پرسش :
چگونه ممكن است گيتى با همهى عظمتش براى انسان خلق شده باشد؟ و آيا انسان از فرشتگان هم بالاتر و برتر است؟
شرح پرسش :
پاسخ :
بحث دربارهى جايگاه انسان در ميان موجودات از مباحث مهم قرآنى است كه مفسران فرقههاى گوناگون، آن را به گونههاى مختلف تفسير كردهاند. در اين جا ابتدا به آيات قرآن در اين زمينه اشاره مىكنيم. سپس با استفاده از تفسير علامه طباطبايى به طور مختصر به پاسخ اين سؤالها خواهيم پرداخت.
قرآن كريم در آيات متعدد به اين نكته اشاره كرده است كه »خداوند تعالى روز و شب و ماه و خورشيد )براى نمونه مراجعه كنيد به: رعد 13 / 2، ابراهميم 14 / 32 - 33؛ نحل 16 / 12 - 14؛ حج 22 / 65؛ زخرف 43 / 13 و جاثيه 45 / 12. »و در يك كلام، »آنچه در آسمان و زمين است، براى آدميان مسخر و رام نموده است. )»سخر لكم ما فى السماوات و ما فى الارض«- 31 / 20 و جاثيه 45 / 13. »يا اين كه »همهى آنچه در زمين است را براى ما خلق كرده است. )»هو الذى خلق لكم ما فى الارض جميعا«- بقره 2 / 29. »اما مهمترين آيهاى كه محور اصلى بحث مفسران واقع شده اين آيه ست كه:
و لقد كرمنا بنى آدم و حملناهم فى البر و البحر و رزقناهم من الطيبات و فضلناهم على كثير ممن خلقنا تفضيلا. )به يقين بنىآدم را كرامت بخشيدم و آنان را به خشكى و دريا سوار كرديم و روزى پاك و پاكيزه عطايشان كرديم و آنان را بر بسيارى از مخلوقاتمان به غايت برترى بخشيديم. .
برخى پنداشتهاند كه جملهى »بر بسيارى از مخلوقاتمان برترى داديم« دلالت بر اين دارد كه انسان بر همهى مخلوقات برترى ندارد و همه چيز براى انسان نيست؛ اما اين تلقى درست به نظر نمىرسد. براى اين كه فهم درستى از اين مسأله به دست آوريم ابتدا بايد ببينيم مفهوم »همه چيز براى انسان است« چه معنايى دارد و آن گاه بررسى كنيم كه آيا انسان اشرف مخلوقات است يا خير؟
مقصود از عبارت »همه چيز براى انسان است« اين نيست كه تك تك امور عالم مستقيما فايدهاى براى انسان دارند كه بعد سؤال شود كه مثلا پارهاى از جانداران اعماق درياها يا برخى ستارگان خارج از كهكشان راه شيرى چه ارتباطى به انسان دارند. بلكه مقصود اين است كه به تعبير علامه طباطبايى )ترجمه تفسير الميزان، ج 16، ص 234، آيهى 20، سورهى لقمان. خداوند يك نظام منسجم آفريده و انسان را به خاطر اراده و شعورش، اشرف موجودات اين عالم قرار داده است تا انسان بتواند با استفاده از اين عالم و حضور در آن به عنوان برترين موجود، راه خود را به سمت خداوند طى كند.
از باب تمثيل، مىتوان يك دانشگاه را در نظر گرفت كه هدف اصلىاش پرورش دانشجويانى نخبه است كه بتوانند اجتماع فردا را اداره كنند. طبيعى است كه براى تحقق اين مقصود تشكيلات به حدى پيچيده مىشود كه درك فلسفهى وجودى آنها در ارتباط مستقيم با دانشجو بسيار دشوار است. براى مثال، در اين دانشگاه استاد مىآورند، كادر ادارى و كارمند مىآورند، شعبهاى از بانك در آن جا قرار مىدهند كه حقوق استادان و كارمندان را در آن واريز كنند. در اين شعبه، كارمندانى فعاليت مىكنند و براى راحتى آنها مستخدمى در بانك استخدام مىكنند و دستگاه پول شمار در بانك قرار داده مىشود.
حال اگر كسى براى اولين بار در اين دانشگاه دقت كند، مىپرسد: وجود اين مستخدم بانك چه ربطى به پرورش دانشجويان نخبه دارد؟ قطعا ارتباط مستقيمى ندارد؛ اما مؤسس آن دانشگاه در يك نگاه كلان، براى پرورش يك گروه، يك نظام جامع طراحى كرده است كه شايد حتى خود دانشجويان هم فلسفهى وجود برخى امور در اين نظام را درك نكنند، اما دانشجو زمانى به نحو احسن پرورش خواهد يافت كه آن نظام در كليت خود به خوبى عمل كند، نه اين كه فقط افرادى مستقيما با دانشجو در ارتباطند در آن دانشگاه حضور داشته باشند. حتى بسيارى از دانشجويان واقعا ناموفق هستند، اما براى رسيدن به دانشجوى نخبه، بايد همگان تلاش كنند و حتى با نگاهى دقيقتر، وجود اين دانشجويان ضعيف هم در كليت آن نظام ضرورى است.
با اين مقدمه، اكنون به سراغ تفسير آيهى مذكور مىرويم. در اين آيه قرآن مىفرمايد كه اولا بنىآدم را كرامت بخشيدهايم و چون سياق آيات سياق امتنان است، پس اين كرامت، كرامت اوليهاى است كه قبل از تلاش آدميان مطرح بوده است. در باب تفاوت تكريم )كرامت بخشيدن( و تفضيل )فضيلت دادن( گفتهاند كه كرامت، عنايتى است كه به خودى خود موردنظر است، اما تفضيل، عنايتى است كه در مقايسه با ساير موجودات معنا پيدا مىكند. با توجه به اين كه كل موجودات عالم كون )نه عالم امر( يعنى »ما فى السماوات و ما فى الأرض« مسخر آدمى گشته و در اختيار او قرار داده شده است، پس منظور از »من خلقنا« همين موجودات است. بنابراين، آيه دلالت مىكند كه انسان بر موجودات عالم كون، يعنى حيوانات و جنيان و امثال آنها برترى داده شده است؛ اما در خصوص فرشتگان چون آنها جزو موجودات عالم كون به حساب نمىآيند در اين جا بحثى نشده
است.
بنابر توضيحات مرحوم علامه طباطبايى )ترجمهى تفسير الميزان، ج 13، صص 224 - 214، ذيل آيهى 70 سورهى اسرأ. : »انسان با توجه به خلقت خاص و قابليتهاى ويژهاى كه در وجودش قرار داده شده است، بر تمامى موجودات عالم طبع برترى دارد، يعنى آنها از چنين خلقتى برخوردار نيستند. اما در مقايسه با فرشتگان، بايد توجه داشت كه فرشتگان از جهتى بر انسانها اشرفيت دارند و آن اين است كه به تعبير قرآن كريم »عباد مكرمون« )انبيأ 21 / 27. هستند و جايگاه قربشان نزد خدا ناشى از سنخ وجود و صفاى ذات آنهاست كه جز عبوديت و خلوص نيت در ذاتشان چيزى يافت نمىشود. پس قوام ملكى برتر از قوام انسانى است و اعمال فرشتگان كه خالصا لوجه الله واقع مىشود برتر از اعمال انسانى است كه با انواع شائبهها توأم است. اما از آن جا كه انسان كمالش را به صورت تدريجى كسب مىكند مىتواند با اين استعدادهايش به مقامى فوق مقام فرشتگان دست پيدا كند، زيرا آنان از ابتداى خلقتشان از اين مقام برخوردارند و پس از آن تحولى پيدا نمىكنند »ما منا الا لها مقام معلوم« )صافات 37 / 164. )هيچ يك از ما نيست )يافت نمىشود( مگر اين كه جايگاهى مشخص دارد. اين توانايى در داستان حضرت آدم مورد تأكيد قرار گرفته است و با جريان خليفه قرار دادن انسان در زمين، فضلى براى او به اثبات رسيده كه فرشتگان توان پذيرش آن را نداشتهاند و با سجدهى آنان بر آدم نشان داده شده كه اين سجده به دليل رسيدن انسان به مقام كمال بوده است، يعنى اگر انسان به آن مقام نهايى خود نايل شود، فرشتگان نيز در برابر او خاضع خواهند بود.« )براى تفصيل اين مطلب كه سجدهى ملائكه در مقابل مقام كمال انسانى بوده است، ر.ك، ترجمهى تفسير الميزان، ج 8 ص 23، ذيل آيهى 11 سورهى اعراف. با اين توضيحات معلوم مىشود كه به لحاظ كرامتهاى اوليه و ذاتى، انسان به طور مطلق، بر ساير موجودات عالم طبيعت برترى داده شده است و اگر انسانى بتواند از اين استعدادهاى ذاتى آن طور كه بايد و شايد، استفاده كند و به مرتبهىكمال نهايى خويش برسد، مقامش از فرشتگان نيز بالاتر خواهد رفت.
خلاصه اين كه وقتى گفته مىشود »عالم براى انسان آفريده شده« نه به اين معناست كه مقام تك تك انسانها از مقام تك تك موجودات حتى فرشتگان بالاتر است، بلكه بدين معناست كه اولا استعدادهاى ذاتى انسان از تمام موجودات عالم طبيعت بيشتر است و ثانيا اگر انسانى توانست به تمام كمالات شايستهى خود برسد، مىتواند از فرشتگان نيز بالاتر رود، چنان كه رسول اكرم )ص(، در سفر معراج به قدرى بالاتر رفت كه حتى جبرئيل نيز نتوانست از يك حدى بالاتر رود و وارد مقامات آن حضرت شود و گفت: »لو دنوت انملة لاحترقت.« )اگر به اندازهى يك بند انگشت ديگر نزديك شوم، خواهم سوخت.
مطلب را از منظرى ديگر مىنگريم. انسان كامل نزديكترين موجود به خداست و بلكه به اصطلاح عرفا، انسان كامل به مرتبهاى رسيده كه در خدا فانى شده و بقاء بالله پيدا كرده است و ديگر از خود چيزى ندارد و به مقامى رسيده كه به تعبير احاديث: »خدا گوش او مىشود كه بشنود، چشم او مىشود كه ببيند و...« )فأكون سمعه الذى يسمع به و بصره الذى يبصر به ويده الذى يبطش بها. يعنى همه چيزش خدايى شده است. پس اگر بگوييم »عالم براى كسى خلق شده كه همه چيزش خدايى شده«، مثل آن است كه بگوييم »خدا عالم را براى خود آفريده است«؛ زيرا آن انسان كامل، ديگر »من« و »خودم« برايش مطرح نيست. و بدين سان اعجاب سؤال به سادگى مرتفع مىشود، زيرا وقتى مىپرسند »چگونه خدا جهان با اين عظمت را براى انسان آفريده است؟« فكر مىكنند مقصود همين انسان تركيب شده از گوشت و پوست است؛ در حالى كه اگر با تفسير قبل دريابيم كه خدا جهان را براى انسانى آفريده كه به مقام انسان كامل و خليفة اللهى رسيده است، ديگر جايى براى اعجاب و شگفتى باقى نمىماند، زيرا معناى اين جمله آن است كه خدا جهان را آفريده تا در اين جهان موجودى به نام انسان بتواند مسير كمال را تا آخر طى كند و خدايى شود، و اين است معناى »آفرينش همهى عالم براى انسان«.
بحث دربارهى جايگاه انسان در ميان موجودات از مباحث مهم قرآنى است كه مفسران فرقههاى گوناگون، آن را به گونههاى مختلف تفسير كردهاند. در اين جا ابتدا به آيات قرآن در اين زمينه اشاره مىكنيم. سپس با استفاده از تفسير علامه طباطبايى به طور مختصر به پاسخ اين سؤالها خواهيم پرداخت.
قرآن كريم در آيات متعدد به اين نكته اشاره كرده است كه »خداوند تعالى روز و شب و ماه و خورشيد )براى نمونه مراجعه كنيد به: رعد 13 / 2، ابراهميم 14 / 32 - 33؛ نحل 16 / 12 - 14؛ حج 22 / 65؛ زخرف 43 / 13 و جاثيه 45 / 12. »و در يك كلام، »آنچه در آسمان و زمين است، براى آدميان مسخر و رام نموده است. )»سخر لكم ما فى السماوات و ما فى الارض«- 31 / 20 و جاثيه 45 / 13. »يا اين كه »همهى آنچه در زمين است را براى ما خلق كرده است. )»هو الذى خلق لكم ما فى الارض جميعا«- بقره 2 / 29. »اما مهمترين آيهاى كه محور اصلى بحث مفسران واقع شده اين آيه ست كه:
و لقد كرمنا بنى آدم و حملناهم فى البر و البحر و رزقناهم من الطيبات و فضلناهم على كثير ممن خلقنا تفضيلا. )به يقين بنىآدم را كرامت بخشيدم و آنان را به خشكى و دريا سوار كرديم و روزى پاك و پاكيزه عطايشان كرديم و آنان را بر بسيارى از مخلوقاتمان به غايت برترى بخشيديم. .
برخى پنداشتهاند كه جملهى »بر بسيارى از مخلوقاتمان برترى داديم« دلالت بر اين دارد كه انسان بر همهى مخلوقات برترى ندارد و همه چيز براى انسان نيست؛ اما اين تلقى درست به نظر نمىرسد. براى اين كه فهم درستى از اين مسأله به دست آوريم ابتدا بايد ببينيم مفهوم »همه چيز براى انسان است« چه معنايى دارد و آن گاه بررسى كنيم كه آيا انسان اشرف مخلوقات است يا خير؟
مقصود از عبارت »همه چيز براى انسان است« اين نيست كه تك تك امور عالم مستقيما فايدهاى براى انسان دارند كه بعد سؤال شود كه مثلا پارهاى از جانداران اعماق درياها يا برخى ستارگان خارج از كهكشان راه شيرى چه ارتباطى به انسان دارند. بلكه مقصود اين است كه به تعبير علامه طباطبايى )ترجمه تفسير الميزان، ج 16، ص 234، آيهى 20، سورهى لقمان. خداوند يك نظام منسجم آفريده و انسان را به خاطر اراده و شعورش، اشرف موجودات اين عالم قرار داده است تا انسان بتواند با استفاده از اين عالم و حضور در آن به عنوان برترين موجود، راه خود را به سمت خداوند طى كند.
از باب تمثيل، مىتوان يك دانشگاه را در نظر گرفت كه هدف اصلىاش پرورش دانشجويانى نخبه است كه بتوانند اجتماع فردا را اداره كنند. طبيعى است كه براى تحقق اين مقصود تشكيلات به حدى پيچيده مىشود كه درك فلسفهى وجودى آنها در ارتباط مستقيم با دانشجو بسيار دشوار است. براى مثال، در اين دانشگاه استاد مىآورند، كادر ادارى و كارمند مىآورند، شعبهاى از بانك در آن جا قرار مىدهند كه حقوق استادان و كارمندان را در آن واريز كنند. در اين شعبه، كارمندانى فعاليت مىكنند و براى راحتى آنها مستخدمى در بانك استخدام مىكنند و دستگاه پول شمار در بانك قرار داده مىشود.
حال اگر كسى براى اولين بار در اين دانشگاه دقت كند، مىپرسد: وجود اين مستخدم بانك چه ربطى به پرورش دانشجويان نخبه دارد؟ قطعا ارتباط مستقيمى ندارد؛ اما مؤسس آن دانشگاه در يك نگاه كلان، براى پرورش يك گروه، يك نظام جامع طراحى كرده است كه شايد حتى خود دانشجويان هم فلسفهى وجود برخى امور در اين نظام را درك نكنند، اما دانشجو زمانى به نحو احسن پرورش خواهد يافت كه آن نظام در كليت خود به خوبى عمل كند، نه اين كه فقط افرادى مستقيما با دانشجو در ارتباطند در آن دانشگاه حضور داشته باشند. حتى بسيارى از دانشجويان واقعا ناموفق هستند، اما براى رسيدن به دانشجوى نخبه، بايد همگان تلاش كنند و حتى با نگاهى دقيقتر، وجود اين دانشجويان ضعيف هم در كليت آن نظام ضرورى است.
با اين مقدمه، اكنون به سراغ تفسير آيهى مذكور مىرويم. در اين آيه قرآن مىفرمايد كه اولا بنىآدم را كرامت بخشيدهايم و چون سياق آيات سياق امتنان است، پس اين كرامت، كرامت اوليهاى است كه قبل از تلاش آدميان مطرح بوده است. در باب تفاوت تكريم )كرامت بخشيدن( و تفضيل )فضيلت دادن( گفتهاند كه كرامت، عنايتى است كه به خودى خود موردنظر است، اما تفضيل، عنايتى است كه در مقايسه با ساير موجودات معنا پيدا مىكند. با توجه به اين كه كل موجودات عالم كون )نه عالم امر( يعنى »ما فى السماوات و ما فى الأرض« مسخر آدمى گشته و در اختيار او قرار داده شده است، پس منظور از »من خلقنا« همين موجودات است. بنابراين، آيه دلالت مىكند كه انسان بر موجودات عالم كون، يعنى حيوانات و جنيان و امثال آنها برترى داده شده است؛ اما در خصوص فرشتگان چون آنها جزو موجودات عالم كون به حساب نمىآيند در اين جا بحثى نشده
است.
بنابر توضيحات مرحوم علامه طباطبايى )ترجمهى تفسير الميزان، ج 13، صص 224 - 214، ذيل آيهى 70 سورهى اسرأ. : »انسان با توجه به خلقت خاص و قابليتهاى ويژهاى كه در وجودش قرار داده شده است، بر تمامى موجودات عالم طبع برترى دارد، يعنى آنها از چنين خلقتى برخوردار نيستند. اما در مقايسه با فرشتگان، بايد توجه داشت كه فرشتگان از جهتى بر انسانها اشرفيت دارند و آن اين است كه به تعبير قرآن كريم »عباد مكرمون« )انبيأ 21 / 27. هستند و جايگاه قربشان نزد خدا ناشى از سنخ وجود و صفاى ذات آنهاست كه جز عبوديت و خلوص نيت در ذاتشان چيزى يافت نمىشود. پس قوام ملكى برتر از قوام انسانى است و اعمال فرشتگان كه خالصا لوجه الله واقع مىشود برتر از اعمال انسانى است كه با انواع شائبهها توأم است. اما از آن جا كه انسان كمالش را به صورت تدريجى كسب مىكند مىتواند با اين استعدادهايش به مقامى فوق مقام فرشتگان دست پيدا كند، زيرا آنان از ابتداى خلقتشان از اين مقام برخوردارند و پس از آن تحولى پيدا نمىكنند »ما منا الا لها مقام معلوم« )صافات 37 / 164. )هيچ يك از ما نيست )يافت نمىشود( مگر اين كه جايگاهى مشخص دارد. اين توانايى در داستان حضرت آدم مورد تأكيد قرار گرفته است و با جريان خليفه قرار دادن انسان در زمين، فضلى براى او به اثبات رسيده كه فرشتگان توان پذيرش آن را نداشتهاند و با سجدهى آنان بر آدم نشان داده شده كه اين سجده به دليل رسيدن انسان به مقام كمال بوده است، يعنى اگر انسان به آن مقام نهايى خود نايل شود، فرشتگان نيز در برابر او خاضع خواهند بود.« )براى تفصيل اين مطلب كه سجدهى ملائكه در مقابل مقام كمال انسانى بوده است، ر.ك، ترجمهى تفسير الميزان، ج 8 ص 23، ذيل آيهى 11 سورهى اعراف. با اين توضيحات معلوم مىشود كه به لحاظ كرامتهاى اوليه و ذاتى، انسان به طور مطلق، بر ساير موجودات عالم طبيعت برترى داده شده است و اگر انسانى بتواند از اين استعدادهاى ذاتى آن طور كه بايد و شايد، استفاده كند و به مرتبهىكمال نهايى خويش برسد، مقامش از فرشتگان نيز بالاتر خواهد رفت.
خلاصه اين كه وقتى گفته مىشود »عالم براى انسان آفريده شده« نه به اين معناست كه مقام تك تك انسانها از مقام تك تك موجودات حتى فرشتگان بالاتر است، بلكه بدين معناست كه اولا استعدادهاى ذاتى انسان از تمام موجودات عالم طبيعت بيشتر است و ثانيا اگر انسانى توانست به تمام كمالات شايستهى خود برسد، مىتواند از فرشتگان نيز بالاتر رود، چنان كه رسول اكرم )ص(، در سفر معراج به قدرى بالاتر رفت كه حتى جبرئيل نيز نتوانست از يك حدى بالاتر رود و وارد مقامات آن حضرت شود و گفت: »لو دنوت انملة لاحترقت.« )اگر به اندازهى يك بند انگشت ديگر نزديك شوم، خواهم سوخت.
مطلب را از منظرى ديگر مىنگريم. انسان كامل نزديكترين موجود به خداست و بلكه به اصطلاح عرفا، انسان كامل به مرتبهاى رسيده كه در خدا فانى شده و بقاء بالله پيدا كرده است و ديگر از خود چيزى ندارد و به مقامى رسيده كه به تعبير احاديث: »خدا گوش او مىشود كه بشنود، چشم او مىشود كه ببيند و...« )فأكون سمعه الذى يسمع به و بصره الذى يبصر به ويده الذى يبطش بها. يعنى همه چيزش خدايى شده است. پس اگر بگوييم »عالم براى كسى خلق شده كه همه چيزش خدايى شده«، مثل آن است كه بگوييم »خدا عالم را براى خود آفريده است«؛ زيرا آن انسان كامل، ديگر »من« و »خودم« برايش مطرح نيست. و بدين سان اعجاب سؤال به سادگى مرتفع مىشود، زيرا وقتى مىپرسند »چگونه خدا جهان با اين عظمت را براى انسان آفريده است؟« فكر مىكنند مقصود همين انسان تركيب شده از گوشت و پوست است؛ در حالى كه اگر با تفسير قبل دريابيم كه خدا جهان را براى انسانى آفريده كه به مقام انسان كامل و خليفة اللهى رسيده است، ديگر جايى براى اعجاب و شگفتى باقى نمىماند، زيرا معناى اين جمله آن است كه خدا جهان را آفريده تا در اين جهان موجودى به نام انسان بتواند مسير كمال را تا آخر طى كند و خدايى شود، و اين است معناى »آفرينش همهى عالم براى انسان«.
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}