پرسش :
آیا افراد عادی هم که واجبات خود را انجام می دهند، می توانند به مکاشفه برسند؟
شرح پرسش :
پاسخ :
برای فهم بهتر پاسخ ، توجه به چند نکته ضروری است:
یکم. انسان در قلب (1) خویش، خلاصه می شود و موجودیت هر کسی در همان خلاصه می گردد که در قلب هست. همه قوای وجودی انسان ـ چه قوای ادراکی و چه قوای دیگر ـ همه از قلب آدمی بر انگیخته می شوند و از قلب او فرمان می برند و تحت سیطره آن هستند و به اقتضای آن و طبق خواست آن به راه می افتند. همه اینها از ابزار وجودی و ابزار عملی قلب می باشند. به هر روی، اعضا و جوارح قوای بیرونی و درونی، همه تحت سیطره قلب و مقهور اراده قلب هستند.
دوم. قلب در اصل ، یک حقیقت ملکوتی و یا برتر از آن است؛ چنان که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: «لو لا ان الشیاطین یحومون علی قلوب بنی آدم لنظروا الی ملکوت السموات و الارض»؛ «اگر شیاطین اطراف قلوب فرزندان آدم را نمی گرفتند و قلوب آنان را قصد نمی کردند، یقیناً به ملکوت آسمان ها و زمین ها راه می یافتند و نظر به ملکوت می کردند».
این بیان، نشان می دهد که قلوب انسان ها ، بر اثر فریبکاری های شیطانی، از موجودیت و مرتبت اصلی خود افتاده و محجوب به حجاب ها گشته و آثار وجودی خود را از دست داده. حجاب تعلق به بدن مادی، حجاب کفر، شرک و عناد با حق و آیات حق، عقاید و افکار باطل، عادات ، اوهام و تعلقات و هر آنچه که ما را در جهت غیر خدا و دوری از او قرار می دهد، تمامی حقیقت اصلی قلب را محجوب ساخته اند.
سوم. تا قلب محجوب به این حجاب ها است، نمی تواند حقایق برتر را کشف و مشاهده کند ؛ زیرا وقتی که قلب در حضیض ناسوت افتاده و گناهان و کردار و اوهام، دور او را گرفته و او را محبوس ساخته اند، قلب نمی تواند مشاعر برتر را ـ که ابزاری برای مکاشفه و شهود می باشند ـ به کار گیرد.
تا زمانی که قلب در راه گمراهی بوده و پراکنده در عالم اغیار و فانی در آنها و اسیر آنان است و شب و روز در طلب و متوجه آنها می باشد؛ مشاعر و حواس باطنی نیز ـ که زیرفرمان قلب بوده و به خواست و حکم او عمل می کنند ـ متوجه اغیار بوده و مستغرق در آنها می باشند و هر کدام در عالمی از عوالم اغیار مشغول اند. عقل و فکر در عالمی، خیال در عالمی، سامعه در عالمی، باصره در عالمی و... تا زمانی که چنین است، هم خود قلب، نسبت به حقیقت اصلی خویش محجوب است و هم مشاعر باطنی ـ که وسیله کشف و شهود هستند ـ از حقیقت اولی خویش محجوب می باشند و وقتی چنین بود، راه مکاشفه و مشاهده حقایق برتر، بسته و مسدود است.
حس دنیا نردبان این جهان
حس عقبی نردبان آسمان
صحت این حس بجویید از طبیب
صحت آن حس بخواهید از حبیب
صحت این حس ز معموری تن
صحت آن حس ز تخریب بدن (2)
چهارم. وقتی قلب از گمراهی برگشت، توبه کرد، راه خود را پیش گرفت، به سوی مقصد اصلی خویش روی آورد، در وادی طلب، قدم گذاشت و روی از اغیار برگردانید؛ مشاعر و حواس باطنی هم ـ که زیر حاکمیت قلب حقیقی هستند ـ روی از اغیار برگردانیده و از عالم آنها منصرف می شوند. و در این صورت توان مکاشفات و مشاهدات حقایق برتر را می یابند. البته آثار این توان در ابتدا و مراحل اولیه ، تا حدودی متفاوت است، یعنی در اوایل سلوک معنوی آثار این استعداد ، به حسب اشخاص و با توجه به خصوصیات ارواح و مسائل دقیق دیگر، فرق می کند؛ ولی اصل مکاشفه و مشاهده رخ می نماید. (3)
با توجه به نکات یاد شده می گوییم: هر چند بدون مراعات واجب و حرام. هیچ وقت سالکی در سلوک خویش موفق نخواهد شد و هیچ موقع در صراط مستقیم پیش نخواهد رفت، (اگر چه مجاهدت های بسیار زیاد و طولانی هم داشته باشد) و به بیان دیگر اگر چه واجب و حرام مساله اساسی در سلوکل الی الله است ؛ ولی از آنجا که برای کشف و شهود نیاز به کنار زدن حجاب های ظلمانی هست؛ صرف رعایت اوامر و نواهی الهی در حوزه واجبات و محرمات کافی نیست؛ بلکه مراقبه در انجام دادن نوافل و برخی مستحبات، ترک مشتهیات و هواهای نفسانی، فکر و ذکر، توبه و استغفار، تخلق به اخلاق حسنه، دوری از گناهان و مواردی از این قبیل نیز برای کنار رفتن حجاب های ظلمانی و به کار افتادن مشاعر باطنی و در نتیجه تحقق کشف و شهود ، لازم و ضروری است.
بنابراین در این خصوص افراد عادی ـ که تنها واجبات را انجام می دهند ـ نمی توان کشف و شهود را جاری و ساری دانست؛ هر چند خداوند متعال در قبال این مساله حائز اهمیت، قلب های آنان را نورانی کرده و توفیقاتی در اعمال خیر و حسنه نصیبشان می گرداند و گاهی رویاهای صادقانه نیز برایشان رخ می دهد. به هر روی، رسیدن به مقام مکاشفه ، شرایط و بسترهایی دارد که تا حدی باید محقق شود.
پنبه وسواس بیرون کن ز گوش
تا به گوشت آید از گردون خروش
پاک کن دو چشم را از موی عیب
تا ببینی باغ سروستان غیب
دفع کن از مغز و از بینی زکام
تا که ریح الله در آید در مشام
کنده تن ز پای جان بکن
تا کند جولان به گرد آن چمن
غل بخل از دلت و گردن دور کن
بخت نو دریاب در چرخ کهن (4)
پی نوشتها:
1- مقصود از قلب در اینجا مفهوم حسی آن نیست بلکه همان حقیقتی است که از او تعبیر به من می شود و در واقع حقیقت آدمی است.
2- مثنوی معنوی ، دفتر 1.
3- در این خصوص نگا: مقالات، ج 1، ص 101-181.
4- مثنوی معنوی، دفتر 2، ابیات 1945-1948-1949.
برای فهم بهتر پاسخ ، توجه به چند نکته ضروری است:
یکم. انسان در قلب (1) خویش، خلاصه می شود و موجودیت هر کسی در همان خلاصه می گردد که در قلب هست. همه قوای وجودی انسان ـ چه قوای ادراکی و چه قوای دیگر ـ همه از قلب آدمی بر انگیخته می شوند و از قلب او فرمان می برند و تحت سیطره آن هستند و به اقتضای آن و طبق خواست آن به راه می افتند. همه اینها از ابزار وجودی و ابزار عملی قلب می باشند. به هر روی، اعضا و جوارح قوای بیرونی و درونی، همه تحت سیطره قلب و مقهور اراده قلب هستند.
دوم. قلب در اصل ، یک حقیقت ملکوتی و یا برتر از آن است؛ چنان که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: «لو لا ان الشیاطین یحومون علی قلوب بنی آدم لنظروا الی ملکوت السموات و الارض»؛ «اگر شیاطین اطراف قلوب فرزندان آدم را نمی گرفتند و قلوب آنان را قصد نمی کردند، یقیناً به ملکوت آسمان ها و زمین ها راه می یافتند و نظر به ملکوت می کردند».
این بیان، نشان می دهد که قلوب انسان ها ، بر اثر فریبکاری های شیطانی، از موجودیت و مرتبت اصلی خود افتاده و محجوب به حجاب ها گشته و آثار وجودی خود را از دست داده. حجاب تعلق به بدن مادی، حجاب کفر، شرک و عناد با حق و آیات حق، عقاید و افکار باطل، عادات ، اوهام و تعلقات و هر آنچه که ما را در جهت غیر خدا و دوری از او قرار می دهد، تمامی حقیقت اصلی قلب را محجوب ساخته اند.
سوم. تا قلب محجوب به این حجاب ها است، نمی تواند حقایق برتر را کشف و مشاهده کند ؛ زیرا وقتی که قلب در حضیض ناسوت افتاده و گناهان و کردار و اوهام، دور او را گرفته و او را محبوس ساخته اند، قلب نمی تواند مشاعر برتر را ـ که ابزاری برای مکاشفه و شهود می باشند ـ به کار گیرد.
تا زمانی که قلب در راه گمراهی بوده و پراکنده در عالم اغیار و فانی در آنها و اسیر آنان است و شب و روز در طلب و متوجه آنها می باشد؛ مشاعر و حواس باطنی نیز ـ که زیرفرمان قلب بوده و به خواست و حکم او عمل می کنند ـ متوجه اغیار بوده و مستغرق در آنها می باشند و هر کدام در عالمی از عوالم اغیار مشغول اند. عقل و فکر در عالمی، خیال در عالمی، سامعه در عالمی، باصره در عالمی و... تا زمانی که چنین است، هم خود قلب، نسبت به حقیقت اصلی خویش محجوب است و هم مشاعر باطنی ـ که وسیله کشف و شهود هستند ـ از حقیقت اولی خویش محجوب می باشند و وقتی چنین بود، راه مکاشفه و مشاهده حقایق برتر، بسته و مسدود است.
حس دنیا نردبان این جهان
حس عقبی نردبان آسمان
صحت این حس بجویید از طبیب
صحت آن حس بخواهید از حبیب
صحت این حس ز معموری تن
صحت آن حس ز تخریب بدن (2)
چهارم. وقتی قلب از گمراهی برگشت، توبه کرد، راه خود را پیش گرفت، به سوی مقصد اصلی خویش روی آورد، در وادی طلب، قدم گذاشت و روی از اغیار برگردانید؛ مشاعر و حواس باطنی هم ـ که زیر حاکمیت قلب حقیقی هستند ـ روی از اغیار برگردانیده و از عالم آنها منصرف می شوند. و در این صورت توان مکاشفات و مشاهدات حقایق برتر را می یابند. البته آثار این توان در ابتدا و مراحل اولیه ، تا حدودی متفاوت است، یعنی در اوایل سلوک معنوی آثار این استعداد ، به حسب اشخاص و با توجه به خصوصیات ارواح و مسائل دقیق دیگر، فرق می کند؛ ولی اصل مکاشفه و مشاهده رخ می نماید. (3)
با توجه به نکات یاد شده می گوییم: هر چند بدون مراعات واجب و حرام. هیچ وقت سالکی در سلوک خویش موفق نخواهد شد و هیچ موقع در صراط مستقیم پیش نخواهد رفت، (اگر چه مجاهدت های بسیار زیاد و طولانی هم داشته باشد) و به بیان دیگر اگر چه واجب و حرام مساله اساسی در سلوکل الی الله است ؛ ولی از آنجا که برای کشف و شهود نیاز به کنار زدن حجاب های ظلمانی هست؛ صرف رعایت اوامر و نواهی الهی در حوزه واجبات و محرمات کافی نیست؛ بلکه مراقبه در انجام دادن نوافل و برخی مستحبات، ترک مشتهیات و هواهای نفسانی، فکر و ذکر، توبه و استغفار، تخلق به اخلاق حسنه، دوری از گناهان و مواردی از این قبیل نیز برای کنار رفتن حجاب های ظلمانی و به کار افتادن مشاعر باطنی و در نتیجه تحقق کشف و شهود ، لازم و ضروری است.
بنابراین در این خصوص افراد عادی ـ که تنها واجبات را انجام می دهند ـ نمی توان کشف و شهود را جاری و ساری دانست؛ هر چند خداوند متعال در قبال این مساله حائز اهمیت، قلب های آنان را نورانی کرده و توفیقاتی در اعمال خیر و حسنه نصیبشان می گرداند و گاهی رویاهای صادقانه نیز برایشان رخ می دهد. به هر روی، رسیدن به مقام مکاشفه ، شرایط و بسترهایی دارد که تا حدی باید محقق شود.
پنبه وسواس بیرون کن ز گوش
تا به گوشت آید از گردون خروش
پاک کن دو چشم را از موی عیب
تا ببینی باغ سروستان غیب
دفع کن از مغز و از بینی زکام
تا که ریح الله در آید در مشام
کنده تن ز پای جان بکن
تا کند جولان به گرد آن چمن
غل بخل از دلت و گردن دور کن
بخت نو دریاب در چرخ کهن (4)
پی نوشتها:
1- مقصود از قلب در اینجا مفهوم حسی آن نیست بلکه همان حقیقتی است که از او تعبیر به من می شود و در واقع حقیقت آدمی است.
2- مثنوی معنوی ، دفتر 1.
3- در این خصوص نگا: مقالات، ج 1، ص 101-181.
4- مثنوی معنوی، دفتر 2، ابیات 1945-1948-1949.
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}