پرسش :

اهميت شب قدر چيست؟


شرح پرسش :
پاسخ :
هر موجود طبيعى، در مخزن غيب الهى، داراى وجود عقلى است كه از آن «نشئه تجرد معقول» به مرحله «تجسّم محسوس» تنزل مى‏يابد(1) و شب قدر نيز از اين اصل كلى مستثنا نيست از اين رو مى‏تواند داراى ارزش نفسى باشد. امّا ارج ظاهرى آن، به حرمت آن چيزى است كه در اين زمان خاص نزول يافته و آن قرآن كريم است. همان گونه كه ارزش مكان به «متمكن» آن است ارزش زمان نيز به «متزمّن» آن است.(2) حرمت خاص «شب قدر» به پاس نزول «قرآن» است از اين رو معناى قدر و منزلت شب قدر- كه بيش از ارج هزار ماه است- هرگز به معناى ارزش اعتبارى نيست بلكه به بركت قرآن، به معناى ارج وجودى و شدّت درجه هستى است. اين زمان به جهت نزول قرآن، به قدرى اهميّت دارد كه براى اين كه تمام روزها و شب‏هاى سال، فيض ظرفيّت چنين رخداد مبارك را ادراك كنند تقدير امور و تنزل معانى قرآن و مفاهيم عالى آن، برابر ماه‏هاى قمرى توزيع شده است تا با تنوع و تحوّل همراه باشد و تمام شب‏هاى سال از جهت گردش جام تقدير و كأس تنزيل بهره‏مند گردند و فيض سيّال الهى راكد نگردد. اگر برابر سال شمسى تنظيم مى‏شد، چنين اداره كأسى و چنان بهره‏ورى در كار نبود.(3)
به حرمت قرآن، اين شب آن چنان عظيم القدر گشته كه براى مراقبت مستمر و اجتماعى مداوم در سنگر «جهاد اكبر» مخفى شد زيرا آب هستى در هر كوى و برزنى ارزان عرضه نمى‏شود.
حق شب قدر است در شب‏ها نهان تا كند جان هر شبى در امتحان‏
نه همه شب‏ها بود قدر اى جوان نه همه شب‏ها بود خالى از آن‏
در ميان دلق پوشان يك فقير امتحان كن و آن كه حق است آن بگير(4)
از اين رو پرسش شما را بايد به صورت ديگرى بيان كرد و آن اين كه چرا اصلًا بايد وحى و نزول وحى باشد؟
1. ضرورت وحى:
در تاريخ اديان توحيدى، پس از نام مقدس خداوند، هيچ كلمه‏اى به اهميت و شگرفى «وحى» نيست چرا كه اگر وحى نبود:
1. خداوند، با غنا و استغناى كامل ذات و ذاتى‏اش از كل آفرينش، در پرده «غيب الغيوب» باقى مى‏ماند و در آن صورت، كار انسان، زار و عرصه بر او تنگ مى‏شد و كل بشريت با يك دست اسلحه شكسته بسته يعنى، عقل عدد انديش، تنها مى‏ماند.(5)
2. ميان غيب و شهود، طبيعت و ماوراى طبيعت، فاصله‏اى پر نكردنى مى‏افتاد.
3. اگر خداوند خود را از طريق وحى بر انسان آشكار نمى‏كرد، آدمى ناچار بود كه درباره وجود خداوند، فقط حدس بزند و يا مردم حداقل به دو گروه تقسيم مى‏شدند: عده‏اى حدس مى‏زدند كه خدا هست و مبدئى هست هم جهان، غيبى و هم غيب، جهانى دارد. عده‏اى نيز حدس مى‏زدند كه هر چه هست در همين دنيا است، نه پيش از آفرينش خداوندى در كار بوده است و نه پس از پايان طبيعى جهان. سپس از حدس هم فراتر مى‏رفتند چنان كه در تاريخ فكر و فلسفه رفتند و العياذ بالله استدلال به عدم مبدأ مى‏كردند.(6)
4. اگر وحى نبود، آدمى در پرتو وجود و جاودانگى روح، براى شناخت حقايق جهان پس از مرگ، هيچ منبع اطلاعاتى نداشت و هيچ گونه پيش‏بينى خاصى در باب نيازهاى ضرورى اين سفر طولانى و بى بازگشت، نمى‏توانست ارائه كند.
2. ضرورت قرآن:
اگر قرآنى نبود:
1. آدمى از اولين، مهم‏ترين و پربارترين نعمت الهى محروم مى‏شد زيرا انسان تنها در سايه تعليم خداوند و دريافت و تلقى قرآن، به كمال نهايى خويش مى‏رسد و تا قرآن نباشد، كسى به مقام انسانيت راه نمى‏يابد.(7)
2. انسان عاقل نمى‏گشت تعاليم قرآن تنها براى عالم نمودن نيست بلكه براى عاقل ساختن انسان‏ها است.(8) تلاش قرآن براى اين است كه انسان را- پس از عالم شدن- عاقل كند و عاقل كسى است كه معارف الهى را خوب بفهمد و آن فهميده‏ها را نيز خود معتقد شود و در مقام عمل هم خوب عمل كند.
3. انسان از هدايت محروم مى‏گشت زيرا قرآن كتاب هدايت و در واقع آخرين، عالى‏ترين و كامل‏ترين آن است،(9)
4. آدمى در افراط و تفريط فرو مى‏غلتيد زيرا انسان به بعضى از چيزها گرايش دارد و از بعضى ديگر گريزان و منزجر است. نقش قرآن در اين ميان تعديل ارادت و كراهت انسان است كه انسان به چه سمتى گرايش پيدا كند و از چه سمتى بپرهيزد. از اين رو قرآن كريم براى تنظيم جذب و دفع،
تعديل شهوت و غضب، تصحيح ارادت و كراهت، تسويه محبت وعداوت و تولّاى انسان‏ها، بشير و نذير است.(10)
ليك گر واقف شوى زين آب پاك كه كلام ايزد است و روحناك‏
نيست گردد وسوسه كلى ز جان دل بيابد ره به سوى گلستان‏
ز آن كه در باغى و در جويى پرد هر كه از سر صحف بويى برد
(11)
5. آدمى در غفلت بود و عمر خود را به غفلت سپرى مى‏كرد زيرا تنها نگاه خود را محدود به دنياى مادى مى‏ساخت و آن را چون سراى حقيقت مى‏انگاشت. از اين رو جهان براى او معنايى ورا و بالاتر از خود نداشت بلكه هر چه را مى‏ديد و مى‏نگريست، تنها موجودات تقطيع شده‏اى مى‏پنداشت كه فارغ از مبدأ و غايت است و نه «از جايى است» و نه «رو به جايى» دارد. امّا آيات قرآن، انسان را به تدبير واداشته، او را از اين غفلت بيدار مى‏سازد.(12)
به هر روى دليل نزول قرآن، نياز آدمى است و تا زمانى كه اين نياز هست- كه تا ابد خواهد بود- بايد قرآن باشد و تا قرآن هست، بايد ظرف نزول و زمان ابلاغ آن (شب قدر) وجود داشته باشد. و به دليل آنكه قرآن در شب قدر نازل گشته، اين شب داراى اهميتى ژرف است.(13)
پى‏نوشت‏
(1) حجر (51)، 21.
(2) تفسير موضوعى قرآن كريم، ج 1 صص 77- 78.
(3) همان، صص 78- 79.
(4) مثنوى، دفتر 2، ابيات 2935- 2937.
(5) علامه سيدمحمدحسين طباطبايى، قرآن در اسلام، دفتر انتشارات اسلامى، قم: چاپ هفتم، 1374 ش، ص 91 و 92.
(6) بهاءالدين خرمشاهى، قرآن شناخت، طرح نو، تهران: چاپ سوّم، 1375 ش، ص 45 و 64.
(7) تفسير موضوعى قرآن، صص 23- 24.
(8) عنكبوت (29)، آيه 43.
(9) نحل (16)، آيه 89 بقره (2)، آيات 2- 1 و
(10) فصلت (41)، آيات 2 و 4- مريم (19)، آيه 97.
(11) مثنوى، دفتر 4، ابيات 3470- 3472.
(12) ص (38)، آيه 29 محمد (47)، آيه 24) براى آگاهى بيشتر در اين باب نگا: مقالات، ج 1، صص 89- 98).
(13) براى آشنايى بيشتر با قرآن ر. ك: تفسير موضوعى قرآن كريم، ج 1.
پرسمان