پرسش :

وقتي مرده‏اي را در خواب مي‏بينيم، روح اوست يا تخيلات خود ما؟


شرح پرسش :
پاسخ :
براي پاسخ اين سؤال ابتدا بايد اندکي درباره‏ي خواب و حقيقت آن بحث کنيم. خواب‏هايي که انسان مي‏بيند، بر دو قسم است: رؤياهاي صادقه، و خواب‏هاي پريشان، يا به تعبير قرآن: »أضغاث أحلام«. در خواب‏هاي پريشان، مواردي است که قوه‏ي خيال انسان امور گوناگون و بي‏ربطي را در کنار هم مي‏چيند و مرور اين تصوارت در ذهن، به صورت يک مجموعه و يک خواب نمايان مي‏شود، در حالي که هيچ مضمون و محتواي صحيحي ندارد. نظير اين امر حتي در بيداري نيز براي انسان رخ مي‏دهد که به آن خيال پردازي مي‏گويند و اکثر خواب‏هاي انسان‏هاي عادي‏اي که دغدغه‏هاي دنيوي‏يشان فراوان است، از اين قسم است. (براي بحثي درباره‏ي خواب‏هاي پريشان )اضغاث احلام(، ر. ک: ترجمه‏ي تفسير الميزان، ج - 11، ص 254 - 256)
اما خواب‏هاي ديگري نيز هست که مي‏توان آن‏ها را خواب‏هاي واقعي و رؤياهاي صادقه ناميد که محور بحث اصلي ما هستند. در واقع، ابتدا اين تقسيم‏بندي بيان شد تا متوجه باشيم که شايد ديدن مرده‏اي در خواب، از سنخ خواب‏هاي پريشان باشد که هيچ واقعيتي ندارد. ما در اين بحث آن‏ها را کنار مي‏گذاريم و درباره‏ي رؤياهاي صادقه بحث مي‏کنيم که آيا مرده به خواب ما مي‏آيد، يا ما نزد مرده مي‏رويم و يا...؟
درباره‏ي اين خواب‏ها توضيحي قبلا داده شد (در پاسخ سؤال دوم از فصل قبل) و در اين جا مطلب را بر اساس احاديث و توضيحات آيت‏الله حسيني تهراني پي مي‏گيريم:
از امم محمد تقي )ع( درباره‏ي حقيقت مرگ سؤال شد؟ ايشان فرمودند: »مرگ همين خوابي است که هر شب به سراغ شما مي‏آيد، با اين اختلاف که مدتش طولاني است و انسان از اين خواب بيدار نمي‏شود، مگر در روز قيامت. ببينيد خفتگاني که خواب مي‏بينند و در آن حال به انواع‏ شادي‏هاي وصف ناپذير، يا وحشت‏هاي بي حد و حصر دچار مي‏شوند، چه اندازه شادمان يا وحشت‏زده هستند. مرگ و احوالاتي که در آن حال براي انسان پيش مي‏آيد، به همين گونه است. پس آماده مرگ شويد.« (معاني الأخبار، ص 289؛ به نقل از معادشناسي، ج 1، ص 161 - 162)
»اين روايت صريح است بر اين که خواب و مرگ يکي است، با اين تفاوت که مرگ قدري عميق‏تر و سنگين‏تر و خواب، قدري سبک‏تر و سطحي‏تر است. پس مي‏توان گفت: مرگ، خوابي است سنگين و خواب، مرگي است سبک. تمام فلاسفه و حکماي بزرگ جهان، همان طور که در باب حقيقت مرگ دچار حيرتند، تمامي حقايق و به اسرار خواب نيز دست نيافته‏اند.
فرقي که ميان اين دو مي‏توان گذاشت اين است که در خواب، بدن مي‏افتد، اعمالي که بدن انجام مي‏دهد، سبک‏تر است، خون آرام‏تر مي‏شود، اعصاب استراحت بيش‏تري دارند، حرکات قلب و ساير اعضاي داخلي آهسته‏تر و سبک‏تر مي‏شود و...، اما در مواقع بيداري چنين نيست؛ زيرا در حال خواب، روح علاقه‏ي خود را نسبت به بدن کم مي‏کند، اما قطع علاقه نمي‏کند، بلکه علاقه همچنان باقي است و به واسطه‏ي همين اندازه علاقه‏ي مختصر است که بدن اعمال خود را انجام مي‏دهد. اما در وقت مردن، روح علاقه‏ي خود را به کلي قطع مي‏کند و به عالم تجرد مي‏رود.
همان طور که در وقت خواب روح به سوي عالم تجرد که همان عالم ملکوت اسفل و عالم مثال است، حرکت مي‏کند و بدن به زمين مي‏افتد، در وقت مردن نيز روح به همان عالم يا به ملکوت اعلي و عالم معني حرکت مي‏کند و بدن را باقي مي‏گذارد. پس خواب، مرگ چند ساعته و مرگ، خواب دائمي و هميشگي است }و به تعبير پيامبر اسلام )ص(: »و الذي بعثني بالحق لتموتن کما تنامون و يتبعثن کما تستيقظون«؛ (بحارالانوار، ج 7، ص 47: و قسم به کسي که مرا به حق مبعوث کرده است، همان گونه که مي‏خوابيد، مي‏ميريد و همان گونه که بيدار مي‏شويد، برانگيخته خواهيد شد) و بين مرگ چندسال، چند صد سال و چند هزار سال تفاوتي نيست، همان گونه که بين خواب يک دقيقه، يک ساعت، چند ساعت تفاوتي نيست. همين طور که درجات خواب انسان‏ها گوناگون است، برخي خوابشان سبک و با صداي مختصري بيدار مي‏شوند و بعضي خوابشان سنگين است و با اصوات زياد هم بيدار نمي‏شوند. همين طور مرگ برخي از انسان‏ها سبک و به مجرد دعوت به سوي مقام عز ذوالجلال و قيامت کبري، زنده و بيدار مي‏شوند و برخي مرگشان سنگين است تا حدي که بايد در صور دميده شود تا جان‏ها بيدار و زنده شود. به عبارت ديگر، مي‏توان گفت که انسان در زندگي، خواب‏هاي موقت و کوتاهي مي‏کند و سپس بيدار مي‏شود، ولي در حال مرگ، به خوابي طولاني مي‏رود و سپس زنده و بيدار مي‏شود.« (آيت‏الله حسيني تهراني، »معادشناسي«، ج 1، ص 162 - 164)
پس مي‏توان گفت: در رؤياهاي صادقه، انسان به نوعي وارد عالم مثال مي‏شود و در واقع شخص مرده را با بدن مثالي‏اش مشاهده مي‏کند. چون اين خواب نوعي شهود باطن است، به همين دليل براي فهم حقيقت آن، محتاج تأويل مي‏باشد. در چنين خواب‏هايي، اين نفس شخص خوابيده است که به عالم مثال بالا مي‏رود و انسان‏هاي ديگر، از جمله مردگان را مشاهده مي‏کند.
در پايان خوب است به اين نکته‏ي اخلاقي نيز اشاره کنيم: »چون چنين خواب‏هايي، پل ارتباطي اين جهان و عالم غيب است، مشاهده و درک حقيقت آن، شروطي دارد. اگر کسي مي‏خواهد در عالم رؤيا حقايق را آن چنان که هستند، بفهمد و از هدايت‏ها، اشارت‏ها و ارشادات آن عالم سود جويد، بايد مراقبه داشته باشد و اين مراقبه، با مراقبت خود در عالم بيداري و رعايت آداب خواب که در روايات گفته شده است، به دست مي‏آيد...« (محمد شجاعي. »خواب و نشانه‏هاي آن«)