پرسش :
فلسفه غيبت امام زمان علیه السلام چيست؟
شرح پرسش :
پاسخ :
پيش از ورود براى پاسخ به اين سؤال، تذكر دو نكته لازم است:
1) اگر به محيط پيرامون خود توجه كنيم، در مىيابيم كه در عالم آفرينش، امور بسيار زيادى هست كه ما فلسفهى آنها را نمىدانيم و اگر آنچه را كه مىدانيم، با آن چه را كه نمىدانيم، مقايسه كنيم، درمىيابيم كه نادانستههاى ما به مراتب بيش از دانستههاى ماست؛ لذا اگر در عالم آفرينش، حكمت و فلسفهى چيزى را ندانستيم، نبايد وجود هر گونه حكمت و فلسفهاى را براى آن منكر شويم.
2) ميان ندانستن سر غيبت و امكان وقوع غيبت، هيچ ملازمهاى وجود ندارد؛ يعنى چنين نيست كه اگر ما سر غيبت را درک نكنيم، مجبور به انكار وقوع آن شويم. همان گونه كه ما سر وجود بسيارى از اشياى پيرامون خود را نمىدانيم، اما آنها را انكار نيز نمىكنيم؛ لذا وقتى پيامبر اكرم (ص) و ساير معصومين (ع) بر وقوع چنين حادثهاى خبر دهند، ما به عنوان يک مؤمن آن را مىپذيريم؛ ولو اين كه حكمت آن را درک نكنيم و خداوند تعالى، ايمان به غيب را يكى از صفات متقين دانسته است: «هدى للمتقين الذين يومنون بالغيب؛ اين كتاب كه در آن ترديدى نيست. هدايتى براى متقين است. همان كسانى كه به غيب ايمان دارند.(بقره 2 - 3/2)
با اين دو مقدمه، اكنون به سراغ پاسخهايى مىرويم كه ائمه اطهار (ع) در مقابل اين سؤال مطرح كردهاند. اين سؤال كه غيبت چه سرى دارد، در زمان خود ائمه اطهار (ع) و حتى از خود امام زمان (عج)، نيز پرسيده شده است. آن بزرگواران در پاسخ دو گونه برخورد كردهاند. در مواردى تصريح كردهاند كه فلسفهى واقعى غيبت تا زمان ظهور ايشان هيچ گاه روشن نخواهد شد؛ اما در عين حال برخى حكمتها و فوايد و مصلحتهايى را كه موجب غيبت شده است، مطرح كردهاند و به اين وسيله خواستهاند كارى كنند كه ما خيال نكنيم واقعا هيچ مصلحتى در غيبت آن بزرگوار وجود ندارد و فقط تذكرى است كه اين مصلحتها، همهى قضيه نيست و سر واقعى آن، امرى بزرگتر است. اينک، احاديثى در هر دو مورد مىآوريم:
در خصوص پاسخ اول - كه سر واقعى غيبت تا زمان ظهور معلوم نخواهد شد - مثلا عبدالله بن فضل هاشمى از امام صادق (ع) روايت مىكند:
«ان وجه الحكمة فى ذلك لا ينكشف الا بعد ظهوره، كما لا ينكشف وجه الحكمة لما اتاه الخضر من خرق السفينة و قتل الغلام و اقامة الجدار لموسى (ع) الا وقت افتراقهما؛ يابن الفضل، ان هذا الأمر امر من الله تعالى، و سر من سر الله و غيب من غيب الله، و متى علمنا أنه عزوجل حكيم، صدقنا بأن أفعاله و أقواله كلها حكمة و ان كان وجهه غير منكشف لنا»(كمال الدين و تمام النعمة شيخ صدوق، به نقل از آيت الله صافى گلپايگانى، منتخب الأثر، صص 266 - 7)
«اما وجه حكمت در اين مسأله جز بعد از ظهور او آشكار نخواهد شد؛ همان گونه كه وجه حكمت كارهاى خضر (ع)، يعنى خراب كردن كشتى، كشتن پسر بچه و تجديد بناى ديوار براى حضرت موسى (ع) تا زمان جدايىشان معلوم نشد. اى پسر فضل! اين مطلب، امرى از امور الهى و سرى از اسرار الهى و غيبى از غيوب الهى است و وقتى ما دانستيم كه خداوند عزوجل حكيم است، تصديق خواهيم كرد كه همهى كارها و سخنانش حكيمانه است؛ ولو اين كه ما حكمت آنها را درنيابيم.»
درک اين مسأله به حدى براى انسانهاى عادى دشوار است كه حتى خود امام زمان (عج) در توقيعى، در عين حال كه برخى مصلحتهاى اين غيبت را متذكر مىشود، توصيه مىكند: «از حقيقت اين امر خيلى جست و جو نكنيد كه آن را نخواهيد دانست: «اما علم ما وقع من الغيبة، فان الله عزوجل يقول: يا أيها الذين آمنوا لا تسئلوا عن أشياء ان تبدلكم تسؤكم، فاغلقوا باب السؤال عما لا يعينكم، و لا تكفلوا علم ما قد كفيتم»(كمال الدين و تمام النعمة، به نقل از منتخب الأثر، ص 267؛ و الاحتجاج طبرسى، ج 2، ص 284، به نقل از كلمة الامام المهدى، ص 290)
«اما علت رويداد غيبت، پس خداوند تعالى فرموده است: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! از چيزهايى كه اگر برايتان آشكار شود، ناراحتتان مىكند، سؤال نكنيد.» پس باب سؤال را بر آنچه به حالتان فايده ندارد، ببنديد و خود را براى دانستن آنچه كه از شما نخواستهاند، در زحمت نيندازيد.»
اما در احاديث، برخى وجوه ديگر نيز به عنوان برخى مصالح مترتب بر غيبت ذكر شده است؛ از جمله:
1) به گردن نداشتن بيعت و تعهد نسبت به هيچ حكومت جائرى: چنان كه در همين توقيع فوق الذكر آمده است: «اما علم ما وقع من الغيبة، انه لم يكن لأحد من آبائى و قد أوقعت فى عنقه بيعة لطاغية زمانه، و انى أخرج حين أخرج و لا بيعة لأحد من الطواغيت فى عنقى» (منبع پيشين)
«اما علت رويداد غيبت! همانا هيچ يک از پدران من نبودند مگر اين كه بيعت و تعهدى در مقابل حكومتهاى طاغوت زمان خود داشتند، ولى من هنگامى كه قيام مىكنم، تعهدى نسبت به هيچ يک از طاغوتها بر عهدهام نيست.»
2) در برخى از احاديث، علت آن خوف از كشته شدن ذكر شده است. مثلا در كتاب الغيبة از «شيخ طوسى»، از «زراره» نقل شده است: [كه امام صادق (ع) فرمود: ان للقائم غيبة قبل ظهوره، قلت: لم؟ قال: يخاف القتل؛ (به نقل از منتخب الأثر، ص 269) و ظاهرا همين حديث با سلسله اسناد ديگرى در كتاب شريف كافى نيز آمده است و مىدانيم كه امامان ما، همگى توسط دشمنانشان به شهادت رسيدند؛ به ويژه آخرين امامان؛ يعنى امام هادى (ع) و امام عسکرى (ع) كه در همان سنين جوانى شهيد شدند و دشمنان درصدد بودند تا امام زمان (عج) را نيز در همان طفوليت به شهادت برسانند. البته اصل اين مطلب، حدوث غيبت را توجيه مىكند و نه بقاى غيبت را. هر چند از اين حيث كه تا وقتى اسباب و علل ظاهرى براى حفظ جان ايشان و برقرارى حكومت عدل مهيا نشود، جان ايشان همچنان در خطر است، مىتوان آن را توجيهى براى بقاى غيبت نيز دانست.
3) آزمايش و امتحان مؤمنان: در احاديث متعددى، يكى از حكمتهاى غيبت، آزمايش و امتحان مؤمنين براى جدا شدن مؤمنين واقعى از مدعيان دروغين ديندارى معرفى شده است. مىدانيم كه يكى از سنتهاى الهى، سنت ابتلا و امتحان است و خداوند هر كس را كه ادعاى ايمان داشتن مىكند، مورد امتحان قرار مىدهد تا صدق يا كذب ادعايش آشكار شود: «أحسب الناس أن يتركوا أن يقولوا آمنا و هم لا يفتنون - و لقد فتنا الذين من قبلهم فليعلمن الله الذين صدقوا و ليعلمن الكاذبين»(عنكبوت 2 - 3/29)
«آيا مردم پنداشتند كه تا گفتند: ايمان آورديم! رها مىشوند و مورد آزمايش قرار نمىگيرند؟ به يقين كسانى را كه پيش از اينان بودند، آزموديم تا خدا آنان را كه راست گفتهاند، معلوم دارد و دروغگويان را نيز معلوم كند.»
اين غيبت نيز، خود امتحانى براى مؤمنين است؛ هم امتحان ايمانشان و هم امتحان عملشان. اما امتحان ايمانشان از اين حيث است كه طولانى شدن غيبت او باعث مىشود تا عدهاى كه ايمانشان استوار نيست، در مورد او ترديد كنند؛ چنان كه از پيامبر اكرم (ص) روايت شده است: «و ذاك الذى يغيب عن شيعته و أوليائه غيبة لا يثبت فيها على القول بامامته الا من امتحن الله قلبه للايمان» (آيت الله صافى گلپايگانى، منتخب الأثر، ص 101)
«و آن، همان كسى است كه از شيعيان و دوستانش غايب مىشود؛ چنان غيبتى كه جز كسانى كه خداوند قلبشان را براى ايمان داشتن مورد امتحان قرار داده است، كسى بر قول به امامت او ثابت قدم نمىماند.»
يا از امام باقر (ع) در پايان حديث مفصلى كه دربارهى كيفيت ظهور امام زمان مىباشد، آمده است: «و ذلك بعد غيبة طويلة ليعلم الله من يطيعه بالغيب و يؤمن به» (همان، ص 292)
«و آن بعد از غيبت طولانى است تا خداوند معلوم گرداند كه چه كسى او را در غيب اطاعت مىكند و به او ايمان دارد.»
يا از اميرالمؤمنين (ع) نقل شده است: «و ليبعثن الله رجلا من ولدى فى آخر الزمان يطالب بدمائنا و ليغيبن عنهم تمييزا لاهل الضلالة حتى يقول الجاهل مالله فى آل محمد من حاجة» (همان، ص 299 و 263)
«و قطعا خداوند مردى از فرزندانم را در آخرالزمان بر خواهد انگيخت كه به خونخواهى ما قيام مىكند. او از مردم غايب مىشود تا گمراهان مشخص شوند و اين غيبت آن قدر طولانى مىشود كه جاهلان خواهند گفت: خداوند ديگر به اهل بيت پيامبر (ص) اعتنايى نمىكند.»
قريب به همين مضمون از پيامبر اكرم (ص) نيز نقل شده است.(همان، ص 262)
اما امتحان عملى به اين است كه آن قدر ناگوارىها، دشوارىها و گناهان مردم را احاطه مىكند و به تعبير پيامبر اكرم (ص): «ليأتين على الناس زمان لا يسلم لذى دين دينه الا من يفر من شاهق الى شاهق، و من حجر الى حجر كالثعلب باشباله» (منتخب الأثر، ص 437)
«زمانى مىرسد كه هر كس بخواهد دينش را حفظ كند، چارهاى ندارد جز اين كه از كوهى به كوهى و از سوراخى به سوراخ ديگر فرار كند؛ همانند شغالى كه دائما آشيانهى خود را عوض مىكند.»
در احاديث مختلف، اين گناهان فراگير و معروف شدن منكرها و منكر شدن معروفها مفصلا توضيح داده شده است. (براى نمونهاى از اين احاديث، رک: منتخب الأثر، ص 424 - 438، به ويژه حديث نهم كه از كتاب شريف كافى نقل شده است.)
براى همين دشوارى امتحان است كه در احاديث آمده است: «حفظ ايمان در آخرالزمان، از نگه داشتن گوى آتشين در دست، دشوارتر است.»
4) آماده شدن اوضاع جهان براى پذيرش توحيد و عدالت فراگير:
مىدانيم كه هدف از ارسال اين همه پيامبر و انزال اين كتابهاى آسمانى، اشاعهى خدا پرستى و گسترش عدالت در همهى ابعاد بوده و حضرت مهدى (عج) كسى است كه قرار است اين تلاشهاى انبيا و اولياى حق را به سرانجام رساند؛ چنان كه در احاديث آمده است: «اذا قام القائم لم يعبد الا الله عزوجل» (منتخب الأثر، ص 471)
چون قائم قيام كند، جز خداى عزوجل معبودى پرستش نشود.»
و نيز امام باقر (ع) فرمودند: «اذا قام القائم ذهب دولة الباطل» (همان، ص 471)
«هنگامى كه قائم قيام كند، دولت باطل از ميان برود.»
و در تفسير آيهى: «اعلموا أن الله يحيى الأرض بعد موتها؛ (حديد 17/57) بدانيد كه خداوند، زمين را پس از مرگش زنده مىگرداند.» فرمودهاند: «يحييها بالقائم (ع) فيعدل فيها فيحيى الأرض بالعدل بعد موتها بالظلم» (منتخب الأثر، ص 478)
«خداوند زمين را به وسيلهى قائم احيا مىكند. پس او زمين را پس از اين كه به خاطر ظلم مرده بود، با عدل زنده مىكند.»
پس، آشكار است كه خداوند نمىخواهد اين برقرارى توحيد و عدالت اجبارى باشد؛ بلكه مىخواهد خود مردم به اين كار مايل شوند و اگر اجبارى در كار بود، مىتوانست از همان ابتدا اين اجبار را پديد آورد. حال آن كه چنين نكرد؛ بلكه در قرآن كريم نيز فرمود: «لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط؛(حديد 25/57) ما پيامبران خود را فرستاديم تا خود مردم براى برقرارى قسط و عدل بپاخيزند.»
بنابراين، خود مردم بايد به رشدى برسند كه خواهان عدالت شوند و زمينه را براى عدالت آماده سازند تا حضرت مهدى (عج)ظهور كند. براى اين است كه در احاديث متعددى به اين نكته اشاره شده است كه تا مردم با يكديگر همدل و از ته دل خواهان اجراى عدالت نشدهاند، ايشان ظهور نمىكند. البته اين منافاتى با فراوانى ظلم در جامعه ندارد؛ يعنى از طرفى در جامعه، ظالمانى هستند كه جهان را پر از ظلم ساختهاند؛ اما شرط ظهور اين است كه بسيارى از انسانها نيز از اين ظلم و ستمها به ستوه آمده باشند و آماده باشند كه با جان و دل براى گسترش عدالت و رفع اين ظلمها تلاش كنند. معناى زمينه سازى براى ظهور، همين تربيت خود و افراد ديگر است؛ به نحوى كه هم خود عادلانه رفتار كنند و هم با جان و دل آماده براى گسترش عدالت باشند. مثلا در توقيعى از امام زمان (عج) آمده است:«ولو أن أشيا عنا - وفقهم الله لطاعته - على اجتماع من القلوب فى الوفاء بالعهد عليهم لما تأخر عنهم اليمن بلقائنا، و لتعجلت لهم السعادة بمشاهدتنا على حق المعرفة و صدقها منهم بنا، فما يحبسنا عنهم الا ما يتصل بنا مما نكرهه و لا نؤثره منهم»(احتجاج طبرسى، ج 2، ص 325، دومين نامهى امام زمان (عج) به شيخ مفيد، به نقل از كلمة الامام المهدى، ص 200)
«و اگر چنان كه شيعيان ما - كه خداوند توفيق طاعتشان دهد - در راه وفاى به پيمانشان همدل مىشوند، يمن ملاقات ما برايشان به تأخير نمىافتاد و سعادت ديدار ما بر مبناى شناختى راستين و صداقتى از جانب آنها نسبت به ما، زودتر نصيبشان مىشد. پس ما را از ايشان دور نمىدارد؛ مگر آن كارهايشان كه از نظر ما ناپسند است و ما از آنان روا نمىدانيم.»
البته چنان كه در ابتدا گفتيم، اينها و موارد ديگرى كه احيانا در برخى احاديث ديگر يافت مىشوند، همگى از جمله فوايدى هستند كه بر غيبت آن حضرت مترتب است؛ وگرنه سر واقعى آن تا زمان ظهور ايشان بر مردمان معلوم نخواهد شد.
براى تفصيل اين بحث، رجوع کنید به:
1. آيت الله صافى گلپايگانى، نويد امن و امان، صص 121 - 150
2. منتخب الأثر، پاورقى صص 266 - 272)
پيش از ورود براى پاسخ به اين سؤال، تذكر دو نكته لازم است:
1) اگر به محيط پيرامون خود توجه كنيم، در مىيابيم كه در عالم آفرينش، امور بسيار زيادى هست كه ما فلسفهى آنها را نمىدانيم و اگر آنچه را كه مىدانيم، با آن چه را كه نمىدانيم، مقايسه كنيم، درمىيابيم كه نادانستههاى ما به مراتب بيش از دانستههاى ماست؛ لذا اگر در عالم آفرينش، حكمت و فلسفهى چيزى را ندانستيم، نبايد وجود هر گونه حكمت و فلسفهاى را براى آن منكر شويم.
2) ميان ندانستن سر غيبت و امكان وقوع غيبت، هيچ ملازمهاى وجود ندارد؛ يعنى چنين نيست كه اگر ما سر غيبت را درک نكنيم، مجبور به انكار وقوع آن شويم. همان گونه كه ما سر وجود بسيارى از اشياى پيرامون خود را نمىدانيم، اما آنها را انكار نيز نمىكنيم؛ لذا وقتى پيامبر اكرم (ص) و ساير معصومين (ع) بر وقوع چنين حادثهاى خبر دهند، ما به عنوان يک مؤمن آن را مىپذيريم؛ ولو اين كه حكمت آن را درک نكنيم و خداوند تعالى، ايمان به غيب را يكى از صفات متقين دانسته است: «هدى للمتقين الذين يومنون بالغيب؛ اين كتاب كه در آن ترديدى نيست. هدايتى براى متقين است. همان كسانى كه به غيب ايمان دارند.(بقره 2 - 3/2)
با اين دو مقدمه، اكنون به سراغ پاسخهايى مىرويم كه ائمه اطهار (ع) در مقابل اين سؤال مطرح كردهاند. اين سؤال كه غيبت چه سرى دارد، در زمان خود ائمه اطهار (ع) و حتى از خود امام زمان (عج)، نيز پرسيده شده است. آن بزرگواران در پاسخ دو گونه برخورد كردهاند. در مواردى تصريح كردهاند كه فلسفهى واقعى غيبت تا زمان ظهور ايشان هيچ گاه روشن نخواهد شد؛ اما در عين حال برخى حكمتها و فوايد و مصلحتهايى را كه موجب غيبت شده است، مطرح كردهاند و به اين وسيله خواستهاند كارى كنند كه ما خيال نكنيم واقعا هيچ مصلحتى در غيبت آن بزرگوار وجود ندارد و فقط تذكرى است كه اين مصلحتها، همهى قضيه نيست و سر واقعى آن، امرى بزرگتر است. اينک، احاديثى در هر دو مورد مىآوريم:
در خصوص پاسخ اول - كه سر واقعى غيبت تا زمان ظهور معلوم نخواهد شد - مثلا عبدالله بن فضل هاشمى از امام صادق (ع) روايت مىكند:
«ان وجه الحكمة فى ذلك لا ينكشف الا بعد ظهوره، كما لا ينكشف وجه الحكمة لما اتاه الخضر من خرق السفينة و قتل الغلام و اقامة الجدار لموسى (ع) الا وقت افتراقهما؛ يابن الفضل، ان هذا الأمر امر من الله تعالى، و سر من سر الله و غيب من غيب الله، و متى علمنا أنه عزوجل حكيم، صدقنا بأن أفعاله و أقواله كلها حكمة و ان كان وجهه غير منكشف لنا»(كمال الدين و تمام النعمة شيخ صدوق، به نقل از آيت الله صافى گلپايگانى، منتخب الأثر، صص 266 - 7)
«اما وجه حكمت در اين مسأله جز بعد از ظهور او آشكار نخواهد شد؛ همان گونه كه وجه حكمت كارهاى خضر (ع)، يعنى خراب كردن كشتى، كشتن پسر بچه و تجديد بناى ديوار براى حضرت موسى (ع) تا زمان جدايىشان معلوم نشد. اى پسر فضل! اين مطلب، امرى از امور الهى و سرى از اسرار الهى و غيبى از غيوب الهى است و وقتى ما دانستيم كه خداوند عزوجل حكيم است، تصديق خواهيم كرد كه همهى كارها و سخنانش حكيمانه است؛ ولو اين كه ما حكمت آنها را درنيابيم.»
درک اين مسأله به حدى براى انسانهاى عادى دشوار است كه حتى خود امام زمان (عج) در توقيعى، در عين حال كه برخى مصلحتهاى اين غيبت را متذكر مىشود، توصيه مىكند: «از حقيقت اين امر خيلى جست و جو نكنيد كه آن را نخواهيد دانست: «اما علم ما وقع من الغيبة، فان الله عزوجل يقول: يا أيها الذين آمنوا لا تسئلوا عن أشياء ان تبدلكم تسؤكم، فاغلقوا باب السؤال عما لا يعينكم، و لا تكفلوا علم ما قد كفيتم»(كمال الدين و تمام النعمة، به نقل از منتخب الأثر، ص 267؛ و الاحتجاج طبرسى، ج 2، ص 284، به نقل از كلمة الامام المهدى، ص 290)
«اما علت رويداد غيبت، پس خداوند تعالى فرموده است: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! از چيزهايى كه اگر برايتان آشكار شود، ناراحتتان مىكند، سؤال نكنيد.» پس باب سؤال را بر آنچه به حالتان فايده ندارد، ببنديد و خود را براى دانستن آنچه كه از شما نخواستهاند، در زحمت نيندازيد.»
اما در احاديث، برخى وجوه ديگر نيز به عنوان برخى مصالح مترتب بر غيبت ذكر شده است؛ از جمله:
1) به گردن نداشتن بيعت و تعهد نسبت به هيچ حكومت جائرى: چنان كه در همين توقيع فوق الذكر آمده است: «اما علم ما وقع من الغيبة، انه لم يكن لأحد من آبائى و قد أوقعت فى عنقه بيعة لطاغية زمانه، و انى أخرج حين أخرج و لا بيعة لأحد من الطواغيت فى عنقى» (منبع پيشين)
«اما علت رويداد غيبت! همانا هيچ يک از پدران من نبودند مگر اين كه بيعت و تعهدى در مقابل حكومتهاى طاغوت زمان خود داشتند، ولى من هنگامى كه قيام مىكنم، تعهدى نسبت به هيچ يک از طاغوتها بر عهدهام نيست.»
2) در برخى از احاديث، علت آن خوف از كشته شدن ذكر شده است. مثلا در كتاب الغيبة از «شيخ طوسى»، از «زراره» نقل شده است: [كه امام صادق (ع) فرمود: ان للقائم غيبة قبل ظهوره، قلت: لم؟ قال: يخاف القتل؛ (به نقل از منتخب الأثر، ص 269) و ظاهرا همين حديث با سلسله اسناد ديگرى در كتاب شريف كافى نيز آمده است و مىدانيم كه امامان ما، همگى توسط دشمنانشان به شهادت رسيدند؛ به ويژه آخرين امامان؛ يعنى امام هادى (ع) و امام عسکرى (ع) كه در همان سنين جوانى شهيد شدند و دشمنان درصدد بودند تا امام زمان (عج) را نيز در همان طفوليت به شهادت برسانند. البته اصل اين مطلب، حدوث غيبت را توجيه مىكند و نه بقاى غيبت را. هر چند از اين حيث كه تا وقتى اسباب و علل ظاهرى براى حفظ جان ايشان و برقرارى حكومت عدل مهيا نشود، جان ايشان همچنان در خطر است، مىتوان آن را توجيهى براى بقاى غيبت نيز دانست.
3) آزمايش و امتحان مؤمنان: در احاديث متعددى، يكى از حكمتهاى غيبت، آزمايش و امتحان مؤمنين براى جدا شدن مؤمنين واقعى از مدعيان دروغين ديندارى معرفى شده است. مىدانيم كه يكى از سنتهاى الهى، سنت ابتلا و امتحان است و خداوند هر كس را كه ادعاى ايمان داشتن مىكند، مورد امتحان قرار مىدهد تا صدق يا كذب ادعايش آشكار شود: «أحسب الناس أن يتركوا أن يقولوا آمنا و هم لا يفتنون - و لقد فتنا الذين من قبلهم فليعلمن الله الذين صدقوا و ليعلمن الكاذبين»(عنكبوت 2 - 3/29)
«آيا مردم پنداشتند كه تا گفتند: ايمان آورديم! رها مىشوند و مورد آزمايش قرار نمىگيرند؟ به يقين كسانى را كه پيش از اينان بودند، آزموديم تا خدا آنان را كه راست گفتهاند، معلوم دارد و دروغگويان را نيز معلوم كند.»
اين غيبت نيز، خود امتحانى براى مؤمنين است؛ هم امتحان ايمانشان و هم امتحان عملشان. اما امتحان ايمانشان از اين حيث است كه طولانى شدن غيبت او باعث مىشود تا عدهاى كه ايمانشان استوار نيست، در مورد او ترديد كنند؛ چنان كه از پيامبر اكرم (ص) روايت شده است: «و ذاك الذى يغيب عن شيعته و أوليائه غيبة لا يثبت فيها على القول بامامته الا من امتحن الله قلبه للايمان» (آيت الله صافى گلپايگانى، منتخب الأثر، ص 101)
«و آن، همان كسى است كه از شيعيان و دوستانش غايب مىشود؛ چنان غيبتى كه جز كسانى كه خداوند قلبشان را براى ايمان داشتن مورد امتحان قرار داده است، كسى بر قول به امامت او ثابت قدم نمىماند.»
يا از امام باقر (ع) در پايان حديث مفصلى كه دربارهى كيفيت ظهور امام زمان مىباشد، آمده است: «و ذلك بعد غيبة طويلة ليعلم الله من يطيعه بالغيب و يؤمن به» (همان، ص 292)
«و آن بعد از غيبت طولانى است تا خداوند معلوم گرداند كه چه كسى او را در غيب اطاعت مىكند و به او ايمان دارد.»
يا از اميرالمؤمنين (ع) نقل شده است: «و ليبعثن الله رجلا من ولدى فى آخر الزمان يطالب بدمائنا و ليغيبن عنهم تمييزا لاهل الضلالة حتى يقول الجاهل مالله فى آل محمد من حاجة» (همان، ص 299 و 263)
«و قطعا خداوند مردى از فرزندانم را در آخرالزمان بر خواهد انگيخت كه به خونخواهى ما قيام مىكند. او از مردم غايب مىشود تا گمراهان مشخص شوند و اين غيبت آن قدر طولانى مىشود كه جاهلان خواهند گفت: خداوند ديگر به اهل بيت پيامبر (ص) اعتنايى نمىكند.»
قريب به همين مضمون از پيامبر اكرم (ص) نيز نقل شده است.(همان، ص 262)
اما امتحان عملى به اين است كه آن قدر ناگوارىها، دشوارىها و گناهان مردم را احاطه مىكند و به تعبير پيامبر اكرم (ص): «ليأتين على الناس زمان لا يسلم لذى دين دينه الا من يفر من شاهق الى شاهق، و من حجر الى حجر كالثعلب باشباله» (منتخب الأثر، ص 437)
«زمانى مىرسد كه هر كس بخواهد دينش را حفظ كند، چارهاى ندارد جز اين كه از كوهى به كوهى و از سوراخى به سوراخ ديگر فرار كند؛ همانند شغالى كه دائما آشيانهى خود را عوض مىكند.»
در احاديث مختلف، اين گناهان فراگير و معروف شدن منكرها و منكر شدن معروفها مفصلا توضيح داده شده است. (براى نمونهاى از اين احاديث، رک: منتخب الأثر، ص 424 - 438، به ويژه حديث نهم كه از كتاب شريف كافى نقل شده است.)
براى همين دشوارى امتحان است كه در احاديث آمده است: «حفظ ايمان در آخرالزمان، از نگه داشتن گوى آتشين در دست، دشوارتر است.»
4) آماده شدن اوضاع جهان براى پذيرش توحيد و عدالت فراگير:
مىدانيم كه هدف از ارسال اين همه پيامبر و انزال اين كتابهاى آسمانى، اشاعهى خدا پرستى و گسترش عدالت در همهى ابعاد بوده و حضرت مهدى (عج) كسى است كه قرار است اين تلاشهاى انبيا و اولياى حق را به سرانجام رساند؛ چنان كه در احاديث آمده است: «اذا قام القائم لم يعبد الا الله عزوجل» (منتخب الأثر، ص 471)
چون قائم قيام كند، جز خداى عزوجل معبودى پرستش نشود.»
و نيز امام باقر (ع) فرمودند: «اذا قام القائم ذهب دولة الباطل» (همان، ص 471)
«هنگامى كه قائم قيام كند، دولت باطل از ميان برود.»
و در تفسير آيهى: «اعلموا أن الله يحيى الأرض بعد موتها؛ (حديد 17/57) بدانيد كه خداوند، زمين را پس از مرگش زنده مىگرداند.» فرمودهاند: «يحييها بالقائم (ع) فيعدل فيها فيحيى الأرض بالعدل بعد موتها بالظلم» (منتخب الأثر، ص 478)
«خداوند زمين را به وسيلهى قائم احيا مىكند. پس او زمين را پس از اين كه به خاطر ظلم مرده بود، با عدل زنده مىكند.»
پس، آشكار است كه خداوند نمىخواهد اين برقرارى توحيد و عدالت اجبارى باشد؛ بلكه مىخواهد خود مردم به اين كار مايل شوند و اگر اجبارى در كار بود، مىتوانست از همان ابتدا اين اجبار را پديد آورد. حال آن كه چنين نكرد؛ بلكه در قرآن كريم نيز فرمود: «لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط؛(حديد 25/57) ما پيامبران خود را فرستاديم تا خود مردم براى برقرارى قسط و عدل بپاخيزند.»
بنابراين، خود مردم بايد به رشدى برسند كه خواهان عدالت شوند و زمينه را براى عدالت آماده سازند تا حضرت مهدى (عج)ظهور كند. براى اين است كه در احاديث متعددى به اين نكته اشاره شده است كه تا مردم با يكديگر همدل و از ته دل خواهان اجراى عدالت نشدهاند، ايشان ظهور نمىكند. البته اين منافاتى با فراوانى ظلم در جامعه ندارد؛ يعنى از طرفى در جامعه، ظالمانى هستند كه جهان را پر از ظلم ساختهاند؛ اما شرط ظهور اين است كه بسيارى از انسانها نيز از اين ظلم و ستمها به ستوه آمده باشند و آماده باشند كه با جان و دل براى گسترش عدالت و رفع اين ظلمها تلاش كنند. معناى زمينه سازى براى ظهور، همين تربيت خود و افراد ديگر است؛ به نحوى كه هم خود عادلانه رفتار كنند و هم با جان و دل آماده براى گسترش عدالت باشند. مثلا در توقيعى از امام زمان (عج) آمده است:«ولو أن أشيا عنا - وفقهم الله لطاعته - على اجتماع من القلوب فى الوفاء بالعهد عليهم لما تأخر عنهم اليمن بلقائنا، و لتعجلت لهم السعادة بمشاهدتنا على حق المعرفة و صدقها منهم بنا، فما يحبسنا عنهم الا ما يتصل بنا مما نكرهه و لا نؤثره منهم»(احتجاج طبرسى، ج 2، ص 325، دومين نامهى امام زمان (عج) به شيخ مفيد، به نقل از كلمة الامام المهدى، ص 200)
«و اگر چنان كه شيعيان ما - كه خداوند توفيق طاعتشان دهد - در راه وفاى به پيمانشان همدل مىشوند، يمن ملاقات ما برايشان به تأخير نمىافتاد و سعادت ديدار ما بر مبناى شناختى راستين و صداقتى از جانب آنها نسبت به ما، زودتر نصيبشان مىشد. پس ما را از ايشان دور نمىدارد؛ مگر آن كارهايشان كه از نظر ما ناپسند است و ما از آنان روا نمىدانيم.»
البته چنان كه در ابتدا گفتيم، اينها و موارد ديگرى كه احيانا در برخى احاديث ديگر يافت مىشوند، همگى از جمله فوايدى هستند كه بر غيبت آن حضرت مترتب است؛ وگرنه سر واقعى آن تا زمان ظهور ايشان بر مردمان معلوم نخواهد شد.
براى تفصيل اين بحث، رجوع کنید به:
1. آيت الله صافى گلپايگانى، نويد امن و امان، صص 121 - 150
2. منتخب الأثر، پاورقى صص 266 - 272)
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}