آنها ميآمد آنها دست به حيله زدند و در كنار دريا حوضچههايي ترتيب دادند و راه آن را به دريا گشودند، روزهاي شنبه راه حوضچهها را باز ميكردند و ماهي فراوان همراه آب وارد آنها ميشدند، آمدن ماهيها يا طبق معمول بوده يا سنت فطري ماهيها بوده، اما به هنگام غروب كه ميخواستند به دريا باز گردند راهشان را ميبستند سپس در روز يكشنبه شروع به صيد آنها ميكردند و ميگفتند ما در روز شنبه صيد ماهي نكردهايم! خداوند در مقابل اين معصيت و مخالفت فرمان الهي آنها را مجازات كرد و فرمود: «قُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئِينَ؛[4] به آنها گفتيم به شكل ميمونها درآئيد و طرد شويد...»
خداوند همين مطلب را به يهود زمان پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ كه خود و آئين خود را از ديگران برتر ميدانستند، گوش زد ميكند و ميفرمايد: «قُلْ هَلْ أُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِكَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَيْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازِيرَ وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولئِكَ شَرٌّ مَكاناً وَ أَضَلُّ عَنْ سَواءِ السَّبِيلِ؛[5]بگو اي پيامبر، آيا شما را آگاه سازم كه كدام قوم نزد خدا بدترين پاداش است؟ كساني كه خدا به آنها لعن و غضب كرده و آنها را به بوزينه و خوك مسخ نمود و آن كس كه بندگي شيطان كرد اين گروه نزد خدا بدترين مردم هستند و گمراهترين خلق از راه اين كه خداوند آنها را از صيد ماهي در روز شنبه نهي كرده بود به منظور امتحان و آزمايش قوم بنياسرائيل بود. «كذلك نبلوهم بما كانوا يفسقون؛[6] بدين گونه ما آنان را به عمل فسق و نافرماني آزمايش كرديم». سؤالي كه در اينجا مطرح است اين است كه اين مسخ چه نوع مسخي است؟ آيا ظاهري بوده يا باطني و دروني؟
در اين باره دو نظريه است يك نظر اين است كه مسخ قوم بنياسرائيل به صورت جسماني نبوده، بلكه باطني و روحاني بوده است. صاحب المنار (از مجاهد نقل كرده) طرف دار اين نظر است؛ به اين معنا كه آنها به صورت ميمون و خوك مسخ نشدهاند، بلكه قلوب آنها مانند ميمون و خوك شد، و صفاتي مثل اين حيوانات در انسانهاي طغيانگر پيدا شد. انسانها با رو آوردن به شكم پرستي و شهوتراني و تقليد كوركورانه ـ كه صفات بارز اين دو حيوان است ـ سبب آشکار شدن اين صفات در خود شدند. و اين كه خداوند گفته: آنها را به خوك و بوزينه تبديل كردم. اين را به عنوان مثل ذكر كرده است، مثل آيه «كمثل الحمار يحمل اسفاراً؛[7]
«مانند درازگوشي هستند كه كتابهايي را حمل ميكنند.»[8]
البته در آيات بسياري خداوند مسأله روحي و دروني را مطرح كرده و اين هم يك مسأله عادي است كه خيلي از گناهكاران گرفتار آن هستند، مسخ روحي در هر زماني ممكن است، يعني صفات انساني به صفات حيواني مبدل ميگردد انسان متخلق به خلق پست ميگردد؛ مثل اخلاق بعضي حيوانات که از شدت طمع و حرص همچون سگ و از جهل، مثل گاو ميشوند.
در اين آيه كه ميفرمايد: «...فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ...؛[9] «...مثل او همچون سگ (هار) است که اگر به او حمله کني، دهانش را باز و زبانش را بيرون مي آورد و اگر او را به حال خود واگذاري باز همين کار را مي کند ...» اشاره به مسخ دروني و روحي است، كسي كه از مقام انساني سقوط ميكند و در ورطه عوالم حيواني ميافتد، همان كار حيوان را ميكند او ديگر انسان نيست صورت و سيماي او گرچه انساني است، اما سرّ و سيرت او انساني نيست، ولي بيشتر مفسران نظرشان به اين است كه مسخ قوم بنياسرائيل هم ظاهري و هم جسماني است و اين گونه تفسير كردن اين آيات كه در مورد مسخ قوم بنياسرائيل است با ظاهر آيات تطبيق نميكند و ما بايد به همان ظاهر عمل كنيم، البته اين مسخ و دگرگوني جسماني بايد متناسب با اعمالي باشد كه آنها را انجام دادهاند، يعني چون عدهاي از گنهكاران در اثر انگيزههاي هواپرستي و شهوت راني دست به طغيان زدند و جمعي هم تقليد كوركورانه كردند، لذا هنگام مسخ هر گروهي به شكل متناسب با اعمال خود ظاهر شده است، پس اين افراد در حقيقت باطن آنها مثل اين حيوانات بوده و حقيقت آنها هم مسخ شده و صفاتي همچون صفات آن حيوانات كسب كردهاند، بعد آن صفات باطني به ظاهر هم بروز كرده و شكل آنها مثل شكل ميمون شده است پس مسخ ظاهري بر اساس مسخ باطني است،[10] اين نوع مسخ مثل مسخ باطني كه يك مسأله عادي بود نيست، بلكه ميتوان گفت اين مسخ غيرعادي است كه با قدرت خداوند انجام گرفته است.
همان طوري كه ميدانيم اوامر از ناحيه خداوند دو نوع است يك نوع امر تشريعي است، مانند امر به تكاليف و احكام. يك نوع هم، امر تكويني است، که بين اوامر تشريعي و تكويني فرق وجود دارد، زيرا اوامر تشريعي كه به مكلفين خطاب ميشود گروهي از آنها تكليف را انجام ميدهند و گروهي تخلف ميكنند، يعني مكلفين داراي اختيار هستند، ولي در اوامر تكويني اراده مخاطبين دخالت ندارد و قابل تمرد نيست، در آياتي كه خداوند مسخ را با كلمه «كونوا» بيان كرده روشن است كه در اينجا امر، فرمان تكويني است مانند آيه: «إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.[11]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. صدر الدين شيرازي، تفسير القرآن الكريم، (بيروت، دارالمعارف للمطبوعات، 1419 هـ) ج4، ص495.
2. محسن بينا، موسي از ديدگاه قرآن، (تهران، 1360) ص117.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . اعراف/ 166.
[2] . نساء/ 154.
[3] . بقره/ 65.
[4] . اعراف/ 166.
[5] . مائده/ 60.
[6] . اعراف/ 163.
[7] . جمعه/ 5.
[8] . رشيد رضا، محمد، المنار، بيروت، دارالمعرفة، 1414 ق، ج1، ص343.
[9] . اعراف/ 176.
[10] . مكارم شيرازي، ناصر، همان، ص426.
[11] . يس/ 82.
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}