پرسش :
زندگي برزخي چه تفاوتي با زندگي دنيوي دارد - بدن برزخي چيست و چه تفاوتي با بدن دنيوي دارد
شرح پرسش :
پاسخ :
بين اين عالم، و مرتبهي اسما و صفات الهي، دو عالم ديگر هست: يکي، عالم مثال يا برزخ و ديگري، عالم نفس يا قيامت. (در پاسخ اولين سؤال از فصل چهارم، توضيحاتي داده شد) عالم طبيعت، ماده )قوهي محض، هيولا(، طبع، جسم و جسمانيات و عالم نفس، تجرد مطلق از ماده و آثار ماده است؛ ولي عالم برزخ، فاصلهي بين اين دو عالم است؛ يعني مادي نيست، ولي آثار ماده، همچون کيف، کم )امتداد( و اين )مکان( را دارد.
به لحاظ فلسفي، ميدانيم که ماده جوهري است که قبول صورت ميکند، به عنوان مثال، صورت جسميه بر آن عارض و آثار جسم در آن پيدا ميشود. موجوداتي که در عالم برزخ هستند، ماده ندارند، اما شکل، صورت، حد، کم، کيف و ساير اعراض را دارند؛ يعني داراي اندازه، حدود، رنگ، بو و مانند اينها هستند. پس موجودات برزخي صورت جسميه دارند، ولي هيولا و ماده ندارند و همين امر باعث ميشود که آن عالم، قويتر، عظيمتر و زندهتر از اين عالم باشد. براي اين که مطلب قدري واضحتر شود، مثالي ميآوريم:
همهي ما بدني داريم که افعال و اعمالش محدود است، اما با قواي دروني کارهاي عجيبي ميکنيم. مثلا در ذهن خود در زمان بسيار کوتاهييک ساختمان چهل طبقه بنا ميکنيم يا از شرق به غرب عالم ميرويم. اين گشايش و سعهاي را که ذهن ما و قواي دروني ما نسبت به بدن ما دارد، ميتوان با وسعت و توان عالم برزخ نسبت به دنيا مقايسه کرد.
چون خواب نمونهاي ضعيف از عالم برزخ است، ميتوان مثالي از آن جا آورد: انسان در اين دنيا اگر بخواهد از خياباني عبور کند، بايد با دقت به اطراف بنگرد تا تصادف نکند، اما در عالم خواب اين طور نيست. با يک اراده، انسان به آسمان ميرود و در آسمان پرواز ميکند. بر فراز اقيانوسها ميرود و در يک لحظه بر ميگردد. همان اندازه که اين حرکتها و سرعتها نسبت به آن حرکت از عرض خيابان، شديدتر و قويتر است، به همان اندازه، کيفيت عالم برزخ عظيمتر و قويتر از اين عالم است.
ما هر چه از اين عوامل محدوده رو به جلو برويم و نظر کنيم، عوالم وسيعتر و عظيمتر و هر چه از آنها رو به پايين بياييم، عوالم ضعيفتر و کوچکتر ميشود. شبيه تصويري که در آينه ميافتد که در مقايسه با صاحب تصوير، چه قدر ضعيفتر است. آنچه ما در اين عالم ماده مشاهده ميکنيم، فقط نمونهاي از عالم برزخ است. آن عالم به قدري وسيع است که قابل درک با حواس ظاهري نيست. اين حواس براي ارتباط انسان با عالم ماده است و نيروي ارتباط با عوالم بالاتر را ندارد.
بنابراين حقايق برزخيه، اصولا قابل پايين آمدن و نشان دادن در آينهي ماده نيست، بلکه عالم ماده آنچه را که در خود از عالم برزخ نشان ميدهد، فقط به اندازهي سعه و گنجايش خود ماده است.« (مطلب بالا تلخيصي است که از مباحث آيتالله حسيني تهراني در معادشناسي، ج 2، ص 187 - 180)
به نظر ميرسد اين مقدار که گفته شد، بتواند تا حدودي دورنمايي از عالم برزخ و تفاوتهاي آن با زندگي دنيوي را نشان دهد. فرق مهم اين است که در عالم برزخ، با وجود صورت، شکل، اندازه و اعراض مختلف، اما ماده - به معني فلسفي کلمه که در مقابل صورت و فعليت قرار ميگيرد- وجود ندارد و لذا هيچ چيزي مادي نيز در آن عالم وجود ندارد. به بيان دقيق فلسفي، در بيان نسبت عالم ماده، عالم برزخ، عالم آخرت و نيز موقعيت انسان در هر يک از اين عوالم، ميتوان چنين گفت که در قوس نزول، عالم ماده، نزول برزخ و عالم برزخ، نزول عالم تجرد محض )قيامت( است. وقتي انسان در مرتبهي طبيعت ظاهر ميشود، داراي ويژگيهاي اين نشئه و گرفتار تنگناهاي آن است. در ضمن بايد توجه کرد که نسبت اين عوالم به يکديگر، نسبت زماني نيست و نيز عدم هر مرتبه، به معناي عدم آن در مرتبهي ديگر است نه عدم مطلق. البته در داخل هر مرتبهاي، موجودات با خواص آن مرتبه عمل ميکنند؛ مثلا در عالم ماده است که انسان به فعلياتي دست مييابد.
نکتهي قابل توجه اين است که حرکت انسان در مسير کمالي خود تا رسيدن به مرتبهي تجرد، شبيه تبديل يک ماده به مادهي ديگر نيست که مادهي اول به مادهي دوم تبديل شود و ديگر اثري از قبلي نماند، بلکه در واقع، ماده در مسير تکاملي خود به فعليتهاي بالاتري ميرسد که اين فعليتها به لحاظ وجودي در طول او هستند، نه در عرض او. در حقيقت، وجود او توسعه مييابد و با اين امر، انسان به نشئهي بالاتري ميرسد که بر نشئهي قبل حکومت دارد.
بنابراين ميتوان گفت: انسان وقتي به عالم برزخ وارد ميشود، در واقع نوبت به حکومت وجود برزخي او ميرسد، نه نابودي وجود مادي. همين طور وقتي به مرتبهي اخروي ميرسد، وجود برزخي و مادي خود را از دست نميدهد. در واقع، قوس صعود مستلزم از دست دادن مراتب قبل نيست، بلکه انسان با طي مراتب کمال، مراتب وجودي مادون را نيز در اختيار دارد
و به همين دليل است که در مرتبهي مافوق ميتواند از تنعمات و نيز آلام مراتب مادون نيز برخوردار شود. بر همين اساس است که معاد جسماني و بهرهمندي از لذايذي همچون ميوههاي بهشتي، حورالعين و... يا درد کشيدن از اموري همچون سرب مذاب، حيوانات درنده، و... توجيه مييابد. البته هر چه تجرد انسان بيشتر شده باشد، بهرهمندي او از لذايذ و آلام مراتب مافوق، بيشتر ميشود، اما چنين نيست که ديگر از تنعمات و عذابهاي مراتب مادون، لذت و رنج نبرد.
بين اين عالم، و مرتبهي اسما و صفات الهي، دو عالم ديگر هست: يکي، عالم مثال يا برزخ و ديگري، عالم نفس يا قيامت. (در پاسخ اولين سؤال از فصل چهارم، توضيحاتي داده شد) عالم طبيعت، ماده )قوهي محض، هيولا(، طبع، جسم و جسمانيات و عالم نفس، تجرد مطلق از ماده و آثار ماده است؛ ولي عالم برزخ، فاصلهي بين اين دو عالم است؛ يعني مادي نيست، ولي آثار ماده، همچون کيف، کم )امتداد( و اين )مکان( را دارد.
به لحاظ فلسفي، ميدانيم که ماده جوهري است که قبول صورت ميکند، به عنوان مثال، صورت جسميه بر آن عارض و آثار جسم در آن پيدا ميشود. موجوداتي که در عالم برزخ هستند، ماده ندارند، اما شکل، صورت، حد، کم، کيف و ساير اعراض را دارند؛ يعني داراي اندازه، حدود، رنگ، بو و مانند اينها هستند. پس موجودات برزخي صورت جسميه دارند، ولي هيولا و ماده ندارند و همين امر باعث ميشود که آن عالم، قويتر، عظيمتر و زندهتر از اين عالم باشد. براي اين که مطلب قدري واضحتر شود، مثالي ميآوريم:
همهي ما بدني داريم که افعال و اعمالش محدود است، اما با قواي دروني کارهاي عجيبي ميکنيم. مثلا در ذهن خود در زمان بسيار کوتاهييک ساختمان چهل طبقه بنا ميکنيم يا از شرق به غرب عالم ميرويم. اين گشايش و سعهاي را که ذهن ما و قواي دروني ما نسبت به بدن ما دارد، ميتوان با وسعت و توان عالم برزخ نسبت به دنيا مقايسه کرد.
چون خواب نمونهاي ضعيف از عالم برزخ است، ميتوان مثالي از آن جا آورد: انسان در اين دنيا اگر بخواهد از خياباني عبور کند، بايد با دقت به اطراف بنگرد تا تصادف نکند، اما در عالم خواب اين طور نيست. با يک اراده، انسان به آسمان ميرود و در آسمان پرواز ميکند. بر فراز اقيانوسها ميرود و در يک لحظه بر ميگردد. همان اندازه که اين حرکتها و سرعتها نسبت به آن حرکت از عرض خيابان، شديدتر و قويتر است، به همان اندازه، کيفيت عالم برزخ عظيمتر و قويتر از اين عالم است.
ما هر چه از اين عوامل محدوده رو به جلو برويم و نظر کنيم، عوالم وسيعتر و عظيمتر و هر چه از آنها رو به پايين بياييم، عوالم ضعيفتر و کوچکتر ميشود. شبيه تصويري که در آينه ميافتد که در مقايسه با صاحب تصوير، چه قدر ضعيفتر است. آنچه ما در اين عالم ماده مشاهده ميکنيم، فقط نمونهاي از عالم برزخ است. آن عالم به قدري وسيع است که قابل درک با حواس ظاهري نيست. اين حواس براي ارتباط انسان با عالم ماده است و نيروي ارتباط با عوالم بالاتر را ندارد.
بنابراين حقايق برزخيه، اصولا قابل پايين آمدن و نشان دادن در آينهي ماده نيست، بلکه عالم ماده آنچه را که در خود از عالم برزخ نشان ميدهد، فقط به اندازهي سعه و گنجايش خود ماده است.« (مطلب بالا تلخيصي است که از مباحث آيتالله حسيني تهراني در معادشناسي، ج 2، ص 187 - 180)
به نظر ميرسد اين مقدار که گفته شد، بتواند تا حدودي دورنمايي از عالم برزخ و تفاوتهاي آن با زندگي دنيوي را نشان دهد. فرق مهم اين است که در عالم برزخ، با وجود صورت، شکل، اندازه و اعراض مختلف، اما ماده - به معني فلسفي کلمه که در مقابل صورت و فعليت قرار ميگيرد- وجود ندارد و لذا هيچ چيزي مادي نيز در آن عالم وجود ندارد. به بيان دقيق فلسفي، در بيان نسبت عالم ماده، عالم برزخ، عالم آخرت و نيز موقعيت انسان در هر يک از اين عوالم، ميتوان چنين گفت که در قوس نزول، عالم ماده، نزول برزخ و عالم برزخ، نزول عالم تجرد محض )قيامت( است. وقتي انسان در مرتبهي طبيعت ظاهر ميشود، داراي ويژگيهاي اين نشئه و گرفتار تنگناهاي آن است. در ضمن بايد توجه کرد که نسبت اين عوالم به يکديگر، نسبت زماني نيست و نيز عدم هر مرتبه، به معناي عدم آن در مرتبهي ديگر است نه عدم مطلق. البته در داخل هر مرتبهاي، موجودات با خواص آن مرتبه عمل ميکنند؛ مثلا در عالم ماده است که انسان به فعلياتي دست مييابد.
نکتهي قابل توجه اين است که حرکت انسان در مسير کمالي خود تا رسيدن به مرتبهي تجرد، شبيه تبديل يک ماده به مادهي ديگر نيست که مادهي اول به مادهي دوم تبديل شود و ديگر اثري از قبلي نماند، بلکه در واقع، ماده در مسير تکاملي خود به فعليتهاي بالاتري ميرسد که اين فعليتها به لحاظ وجودي در طول او هستند، نه در عرض او. در حقيقت، وجود او توسعه مييابد و با اين امر، انسان به نشئهي بالاتري ميرسد که بر نشئهي قبل حکومت دارد.
بنابراين ميتوان گفت: انسان وقتي به عالم برزخ وارد ميشود، در واقع نوبت به حکومت وجود برزخي او ميرسد، نه نابودي وجود مادي. همين طور وقتي به مرتبهي اخروي ميرسد، وجود برزخي و مادي خود را از دست نميدهد. در واقع، قوس صعود مستلزم از دست دادن مراتب قبل نيست، بلکه انسان با طي مراتب کمال، مراتب وجودي مادون را نيز در اختيار دارد
و به همين دليل است که در مرتبهي مافوق ميتواند از تنعمات و نيز آلام مراتب مادون نيز برخوردار شود. بر همين اساس است که معاد جسماني و بهرهمندي از لذايذي همچون ميوههاي بهشتي، حورالعين و... يا درد کشيدن از اموري همچون سرب مذاب، حيوانات درنده، و... توجيه مييابد. البته هر چه تجرد انسان بيشتر شده باشد، بهرهمندي او از لذايذ و آلام مراتب مافوق، بيشتر ميشود، اما چنين نيست که ديگر از تنعمات و عذابهاي مراتب مادون، لذت و رنج نبرد.
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}