پرسش :
نسبت میان «دین اسلام» و «عرفان» چیست؟
شرح پرسش :
پاسخ :
باید ملاحظه کرد که آیا می توان «عرفان و اسلام» را به معنای واقعی کلمه «عرفان اسلامی» دانست؛ یعنی، عرفانی که برخاسته از متن اسلام و منابع اصیل مذهبی مسلمانان است (مانند علم فقه، حدیث، تفسیر) و یا آنکه باید آن را عرفان مسلمانان دانست؛ یعنی، نوعی علم و معرفت و شیوة زندگی که ربطی به اسلام ندارد؛ جز آنکه اصحاب و پیروان آن، منتسب به اسلام بوده¬ اند (مانند طب و ریاضیات مسلمانان)؟ (1) در این خصوص سه دیدگاه وجود دارد:
یکم. بسیاری از عارفان و متصوفه معتقدند: عرفان و تصوف، محض اسلام و اسلام محض است. ایشان همواره برای مطالب خود، از آیات قرآن و سنت نبوی و رفتار و گفتار امامان (علیهم السلام) شاهد می آورند.
اینان می گویند: اعتقاد به حیات اخروی در اسلام، خیلی غلیظ است و این اعتقاد مستلزم بیهوده شمردن و ناپایدار دانستن خوشی ها و لذات دنیوی است: «اعلموا انما الحیاه الدنیا لعب و لهو و زینه و تفاخر بینکم و تاثر فی الاموال و الاولاد مثل غیث اعجب الکفار نباته ثم یهیج فتراه مصفرا ثم یکون حطاما و فی ال آخره عذاب شدید و مغفره من الله و رضوان و ما الحیاه الدنیا الا متاع الغرور) (2)؛ «بدانید که زندگی دنیا، در حقیقت، بازی و سرگرمی و آرایش و فخر فروشی شما به یکدیگر و فزونی جویی در اموال و فرزندان است. [مثل دنیا] چون مثل بارانی است که کشاورزان را رستنی آن [باران] به شگفتی اندازد، سپس [آن کشت] خشک شود و آن را زرد بینی، آنگاه خاشاک شود و در آخرت [آن کشت] خشک شود و آن را زردبینی، آنگاه خاشاک شود و در آخرت [دنیا پرستان را] عذابی سخت است و [مؤمنان را] از جانب خدا، آمرزش و خشنودی است و زندگانی دنیا جز سرای فریبنده نیست».
خود پیامبر(ص) ـ که مصداق اسوة حسنه است (لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه (3) ـ برای مسلمین مثالی بود که از زهد و سادگی و عدم تکلف در زندگی و طبق روایات بسیار، ایشان علاوه بر عبادات واجب، شب ها مناجات نموده و گاهی انزوا پیشه می کردند.
همچنین عارفان مناسباتی میان انسان و خدا مطرح می کنند که برگرفته از آیه (فذا سویته و نفخت فیه من روحی) (4) است. و یا مباحثی چون وحدت وجود را از آیاتی مانند: (الله نور السماوات و الارض) (5) و (الم تر ان الله یعلم ما فی السماوات و ما فی الارض ما یکون من نجوی ثلاثه الا هو رابعهم و لا خمسه الا هو سادسهم و لا ادنی من ذلک و لا اکثر الا هو معهم این ما کانوا) (6) برداشت کرده اند و... بنابراین «اسلام»، یعنی «عرفان» و «عرفان»، یعنی «اسلام» و عرفان اسلامی به حقیقت و واقعیت از اسلام گرفته شده است؛ نه از مشرب های دیگر. (7)
دوم. این دیدگاه معتقد است: تصوف در میان مسلمانان، از آغاز پیدایش و نیز در مراحل تکاملی خویش، همواره تحت تأثیر فرهنگ¬های بیرون از حوزة اسلام بوده و در واقع از بیرون وارد حوزة اسلامی شده است؛ بدین صورت که مسلمانان در اثر تماس و آشنایی با راهبان مسیحی، عارفان هندی و فلسفه¬ های یونانی، چنین راه و روشی را برگزیدند.
بنابراین آنچه «عرفان اسلامی» خوانده می¬شود، در واقع آمیخته¬ ای است از آنچه که در این فرهنگ ها و تمدن ها وجود داشته است. البته این عناصر به دست مسلمانان ـ که از نبوغ و ذوق سرشاری برخوردار بودند ـ صورت نوینی به خود گرفت و تکامل یافت و به دست کسانی چون محی الدین عربی، به اوج خود رسید. (8)
این عده معقتدند: تصوف در سطح جهان بینی و حوزه عملی و کرداری، به هیچ مذهب یا دین خاصی مربوط نیست و در واقع این یک نگرش انسانی است. (9)
گروهی از معقتدان به این دیدگاه برآنند که: در بستر تاریخ اندیشه و تأمل انسانی، سه جریان شناختی و اعتقادی عمده شکل گرفته است: جریان وحی (دین و قرآن)، جریان عقل (فلسفه و برهان) و جریان کشف (ریاضت و عرفان). این سه جریان از هم جدا بوده و هیچ ارتباطی به هم ندارند؛ بنابراین از اختلاط شان باید جلوگیری کرد (10) برخی از طرفداران این ایده، به کلمات ابن عربی تمسک کرده و مدعی اند: عرفان یک دین انسانی است که دین اسلام، آن را تأیید کرده است. (11)
ابن عربی در فصوص الحکم می گوید:
«دین بر دوگونه است: دین الهی و دین انسانی. «دین الهی» آن است که خدا و پیامبران و جانشینان آنان به آن دعوت کرده¬ اند و «دین انسانی» آن است که بشر ابداع کرده و خداوند هم آن را تایید کرده است. دین الهی را خداوند برگزیده و آن را از دین خلق، برتر نهاده است... نظام رهبانیت و ریاضتی که بشر آن را ابداع و اختراع کرده است، شامل مجموعه ای از فرمان ها و قواعد مبتنی بر حکمت است که به وسیلة هیچ یک از پیامبران و به آیین و شیوة شناخته شدة بعثت، ابلاغ نشده اس. اما چون قواعد و اصول آن با نظام مشروع و حکم الهی سازگار است، خداوند آن را نیز همانند دین الهی، تایید کرده است... مردم هم با پيروي از اين نظام رياضتي ، خوشبخت شده و با مخالفت آن، موجب ناخشنودي حق خواهند بود. (12)
طرفداران اين ديدگاه، مدعي اند: اسلام، ديني ساده و عمومي و خالي از هرگونه رمز و پيچيدگي است. علاوه بر آنكه آداب عرفاني، آدابي است كه فقه اسلامي از آن بي خبر است. از نظر اين گروه، نيكان و صحابه رسول اكرم (ص) ـ كه عرفاي متصوفه خود را به آنها منتسب مي كنند و آنان را پيشرو خود مي دانند ـ زاهداني بيش نبوده اند و روح آنان از سلوك و توحيد عرفاني بي خبر بوده است. درباره آيات و احاديثي كه اهل تصوف بعدها براي تطبيق و ارتباط اصول و مباني تصوف با آيين اسلام به آنها متوسل شده اند بايد گفت: بسياري از اينها مجهول و فاقد سند صحيح است و يا اينكه تصرفاتي در تفسير آنها به عمل آمده و متاخران صوفيه، مطابق ذوق و مباني خود، روايات را معنا كرده اند و نيز در معاني آيات بيشتر مرتكب تأويلات بعيد و تفسيرهاي بي مورد شده اند. (13)
سوم. عرفان و تصوف نخستين مايه هاي خود را ـ چه در زمينه انديشه ها و افكار (عرفان نظري) و چه در قلمرو و روش و طريقه خاص زندگي (عرفان عملي) ـ از اسلام گرفته است؛ ولي بايد به چند نكته توجه كرد تا مقصود اين ديدگاه روشن شود.
3-1. اين عرفان نه مانند علم و فقه و حديث، صددرصد برخاسته از متون و منابع اسلامي و بدون تأثير از افكار و فرهنگ هاي بيرون از حوزه اسلام است و نه مانند علم رياضيات و طب، كاملاً وارداتي به شمار مي رود؛ بلكه حد وسطي ميان آن دو است. هم اصول را از اسلام مايه گرفته است و هم تحت تأثير جريان هاي خارج از جهان اسلام ـ به خصوص فلسفه اشراق ـ بوده است.
البته اينكه عارفان چه اندازه توانسته اند قواعد و ضوابط صحيح براي اصول و مباني اولي اسلامي بيان كنند و چه اندازه مقيد بوده اند كه از اصول واقعي اسلام منحرف نشوند جاي بررسي و تامل دارد.
و آيا عارفان اسلامي آنها را در خود جذب كرده و رنگ خود را به آنها داده و در مسير خود از آنها استفاده كرده است و يا برعكس موج آن جريانات، عرفان اسلامي را در جهت مسير خود انداخته است؛ مطلبي است كه بايد درباره آن پژوهش¬ هاي بيشتري انجام گيرد. در هر صورت «عرفان اسلامي» سرمايه ¬اصلي¬خويش را از اسلام گرفته است.(14)
3-2. بسياري از آيات قرآني و روايات موثق و صحيح، حاوي مطالب و نكاتي است كه به هيچ روي نمي توان آنها را خارج از سلوك نظري و عملي فهميد و دريافت كرد: (نحن اقرب اليه من حبل الوريد)، (15) (فاينما تولوا فثم وجه الله)، (16) (و من لم يجعل الله له نوراً فما له من نور)، (17) (فمن كان يرجوا لقاء ربه)، (18) (و اعبد ربك حتي ياتيك اليقين)، (19) (و كذلك نري ابراهيم ملكوت السماوات و الارض و ليكون من الموقنين)، (20) (كلا لو تعلمون علم اليقين لترون الجحيم)، (21) (سنريهم آياتنا في ال آفاق و في انفسهم حتي يتبين لهم انه الحق) (22) و... (23)
3ـ3. قبول الهام گيري عرفان از اسلام، بدين معنا نيست كه تمامي عارفان و صوفيان از آغاز تاكنون، ابتدا به قرآن مراجعه كرده و بدون هيچ گونه پيش داوري، تنها در پي آن بوده اند كه بدانند قرآن چه مي گويد و آن را نصب العين خويش قرار دهند. البته اگر چنين بود، بسياري از انحرافات ـ كه در ميان متصوفه وجود دارد ـ زمينه ظهور و تداوم نمي يافت.
3-4. تصوف و عرفان اسلامي داراي تحولات و تطورات فراواني است و طيف بسيار وسيع و گسترده اي را در بر مي گيرد. از سويي شامل كساني مي شود كه هيچ گونه تقيد و التزامي به شريعت اسلامي ندارند و از سوي ديگر كساني چون صدرالمتألهين، سيد حيدر آملي، ابن فهد حلي، علامه طباطبايي و حضرت امام را شامل مي گردد كه سر سوزني تخطي از طريق مستقيم شريعت را جايز نمي شمردند و در عمل نيز خود چنين كرده اند. عرفان راستين و حقيقي ـ كه مايه خود را از قرآن و اسلام مي گيرد ـ با گروه دوم گره مي خورد؛ نه با گروه نخست. (24)
3-5. كشف و شهود و رياضت، جزء دين است؛ نه كنار و نه خود آن. ما قبول داريم كه تمامي «عرفان» با تمامي «اسلام» برابر نيست؛ ولي از طرفي اين نكته را نمي پذيريم كه كشف و شهود در درون دين جزء آن نمي باشد و به تمامي در عرض دين و در برابر و مقابل آن است. به اعتقاد ما عرفان و كشف و شهود، يكي از عناصر اصلي دين است كه بدون آن ديني به تمام و كمال وجود ندارد. (25)
پی نوشتها:
1ـ عرفان دینی و دین عرفانی، ص 37 و 38.
2ـ حدید (57)، آیه 20.
3ـ احزاب (33)، آیة 21.
4ـ ص (38)، آیة 72.
5ـ نور (24)، آیه 35.
6ـ مجادله (58)، آیة 7.
7ـ عرفان دینی و دین عرفانی، ص 38؛ عرفان اسلامی چیست، صص 25ـ30 و صص 107 ـ 114.
8ـ نگا: نقد صوفی، صص 32 ـ 51.
9ـ دین و عرفان، صص 41 و 42.
10ـ مکتب تفکیک، صص 54 ـ 74.
11ـ دین و عرفان، صص 58 ـ 60.
12ـ فصوص الحكم، فص يعقوبي (8).
13ـ دين و عرفان، صص 44و 45؛ عرفان ديني و دين عرفاني، صص 40ـ42.
14ـ آشنايي با علوم اسلامي، ج2، ص 84؛ تاريخ فلسفه در جهان اسلامي، ص 244؛ عرفان ديني و دين عرفاني، صص 42ـ44.
15ـ ق (50)، آيه 16.
16ـ بقره (2)، آيه 115.
17ـ نور (24) آيه 40.
18ـ كهف (18)، آيه 11.
19ـ فجر (15)، آيه 99.
20ـ انعام (6)، آيه 75.
21ـ تكاثر (102)، آيه 5-6.
22ـ فصلت (41)، آيه 53.
23ـ نگا: دين عرفاني و عرفان ديني، صص 63ـ104.
24- نگا: همان، صص 44-46.
25- نگا: تفسير و نقد و تحليل مثنوي، ج، صص 35 و 36.
باید ملاحظه کرد که آیا می توان «عرفان و اسلام» را به معنای واقعی کلمه «عرفان اسلامی» دانست؛ یعنی، عرفانی که برخاسته از متن اسلام و منابع اصیل مذهبی مسلمانان است (مانند علم فقه، حدیث، تفسیر) و یا آنکه باید آن را عرفان مسلمانان دانست؛ یعنی، نوعی علم و معرفت و شیوة زندگی که ربطی به اسلام ندارد؛ جز آنکه اصحاب و پیروان آن، منتسب به اسلام بوده¬ اند (مانند طب و ریاضیات مسلمانان)؟ (1) در این خصوص سه دیدگاه وجود دارد:
یکم. بسیاری از عارفان و متصوفه معتقدند: عرفان و تصوف، محض اسلام و اسلام محض است. ایشان همواره برای مطالب خود، از آیات قرآن و سنت نبوی و رفتار و گفتار امامان (علیهم السلام) شاهد می آورند.
اینان می گویند: اعتقاد به حیات اخروی در اسلام، خیلی غلیظ است و این اعتقاد مستلزم بیهوده شمردن و ناپایدار دانستن خوشی ها و لذات دنیوی است: «اعلموا انما الحیاه الدنیا لعب و لهو و زینه و تفاخر بینکم و تاثر فی الاموال و الاولاد مثل غیث اعجب الکفار نباته ثم یهیج فتراه مصفرا ثم یکون حطاما و فی ال آخره عذاب شدید و مغفره من الله و رضوان و ما الحیاه الدنیا الا متاع الغرور) (2)؛ «بدانید که زندگی دنیا، در حقیقت، بازی و سرگرمی و آرایش و فخر فروشی شما به یکدیگر و فزونی جویی در اموال و فرزندان است. [مثل دنیا] چون مثل بارانی است که کشاورزان را رستنی آن [باران] به شگفتی اندازد، سپس [آن کشت] خشک شود و آن را زرد بینی، آنگاه خاشاک شود و در آخرت [آن کشت] خشک شود و آن را زردبینی، آنگاه خاشاک شود و در آخرت [دنیا پرستان را] عذابی سخت است و [مؤمنان را] از جانب خدا، آمرزش و خشنودی است و زندگانی دنیا جز سرای فریبنده نیست».
خود پیامبر(ص) ـ که مصداق اسوة حسنه است (لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه (3) ـ برای مسلمین مثالی بود که از زهد و سادگی و عدم تکلف در زندگی و طبق روایات بسیار، ایشان علاوه بر عبادات واجب، شب ها مناجات نموده و گاهی انزوا پیشه می کردند.
همچنین عارفان مناسباتی میان انسان و خدا مطرح می کنند که برگرفته از آیه (فذا سویته و نفخت فیه من روحی) (4) است. و یا مباحثی چون وحدت وجود را از آیاتی مانند: (الله نور السماوات و الارض) (5) و (الم تر ان الله یعلم ما فی السماوات و ما فی الارض ما یکون من نجوی ثلاثه الا هو رابعهم و لا خمسه الا هو سادسهم و لا ادنی من ذلک و لا اکثر الا هو معهم این ما کانوا) (6) برداشت کرده اند و... بنابراین «اسلام»، یعنی «عرفان» و «عرفان»، یعنی «اسلام» و عرفان اسلامی به حقیقت و واقعیت از اسلام گرفته شده است؛ نه از مشرب های دیگر. (7)
دوم. این دیدگاه معتقد است: تصوف در میان مسلمانان، از آغاز پیدایش و نیز در مراحل تکاملی خویش، همواره تحت تأثیر فرهنگ¬های بیرون از حوزة اسلام بوده و در واقع از بیرون وارد حوزة اسلامی شده است؛ بدین صورت که مسلمانان در اثر تماس و آشنایی با راهبان مسیحی، عارفان هندی و فلسفه¬ های یونانی، چنین راه و روشی را برگزیدند.
بنابراین آنچه «عرفان اسلامی» خوانده می¬شود، در واقع آمیخته¬ ای است از آنچه که در این فرهنگ ها و تمدن ها وجود داشته است. البته این عناصر به دست مسلمانان ـ که از نبوغ و ذوق سرشاری برخوردار بودند ـ صورت نوینی به خود گرفت و تکامل یافت و به دست کسانی چون محی الدین عربی، به اوج خود رسید. (8)
این عده معقتدند: تصوف در سطح جهان بینی و حوزه عملی و کرداری، به هیچ مذهب یا دین خاصی مربوط نیست و در واقع این یک نگرش انسانی است. (9)
گروهی از معقتدان به این دیدگاه برآنند که: در بستر تاریخ اندیشه و تأمل انسانی، سه جریان شناختی و اعتقادی عمده شکل گرفته است: جریان وحی (دین و قرآن)، جریان عقل (فلسفه و برهان) و جریان کشف (ریاضت و عرفان). این سه جریان از هم جدا بوده و هیچ ارتباطی به هم ندارند؛ بنابراین از اختلاط شان باید جلوگیری کرد (10) برخی از طرفداران این ایده، به کلمات ابن عربی تمسک کرده و مدعی اند: عرفان یک دین انسانی است که دین اسلام، آن را تأیید کرده است. (11)
ابن عربی در فصوص الحکم می گوید:
«دین بر دوگونه است: دین الهی و دین انسانی. «دین الهی» آن است که خدا و پیامبران و جانشینان آنان به آن دعوت کرده¬ اند و «دین انسانی» آن است که بشر ابداع کرده و خداوند هم آن را تایید کرده است. دین الهی را خداوند برگزیده و آن را از دین خلق، برتر نهاده است... نظام رهبانیت و ریاضتی که بشر آن را ابداع و اختراع کرده است، شامل مجموعه ای از فرمان ها و قواعد مبتنی بر حکمت است که به وسیلة هیچ یک از پیامبران و به آیین و شیوة شناخته شدة بعثت، ابلاغ نشده اس. اما چون قواعد و اصول آن با نظام مشروع و حکم الهی سازگار است، خداوند آن را نیز همانند دین الهی، تایید کرده است... مردم هم با پيروي از اين نظام رياضتي ، خوشبخت شده و با مخالفت آن، موجب ناخشنودي حق خواهند بود. (12)
طرفداران اين ديدگاه، مدعي اند: اسلام، ديني ساده و عمومي و خالي از هرگونه رمز و پيچيدگي است. علاوه بر آنكه آداب عرفاني، آدابي است كه فقه اسلامي از آن بي خبر است. از نظر اين گروه، نيكان و صحابه رسول اكرم (ص) ـ كه عرفاي متصوفه خود را به آنها منتسب مي كنند و آنان را پيشرو خود مي دانند ـ زاهداني بيش نبوده اند و روح آنان از سلوك و توحيد عرفاني بي خبر بوده است. درباره آيات و احاديثي كه اهل تصوف بعدها براي تطبيق و ارتباط اصول و مباني تصوف با آيين اسلام به آنها متوسل شده اند بايد گفت: بسياري از اينها مجهول و فاقد سند صحيح است و يا اينكه تصرفاتي در تفسير آنها به عمل آمده و متاخران صوفيه، مطابق ذوق و مباني خود، روايات را معنا كرده اند و نيز در معاني آيات بيشتر مرتكب تأويلات بعيد و تفسيرهاي بي مورد شده اند. (13)
سوم. عرفان و تصوف نخستين مايه هاي خود را ـ چه در زمينه انديشه ها و افكار (عرفان نظري) و چه در قلمرو و روش و طريقه خاص زندگي (عرفان عملي) ـ از اسلام گرفته است؛ ولي بايد به چند نكته توجه كرد تا مقصود اين ديدگاه روشن شود.
3-1. اين عرفان نه مانند علم و فقه و حديث، صددرصد برخاسته از متون و منابع اسلامي و بدون تأثير از افكار و فرهنگ هاي بيرون از حوزه اسلام است و نه مانند علم رياضيات و طب، كاملاً وارداتي به شمار مي رود؛ بلكه حد وسطي ميان آن دو است. هم اصول را از اسلام مايه گرفته است و هم تحت تأثير جريان هاي خارج از جهان اسلام ـ به خصوص فلسفه اشراق ـ بوده است.
البته اينكه عارفان چه اندازه توانسته اند قواعد و ضوابط صحيح براي اصول و مباني اولي اسلامي بيان كنند و چه اندازه مقيد بوده اند كه از اصول واقعي اسلام منحرف نشوند جاي بررسي و تامل دارد.
و آيا عارفان اسلامي آنها را در خود جذب كرده و رنگ خود را به آنها داده و در مسير خود از آنها استفاده كرده است و يا برعكس موج آن جريانات، عرفان اسلامي را در جهت مسير خود انداخته است؛ مطلبي است كه بايد درباره آن پژوهش¬ هاي بيشتري انجام گيرد. در هر صورت «عرفان اسلامي» سرمايه ¬اصلي¬خويش را از اسلام گرفته است.(14)
3-2. بسياري از آيات قرآني و روايات موثق و صحيح، حاوي مطالب و نكاتي است كه به هيچ روي نمي توان آنها را خارج از سلوك نظري و عملي فهميد و دريافت كرد: (نحن اقرب اليه من حبل الوريد)، (15) (فاينما تولوا فثم وجه الله)، (16) (و من لم يجعل الله له نوراً فما له من نور)، (17) (فمن كان يرجوا لقاء ربه)، (18) (و اعبد ربك حتي ياتيك اليقين)، (19) (و كذلك نري ابراهيم ملكوت السماوات و الارض و ليكون من الموقنين)، (20) (كلا لو تعلمون علم اليقين لترون الجحيم)، (21) (سنريهم آياتنا في ال آفاق و في انفسهم حتي يتبين لهم انه الحق) (22) و... (23)
3ـ3. قبول الهام گيري عرفان از اسلام، بدين معنا نيست كه تمامي عارفان و صوفيان از آغاز تاكنون، ابتدا به قرآن مراجعه كرده و بدون هيچ گونه پيش داوري، تنها در پي آن بوده اند كه بدانند قرآن چه مي گويد و آن را نصب العين خويش قرار دهند. البته اگر چنين بود، بسياري از انحرافات ـ كه در ميان متصوفه وجود دارد ـ زمينه ظهور و تداوم نمي يافت.
3-4. تصوف و عرفان اسلامي داراي تحولات و تطورات فراواني است و طيف بسيار وسيع و گسترده اي را در بر مي گيرد. از سويي شامل كساني مي شود كه هيچ گونه تقيد و التزامي به شريعت اسلامي ندارند و از سوي ديگر كساني چون صدرالمتألهين، سيد حيدر آملي، ابن فهد حلي، علامه طباطبايي و حضرت امام را شامل مي گردد كه سر سوزني تخطي از طريق مستقيم شريعت را جايز نمي شمردند و در عمل نيز خود چنين كرده اند. عرفان راستين و حقيقي ـ كه مايه خود را از قرآن و اسلام مي گيرد ـ با گروه دوم گره مي خورد؛ نه با گروه نخست. (24)
3-5. كشف و شهود و رياضت، جزء دين است؛ نه كنار و نه خود آن. ما قبول داريم كه تمامي «عرفان» با تمامي «اسلام» برابر نيست؛ ولي از طرفي اين نكته را نمي پذيريم كه كشف و شهود در درون دين جزء آن نمي باشد و به تمامي در عرض دين و در برابر و مقابل آن است. به اعتقاد ما عرفان و كشف و شهود، يكي از عناصر اصلي دين است كه بدون آن ديني به تمام و كمال وجود ندارد. (25)
پی نوشتها:
1ـ عرفان دینی و دین عرفانی، ص 37 و 38.
2ـ حدید (57)، آیه 20.
3ـ احزاب (33)، آیة 21.
4ـ ص (38)، آیة 72.
5ـ نور (24)، آیه 35.
6ـ مجادله (58)، آیة 7.
7ـ عرفان دینی و دین عرفانی، ص 38؛ عرفان اسلامی چیست، صص 25ـ30 و صص 107 ـ 114.
8ـ نگا: نقد صوفی، صص 32 ـ 51.
9ـ دین و عرفان، صص 41 و 42.
10ـ مکتب تفکیک، صص 54 ـ 74.
11ـ دین و عرفان، صص 58 ـ 60.
12ـ فصوص الحكم، فص يعقوبي (8).
13ـ دين و عرفان، صص 44و 45؛ عرفان ديني و دين عرفاني، صص 40ـ42.
14ـ آشنايي با علوم اسلامي، ج2، ص 84؛ تاريخ فلسفه در جهان اسلامي، ص 244؛ عرفان ديني و دين عرفاني، صص 42ـ44.
15ـ ق (50)، آيه 16.
16ـ بقره (2)، آيه 115.
17ـ نور (24) آيه 40.
18ـ كهف (18)، آيه 11.
19ـ فجر (15)، آيه 99.
20ـ انعام (6)، آيه 75.
21ـ تكاثر (102)، آيه 5-6.
22ـ فصلت (41)، آيه 53.
23ـ نگا: دين عرفاني و عرفان ديني، صص 63ـ104.
24- نگا: همان، صص 44-46.
25- نگا: تفسير و نقد و تحليل مثنوي، ج، صص 35 و 36.
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}