پرسش :

چگونه خود شناسى موجب خداشناسى مى‏شود؟


شرح پرسش :
پاسخ :
در احاديث آمده است: من عرف نفسه فقد عرف ربه.
در قرآن كريم نيز جمله‏اى آمده كه دقيقا همين مفاد را از منظرى ديگر مطرح مى‏كند: ولا تكونوا كالذين نسوا الله فأنساهم أنفسهم. )حشر 59 / 19. و مانند كسانى نباشسيد كه خدا را فراموش كردند. پس )خدا هم( خودشان را از ياد خودشان برد. .
يعنى شناخت خود و خدا لازم و ملزوم يكديگرند. اگر يكى را بشناسى ديگرى را شناخته‏اى و اگر به يكى بى‏توجهى كنى، از ديگرى نيز غافل مانده‏اى. در آيات ديگرى نيز به اين معنا اشاره شده كه شناخت خود مى‏تواند آيه و نشانه‏اى براى شناخت خدا باشد؛ مثلا قرآن كريم مى‏فرمايد: و فى الارض آيات للموقنين، و فى انفسكم افلا تبصرون. )ذاريات 51 / 20 - 21. و در زمين براى اهل يقين نشانه‏هايى است و نيز در خودتان؛ آيا نمى‏بينيد؟. .
يا مى‏فرمايد: سنريهم آياتنا فى الآفاق و فى انفسهم حتى يتبين لهم انه الحق. )فصلت 41 / 53. به زودى آيات خود را در آفاق و در وجود خودشان به آنان نشان خواهيم داد تا بر ايشان معلوم شود كه خدا حق است. .
اين دو دسته آيات نشان مى‏دهد كه خودشناسى حداقل از دو حيث مى‏تواند در خداشناسى مؤثر باشد: اول اين گونه اگر كسى حقيقت خود را درست درك كند، سريعا به وجود خدا منتقل مى‏شود. و دوم اين كه شناخت انسان و اوصاف او يك راهى براى شناخت خدا فرا روى انسان قرار مى‏دهد كه براى درك اوصاف خدا بهترين دريچه است. اكنون به شرح اين دو گونه تأثير خودشناسى در خداشناسى مى‏پردازيم.
در مورد رويكرد اول، يك نگاه دقيق فلسفى وجود دارد، و يك نگاه ساده‏تر كه بيش‏تر خداگرايى را در انسان نشان مى‏دهد تا خداشناسى را. فهم نگاه اول البته خالى از پيچيدگى‏هاى فلسفى نيست و لذا آن را براى همه‏ى دانش‏آموزان توصيه نمى‏كنيم. خلاصه نگاه فلسفى اين است كه اولا بر اساس اصالت وجود، حقيقت هر چيزى را وجود او تشكيل مى‏دهد، نه ماهيتش. ثانيا هر كس در مورد خود بينديشد، درك مى‏كند كه وجودش، وجود محض نيست، زيرا عدم در موردش صدق مى‏كرده است )با تسامح مى‏توان مطلب را چنين توضيح داد كه مثلا زمانى بوده كه او وجود نداشته است(. پس وجود او وجود آميخته با عدم است نه وجود محض؛ و باز به لحاظ فلسفى اثبات مى‏شود كه چنين وجودى، وجود رابط است )يعنى تمام هويتش، ربط و وابستگى است، نه اينكه وجودى دارد و وابستگى هم دارد( و اين همان مفهوم امكان فقرى است كه در حكمت متعاليه اثبات شده و مفهومى بسيار عميق‏تر از امكان ماهوى است.
خلاصه اين كه هر كسى درك مى‏كند كه اصل وجودش، مستقل نيست، بلكه وابسته است و اين وابستگى دلالت مى‏كند بر وجود موجودى كه ما به او وابسته‏ايم و او خودش مستقل است. پس در عالم، وجودى هست كه غنى بالذات است و ما در تمامى ابعاد هويتمان )كه همان وجودمان است( در مقابل او عين فقر و نيازيم: يا ايها الناس انتم الفقراء الى الله و الله هو الغنى الحميد. )فاطر 35 / 15. اى مردم، شما در مقابل خدا فقير و نيازمنديد و خداست كه غنى و حميد است. .
با اين بيان اگر كسى حقيقت خود را درست درك كند، در مى‏يابد كه چيزى جز فقر نيست و فقير و نيازمند به خدايى است كه غنى محض است و در تمامى لحظات و آنات، وابستگى وجودى خود را به خدا درك خواهد كرد. لذا خودشناسى همان خداشناسى است و به تعبير آيه‏ى قبل، اگر كسى خدا را فراموش كند، خودش را فراموش كرده و خودش را اشتباه گرفته و در مورد خودش زيان كرده است:
و ما ظلمهم الله و لكن كانوا انفسهم يظلمون. )آل عمران 3 / 71 و نحل 16 / 33. و خدا به آنان ظلم نكرد بلكه خودشان به خودشان ستم كردند. .
قل هل ننبئكم بالاخسرين أعمالا، الذين ظل سعيهم فى الحيوة الدنيا و هم يحسبون أنهم يحسنون صنعا )كهف 18 / 103. بگو آيا شما را آگاه كنم از كسانى كه بيش از همه زيان كرده‏اند؟ آنان كه سعيشان در زندگى دنيا گم )تباه( شد و خودشان مى‏پندارند كه بهترين كارها را مى‏كنند. .
بيان ساده‏تر همين رويكرد اول كه بيش‏تر نشان مى‏دهد ما فطرتا خداگرا هستيم، اين است كه هر كسى دائما دنبال بهتر شدن است. اگر از كسى كه دنبال پول، ثروت، شهوت يا هر چيز ديگرى است، سؤال شود: »چرا دنبال اين امور هستى؟« خواهد گفت »چون اين‏ها براى من بهتر است.« حال، اگر به كسى كه دنبال يكى از اين‏هاست، بقيه‏ى چيزهايى كه به نظرش خوب است نيز داده شود همه‏ى آن‏ها را طلب خواهد كرد. پس هر انسانى در درون خودش درك مى‏كند كه همه‏ى خوبى‏ها )لااقل آنچه كه خودش خوب مى‏داند( را نه به طور محدود بلكه تا بى‏نهايت طلب مى‏كند. اين، يعنى هر كس طالب كمال مطلق است و ما مى‏دانيم كه كمال مطلق همان خداست؛ پس هر كسى اگر در وجود خود خوب بينديشد، درك مى‏كند كه ذاتا دنبال خداست، اگرچه مصداق‏ها را اشتباه گرفته باشد. )براى تفصيل اين بيان از فطرت خداگرايى، ر.ك: امام خمينى، شرح چهل حديث، ص 273. پس مراجعه‏ى عميق به خود انسان را متوجه خدا مى‏كند.
اما در مورد رويكرد دوم بايد گفت، انسان قابليت اين را دارد كه خليفه‏ى خدا در زمين شود و وقتى كسى به حقيقت به اين مقام رسيد و خليفه شد، مظهر صفات او مى‏شود. پس براى درك صفات خدا، مى‏توان به مظهر او نگريست و از طريق او راهى براى خداشناسى باز كرد. اين كار به چند صورت ميسر است: يكى اين كه انسان به اوصاف خود بنگرد و اوصاف كمالى را از اوصاف نقصى جدا كند و در خود اوصاف كمال نيز ابعاد نقص آلود را حذف كند تا بتواند به مفهوم صفات كمالى محض در مورد خدا راه يابد. براى مثال، وقتى ما در خود مى‏نگريم، از برخى چيزها آگاهيم و به برخى چيزها جاهل؛ اولى صفت كمال است و دومى صفت نقص، پس دومى در خدا راهى ندارد. در همان علم خود هم كه بيش‏تر دقت كنيم مى‏بينيم اين علم ما از اول نبوده و بعد از زمانى ايجاد شده است. اين علم ما محدود به زمان و مكان است، امكان خطا در آن وجود دارد و...، كه همه‏ى اين‏ها نقص است. پس اين‏ها را از خدا سلب مى‏كنيم و بدين ترتيب به مفهومى از علم محض مى‏رسيم كه آن را به خدا نسبت مى‏دهيم.
راه بسيار مؤثر ديگر در اين رويكرد اين است كه برخى مفاهيم را با مراجعه به خود درك كنيم. براى مثال، مفهوم خالقيت. اگر ما با تمثيل بنا و بنا حركت كنيم، با اشكالات متعددى مواجه خواهيم شد، مانند اين كه ساختمان بعد از ساخته شدن ديگر نيازى به سازنده‏اش ندارد. اما اگر براى فهم مفهوم خالقيت به سراغ خودمان برويم و براى مثال رابطه‏ى خودمان با تصورات ذهنى‏مان را در نظر بگيريم، به مفهوم دقيق‏ترى از خالقيت مى‏رسيم، ما خالق تصورات ذهنى خودمان هستيم و مى‏بينيم كه آن‏ها كاملا وابسته به ما هستند، هر وقت بخواهيم آن‏ها پديد مى‏آيند و همين كه توجه خود را از آن‏ها بر گردانيم نابود مى‏شوند. قرآن كريم هم از اين روش براى درك برخى مسائل در مورد خدا استفاده كرده است. مثلا براى اين كه مفهوم و ضرورت توحيد و يكتاپرستى براى انسان بهتر معلوم شود و بفهمد كه مخلوق خدا نمى‏تواند شريك او در اداره‏ى جهان باشد، مى‏فرمايد: ضرب لكم مثلا من انفسكم هل لكم من ما ملكت أيمانكم من شركاء فى ما رزقناكم فأنتم فيه سواء تخافونهم كخيفتكم أنفسكم كذلك نفصل الآيات لقوم يعقلون. )روم 30 / 28. )خداوند( براى شما از خودتان مثلى زده است: آيا در آنچه به شما روزى داده‏ايم، شريكانى از بردگانتان داريد كه در آن )مال با هم( مساوى هستيد و همان طور كه شما از يكديگر )از بقيه‏ى شركايتان( بيم داريد )كه مبادا سهم شما را به شما ندهند( از آن‏ها هم بيم داريد؟ اين گونه آيات را براى اهل انديشه و فكر تفصيل و توضيح مى‏دهيم. .
در اين تمثيل بيان مى‏كند كسى كه بنده‏ى شماست، اختياراتى مانند شما و در عرض اختيارات شما ندارد تا افراد ديگر در برخوردهايشان با شما، حساب مستقلى هم براى او باز كنند. پس تصور مشركان هم كه فكر مى‏كردند »برخى موجودات )الهه‏ها( را خدا آفريده است، ولى حساب مستقلى بايد براى آن‏ها باز كرد و دستگاهى در عرض دستگاه الهى دارند« تصور غلطى بوده است.
به هر حال، موارد قبل پاره‏اى از راه‏هاى حركت از خودشناسى به سمت خداشناسى بود و نه لزوما تمام راه‏ها، و ممكن است خود شما با تفكر و تأمل بيش‏تر، راه‏هاى ديگرى نيز در اين زمينه بيابيد.