پرسش :

چطور مى‏توان به كسى كه تازه مى‏خواهد مسلمان شود آدرس بهشت و جهنم را داد؟ جاى بهشت و جهنم كجاست؟


شرح پرسش :
پاسخ :
انسانى كه در جهان ماده زندگى مى‏كند و بسيارى از داورى‏ها و انتظارات او هم صبغه عنصرى و مادى دارد. او براى هر چيز، جا و مكان مادى تصور مى‏كند و فرآيند همه امور را در راستاى زمان و مكان طبيعى مى‏نگرد. حال اگر از او پرسيده شود كه جاى مسئله 2+2=4 كجاست يا جاى معادله 9 = ايكس +4 كجاست، درپاسخ خواهد گفت: اين مسئله‏اى رياضى يا معادله‏اى جبرى است و نمى‏تواند جايى داشته باشد. و امرى است كه جنبه متافيزيكى دارد و خارج از محدوده تاريخ و مكان است؛ بلكه اساساً علوم و دانش‏هاى بشرى ذاتاً مجرد ازماده است و زمان و مكان ندارد و از جان انسان بيرون نيست. از اين رو با رفتن روح از بدن، علوم هم همراه او مى‏شوند. بهشت و جهنم نيز از محدوده تاريخ دنيايى و زمان و مكان خارج است و قبل، بعد، كى و كجاى دنيوى بر نمى‏دارند و چنانچه ما بخواهيم آنها را تصور كنيم، بايد به تعبيرهاى قرآن و احاديث معصومين (ع) رو آورده، بگوييم: بهشت نزد سدره المنتهى است.
در احاديث فراوانى كه به برخى از آنها اشاره شد،«سدر المنتهى»، «جنه المأوى»، «عرش»، «كرسى»، «معراج» و «ملكوت» همه كنار هم قرار گرفته است؛ يعنى همه در آسمان‏ها قرار گرفته است.
بسيارى از احاديث اسلامى نيز اين معنى را تأييد و تأكيد مى‏كند كه بهشت و دوزخ هم اكنون مخلوقند. يكى از اصحاب از امام على بن موسى الرضا(ع) پرسيد كه آيا بهشت و دوزخ هم اكنون مخلوقند؟ امام (ع) فرمود:«و ان رسول الله قد دخل الجنه ورأى النار لما عرج به الى السما؛ آرى آفريده شده‏اند و پيامبر (ص) به هنگام معراج، وارد بهشت شد و دوزخ را نيز مشاهده كرد».
سؤال شد كه برخى مى‏گويند آنها مخلوق نيستند. امام (ع) فرمود:«ما اولئك منا و لا نحن منهم، من انكر خلق الجنة و النار فقد كذب النبى و كذبنا؛ آنها از ما نيستند و مااز آنها نيستيم؛ كسى كه آفرينش بهشت و دوزخ را انكار كند، پيامبر را تكذيب كرده و ما را نيز تكذيب نموده است».1
در بسيارى از روايات مربوط به معراج پيامبر (ص)، به مسئله بهشت و دوزخ و وجود فعلى آنها اشاره شده و اينها در حقيقت تأكيدى است بر آن چه درآيات فوق خوانديم و قرآن در سوره نجم در جريان معراج پيامبر (ص) نيز به اين موضوع اشاره كرده است.
در تفسير على بن ابراهيم در شرح آيه «و لقد رآه نزله اخرى عند سدره المنتهى»، چنين آمده است: «واما الرد على من انكر خلق الجنة و النار فقوله عندها جنة المأوى، اى عند سدرة المنتهى فسدرة المنتهى فى السماء السابعة و جنة المأوى عندها؛ پاسخ كسانى كه آفرينش بهشت و دوزخ را انكار مى‏كنند، آيه «عندها جنة المأوى» است؛ يعنى در نزد سدرة المنتهى كه در آسمان هفتم است، بهشت جاويدان قرار دارد».2
روايات متعددى كه در منابع شيعه و اهل سنت درباره تولد بانوى اسلام، فاطمه زهرا (س)آمده، نيز گواه بر اين معنى است كه مى‏گويد: پيامبر اكرم (ص) در شب معراج وارد بهشت شد و از ميوه درختان بهشتى تناول فرمود و از همان ميوه، نطفه فاطمه زهرا (س) منعقد شد و لذا پيامبر(ص)او را مى‏بوسيد و مى‏گفت:«از او بوى بهشت مى‏شنوم»3
در تفسير آيه «كلما دخل عليها زكريا المحراب وجد عندها رزقا...؛4هر زمان زكريا وارد محراب مريم (س) مى‏شد، غذاى مخصوصى در آن جا مى‏يافت»، در بسيارى از منابع اسلامى اعم از شيعه واهل سنت آمده است كه اين غذا، ميوه‏هاى بهشتى بود كه در غير فصل، خداوند در اختيار مريم مى‏گذاشت.
در حديث ديگرى از پيغمبر اكرم (ص)تعبير لطيف‏ترى در اين زمينه ديده مى‏شود و آن اين كه مى‏فرمايد: هنگامى كه به معراج رفتم، وارد بهشت شدم؛ در آنجا فرشتگانى را ديدم كه قصرهايى مى‏سازند و گاه توقف مى‏كنند، از علت اين امر سؤال كردم، گفتند: ما منتظر مصالح هستيم! گفتم مصالح شما چيست؟ گفتند: ذكر «سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر» كه مؤمن مى‏گويد؛ هنگامى كه ذكر مى‏كند، بنا مى‏كنيم و هنگامى كه خوددارى مى‏كند، دست نگه مى‏داريم.5
اين بحث را با سخنى از مرحوم علامه مجلسى پايان مى‏دهيم. او در بحارالانوار ذيل روايات مربوط به بهشت و دوزخ مى‏گويد: «بدان ايمان به بهشت و دوزخ، آن گونه كه در آيات و اخبار وارد شده، بدون تأويل كردن آن به معناى ديگر، از ضروريات دين است‏
اما اين كه آنها هم اكنون مخلوقند يا نه، غالب علماى اسلام مگر گروه اندكى از معتزله معتقدند كه هم اكنون مخلوق هستند و آيات و اخبار متواتره سخن آن گروه اندك را نفى مى‏كند و مذهب آنها را تضعيف مى‏نمايد و ظاهر اين است كه احدى از علماى اماميه قائل به اين مذهب نادرست نيست؛ مگر سخنى كه به سيد رضى نسبت مى‏دهند.6
براى اطلاعات بيشتر به كتاب‏هاى تفسير موضوعى قرآن و معاد درقرآن از آيت الله جوادى آملى و پيام قرآن از آيت الله مكارم شيرازى مراجعه كنيد.
پى نوشت:
1. مجلسى، بحار النوار، ج 8، ص 119.
2. تفسير على بن ابراهيم، ج 2، ص 335.
3. ذخاير العقبى، ص 36؛ مستدرك الصحيحين، ج 6، ص 156.
4. آل عمران (3): 37.
5. بحار النوار، ج 18، ص 375.
6. همان، ج 8، ص 205.