پرسش :
آيا ديندارى با زندگى شاد منافات دارد؟!
شرح پرسش :
پاسخ :
بسيارى از مردم و به خصوص جوانان، چنين مىپندارند كه ديندارى با زندگى شاد منافات دارد و كسانى كه ديندارترند، از شادى كمتر در زندگى برخوردارند و كسانى كه به احكام و آموزههاى دين كمتر پايبندند، در بهرهبردارى از لذتها و شادىهاى زندگى، آزادى بيشترى دارند. آيا اين پندار، صحيح است و اساساً اين پندار از كجا شكل گرفته است و منشأ آن چيست؟
ريشهيابى
ريشه اين پندار را مىتوان در امور زير خلاصه كرد:
1. نوع اخلاق و معاشرت برخى دينداران كه برخلاف دستورات و آموزههاى اخلاقى اسلام، چهرهاى عبوس و گرفته دارند و نيز با گلايه و نارضايتى، با همه مسائل برخورد مىكنند؛ به گونهاى كه گويى هيچ شادى و نشاطى در وجود آنان يافت نمىشود.
2. مراسم و برنامههايى كه در جامعه ما در ايام سوگوارى براى پيشوايان و بزرگان دين برگزار مىشود، نمود و گستره آن نسبت به مراسم شادى و سرور براى آن بزرگواران به مراتب بيشتر است؛ مثلاً براى عزادارى حضرت اباعبدالله الحسين عليهالسلام معمولاً در دو ماه محرم و صفر، مراسم برگزار مىشود؛ ولى به مناسبت ميلاد مسعود آن حضرت، تنها يك روز مراسم جشن و سرور مختصرى برپا مىشود.
3. برخى احكام دين، محدوديتهايى را ايجاد كرده، شادىها را محدود مىسازند؛ مثلاً حرمت لهو و لعب، ممنوع بودن موسيقى حرام، ممنوعيت اختلاط زن و مرد نامحرم و ... . اين احكام، بخشى از شادىها و مراسم تفريحى را كه در ميان غير متدينين رايج و معمول است، ممنوع مىسازد و خود به خود، زندگى شاد را از دينداران سلب مىكند. همچنين احكام و دستوراتى كه مانع درآمدهاى حرام و يا اسراف و تبذير است، خود زمينههاى زندگى شاد را محدود مىسازند.
4. برخى توصيهها و دستورات دينى نيز شادى را مذمت كرده و اندوه و غم را مورد ستايش قرار داده است. مفاهيمى همچون گريه، ترس، عزادارى، ذكر مصيبت، اندوهگين بودن، و ... در فضاى ديندارى، ارزش و تقدس يافته و خنده، قهقهه، پايكوبى، دست زدن و ... مفاهيمى مذموم و بد تلقى شده است. اين موارد، زمينه و منشأ اين برداشت شده است كه ديندارى با زندگى شاد، منافات دارد و بنابراين، براى داشتن زندگى شاد، نمىتوان ديندار بود.
براى تبيين موضوع، بايد ببينيم تعريف ما از ديندارى و زندگى شاد چيست؟
ديندارى
معنى صحيح و درست ديندارى، باور به آموزههاى اعتقادى دين و پايبندى به مقررات، احكام و ارزشهاى دينى است. منظور ما از دين، اسلام ناب و حقيقى است؛ نه هر چه كه به عنوان دين شناخته مىشود. هر فرد يا جامعهاى كه باور عميقتر و جدىترى به مبانى اعتقادى اسلام داشته باشد و در عمل و رفتار هم چارچوب اسلامى را بيشتر و دقيقتر عمل كند، ديندارتر شمرده مىشود. از آن جا كه دين حق، يعنى اسلام ناب محمدى صلىاللهعليهوآله موجب تأمين سعادت انسان و نشان دهنده راه خوشبختى حقيقى است و سعادت و خوشبختى است كه شادى حقيقى و ماندگار را براى ما به وجود مىآورد. بنابراين، ديندارى درست نمىتواند با شادى حقيقى، ناسازگار و متضاد باشد. رفتارهاى ناشايست كسانى كه ادعاى ديندارى مىكنند و آداب و رسوم غلطى كه به نام دين در جوامع دينى جارى است، نبايد به حساب دين گذاشته شوند. دين به ما توصيه مىكند كه در مواجهه با يكديگر، چهرهاى بشاش و شاد داشته باشيم و حتى اگر اندوه و غصهاى هم در درون ما وجود دارد، آن را به رخ ديگران نكشيم و كام ديگران را تلخ نكنيم.1 بىتوجهى به اين دستورات، موجب برداشت غلط از ديندارى شده است. در مورد مراسم عزادارى و سوگوارى نيز تنها براى جريان كربلا و حماسه عاشوراست كه توصيههاى فراوانى براى گريه و عزادارى شده است كه در اين موضوع، علاوه بر ريشههاى عاطفى اين مسئله، زنده ماندن درسهاى زندگىساز عاشورا مورد توجه بوده است. در كنار اين توصيهها، دستورات فراوانى هم براى شادى و سرور در مناسبتهاى شاد ارائه شده است. امامان ما فرمودهاند كه شيعيان ما يعنى دينداران حقيقى، در شادى و سرور ما، شادمانند2 و در حزن و اندوه ما، اندوهگين. حالا اگر در جامعه ما تعادل رعايت نمىگردد و به شادى و سرور به اندازه مراسم عزاداراى و گريه اهميت داده نمىشود، ناشى از برداشت ناقص و عادت غلط دينداران است؛ نه اين كه ديندارى صحيح و حقيقى آن را ايجاب نمىكند.
به هر حال، ديندارى به معنى صحيح و جامع آن، منافاتى با زندگى شاد به معنى درست و عميق آن ندارد؛ ولى نگاه و تعريف ما از زندگى شاد هم بايد روشن شود تا پاسخ اين پرسش كامل گردد.
زندگى شاد
شادى، همان حال خوش، انبساط خاطر و احساس مثبت و خوبى است كه هر كسى آن را تجربه كرده است. شنيدن خبرى مسرت بخش، به دست آوردن موفقيتى برجسته، قرار گرفتن در موقعيتى لذت بخش، مشاهده صحنهاى غرور آفرين، همه و همه، موجب خوشحالى و شادى خاطر انسان مىگردد؛ اما همه شادىها به يك اندازه براى ما مهم و مطلوب نيست. دانشجويى كه براى به دست آوردن موفقيتى علمى در حال پژوهش و مطالعه است، به راحتى از بسيارى خوشىها و شادىهاى گذرا چشم مىپوشد تا به خوشحالى و شادى ناشى از آن موفقيت علمى دست يابد. كارگر يا كارمندى كه براى تأمين معاش خود و فراهم كردن زندگى راحت و شاد، تلاش فشرده و خستهكنندهاى را انجام مىدهد، در اين راه از بسيارى از لذتها و شادىهاى زودگذر چشم مىپوشد و حتى سختىها و رنجهايى را تحمل مىكند. بنابراين، بديهى است كه «براى به دست آوردن لذتهاى بزرگتر و شادىهاى ماندگارتر، بايد از لذتها و خوشىهاى كوچكتر و پستتر، صرفنظر كرد». اگر اندكى روى همين قاعده تأمل و درنگ داشته باشيم، به راحتى در مىيابيم كه انواع و اقسام شادىها را بايد طبقهبندى كرد و سپس براى زندگى شاد، به تعريفى مناسب و صحيح دست يافت.
اقسام شادىها
شادىها گاهى گذرا هستند و گاهى ماندگار؛ گاهى كاذبند و گاهى حقيقى؛ گاهى شخصىاند و گاهى خانوادگى و يا ملى و نوعى؛ گاهى سطحىاند و گاهى عميق؛ گاهى مادىاند و گاهى معنوى و البته به دست آوردن هر شادى، نياز به تلاش دارد و هزينه خاص خود را مىطلبد. اين هزينه، گاهى مادى است و گاهى معنوى و گاهى هم مادى است و هم معنوى. شادىهايى در زندگى يافت مىشوند كه بسيار پرهزينهاند و هيچ فرد عاقلى حاضر نيست هزينههاى آن شادىها را تحمل كند؛ ولى برخى شادىها كم هزينهاند يا ارزش آن را دارند كه براى به دست آوردن آنها، هزينههاى فراوان تحمل شود. كسانى هستند كه شادى شخصى خودشان برايشان مهمتر از هر چيز ديگرى است و رنج و زيان ديگران، براى آنان در ازاى به دست آوردن آن شادى، هيچ اهميتى ندارد. كسى كه با سرقت اموال يا تجاوز به ناموس ديگران، براى خود شادى فراهم مىسازد، آيا نمىانديشد كه هزينه شادى او را ديگران بايد تحمل كنند؟ اكنون اين سوال را بايد مطرح كرد كه منظور از زندگى شاد چيست؟ به نظر مىرسد كه اغلب به ابعاد و اعماق زندگى شاد، توجه نمىشود و با معيارهاى ناقص و سطحى، زندگى شاد تعريف مىشود. در سطح خرد مىبينيم كه بسيارى از افراد، شادىهاى گذرا و مادى خود را به هر قيمتى بر شادىهاى ماندگار و معنوى خود و نيز بر شادىهاى ديگران ترجيح مىدهند و در سطح كلان هم شاهد تأمين لذت و شادى برخى طبقات مرفّه جامعه و يا شادى مادى و ظاهرى برخى كشورها و ملتها، به بهاى گزاف رنج و سختى و تباهى، براى ساير طبقات يا ساير كشورها هستيم. آيا منظور از منافات بين ديندارى و زندگى شاد، اين گونه شادىهاست؟ اگر اين طور است، بايد تأكيد كنيم كه ديندارى با اين زندگى شاد، قطعاً منافات دارد و اساساً دين حق و اسلام ناب، براى پيشگيرى از اين گونه شادىها ارائه شده است. ديندارى حقيقى، موجب مىشود كه ما از هر راهى و وسيلهاى، درصدد كسب شادىهاى فردى و مادى خود نباشيم و راحتى ديگران را به راحتى خود ترجيح دهيم تا از اين طريق به شادىهاى عميقتر، متعالىتر و ماندگارترى دست يابيم.3
توجه داشته باشيم كه بسيارى از شادىهاى ما، ناشى از شرايط و وضعيتى است كه ديگران به وجود آوردند و يا ناشى از حماسهاى است كه رنج و تلاش ديگران آن را خلق كرده است. شادى و لذت عميق و گستردهاى كه ملت ما در حماسه فتح خرمشهر (در سوم خرداد 1361) به دست آوردند و يا شادى تاريخى و ماندگار دستيابى به استقلال، آزادى و مردم سالارى، نتيجه تلاشها و مجاهدتهاى تعداد بىشمارى انسانهاى وارسته و فداكار بوده است. ديندارى، زمينهها و عوامل و انگيزههاى پيدايش چنين شادىهايى را فراهم مىسازد.
بنابراين، بايد بر روى تعريف زندگى شاد، تأمل كنيم. روشن است كه بخشى از شادىهاى زندگى، شادىهاى شخصى ، مادى و گذراست و نمىتوان اين واقعيت را انكار كرد كه هر انسانى به اين گونه شادىها نياز دارد. دين، اين نياز طبيعى را نه تنها رد نكرده است، بلكه براى تأمين صحيح و درست آن، راهكارهاى فراوان و آسانى را هم ارائه كرده، ولى مهم اين است كه فرد و جامعه ديندار، زندگى را در زندگى مادى و حيات دنيوى محدود نمىكنند و اين كافران و منكران حقيقتند كه جز ظواهر زندگى مادى را نمىبينند و از زندگى اخروى و حيات ابدى، غافل مىباشند.4 ما اگر ديندار واقعى باشيم، نبايد تنها به زندگى شاد دنيوى بينديشيم و نبايد شادى زندگى پايدار و جاودان خود را از ياد ببريم. تأمين زندگى شاد، به معنى واقعى آن، مستلزم هزينههايى چون چشم فروبستن از برخى شادىها و لذتهاى دنيوى است؛ لذتهاى حرامى كه غالباً جايگزين حلال هم دارند و اگر به درستى نگريسته شوند. شادى ناشى از آنها، چندان هم خوشايند نيست.
شادىهاى مادى و طبيعى
به هر حال، شادىهاى طبيعى و مادى هم لازم و ضرورى است؛ به شرط اين كه تأمين اين شادىها، به شادىهاى ديگر لطمه وارد نكند و اين شادىها، موجب رنجها و دشوارىهاى بعدى براى ما نباشند و نيز مانع دستيابى و چشيدن شادىهاى متعالى، معنوى و ماندگار نگردند.
اگر زندگى شاد را براى خود و ديگران با اين سه اصل، تطبيق دهيم و درصدد تأمين آن باشيم، ديندارى، نه تنها مانع آن نيست؛ بلكه فراهم كننده و تسهيل كننده آن است.
احكام اسلام، تأمين كننده شادىهاى اصيل
دستورات و احكام اسلام در باب عبادات و كسب معرفت الهى و نيز برخى دستورات و مقررات اجتماعى و اقتصادى اسلام كه به ظاهر محدود كننده لذتها و خوشىهاى ماست، دقيقاً به همين منظور قرار داده شده است. شادى معنوى كسى كه با چشم پوشى از لذتهاى طبيعى، به سير و سلوك معنوى پرداخته و لذت رابطه با خداوند را چشيده است، هرگز براى ديگران قابل فهم نيست. شادى عميقى كه فراتر از رنجها و سختىهاى ظاهرى براى يك انسان مجاهد و سخت كوش، براى اطاعت امر خدا حاصل مىشود، با شادىهاى سطحى و گذرا، قابل مقايسه نمىباشد. بنابراين، ظلم بزرگى به انسانهاست كه آنان را تنها به شادىهاى ظاهرى و مادى دل خوش و سرگرم كنيم و زندگى شاد را در چارچوب تنگ شادىهاى سطحى و گذرا، تعريف كنيم. چه محروميتى دردناكتر و تأسفبارتر از محروميت از شادىها و لذتهاى متعالى و اصيل است؟
بنابراين، اگر بگوييم كه هدف اصلى دين و ديندارى، دستيابى به زندگى شاد، به معنى واقعى و كامل آن مىباشد، سخنى به گزاف نگفتهايم.
در اين صورت، در مىيابيم كه بدون ديندارى، نمىتوان به زندگى شاد دست يافت.
از همين رو، قرآن كريم، دينداران واقعى و هر انسان راستين را به شادىها و لذتهاى حقيقى بشارت مىدهد و فاسقان و كافران را از غصههاى ماندگار و وضعيت اندوهبارى كه براى خود رقم زدهاند، بيم مىدهد.5
غم متعالى
همان گونه كه شادى داراى مراتب و انواع مختلفى است. غم نيز چنين است. غصههاى حقير و اندوههاى مادى و طبيعى، محدود و گذرا هستند؛ اما نوعى غم متعالى و انسانى وجود دارد كه ناشى از احساس هبوط و دورافتادگى از حقيقت است. انسان فرهيختهاى كه عالم طبيعت را پستترين سطح حيات مىبيند و خود را دورافتاده و در خراب آباد طبيعت مىيابد، در اين غم بزرگ، لذتى متعالى را حس مىكند و نمىتواند دل خوش به زندگى غافلانه و شادىهاى كودكانه باشد. اين غم، محدود به اين عالم خاكى است و در زندگى جاودانه، از آن خبرى نيست؛ اين است كه ارزش مىيابد و در ادبيات عرفانى ما نيز خود را به صورت برجستهاى نشان مىدهد.
گفتم غم تو دارم، گفتا غمت سرآيد
گفتم كه ماه من شود، گفتا اگر برآيد
اين غم عرفانى كه ناشى از هجران انسان از مبدأ خويش است، سيما و سيرت عارفان را تحت تأثير خود قرار مىدهد و ناظران را به شگفتى وا مىدارد كه چرا آنان به «زندگى شاد» پشت كردهاند.
در اندرون من خسته دل، ندانم چيست
كه من خموشم و او در فغان و در غوغاست
نتيجهگيرى
اگر تعريف خود را از ديندارى، زندگى، شادى و غم، مورد بازكاوى و تأمّل قرار دهيم، خواهيم ديد كه ديندارى حقيقى و پاىبندى به ارزشهاى دينى، گرچه برخى شادىهاى مادى و طبيعى را محدود مىكند، ولى در عوض، لذتها و شادىهاى متعالى و ارزشمندى را براى فرد و جامعه ديندار، به ارمغان مىآورد و آن چه را كه انسان غافل از دين، به عنوان زندگى شاد براى خود مىپندارد، چيزى جز شادىهاى سطحى و مادى نيست كه علاوه بر محروم كردن ديگران از شادى، غالباً مستلزم هزينههاى فراوان، پيامدهاى تأسف بار و بالاتر از همه، محروم شدن از لذتها و خوشىهاى ابدى و معنوى است. اگر زندگى جاودان و ابدى انسان را در نظر بگيريم، زندگى شاد، جز در پرتو ديندارى تحقق نخواهد يافت و اگر زندگى شاد دنيوى را هم جستوجو كنيم، با ديندارى، مىتوان به مصداق جامع، متعادل و صحيحى از آن دست يافت؛ البته به شرط آن كه همه ابعاد دين را به درستى شناخته، در عمل به آنها پاىبند باشيم. با اين حال، برخى دريافتها، رفتارها و عادات در بعضى از جوامع دينى، از جهت عدم توجه به لذتها و شادىهاى مشروع، قابل نقد است و بايد اصلاح گردد.
پىنوشت:
1. غررالحكم و درر الكلم، ص 91.
2. همان ،ص 117.
3. ر.ك: حشر(59)، آيه 9.
4. سوره روم(30)، آيه 7.
5. ر.ك: آل عمران(3)، آيات 170-188.
6. ر.ك: نهج البلاغه، خطبه 193 (در اوصاف متقين).
بسيارى از مردم و به خصوص جوانان، چنين مىپندارند كه ديندارى با زندگى شاد منافات دارد و كسانى كه ديندارترند، از شادى كمتر در زندگى برخوردارند و كسانى كه به احكام و آموزههاى دين كمتر پايبندند، در بهرهبردارى از لذتها و شادىهاى زندگى، آزادى بيشترى دارند. آيا اين پندار، صحيح است و اساساً اين پندار از كجا شكل گرفته است و منشأ آن چيست؟
ريشهيابى
ريشه اين پندار را مىتوان در امور زير خلاصه كرد:
1. نوع اخلاق و معاشرت برخى دينداران كه برخلاف دستورات و آموزههاى اخلاقى اسلام، چهرهاى عبوس و گرفته دارند و نيز با گلايه و نارضايتى، با همه مسائل برخورد مىكنند؛ به گونهاى كه گويى هيچ شادى و نشاطى در وجود آنان يافت نمىشود.
2. مراسم و برنامههايى كه در جامعه ما در ايام سوگوارى براى پيشوايان و بزرگان دين برگزار مىشود، نمود و گستره آن نسبت به مراسم شادى و سرور براى آن بزرگواران به مراتب بيشتر است؛ مثلاً براى عزادارى حضرت اباعبدالله الحسين عليهالسلام معمولاً در دو ماه محرم و صفر، مراسم برگزار مىشود؛ ولى به مناسبت ميلاد مسعود آن حضرت، تنها يك روز مراسم جشن و سرور مختصرى برپا مىشود.
3. برخى احكام دين، محدوديتهايى را ايجاد كرده، شادىها را محدود مىسازند؛ مثلاً حرمت لهو و لعب، ممنوع بودن موسيقى حرام، ممنوعيت اختلاط زن و مرد نامحرم و ... . اين احكام، بخشى از شادىها و مراسم تفريحى را كه در ميان غير متدينين رايج و معمول است، ممنوع مىسازد و خود به خود، زندگى شاد را از دينداران سلب مىكند. همچنين احكام و دستوراتى كه مانع درآمدهاى حرام و يا اسراف و تبذير است، خود زمينههاى زندگى شاد را محدود مىسازند.
4. برخى توصيهها و دستورات دينى نيز شادى را مذمت كرده و اندوه و غم را مورد ستايش قرار داده است. مفاهيمى همچون گريه، ترس، عزادارى، ذكر مصيبت، اندوهگين بودن، و ... در فضاى ديندارى، ارزش و تقدس يافته و خنده، قهقهه، پايكوبى، دست زدن و ... مفاهيمى مذموم و بد تلقى شده است. اين موارد، زمينه و منشأ اين برداشت شده است كه ديندارى با زندگى شاد، منافات دارد و بنابراين، براى داشتن زندگى شاد، نمىتوان ديندار بود.
براى تبيين موضوع، بايد ببينيم تعريف ما از ديندارى و زندگى شاد چيست؟
ديندارى
معنى صحيح و درست ديندارى، باور به آموزههاى اعتقادى دين و پايبندى به مقررات، احكام و ارزشهاى دينى است. منظور ما از دين، اسلام ناب و حقيقى است؛ نه هر چه كه به عنوان دين شناخته مىشود. هر فرد يا جامعهاى كه باور عميقتر و جدىترى به مبانى اعتقادى اسلام داشته باشد و در عمل و رفتار هم چارچوب اسلامى را بيشتر و دقيقتر عمل كند، ديندارتر شمرده مىشود. از آن جا كه دين حق، يعنى اسلام ناب محمدى صلىاللهعليهوآله موجب تأمين سعادت انسان و نشان دهنده راه خوشبختى حقيقى است و سعادت و خوشبختى است كه شادى حقيقى و ماندگار را براى ما به وجود مىآورد. بنابراين، ديندارى درست نمىتواند با شادى حقيقى، ناسازگار و متضاد باشد. رفتارهاى ناشايست كسانى كه ادعاى ديندارى مىكنند و آداب و رسوم غلطى كه به نام دين در جوامع دينى جارى است، نبايد به حساب دين گذاشته شوند. دين به ما توصيه مىكند كه در مواجهه با يكديگر، چهرهاى بشاش و شاد داشته باشيم و حتى اگر اندوه و غصهاى هم در درون ما وجود دارد، آن را به رخ ديگران نكشيم و كام ديگران را تلخ نكنيم.1 بىتوجهى به اين دستورات، موجب برداشت غلط از ديندارى شده است. در مورد مراسم عزادارى و سوگوارى نيز تنها براى جريان كربلا و حماسه عاشوراست كه توصيههاى فراوانى براى گريه و عزادارى شده است كه در اين موضوع، علاوه بر ريشههاى عاطفى اين مسئله، زنده ماندن درسهاى زندگىساز عاشورا مورد توجه بوده است. در كنار اين توصيهها، دستورات فراوانى هم براى شادى و سرور در مناسبتهاى شاد ارائه شده است. امامان ما فرمودهاند كه شيعيان ما يعنى دينداران حقيقى، در شادى و سرور ما، شادمانند2 و در حزن و اندوه ما، اندوهگين. حالا اگر در جامعه ما تعادل رعايت نمىگردد و به شادى و سرور به اندازه مراسم عزاداراى و گريه اهميت داده نمىشود، ناشى از برداشت ناقص و عادت غلط دينداران است؛ نه اين كه ديندارى صحيح و حقيقى آن را ايجاب نمىكند.
به هر حال، ديندارى به معنى صحيح و جامع آن، منافاتى با زندگى شاد به معنى درست و عميق آن ندارد؛ ولى نگاه و تعريف ما از زندگى شاد هم بايد روشن شود تا پاسخ اين پرسش كامل گردد.
زندگى شاد
شادى، همان حال خوش، انبساط خاطر و احساس مثبت و خوبى است كه هر كسى آن را تجربه كرده است. شنيدن خبرى مسرت بخش، به دست آوردن موفقيتى برجسته، قرار گرفتن در موقعيتى لذت بخش، مشاهده صحنهاى غرور آفرين، همه و همه، موجب خوشحالى و شادى خاطر انسان مىگردد؛ اما همه شادىها به يك اندازه براى ما مهم و مطلوب نيست. دانشجويى كه براى به دست آوردن موفقيتى علمى در حال پژوهش و مطالعه است، به راحتى از بسيارى خوشىها و شادىهاى گذرا چشم مىپوشد تا به خوشحالى و شادى ناشى از آن موفقيت علمى دست يابد. كارگر يا كارمندى كه براى تأمين معاش خود و فراهم كردن زندگى راحت و شاد، تلاش فشرده و خستهكنندهاى را انجام مىدهد، در اين راه از بسيارى از لذتها و شادىهاى زودگذر چشم مىپوشد و حتى سختىها و رنجهايى را تحمل مىكند. بنابراين، بديهى است كه «براى به دست آوردن لذتهاى بزرگتر و شادىهاى ماندگارتر، بايد از لذتها و خوشىهاى كوچكتر و پستتر، صرفنظر كرد». اگر اندكى روى همين قاعده تأمل و درنگ داشته باشيم، به راحتى در مىيابيم كه انواع و اقسام شادىها را بايد طبقهبندى كرد و سپس براى زندگى شاد، به تعريفى مناسب و صحيح دست يافت.
اقسام شادىها
شادىها گاهى گذرا هستند و گاهى ماندگار؛ گاهى كاذبند و گاهى حقيقى؛ گاهى شخصىاند و گاهى خانوادگى و يا ملى و نوعى؛ گاهى سطحىاند و گاهى عميق؛ گاهى مادىاند و گاهى معنوى و البته به دست آوردن هر شادى، نياز به تلاش دارد و هزينه خاص خود را مىطلبد. اين هزينه، گاهى مادى است و گاهى معنوى و گاهى هم مادى است و هم معنوى. شادىهايى در زندگى يافت مىشوند كه بسيار پرهزينهاند و هيچ فرد عاقلى حاضر نيست هزينههاى آن شادىها را تحمل كند؛ ولى برخى شادىها كم هزينهاند يا ارزش آن را دارند كه براى به دست آوردن آنها، هزينههاى فراوان تحمل شود. كسانى هستند كه شادى شخصى خودشان برايشان مهمتر از هر چيز ديگرى است و رنج و زيان ديگران، براى آنان در ازاى به دست آوردن آن شادى، هيچ اهميتى ندارد. كسى كه با سرقت اموال يا تجاوز به ناموس ديگران، براى خود شادى فراهم مىسازد، آيا نمىانديشد كه هزينه شادى او را ديگران بايد تحمل كنند؟ اكنون اين سوال را بايد مطرح كرد كه منظور از زندگى شاد چيست؟ به نظر مىرسد كه اغلب به ابعاد و اعماق زندگى شاد، توجه نمىشود و با معيارهاى ناقص و سطحى، زندگى شاد تعريف مىشود. در سطح خرد مىبينيم كه بسيارى از افراد، شادىهاى گذرا و مادى خود را به هر قيمتى بر شادىهاى ماندگار و معنوى خود و نيز بر شادىهاى ديگران ترجيح مىدهند و در سطح كلان هم شاهد تأمين لذت و شادى برخى طبقات مرفّه جامعه و يا شادى مادى و ظاهرى برخى كشورها و ملتها، به بهاى گزاف رنج و سختى و تباهى، براى ساير طبقات يا ساير كشورها هستيم. آيا منظور از منافات بين ديندارى و زندگى شاد، اين گونه شادىهاست؟ اگر اين طور است، بايد تأكيد كنيم كه ديندارى با اين زندگى شاد، قطعاً منافات دارد و اساساً دين حق و اسلام ناب، براى پيشگيرى از اين گونه شادىها ارائه شده است. ديندارى حقيقى، موجب مىشود كه ما از هر راهى و وسيلهاى، درصدد كسب شادىهاى فردى و مادى خود نباشيم و راحتى ديگران را به راحتى خود ترجيح دهيم تا از اين طريق به شادىهاى عميقتر، متعالىتر و ماندگارترى دست يابيم.3
توجه داشته باشيم كه بسيارى از شادىهاى ما، ناشى از شرايط و وضعيتى است كه ديگران به وجود آوردند و يا ناشى از حماسهاى است كه رنج و تلاش ديگران آن را خلق كرده است. شادى و لذت عميق و گستردهاى كه ملت ما در حماسه فتح خرمشهر (در سوم خرداد 1361) به دست آوردند و يا شادى تاريخى و ماندگار دستيابى به استقلال، آزادى و مردم سالارى، نتيجه تلاشها و مجاهدتهاى تعداد بىشمارى انسانهاى وارسته و فداكار بوده است. ديندارى، زمينهها و عوامل و انگيزههاى پيدايش چنين شادىهايى را فراهم مىسازد.
بنابراين، بايد بر روى تعريف زندگى شاد، تأمل كنيم. روشن است كه بخشى از شادىهاى زندگى، شادىهاى شخصى ، مادى و گذراست و نمىتوان اين واقعيت را انكار كرد كه هر انسانى به اين گونه شادىها نياز دارد. دين، اين نياز طبيعى را نه تنها رد نكرده است، بلكه براى تأمين صحيح و درست آن، راهكارهاى فراوان و آسانى را هم ارائه كرده، ولى مهم اين است كه فرد و جامعه ديندار، زندگى را در زندگى مادى و حيات دنيوى محدود نمىكنند و اين كافران و منكران حقيقتند كه جز ظواهر زندگى مادى را نمىبينند و از زندگى اخروى و حيات ابدى، غافل مىباشند.4 ما اگر ديندار واقعى باشيم، نبايد تنها به زندگى شاد دنيوى بينديشيم و نبايد شادى زندگى پايدار و جاودان خود را از ياد ببريم. تأمين زندگى شاد، به معنى واقعى آن، مستلزم هزينههايى چون چشم فروبستن از برخى شادىها و لذتهاى دنيوى است؛ لذتهاى حرامى كه غالباً جايگزين حلال هم دارند و اگر به درستى نگريسته شوند. شادى ناشى از آنها، چندان هم خوشايند نيست.
شادىهاى مادى و طبيعى
به هر حال، شادىهاى طبيعى و مادى هم لازم و ضرورى است؛ به شرط اين كه تأمين اين شادىها، به شادىهاى ديگر لطمه وارد نكند و اين شادىها، موجب رنجها و دشوارىهاى بعدى براى ما نباشند و نيز مانع دستيابى و چشيدن شادىهاى متعالى، معنوى و ماندگار نگردند.
اگر زندگى شاد را براى خود و ديگران با اين سه اصل، تطبيق دهيم و درصدد تأمين آن باشيم، ديندارى، نه تنها مانع آن نيست؛ بلكه فراهم كننده و تسهيل كننده آن است.
احكام اسلام، تأمين كننده شادىهاى اصيل
دستورات و احكام اسلام در باب عبادات و كسب معرفت الهى و نيز برخى دستورات و مقررات اجتماعى و اقتصادى اسلام كه به ظاهر محدود كننده لذتها و خوشىهاى ماست، دقيقاً به همين منظور قرار داده شده است. شادى معنوى كسى كه با چشم پوشى از لذتهاى طبيعى، به سير و سلوك معنوى پرداخته و لذت رابطه با خداوند را چشيده است، هرگز براى ديگران قابل فهم نيست. شادى عميقى كه فراتر از رنجها و سختىهاى ظاهرى براى يك انسان مجاهد و سخت كوش، براى اطاعت امر خدا حاصل مىشود، با شادىهاى سطحى و گذرا، قابل مقايسه نمىباشد. بنابراين، ظلم بزرگى به انسانهاست كه آنان را تنها به شادىهاى ظاهرى و مادى دل خوش و سرگرم كنيم و زندگى شاد را در چارچوب تنگ شادىهاى سطحى و گذرا، تعريف كنيم. چه محروميتى دردناكتر و تأسفبارتر از محروميت از شادىها و لذتهاى متعالى و اصيل است؟
بنابراين، اگر بگوييم كه هدف اصلى دين و ديندارى، دستيابى به زندگى شاد، به معنى واقعى و كامل آن مىباشد، سخنى به گزاف نگفتهايم.
در اين صورت، در مىيابيم كه بدون ديندارى، نمىتوان به زندگى شاد دست يافت.
از همين رو، قرآن كريم، دينداران واقعى و هر انسان راستين را به شادىها و لذتهاى حقيقى بشارت مىدهد و فاسقان و كافران را از غصههاى ماندگار و وضعيت اندوهبارى كه براى خود رقم زدهاند، بيم مىدهد.5
غم متعالى
همان گونه كه شادى داراى مراتب و انواع مختلفى است. غم نيز چنين است. غصههاى حقير و اندوههاى مادى و طبيعى، محدود و گذرا هستند؛ اما نوعى غم متعالى و انسانى وجود دارد كه ناشى از احساس هبوط و دورافتادگى از حقيقت است. انسان فرهيختهاى كه عالم طبيعت را پستترين سطح حيات مىبيند و خود را دورافتاده و در خراب آباد طبيعت مىيابد، در اين غم بزرگ، لذتى متعالى را حس مىكند و نمىتواند دل خوش به زندگى غافلانه و شادىهاى كودكانه باشد. اين غم، محدود به اين عالم خاكى است و در زندگى جاودانه، از آن خبرى نيست؛ اين است كه ارزش مىيابد و در ادبيات عرفانى ما نيز خود را به صورت برجستهاى نشان مىدهد.
گفتم غم تو دارم، گفتا غمت سرآيد
گفتم كه ماه من شود، گفتا اگر برآيد
اين غم عرفانى كه ناشى از هجران انسان از مبدأ خويش است، سيما و سيرت عارفان را تحت تأثير خود قرار مىدهد و ناظران را به شگفتى وا مىدارد كه چرا آنان به «زندگى شاد» پشت كردهاند.
در اندرون من خسته دل، ندانم چيست
كه من خموشم و او در فغان و در غوغاست
نتيجهگيرى
اگر تعريف خود را از ديندارى، زندگى، شادى و غم، مورد بازكاوى و تأمّل قرار دهيم، خواهيم ديد كه ديندارى حقيقى و پاىبندى به ارزشهاى دينى، گرچه برخى شادىهاى مادى و طبيعى را محدود مىكند، ولى در عوض، لذتها و شادىهاى متعالى و ارزشمندى را براى فرد و جامعه ديندار، به ارمغان مىآورد و آن چه را كه انسان غافل از دين، به عنوان زندگى شاد براى خود مىپندارد، چيزى جز شادىهاى سطحى و مادى نيست كه علاوه بر محروم كردن ديگران از شادى، غالباً مستلزم هزينههاى فراوان، پيامدهاى تأسف بار و بالاتر از همه، محروم شدن از لذتها و خوشىهاى ابدى و معنوى است. اگر زندگى جاودان و ابدى انسان را در نظر بگيريم، زندگى شاد، جز در پرتو ديندارى تحقق نخواهد يافت و اگر زندگى شاد دنيوى را هم جستوجو كنيم، با ديندارى، مىتوان به مصداق جامع، متعادل و صحيحى از آن دست يافت؛ البته به شرط آن كه همه ابعاد دين را به درستى شناخته، در عمل به آنها پاىبند باشيم. با اين حال، برخى دريافتها، رفتارها و عادات در بعضى از جوامع دينى، از جهت عدم توجه به لذتها و شادىهاى مشروع، قابل نقد است و بايد اصلاح گردد.
پىنوشت:
1. غررالحكم و درر الكلم، ص 91.
2. همان ،ص 117.
3. ر.ك: حشر(59)، آيه 9.
4. سوره روم(30)، آيه 7.
5. ر.ك: آل عمران(3)، آيات 170-188.
6. ر.ك: نهج البلاغه، خطبه 193 (در اوصاف متقين).
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}