پرسش :

فلسفه وجود روحانيت در اسلام چيست؟ روحانيت براي اجتماع اسلامي چه می‌‏كند؟


پاسخ :
ضرورت روحانيت در اسلام
سؤال درباره ضرورت و فلسفه وجودى قشرى به نام «روحانيت» مانند سؤال درباره قشرهايى همچون پزشكان، مهندسان و ديگر اقشار جامعه است. بيان اين نكته به توضيحى چند نيازمند است:

يكم. امروزه «دين» مسئله‏اى پيچيده و بغرنج است چه از نظر اعتقادات و جهان‏بينى و چه از نظر احكام فقهى و چه از بعد اخلاق و مسائل اجتماعى. بنابراين، از چند جهت وجود روحانيت ضرورت پيدا مى‏كند:
1. قرآن به عنوان اساس اسلام، به تفسير و بيان مطالب نيازمند است. تفسير قرآن در درجه اول بر عهده شخص رسول خدا بود.(1) بعد از نبى اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تفسير قرآن بر عهده جانشينان آن حضرت امامان دوازده‏گانه قرار گرفت و در زمان غيبت نيز بر عهدة علما و دانشمندان راستين است كه در حقيقت، پيروان انبيا و جانشينان آنان هستند.
2. منبع ديگر در معارف اسلامى، احاديث و سنّت‏هايى است كه از نبى اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه هدى (علیهم السلام) به يادگار مانده و نيازمند بيان و تفسير است.
3. تطبيق احكام و موضوعات، با منابع فقهى، نياز به اجتهاد و تلاش دانشمندان متخصص اين فن دارد.

دوم. بيان و ابلاغ مسائل نيز به افراد آگاه و متخصص اين فن نياز دارد تا به درستى مردم را با معارف دين آشنا سازند. طبيعى است كه حرفه و فن تبليغ، كار هر كسى نيست و هنر ويژه خود را مى‏طلبد.

سوم. در بعد رهبرى عملى نيز بايد افراد شاخص و لايقى باشند كه عملًا در جامعه به اجراى دين بپردازند و با رفتار خويش، ديگران را به سوى اسلام و اهداف قرآن فراخوانند.

چهارم. گه‏گاه افرادى پيدا مى‏شوند و نظرهايى ابراز مى‏كنند كه از حقيقت دين به دور است و اگر جلوى اين انحراف گرفته نشود، چه بسا شكاف عميقى در دين ايجاد گردد و همين امر، موجب فرقه گرايى و هرج و مرج شود. بايد چهره‏هاى راستين و صاحب نظر در حقايق دينى، وجود داشته باشند تا دين و مكتب را از انحرافات برهانند و وحدت امت و كيان جامعه اسلامى را در اين بعد، صيانت بخشند. پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مى‏فرمايند: «يَحملُ هذا الدين فى كلّ قرنٍ عدول يَنفَوْنَ عنه تأويلَ المبطلين و تحريفَ الغالين وانتحالَ الجاهلين» «پيوسته اين دين را در هر قرن و زمانى، افرادى امين و شايسته حافظ و نگاهبان هستند و جلوى تأويلات اهل باطل، و تحريف افراد غلو كننده و تندرو، و نسبت‏هاى نارواى افراد جاهل را مى‏گيرند».(2)

پنجم. هر چه زمان به پيش مى‏رود، فكر زاينده و خلّاق بشر به مسائل جديدى دست مى‏يازد و شبهات و سؤال‏هايى درباره معارف دينى پيش مى‏آيد. بنابراين، بايد افراد آگاه و خبره‏اى باشند كه به شبهات خودى و بيگانه پاسخ دهند و ابهام زدايى كنند.

شش. با پيشرفت زمان، موضوعات متنوع و جديدى نيز پيش مى‏آيد كه در گذشته مطرح نبوده است (مثل چگونگى خواندن نماز و گرفتن روزه در ايستگاه‏هاى فضايى). در چنين شرايطى، بايد محققان و دانشمندان دينى به استنباط احكام بپردازند و جواب‏گوى نيازها باشند.

هفتم. اديان راستين، هميشه چونان سدى مستحكم در برابر مطامع و منافع سردمداران بشرى بوده‏اند. دين، هميشه حامى مستضعفان بوده و با ستم و اجحاف سر ستيز داشته است. شاهد بارز آن در قرن اخير، لغو قرارداد رويتر (انحصار تنباكو) درپى فتواى ميرزاى شيرازى (رحمت الله علیه) است. طبيعى است كه زمامداران خودكامه، از اين سدى كه در برابر خويش احساس مى‏كنند، دل خوشى ندارند و هميشه در صدد شكستن و ويرانى آن برآمده‏اند. از اين رو، با دسيسه‏هاى مختلف، براى پيكار با دين تلاش مى‏كنند و با استهزا و تهمت و تحريف حقايق و جا زدن افراد شيّاد به نام روحانى و رهبران دينى، به خواسته‏هاى خود جامه عمل مى‏پوشانند.
چه كسى بايد با همه وجود و تمام وقت، در برابر چنين توطئه‏هاى گسترده بايستد و از موجوديت دين پاسدارى كند؟ قرآن مى‏فرمايد: « لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ يُذْكَرُ فيهَا اسْمُ اللّهِ كَثيرًا» «اگر نبود اين سنت خداوندى كه پيوسته جلوى افراد متجاوز به حريم دين و مقدسات، توسط افراد شجاع و پاكباخته گرفته شود، هر معبدى اعم از كليسا و كنيسه و مسجد ويران مى‏گشت و اثرى از آنها باقى نمى‏ماند».(3)
بنابراين، فلسفه وجود روحانيت، در سه بعد علمى، رفتارى و سياسى خلاصه مى‏شود. در بعد علمى، اين موارد را بايد در نظر داشت: 1. استنباط احكام به طور كلى 2. ابلاغ و تبليغ معارف دينى به مردم 3. تفسير و تبيين حقايق
و معضلات دين 4. استنباط احكام درباره موضوعات جديد 5. شبهه زدايى و جواب‏گويى به پرسش‏ها.
در بعد رفتارى نيز روحانيان، بايد شاخص و الگوى جامعه باشند تا علاوه بر بيان، با رفتار خود نيز حقايق دينى را عينيت و تجسّم ببخشند. در بعد سياسى نيز در برابر خودكامگى سردمداران سياسى جامعه بايستند و از انهدام و ويرانى دين جلوگيرى كنند. اين امر در سايه اقتدار ولايت و مرجعيت و با حمايت مردم تاكنون امكان‏پذير بوده و شاهد بسيار بارز آن، همين انقلاب اسلامى ايران است.

پی‌نوشتها:‏
(1) نحل، آيه 44
(2) وسائل الشيعه، ج 27، ص 051
(3) حج، آيه 40