پرسش :

در خصوص حجاب هاي ظلماني و نوراني توضيح فرماييد؟


شرح پرسش :
پاسخ :
وجود حجاب هايي از «ظلمت» و «نور» ميان انسان و خداي متعال، مسأله اي است كه از آيات قرآن و اشارات آنها و از روايات و بيانات وارده استفاده مي شود. با دقت و تأمل در اين منابع، به خوبي مي توان به اين موضوع پي برد كه ميان انسان و حضرت حق، يك سلسله حجاب هاي ظلماني و يك سلسله حجاب هاي نوراني و يا نوري وجود دارد و آدمي در سير عبودي و سلوك الي الله، بايد از اين حجاب بگذرد تا به لقاي حق و لقاي وجه الهي نايل آيد.
گرچه حقيقت حجاب هاي ظلماني و نوراني و چگونگي آنها، با تحليل عقلي، توضيح لفظي، ترسيم فكري و تصوير ذهني روشن نمي گردد و حقيقت امر بالاتر از اين است كه در قالب الفاظ و عبارات بيايد و چيزي است كه براي اهل عمل و آناني كه عيناً مي يابند، معلوم و مشهود است و نه براي غير آنان؛ اما در عين حال مي توان از مجموع آيات، حجاب هاي ظلماني و نوراني را در حد امكان توضيح داد.
«حجاب هاي ظلماني» عبارت است از حجاب تعلق به بدن مادي، كفر و شرك و عناد با حق و آيات الهي، عقايد و افكار باطل و ناصحيح، اخلاق و اوصاف رذيله، حجاب عادات، اوهام و تخيلات، تعلق و اسارت به مظاهر مادي و آنچه غير حضرت حق است. به بيان ديگر «حجاب هاي ظلماني» عبارت است از هر خصوصيت و رنگي كه عارض روح انسان شده، او را به سوي غيرخداي متعال سوق داده و در جهت غير او و دوري و فرار از او، قرار مي دهد؛ مانند: تكاثر، تفاخر، مباهات، كبر، غرور، جاه طلبي، شهرت طلبي و نظاير اينها از اوهام و تخيلات. اين حجاب ها هر كدام به شكل خاصي حاجب حضرت حق بوده و فاصله ميان انسان و حق مي گردد و روح را به قيد و بد مخصوص كشيده و محجوب مي كند.
صد هزاران دام و دانه است اي خدا!
ما چو مرغان حريص بينوا
دمبدم پا بسته دام تويم
هر يكي گر باز و سيمرغي شويم
ميرهاني هر دم ما را و باز
سوي دامي مي رويم اي بي نياز
ما در اين انبار گندم مي كنيم
گندم جمع آمده گم مي كنيم
مي نينديشيم آخر ما بهوش
كاين خلل درگندمست¬ازمكر موش
موش تا انبار ما حفره زده است
وز فنش انبار ما ويران شدست
اول اي جان دفع شر موش كن
و آنگه اندر جمع گندم جوش كن (1)
البته چنين نيست كه همه حجاب هاي ظلماني، ماهيت واحد و واقعيت يكساني داشته باشند و حاجب بودن همه آنها نيز داراي شكل يگانه اي بوده و كنار زدن همه آنها از طريق واحدي انجام گيرد؛ بلكه هر كدام به نحوي حاجب است. به عنوان مثال تعلق روح به بدن مادي حجاب به خصوصي است كه با حجاب هاي ظلماني، فرق مي كند و به نحو خاصي روح را در جهت دور شدن از خداي متعال قرار داده و حاجب ميان روح و خداي متعال مي گردد و از اين رو بايد هريك از آنها را از طريق مخصوصي كنار زد.
اما پيش از تحليل حجاب هاي نوري، بايد دانست كه در همه آياتي كه مسأله ظلمات و يا حجاب هاي ظلماني مطرح و نجات از آنها بيان شده است؛ مسأله «نور» و ورود به «نور» يا عالم «نور» - به دنبال خروج از ظلمات - نيز بيان شده است. (2) اما آيا اين مطلب بدين معنا است كه پس از خروج از حجاب هاي ظلماني، سير تمام است و موانع و پرده هايي در رسيدن به وجه حق وجود ندارد؟ خير؛ زيرا بر اساس پاره اي آيات، انسان پس از كنار زدن حجاب هاي ظلماني، به عوالم يا حجاب هاي نوري مي رسد كه در وسط راه قرار دارد؛ نه اينكه به آخر راه رسيده و به مقصد نايل آمده باشد و ديگر راهي در پيش نداشته باشد. به عنوان نمونه به اين آيه دقت كنيد:
(الر كتاب انزلناه اليك لتخرج الناس من الظلمات الي النور باذن ربهم الي صراط العزيز الحميد)؛ (3) «اين قرآن كتابي است كه به طرف تو فرستاديم تا به اذن پروردگار، مردم را از ظلمات به سوي نور خارج كني؛ به سوي صراطي كه صراط پرورگار عزيز حميد است ] و به مقام عز او منتهي مي شود [».
آوردن جمله «الي صراط العزيز الحميد» پس از جمله «الي النور» بيانگر اين حقيقت است كه پس از خارج شدن از ظلمت ها و حجاب هاي ظلماني و با وارد شدن به نور و عالم نور، تازه انسان به صراطي كه در خود همان نور و عالم نوري است، قدم گذاشته است و باز انسان را پيش مي برد و به خداي عزيز حميد مي رساند و اين چنين نيست كه با وارد شدن به «نور» يا «عالم نور»، مسأله خاتمه يابد و حركتي نباشد.
با كفش درياي كل را اتصال
هست بيچون و چگونه در كمال
اتصالي كه نگنجد در كلام
گفتنش تكليف باشد والسلام
در عين حال موضوع حجاب هاي نوراني با صراحت كامل - همانند حجاب هاي ظلماني - در آيات و روايات بيان نشده است؛ بلكه از اشارات و نكات مخصوص و از تعبيرات ويژه اي كه در برخي آيات قرآن وجود دارد، استفاده مي شود. در مجموع مي توان گفت: حجاب هاي نور، حقايق غير مادي و موجودات نوري و مراتب مختلف هستند و هركدام به اندازه سعه وجودي و قابليت و ظرفيت خود، جلوه گاه وجه حق بوده و آن را نشان مي دهند.
به عبارت ديگر، در همان حال كه حجب نوري، وجه الهي را نشان مي دهند، حجاب هاي وجه او نيز مي باشند. در واقع شهود وجه حق در اين جلوه گاه نوري ، شهود وجه او در آينه هاي محدود است. در حالي كه وجه حق نه حدودي دارد و نه نهايتي، بي حد و بي نهايت و محيط است و ذات و حدود ذاتي تجلي گاههاي نوري، همانند پرده ها و قالب ها است كه در عين مظهريت براي وحه حق، مانع و حاجب از ظهور تام وجه او و مانع و حاجب از شهود كامل است.
بنابراين، شهود وجه حق در هريك از حجاب هاي نوري، شهود آن در جلوه گاهي محدود است. اگر سالك الي الله با قدم شوق و اشتياق به تعبير بهتر، با دل مشتاق به لقاي كامل تر و شهود تام، از خود مجلاي محدود و از همه جلوه گاههاي محدود بگذرد و آنها را ناديده بگيرد و از آنها غفلت داشته باشد؛ به شهود وجه حق ـ آن چنان كه بايد ـ نايل مي گردد.
اما اگر در همان محدوده و در همان جلوه گاه هاي محدود، متوقف گردد و به شهود بالاتر و كامل تر اشتياق نور زد، به شهود وجه حق ـ آن چنان كه بايد ـ نايل نمي شود و از مقصد اعلا ـ كه مقصد بزرگان خاص است ـ محروم گشته و حجاب هاي نوري ـ كه همان جلوه گاه ها و مظاهر نوري هستند ـ متوقف مي گردد و از سير و حركت به سوي لقاي كامل تر و شهود تام و فنا در وجه الله ـ به نحوي كه مطلوب خاصان است ـ باز مي ماند.
حجاب هاي نوري، حجاب هاي اشيا و حدود ذاتي خود آنها است؛ يعني، فاصله و حجابي كه در ذات خود اشيا هست و خداي متعال را از آنها محجوب مي كند همان حدود ذاتي اشيا و همان رنگ «خودي» و حدود «خودي» آنها است. به عبارت دقيق تر فاصله و حجاب حاجب، همان ذات اشيا و مراتب ذات آنها است. اگر حدود ذاتي و رنگ «خودي» موجود از ميان برخيزد و وجه الخلقي همان موجود، كنار رود و هالك شود، شاهد حضرت حق خواهد بود.
حضرت علي (ع) در خطبه اي مي فرمايد: (فسبحانك ملات كل شيء و باينت كل شيء فانت لا يفقدك شيء)؛ (4) «پس خدايا تو منزهي! همه چيز را پر كرده و در عين حال غير از همه چيز هستي؛ پس خدايا! چيزي نيست كه تو را فاقد باشد». در اين بيان به حضور و احاطه مبدأ متعال در همه جا و همه چيز ـ آن هم به نحوي كه قوام بخش همه چيز بوده و غير همه چيز باشد و به نحوي كه چيزي فاقد حضور و احاطه او نباشد ـ با تعبيرات به خصوصي اشاره شده است.
بنابراين در سير الي الله و رسيدن به مقام شهود و فنا، بايد با كنار زدن حدود ذاتي و ذات «خودي»، حجاب هاي نوري را كنار زد تا جايي كه همه حجاب ها؛ يعني، همه مراتب ذات خود و وجه الخلقي هستي را گذاشته و از «خود» رها شود و به شهود تام وجه الله و فناي در آن نايل گردد.
ميان عاشق و معشوق هيچ حايل نيست
تو خود حجاب خودي حافظ از ميان برخيز
«الهي هب لي كمال الانقطاع اليك و انر ابصار قلوبنا بضياء نظرها اليك حتي تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الي معدن العظمه و تصير ارواحنا معلقه بعز قدسك» (5)
پی نوشتها:
1- مثنوي معنوي ، دفتر 1.
2- به عنوان نمونه نگا: طلاق (65)، آيه 11، ابراهيم (14)، آيه 5، بقره (2)، آيه 257 و... .
3- ابراهيم (14)، آيه 1.
4- محمد باقر محمودي ، نهج السعاده في مستدرك نهج البلاغه ، ج 3، ص 68.
5- مفاتيح الجنان، مناجات شعبانيه.