پرسش :

چگونه از دست غيبت فرار كنيم؟


شرح پرسش :
پاسخ :
براي فرار از غيبت و ترك آن دردو چيز بايد تفكر كرد: 1. چرا غيبت مي‌كنيم؛ 2. غيبت چه آثاري دارد؟
امّا چرا غيبت مي‌كنيم؟ بايد با خودمان خلوت كنيم و رفتارهايمان را مرور كنيم و ببينيم با چه انگيزه‌اي يا انگيزه‌هايي سراغ غيبت مي‌رويم و بعد سعي كنيم آن انگيزه‌ها را ضعيف كرده يا از بين ببريم، هر كس خودش بهتر مي‌داند با چه انگيزه اي غيبت مي‌كند. ممكن است با كسي كه از او غيبت‌ مي‌كنيم دشمني داريم و همين دشمني سبب مي‌شود عليه او اقدامي كنيم و از او غيبت كنيم و او را در نزد ديگران كوچك و خوار كنيم. اگر اين چنين است بايد اولا دشمني را از بين برده و با خود بگوييم مؤمنين كه با هم برادرند[1] نبايد دشمن باشند نبايد بد هم را بخواهند و .... .
ثانياً بالفرض كه ما با او دشمن هستيم آيا با غيبت كردن داريم به او بدي مي‌كنيم يا خوبي. در روايات آمده است كه كارهاي خوب آدم غيبت كننده وارد نامه اعمال غيبت شونده مي‌شود، پس ما داريم با غيبت‌ او در واقع به خودمان بدي مي‌كنيم نه به دشمن‌مان.[2]
ممكن است از روي حسادت غيبت كنيم در اين صورت بايد حسادتي كه در ما هست درمان شود بايد با خودمان بينديشيم كه چرا ما بايد از بين رفتن نعمتي را كه خدا به او داده طلب و آرزو كنيم. خداوند شايد خير و مصلحت او مي‌دانسته كه به او نعمت داده و به ما نداده است.[3]خداوند مي‌تواند در عين اين كه به او ـ غيبت شونده ـ نعمت داده به ما نيز بدهد. لازم نيست كه آرزو كنيم كه نعمت او را بگيرد تا به ما برسد.
ممكن است از روي دلسوزي باشد[4] يعني ما گاهي مشكل و گرفتاري يك فرد را كه به نوعي عيب حساب مي‌شود از روي دلسوزي در ميان جمع مطرح مي‌كنيم در حالي كه او اگر بشنود ناراحت مي‌شود و دوست ندارد كه ديگران از مشكل و عيب او باخبر شوند. در اين جا بايد بينديشيم كه اين راه دلسوزي نيست اگر مشكل او قابل حل است و خودمان مي‌توانيم حل كنيم بايد در رفع آن بكوشيم نه آن كه آن را هر جا مي‌رويم بيان كنيم يا اگر خودمان نمي‌توانيم فقط به كسي كه مي‌تواند آن هم به شكل خصوصي در ميان بگذاريم، اگر مي‌‌خواهيم خدمتي بكنيم نبايد آبروي او را بريزيم. ممكن است به خاطر هيچ يك از اين انگيزه‌ها نباشد، بلكه صرفاً براي خوشگذارني و دور هم نشستن و با گفتن سخن از اين و آن لحظاتي را به خنده برگزار كردن. در اين صورت بايد انديشيد آيا چند لحظه خوش بودن به عذاب و عقوبتي كه در پي دارد مي‌ارزد يا راه مناسب‌تر و بهتري بدون آن كه عقوبت اخروي به همراه داشته باشد وجود ندارد. آيا نمي‌توان غيبت نكرد و خوش بود آيا نمي‌توان به سرگرمي‌ها حلال پرداخت. و ممكن است انگيزه‌هاي ديگري باشد كه بايد آنها را شناسايي كرد و با تفكر و مطالعه كتب اخلاق اسلامي راه حل مبارزه با آن را پيدا كرد.
خداوند نيز در قرآن وقتي مي‌خواهد از غيبت نهي كند اول از چيزهاي كه مي‌تواند زمينه غيبت را فراهم مي‌كند نهي مي‌كند. مي‌گويد: از بسياري از گمانها بپرهيزيد چرا كه بعضي از گمانها گناه مي باشد.[5] نبايد به ديگران بد گمان شد. بايد رفتار و كردار آنها را بر وجهي درست حمل كرد. بايد اگر احياناً رفتار مشكوك مي‌بينيم بگوييم ان شاء الله قصد خير داشته و امثال آن. نبايد آن را به گونة ناصحيح تفسير كرده بدگمان نبايد شد كه همين بدگماني سبب مي‌شود برويد ببينيد قضيه چيست و به تجسس بپردازيد. وقتي كه تجسس كرديد ممكن است به عيبي يا رفتار ناشايستي برخورد كنيد. به چيزي دست پيدا كنيد كه ديگران از آن بي‌خبر هستند بعد بياييد آن را براي آنها تعريف كنيد و به اين وسيله مبتلا به غيبت شويد. لذا خداوند از سه رفتار ناشايست 1. بدگماني؛ 2. تجسس؛3. غيبت نهي مي‌كند.
امّا غيبت چه آثاري دارد؟
آثار دنيوي: وقتي كه ما از كسي در پيش ديگران غيبت مي‌كنيم آنها با خود فكر مي‌كنند اين كه از فلاني پيش ما بدگويي مي‌كند حتما از ما هم نزد ديگران بدگويي مي‌كند و به ياد آن شعر مي‌افتند كه:
آن كه عيب دگران نزد تو آورد و شمرد بي‌گمان عيب تو نزد دگران خواهد برد
لذا به ما بدگمان و بي‌اعتماد مي‌شوند، بنابراين در درجه اول سبب سلب اعتماد ديگران ـ كه در پيش آنها از كسي غيبت كرده‌ايم ـ مي‌شود.
اگر غيبت شونده از موضوع باخبر شود و بفهمد كه ما عيب او را پيش ديگران گفته‌ايم و از او بدگويي كرده‌ايم از ما دلخور و دلگير خواهد شد و احتمالاً كينه ما را به دل گيرد و به دشمني با ما بپردازد و او نيز درصدد تلافي برآيد و آبروي ما را پيش ديگران بريزد. بنابراين با غيبت كردن براي خود دشمن درست مي‌كنيم و بذر دشمني و كينه را در جامعه اسلامي مي‌پاشيم.[6]
اثر ديگري كه در دنيا به دنبال دارد اين است كه طبق روايات وقتي ما در پي عيوب مردم باشيم تا از آنها آگاه شويم و به ديگران بگوييم، خداوند در پي عيب ما خواهد آمد و ما را هر چند در خانه‌مان باشيم رسوا خواهد كرد. بنابراين اگر در پي رسوا كردن ديگران باشيم خدا نيز ما را رسوا خواهد كرد.[7]
آثار اخروي:
مهمتر از همه آن است كه موجب مي‌شود حسنات ما از بين برود. در روايت است كه آتش در سوزاندن چوب خشك از غيبت در از بين بردن حسنات سريعتر عمل نمي‌كند.[8] يا در روايت ديگري است كه كسي در حضور پروردگار متوقف مي‌شود و نامه عملش به او داده مي‌شود پس كارهاي خوب خود را نمي‌بيند، مي‌گويد خداوندا اين نامه اعمال من نيست، حسناتم در آن نمي‌باشد. به او گفته مي‌شود پروردگار تو اشتباه نمي‌كند و نه فراموش مي‌كند، اعمال تو با غيبت كردن مردم از بين رفته است و كس ديگر آورده مي‌شود و نامه عملش به او داده مي‌شود، پس در آن طاعات زيادي مي‌بيند پس مي‌گويد خداوندا اين نامة اعمال من نيست من كه اين طاعات را انجام نداده بودم. پس به او گفته مي‌شود: فلاني از تو غيبت كرد پس كارهاي نيكش به تو داده شد.[9]
آثار ديگر:
الف. در يك روايت است كه غيبت كننده اگر توبه كند آخرين كسي است كه به بهشت مي‌رود و اگر توبه نكند اولين كسي است كه به دوزخ مي‌رود».[10]
ب. در روايت ديگر است كه حضرت علي ـ عليه السّلام ـ به نوف كه درخواست موعظه كرده بود فرمود از غيبت دوري كن كه آن نان خورش سگهاي جهنم است.[11]
روايات ديگري نيز هست كه ما براي طولاني نشدن مطلب از ذكر آنها خودداري مي‌كنيم.
3. عاملي ديگر كه مي‌تواند در ترك غيبت مؤثر باشد توجه به حقيقت و باطن غيبت است. خداوند مي‌گويد: آيا كسي از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ همه شما از اين امر كراهت داريد.[12] در اين آيه براي نهي از غيبت به حقيقت و باطن غيبت كردن اشاره شده است: حقيقت آن خوردن گوشت مرده برادر است. چون مؤمنين با هم برادرند پس وقتي از يك مؤمن غيبت مي‌كني از برادر خود غيبت كرده‌اي و در حقيقت گوشت مرده او را خورده‌اي. آيا هيچ انساني گوشت برادر مرده خود را مي‌خورد؟ هرگز . پس همان طور كه از اين مسئله متنفر هستيد بايد از غيبت كردن تنفر داشته باشيد. چون با غيبت كردن داريد همان كاري را مي‌كنيد كه از آن تنفر داريد يعني گوشت برادر مردة خود را مي‌خوريد.
ـ انسان كه گوشت مي‌خورد تنها گوشت تعداد مشخصي از حيوانات را مي‌خورد آن هم حيواني كه زنده باشد و انسان آن را بكشد نه حيوان مرده را. امّا انسان گوشت انسان ديگر را هرگز نمي‌خورد به خصوص اگر مرده باشد.
ـ انسان نسبت به برادر خود تعصب مي‌ورزد و اگر كسي به او حمله كند از او دفاع مي‌كند و نمي‌گذارد به برادرش آسيبي برسد. چه جور برادري باشد كه بخواهد به برادرش آسيب و صدمه‌اي برساند. تا چه رسد كه بخواهد گوشت او را در حالي كه مرده باشد و هيچ گونه دفاعي از خود ندارد بخورد. اينها كارهايي است كه انسانهاي با وجدان به شدت از آن دوري مي‌جويند.
خلاصه و جمع بندي:
سه چيز ما را در ترك غيبت كمك مي‌كند: 1. بررسي انگيزه‌ها و عواملي كه باعث غيبت كردن مي‌شود و سعي در از بين بردن آنها؛ 2. تفكر در آثار دنيوي و اخروي؛ 3. توجه به باطن و حقيقت غيبت كه خوردن گوشت برادر مرده باشد. وقتي خواستيم غيبت كنيم اگر به اين سه چيز توجه كنيم آن را مرتكب نخواهيم شد و مدتي تمرين در مواظبت ما را براي هميشه از ارتكاب اين گناه عظيم باز خواهد داشت ان شاء الله. خصوصاً براي شما كه هنوز در ابتداي سن تكليف هستيد مسئله ترك گناه خيلي راحت است چون هنوز به آن عادت نكرده‌ايد.
تذكر:
مطالبي كه گفته شد مربوط به اين بود كه چگونه از غيبت كردن فرار كنيم،‌ يعني غيبت نكنيم ولي نبايد فراموش كرد كه گاه ما غيبت نمي‌كنيم ولي با گوش دادن به غيبت در گناه آن شريك مي‌شويم. در حديث آمده است كه اگر انسان در مجلسي باشد و غيبت برادر مسلمانش را بشنود و آن غيبت را رد كند خداوند عز و جل از او هزار باب شر در دنيا و آخرت از او رد مي‌كند ولي اگر رد نكند بر او مثل گناه غيبت كننده است.[13] بنابراين براي آن كه از گناه غيبت و عقابي كه به دنبال دارد پاك باشيم بايد نه غيبت كنيم و نه به غيبت گوش دهيم و با اين گوش دادن غيبت كننده را تشويق كنيم بلكه بايد در چنين مواردي ضمن نهي از غيبت به ياري غيبت شونده بياييم و از او دفاع كنيم، مثلاً اگر از عيب دنيايي او ـ از زشتي و نقص عضو او... ـ غيبت مي‌كنند بگوييم اين كه عيبت نيست عيب چيزي است كه خدا آن را عيب دانسته است كه همان غيبت كردن تو باشد. و اگر از عيب ديني او ـ مثلاً در نماز سهل انگار است ـ غيبت مي‌كنند سعي كنيم كار او را توجيه كنيم مثلا بگوييم تو كه هميشه با او نيستي شايد خيلي مواقع نمازش را مرتب مي‌خواند شايد عذري داشته كه نمازش را به موقع نخوانده و امثال آن و اگر قابل توجيه نيست بگوييم بالاخره مؤمن گاهي مبتلا به گناه مي‌شود[14] تو هم داري گناه مي‌كني. تو كه خودت گناه مي‌كني چرا از ديگران به خاطر آن غيبت مي‌كني. اگر تذكرات ما فايده نداشت و ترك مجلس غيبت دشوار نبود بايد مجلس را ترك كرد،[15] و الا با تذكر دادن و نهي از غيبت و دفاع از غيبت شونده ما وظيفه‌مان را انجام داده‌ايم.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . حجرات، 10.
[2] . امام خميني، چهل حديث.
[3] . همان، ص 112.
[4] . ر.ك: ملا احمد نراقي، معراج السعادة، مؤسسه مطبوعاتي هدف، چاپ 2، 1367، ص 407.
[5] . حجرات، 12.
[6] . مكارم شيرازي، تفسير نمونه، دار الكتب الاسلاميه، چاپ 17، 1378، ج 22، ص 189.
[7] . چهل حديث، ص 259.
[8] . محدث نوري، مستدرك الوسايل، مؤسسه آل البيت لاحياء التراث، چ 2، 1408، ج 9، ص 126.
[9] . بحار الانوار، ج 74، ص 383.
[10] . حجرات،‌آية 12.
[11] . ر.ك: محمدي ري شهري، ميزان الحكمه، انتشارات دار الحديث، چ 1، ج 3، ص 2340.
[12] . امام خميني، چهل حديث، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چ 1، 1371، ص 316.
[13] . امام خميني، استفتائات،‌مؤسسه نشر اسلامي، چ 2، ص 1372، ج 2، ص 617.
[14] .
[15] .